الأخلاق في الإسلام و الفلسفة القديمة
الأخلاق في الإسلام و الفلسفة القدیمة | |
---|---|
پدیدآوران | سحمرانی، اسعد (نويسنده) |
ناشر | دار النفائس |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1408 ق یا 1988 م |
چاپ | 1 |
موضوع | اخلاق اسلامی اخلاق اسلامی - فلسفه |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 247/8 /س3الف3 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
الأخلاق في الإسلام و الفلسفة القديمة، اثر دكتر اسعد السحمرانى (استاد فلسفه دانشگاه بيروت)، مقايسه بين اخلاق اسلامى و اخلاق مطرحشده در فلسفه قديم، از جمله مكاتب هندى و يونانى، است كه به زبان عربى و در سال 1408ق / 1987م نوشته شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه مؤلف در بيان اهميت اخلاق آغاز و مطالب در چهار فصل، ارائه شده است.
نويسنده در ابتدا، به تعريف علم اخلاق پرداخته، ضمن بررسى اخلاق در مكاتبى همچون براهمه، بوديسم و متفكران يونانى، پايههاى اخلاق اسلامى را مطرح و در نهايت، ديدگاه برخى از متفكران جهان اسلام پيرامون مسئله اخلاق را تشريح كرده است.
گزارش محتوا
در فصل اول، در پنج قسمت زير، كلياتى پيرامون علم اخلاق بيان شده است:
قسمت اول، به مقالهاى با عنوان «الاخلاق من موضوعات الفلسفة» اختصاص يافته است. در اين مقاله، مادر ساير علوم بودن فلسفه، مسئلهاى قابل قبول همگان قلمداد شده و با اين پيشفرض، ثابت گرديده كه علم اخلاق نيز از جمله موضوعات مطرحشده در فلسفه مىباشد.
در قسمت دوم، علم اخلاق، تحديد و تعريف شده است. اخلاق، جمع «خلق» بوده و نويسنده به نقل از «لسان العرب»، آن را به طبع و سجيهاى تعريف كرده كه مختص نفس و باطن انسانى بوده و معتقد است اوصاف و معانى آن نيز، مختص به همان نفس انسانى است. به اعتقاد وى، اخلاق از جمله مباحث مربوط به فلسفه عمليه بوده و معيار فضايل انسانى است.
تعاريف ديگرى نيز از اخلاق، از «البستانى» و «موسوعة المورد»، مورد بررسى قرار گرفته است.
در قسمت سوم، اخلاق انسانى و لزوم رعايت آن در اجتماع، مورد بحث قرار گرفته است. به باور نويسنده، نياز به اخلاق، از لحاظ علمى و عملى، از نخستين لحظات زندگى آدمى، احساس مىشود؛ از همان زمانى كه انسان، صداى ضمير و وجدان خويش مبنى بر مراقبت از نفس، تربيت آن، احترام به ديگران و كمك به مردم را مىشنود.
در قسمت چهارم، رابطه علم اخلاق با ساير علوم مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. نويسنده معتقد است علم اخلاق، بهصورت كلى، با ديگر علوم، مخصوصا علم لغت، مرتبط مىباشد.
در قسمت پنجم، اخلاق، ضرورت و نياز عصر حاضر دانسته شده است. به نظر وى، مشكل اصلى جهان معاصر، مخصوصا جوامع غربى و اروپايى، دورى از سجاياى اخلاقى و عدم پايبندى به موازين اخلاق مىباشد.
در فصل دوم، در دو قسمت زير، علم اخلاق در فلسفه قديم، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است:
در قسمت اول، اخلاق نزد جوامعى هندى، از جمله براهمه و بوديسم، بررسى شده است. به اعتقاد نويسنده، در اخلاق براهمه، تمركز و توجه اصلى، بر روى تزكيه روح و سعى در قرب هرچه بيشتر به الهه خالق، بهوسيله ترك هواهاى نفسانى و شهوات مىباشد و لذا در زندگى اين گروه، شاهد رهبانيت و انزوا مىباشيم، اما اهتمام اصلى بودا، حل مشكلات و نيازمندىهاى مردم بوده و در حقيقت، سير اصلى دعوت وى بر خط اصلاح امور اجتماعى و اقتصادى مردم مىباشد و به اعتقاد نويسنده، علت اصلى عدم دعوت بودا به ترك دنيا، تخلى از شئونات آن و اتخاذ رهبانيت، همين خط سير مىباشد.
در سؤالى كه يكى از شاگردان بودا مبنى بر واجباتى كه بر گردن انسان مىباشد و نيز، ضوابط سلوكيه كه آدمى را به حيات مىرساند، از او پرسيده، وى پنج وصيت به او كرده است:
1. هيچكس را به قتل نرسان؛
2. از كسى چيزى نگير، مگر آنكه خودش آن را عطا كند؛
3. هرگز به كسى دروغ نگو؛
4. هيچگاه مسكرى ننوش؛
5. به دنبال پليدى و ناپاكى، نباش.
در قسمت دوم، از ديدگاه فلاسفه يونانى، از جمله سقراط، افلاطون و ارسطوطاليس، به منظر اخلاق، نگريسته شده است. به اعتقاد نويسنده، سقراط، مكان رفيعى را براى معرفت و اخلاق در فلسفه خويش قائل شده و عبارت مشهور «علم، فضيلت و جهل، رذيله است»، مربوط به وى مىباشد. افلاطون نيز قائل به حيات سابق نفس در عالم خدايان - كه خود نام «عالم مُثُل» را بر آن نهاده است - بوده و نويسنده اقدام به تشريح و توضيح عقايد وى در اين چهارچوب كرده است.
ارسطو، استاد اسكندر و مؤسس فلسفه مشائيه مىباشد. وى قائل است كه انسان مدنى الطبع بوده و اين فطرت، مشوق انسان براى زندگى و شركت در اجتماع است و اين شوق، وى را بهسوى سعى در تكامل و تأمين احتياجات و لوازم تأمين سعادت فردى و اجتماعى، سوق مىدهد.
در فصل سوم، اساس و پايههاى اخلاق در دين اسلام، محور مباحث مىباشد. اين فصل، در سه قسمت زير، تنظيم شده است:
در قسمت اول، افضليت اخلاق اسلامى، نسبت به اخلاقى كه در ساير مكاتب و مذاهب وجود دارد مطرح شده است. انسان از ديدگاه دين اسلام، خليفه خدا بر روى زمين بوده و لذا مكلف به وظايفى است و از جمله رسالتهايى كه بر دوش دارد، امر به معروف و نهى از منكر است و نويسنده معتقد است اين خود بهترين عامل اشاعه و گسترش اخلاق در جامعه مىباشد.
در قسمت دوم، نظريات مطرحشده در اخلاق اسلامى، مورد بحث قرار گرفته است. به اعتقاد نويسنده، اخلاق اسلامى، مبتنى بر ايثار، تزكيه و تهذيب نفس بهوسيله فضائل و سلوك در مسير الهى مىباشد.
در قسمت سوم، ارزشهاى اخلاقى در اسلام، تبيين و تشريح شده است. اين ارزشها به نظر نويسنده عبارتند از:
1. برادرى؛
2. برابرى اجتماعى؛
3. عدل؛
4. وفا به عهد؛
5. صبر؛
6. كرم و بخشش؛
7. صدق و راستگويى.
در آخرين فصل، نمونههايى از مباحث متفكران اسلامى از جمله مسكويه و ابن حزم، پيرامون تفكر اخلاقى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
بنا بر نظريه مسكويه، علم اخلاق، از مهمترين مباحثى است كه نيازمند اهتمام و عنايت ويژه مىباشد، زيرا به اعتقاد وى، اخلاق پايه سلوك انسان و روشنىبخش طريق ايصال به رشد و هدايت بوده و تجاوز انسان از معيارهاى خلق سليم و روشهاى اخلاقى، باعث گمراهى و ضلالت آدمى است.
از ديدگاه ابن حزم نيز اخلاقى كه منجر به فضيلت انسانى مىگردد، معيار سلامت آدمى بوده و مسير سلوك انسان بهسوى خوشبختى است و متصف بودن يا نبودن بدان، منجر به سعادت يا شقاوت دنيوى و اخروى آدمى مىگردد.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب و نيز فهرست مصادر و مآخذ مورد استفاده نويسنده، در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.