طبقات الصوفية (انصاري هروي)

    از ویکی‌نور
    طبقات الصوفیة
    طبقات الصوفية (انصاري هروي)
    پدیدآورانانصاری، عبدالله بن محمد (نويسنده) مولایی، محمد سرور (مقابله و تصحیح)
    ناشرتوس
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1362 ش
    چاپ1
    موضوعتصوف

    عارفان - سرگذشت‌نامه

    عرفان

    نثر فارسی - قرن 5ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏278‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏8‎‏ط‎‏2‎‏


    طبقات الصوفية، مجموعه‌ى تقريرات پير هرات، خواجه عبدالله انصارى، در مجالس تذكر است كه به‌وسيله‌ى يكى از مريدان او تدوين مى‌شده است. كتاب، اثرى است ادبى - عرفانى، به زبان فارسى و درباره طبقه‌بندى عارفان و شناسايى سلسله‌هاى صوفيان.

    در «طبقات الصوفية» علاوه بر نقد و نظر و تفسير و تحليل احوال و اقوال مشايخ و غير از مناجات‌هاى خواجه عبدالله انصارى، فصل‌هاى مستقل ديگرى وجود دارد كه در آن، اصول نظرات و آرا و عقايد وى، به‌تفصيل بيان شده و به اين ترتيب اين كتاب به‌صورت مأخذى عمده، اساسى و معتبر براى شناخت انديشه‌هاى معنوى و عرفانى او تبديل شده و ارزش «طبقات الصوفية» را چند برابر كرده است.

    متأسفانه در منابع موجود، به سال يا سال‌هايى كه پير هرات، «طبقات» را بر مريدان املا مى‌فرموده است، اشارتى وجود ندارد؛ حال‌آنكه دوره‌هاى تفسير خواجه عبدالله انصارى و سال‌هاى آن، حتى سوره‌ها و آيات را با سالى كه در آن پير هرات به تفسير آنها پرداخته است، قيد كرده‌اند[۱]

    تصحيح و مقابله كتاب، توسط دكتر محمدسرور مولايى صورت گرفته است.

    ساختار

    در اين كتاب، صوفيان به شش طبقه تقسيم شده‌اند. در هر طبقه، نام و نشان گروهى از شخصيت‌هاى عرفانى و صوفى و سخنانى تأمل‌برانگيز از آنها نقل شده است. طبقه اول، با ابوهاشم صوفى آغاز شده كه اولين شخصيتى بوده كه در تاريخ تصوف و عرفان اسلامى، صوفى ناميده شد و طبقه ششم، با ابوعلى دقاق پايان يافته كه در سال 405ق، درگذشته است. بعد از اين شش طبقه، فصلى تحت عنوان «فصل في المعرفة و التوحيد» آمده است.

    در بسيارى از موارد كه حكايت يا قصه و شعرى به مناسبت موضوع خوانده مى‌شده است كه مريد با آن آشنايى داشته و يا آن را از بر بوده است، با ذكر «القصة» (تا آخر قصه) يا پس از نوشتن يك مصراع از شعر، با قيد «البيت» (تا آخر اين بيت) يا «البيتان» (تا آخر اين دو بيت) از نوشتن آنها صرف نظر شده است.

    گزارش محتوا

    با توجه به اينكه بيش از دويست نفر از شخصيت‌هاى صوفى در اثر حاضر، مورد بحث و توجه قرار گرفته و موضوعات گوناگونى نقل و بيان شده است، عرضه گزارش محتواى مباحث بسيار مشكل است. در اينجا برخى از آراء و عقايد خواجه عبدالله انصارى درباره‌ى مسائل مهم عرفان و تصوف در كتاب «طبقات الصوفية» به‌اختصار ذكر مى‌شود تا روش و مبانى مورد نظر نويسنده كتاب آشكار گردد:

    1. پير هرات، علوم را به ده نوع تقسيم مى‌كند: علم توحيد؛ علم فقه و دين؛ علم وعظ؛ علم تعبير؛ علم طب؛ علم نجوم؛ علم كلام؛ علم حكمت و علم حقيقت كه برخى از اين علوم خود به انواع و اقسام ديگر منقسم مى‌شود. وى براى اثبات يا رد هريك از اين علوم و يا فروع آنها آياتى از قرآن كريم ذكر مى‌كند[۲]خواجه عبدالله در اين تقسيم سخت تحت تأثير استاد خويش، امام يحيى عمار است[۳]
    2. خواجه عبدالله انصارى در موارد متعدد، لزوم آگاهى بر احكام و اوامر شريعت و پاى‌بندى بر آن را تأكيد كرده است و با آنكه معترف به تمايز اين دو از يكديگر است، نه تنها به جدايى شريعت از طريقت يا حقيقت اعتقاد ندارد، بلكه از ديد او هريك از اين دو بدون ديگرى بى‌كار است و راه درست، جمع كردن ميان شريعت و طريقت است[۴]
    3. تعدد نام براى شناخت و معرفت در «طبقات»، از چنان تمايز و نگرشى پديد آمده است و پير هرات با تيزبينى و ذوق خاص خويش هركدام را نامى درخورد آن نهاده است مانند: معرفت استدلالى يا معرفت مزدوران، معرفت احتجاجى يا معرفت خذلان يا عقلى، معرفت واسطه يا معرفت مضطران، معرفت رجاآميز يا معرفت گدايان، معرفت بيم‌آميز يا معرفت متنافران، معرفت ناجوان‌مردان، معرفت حسبتى يا معرفت افتان و خيزان، معرفت عاريتى، معرفت غرق در توحيد، معرفت تقريرى، معرفت تصديقى و معرفت تحقيقى[۵]
    4. پير هرات، معرفت را «احاطت به عين چيز، آن‌چنان‌كه آن است» تعريف كرده است و بر اساس اين تعريف، آن را به سه درجه و مردم را در آن به سه گروه تقسيم كرده است: معرفت عامه، معرفت عالم و معرفت خاصه، كه هركدام مراحلى دارد مانند معرفت فطرى و معرفت دلالت و معرفت مشاهدت و معرفت تقرير و معرفت تصديق و معرفت تحقيق. معرفت عامه، معرفت فطرى است و اين نخستين مرحله از معرفت و شناخت است و هرگاه اين معرفت با تفكر در شواهد و دلائل همراه شود، به مرحله‌ى بالاترى ارتقاء مى‌يابد كه معرفت رسمى يا عالمانه خوانده مى‌شود[۶]
    5. معرفت حقيقى يا معرفت خاصه از نظر پير هرات معرفتى است از افق حقيقت و حوالى آن و كمترين نتيجه‌ى اين معرفت، «احوال» و «ولايات» است كه خداوند به دارنده‌ى آن عطا مى‌كند. اين معرفت، معرفت عيان است نه معرفت بيان و شرط آن داشتن يقين درست و توكل بر خداوند است و پذيرفتن عجز اسباب و بازگشتن از اسباب به مسبب و...[۷]
    6. معرفت خاص الخاص يا معرفت مستغرق در محض توحيد، نه با استدلال حاصل مى‌شود، نه عقل و علم در آن راه دارد و نه اجتهاد بدان راه مى‌برد و نه شواهد بر آن دلالت مى‌كند. هيچ واسطه و وسيله‌اى در آن نمى‌گنجد. اين معرفت نيز سه ركن دارد: مشاهده قرب، صعود از علم، مطالعه جمع. اين معرفت، اختيارى نيست، قهرى است و...[۸]
    7. تصوف، راه و روشى است براى حصول معرفت و وصول حق و اين معرفت چنان‌كه ديديم با معرفت‌هاى ديگر تفاوت كلى و اساسى دارد و به گفته‌ى پير هرات اينان كه اصل اين كارند، او را مى‌شناسند. نه به شواهد و دلائل مى‌شناسند كه به او مى‌شناسند، به اوليت او و وحدانيت او...[۹]
    8. عجز و ناتوانى عقل و علم در شناخت عارفانه، مسئله‌اى است كه از ديرباز به‌وسيله‌ى صوفيه اعلام شده است. از نظر خواجه عبدالله انصارى، عقل، حيلت و وسيله‌اى است كه به درد كارهاى اين جهانى مى‌خورد و عقل مجرد راه به شناخت نمى‌تواند برد؛ زيرا عقل، مخلوق است و حداكثر توانايى او شناخت همچون خودى است و به همين سبب وى مريدان خويش را از پذيرفتن سخن كسانى كه در شناخت خداوند از عقل و قياس خود مى‌گويند، برحذر مى‌دارد و از سوى ديگر به نظر او ايمان مسئله‌اى سمعى است نه عقلى و شرط آن تسليم است نه تعقل[۱۰]
    9. بسيارى از مشايخ در «طبقات الصوفية» و در متن‌هاى ديگر عرفانى، به صفت «صاحب كرامات» ستوده شده‌اند، بااين‌همه، پير هرات به‌طور كلى با آنچه كه كرامت ناميده مى‌شود موافق نيست؛ على‌الخصوص كه اظهار كرامات براى جلب قبول و پسند ديگران باشد... دليل اساسى مخالفت پير هرات با كرامات، ترس از غرور و مكر و احتمال انحراف و بيرون آمدن از «حقيقت» است[۱۱]
    10. خواجه عبدالله انصارى، سماع را از جهت «مستمع» بررسى و طبقه‌بندى كرده است. سماع مستمع نفسانى، نارواست و در اين مورد نظر او با كوفيان يكى است. سماع مستمع روحانى، رواست و در اين مورد با مدنيان موافق است[۱۲]
    11. ديدار و زيارت پيران نزد صوفيان از چنان اهميتى برخوردار است كه به آن نام «فريضه» داده شده است. اين فريضه در مقابله با كسب دانش و علم است كه «فضيلت» خوانده مى‌شود و فضيلت، به هيچ حال نبايد مانع از انجام فريضت شود... اهميت زيارت و ديدار پيران وقتى روشن مى‌شود كه «رحلت» و سفرهاى مشايخ مورد بررسى دقيق قرار گيرد. خواجه عبدالله نه تنها ديدار پيران را از فرايض اين قوم مى‌داند، بلكه معتقد است كه آنچه كه از ديدار پيران يافته مى‌شود، از هيچ چيز ديگر نمى‌توان يافت. ديدار پيران و صحبت با آنان بزرگ‌ترين نسبت‌هاست؛ به همين سبب، در «طبقات الصوفية» و متن‌هاى مشابه، اولين چيزى كه به هنگام سخن از صوفى و عارفى مطرح مى‌شود، نسبت‌هاى اوست و آنچه كه به‌طور ضمنى در بازگفتن اين نسبت‌ها مورد نظر است طريق پيوند او به حلقه‌ى مشايخ پيشين است... در اين ديدارها و زيارت‌ها ظاهر امر آن است كه كسى به ديدار كسى مى‌رود، ولى غرض از اين ديدار و زيارت، ديدار و زيارت دوستى از دوستان الله است، ديدن و جستن آنان، جستن و يافت «حق» است و بى‌يافت حق، دوستان او را نمى‌توان شناخت... دوستى دوستان الله، دوستى الله است، معنى «المرء مع من أحب»، همين است[۱۳]
    12. يكى ديگر از آداب‌هاى مهم صوفيه، خدمت ياران و حرمت‌داشت آنان است... خواجه عبدالله انصارى مريدان خويش را به رعايت اين مهم، وصيت كرده است[۱۴]
    13. از يك نظر، «طبقات الصوفية» كتابى است كه غرض از آن ارشاد و تربيت مريدان است. بيان هر نكته و سخن، گزارش احوال مشايخ و نقل حوادث زندگى و سخنان ايشان براى نيل به چنين مقصودى انجام مى‌شود... در دوره زندگى خواجه عبدالله انصارى بوده‌اند افرادى كه تصوف را در مرقع پوشيدن و سفر كردن و سجاده بر دوش افكندن و رفتار و كردارى كه بيشتر از نظر ظاهر و چشم‌ها اهميت داشته است، نه باطن و معنى و دل‌ها، مى‌ديده‌اند. خواجه عبدالله انصارى، به‌شدت از اين‌گونه افراد انتقاد و بر آنان نفرين مى‌كند و مى‌گويد برخلاف ديگران، من به اصحاب خود آموختم كه نه ظاهر، بلكه باطن را آباد كنند[۱۵]

    بعد از طبقه ششم، در فصل پايانى كتاب، درباره معرفت و توحيد، مباحثى مانند اقسام معرفت و لوازم آن و تعدادى از مناجات‌هاى ادبى و عرفانى خواجه عبدالله انصارى ذكر شده است[۱۶]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب، در آغاز كتاب و فهرست‌هاى «سوره و آيه‌هاى قرآن»، «احاديث»، «اشعار عربى»، «اقوال و تعاريف مشايخ به عربى»، «سخنان مشايخ به پارسى»، «اصطلاحات عرفانى»، «مناجات‌ها و دعاهاى مشايخ»، «داستان‌ها و حكايات»، «نام كتاب‌هايى كه در متن آمده است»، «لغات و تركيبات»، «اعلام اشخاص و نكات مربوط به مشايخ»، «نام جاى‌ها» و «تفصيل اختلافات نسخه ه‍»، در پايان آن ذكر شده است.

    پانويس

    1. طبقات الصوفية، مقدمه، ص صد و يازده - صد و چهارده
    2. همان، مقدمه، ص شانزده - نوزده
    3. سرگذشت پير هرات، ص 60
    4. همان، ص 460
    5. همان، مقدمه، ص نود - نود و يك
    6. همان، مقدمه، ص نود
    7. همان، مقدمه، ص نود و يك
    8. همان، مقدمه، ص نود و دو
    9. همان، مقدمه، ص نود و سه
    10. همان، مقدمه، ص پنجاه و يك
    11. همان، مقدمه، ص نود و هشت
    12. همان، ص نود و نه
    13. همان، ص صد - صد و دو
    14. همان، مقدمه، ص صد و دو
    15. همان، مقدمه، ص صد و دو صد و سه
    16. همان، ص 635 - 655

    منابع مقاله

    طبقات الصوفية، تقريرات شيخ‌الاسلام ابواسماعيل عبدالله انصارى هروى، خواجه عبدالله انصارى، مقابله و تصحيح دكتر محمدسرور مولايى، انتشارات توس، چاپ اول تهران 1362ش.

    سرگذشت پير هرات خواجه عبدالله انصارى، ژرژ بوركوى، ترجمه روان فرهادى، انتشارات مؤسسه فرهنگى و هنرى الست فردا، چاپ اول تهران 1381ش.