حکمت الهی در متون فارسی
نام کتاب | حکمت الهی در متون فارسی |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | نورانی، عبدالله (گردآورنده) |
زبان | فارسي |
کد کنگره | BP 211/5 /ن9ح8 |
موضوع | خدا - اثبات
خدا شناسي فلسفه اسلامي کلام شيعه اماميه |
ناشر | انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
دانشگاه تهران |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1385ش , |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE13870AUTOMATIONCODE |
حکمت الهی در متون فارسی با گردآوری و تصحیح عبدالله نورانی، اثری است به زبان فارسی با موضوع فلسفه و کلام اسلامی. در این اثر شش رساله فلسفی و کلامی با محوریت توحید و اثبات واجب ارائه شده است.
این شش رساله به ترتیب اثر میرزا مسیحای فسائی، ملا رجبعلی تبریزی، ملا جلالالدین محمد دوانی، قاضی کمالالدین میرحسین میبدی و دو رساله از میرزا رفیعا طباطبایی نائینی است.
ساختار
کتاب، دارای مقدمه دکتر مهدی محقق، پیشگفتار مصحح و محتوای مطالب ضمن یک مطلب مقدماتی و معرفی شش رساله خطی است.
گزارش محتوا
دکتر مهدی محقق در مقدمهاش بر پیشینه علمی ایرانیان و علم دوستی آنان اشاره میکند و برای این امر از کلام عالمانی چون مسعودی، ابن حوقل، یاقوت حموی، ابن طیفور، ابن هانی اندلسی و... نمونه میآورد.[۱] وی سپس از پذیرش علوم سایر کشورها و ترجمه آنها در قرون اولیه اسلامی یاد میکند و بوعلی و رازی و فارابی را از ثمرات این امر میداند. وی از باهم خوانده شدن فلسفه و طب در زمانه پیشین سخن میگوید. او این دوره را با این عبارات توصیف میکند «از ممیزات این دوره تساهل و تسامح در اظهارنظر علمی بود. دانشمندان اندیشههای مخالف را تحمل میکردند و مجال رد و نقض و شکوک و ایراد را باز میگذاشتند.» [۲] اما این فضا دیری نپایید و با نفی فلسفه از جانب غزالی با نگارش تهافت الفلاسفه و طب، از جانب برخی دیگر که آن را دخالت در امر الهی میدانستند، جدال میان اهل دین و فلسفه بالا گرفت. تا جایی که فارابی و ابنسینا از چهرههای نحس زمان بهحساب آمدند و فلسفه بهطعنه فل (کند ذهنی) و سفه (سفاهت) نامیده شد.[۳] در این میان تلاشهایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «جامع الحکمتین» و ابن رشد اندلسی در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین ا لحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.[۴] اما تلاشهای اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند میرداماد و ملاصدرا و فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی و حاجی سبزواری که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.[۵]برخی هم کوشیدند تا اندیشههای هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» میگوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و ارسطو از فیثافورس اخذ حکمت کردهاند و ازاینرو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.[۶] «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده مىشد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و غیاثالدین منصور دشتکى، مغلقات الشفاء و علامه حلى فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهمتر آنکه صدرالمتألهین یعنى ملاصدراى شیرازى تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشههاى ابنسینا را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه ابنسینا که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاینجهت است که ملا مهدى نراقى که در فقه معتمد الشیعة را مىنویسد؛ و در اخلاق جامع السعادات را به رشته تحریر درمىآورد؛ در فلسفه جامع الافکار را تألیف میکند؛ و به شرح و گزارش شفاى ابنسینا میپردازد.»[۷] «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ میگردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه میخوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیدهاند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و ارسطو و شارحان ارسطو همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهرهبردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان بهعنوان اثولوجیاى ارسطو شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشههاى مشائیان اسلامى همچون فارابى و ابنسینا را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوریهاى شیخ اشراق شهابالدین سهروردى تلطیف سازند. اینان اندیشههاى کلامى اشعرى و غزالى و فخر رازى را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشههاى خواجهنصیرالدین طوسى که از او بهعنوان خاتم برعةالمحققین یاد مىشد تکیه کردند. خواجه اندیشههاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را بهعنوان دستورنامهاى براى اندیشه درست خداشناسى و جهانشناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»[۸] این حکما متعلق به مکتب اصفهان بودهاند و آثاری داشتهاند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آنها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب میداند؛ برای این کار برخی آثار و شخصیتها و افکار فیلسوفان حکمت متعالیه معرفی میشوند تا شکوفایی و پویایی فلسفه در این دوران برای آنان روشن شود.[۹]
عبدالله نورانی در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین مینویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونههاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانههایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، بهعلاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشتههاى تخصصى حکمت و کلام و علاقهمند به مباحث عقلى، بهعنوان مباحث کمکآموزشی، جمعآورى شده است»[۱۰]
در این اثر شش رساله خطی ارائه شده است که اولی رساله اثبات واجب و توحید میرزا مسیحای فسائی است. وی در مقدمه این کتاب چنین مینویسد: «این چند کلمهاى است مختصر در بیان اثبات واجب و توحید او و ما یتوقف علیه من المقدمات که حسبة لله لمغفرته، از براى تصحیح اعتقاد طالبان راه دین و جویندگان مسائل معرفت و یقین، در سمط تحریر کشیده شده و بر ملخص أفکار حکماء متقدمین و متأخرین محتوى و بر بعضى فواید که این ذره بیمقدار به افاضه آن از جناب فیاض مطلق اختصاص دارد مشتمل است و فیض قدیم فیاض وهاب علیم مقصور نیست بر هیچ ماضى و غابر و کم ترک الأول للآخر... و این رساله مرتب است بر فاتحه و دو مقصد [و خاتمه]»[۱۱] دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح میکند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجبالوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجبالوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجبالوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمىتواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»[۱۲] سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلالالدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی میداند که بر او عارض شده است[۱۳]. ایشان مینویسد: «خواستم که ثواقب معانى چند که اول ظهور ایشان از افق دل این حقیر بوده، به حکم سلطان وقت و قهرمان زمان، به مدد کلک بیان از حجاب عزت و کمون، به سرحد ظهور و عیان رساند؛ چه اتفاق انکشاف امثال این حقایق از خصایص اوقات تواند بود و به مشاعل نیرات حجج و برهان و قنادیل دلیل و بیان راه به نهانخانه اسرار نبوت نتوان برد... و شروع در ترصیص این رساله رفت مرتب بر دو مقام و در هر مقامی دو موقف، به حمدالله- تعالى- که معارف ذوقیش بر وجهى واقع شد که هوشمندان دانا که صرافان بازار معارفند، اگر به معیار ذوق سلیم بسنجند، به تمام عیارى آن ظاهراً قائل آیند و مباحث علمى و رسمى بر نهجى گزارش یافت که ممارسان صناعات نظرى را، قیاسا مجال جدال نماند و لیس البیان مثل العیان.»[۱۴]
قاضی کمالالدین میرحسین میبدی در «جام گیتینما» مینویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجبالوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه بهواسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتىنما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه»[۱۵]
پنجمین رساله، «شجره الهیه» است که نویسنده (میرزا رفیعا نائینی) در ابتدای آن، درباره محتوایش چنین مینگارد؛ «بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب برفیع الدین الحسینى الطباطبائى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، برنهجى ایراد نمود که هریک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن مفتفح گردند و این رساله را به شجره الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساخت بر مقدمه و هشت مطالب.»[۱۶]
ششمین و آخرین اثر مذکور در کتاب، «ثمره شجره الهیه» از نویسنده پیشین است؛ که در ابتدای آن هم اینچنین درباره اثرش توضیح داده: «و چون سرمایه همه معارف از ابتدا تا انتها عارف را شناخت مبدأ و معاد اوست و این معرفتى است که بر انوار عقلانیه منوط و به ضعف آن و عروض ظلمات جهلانیه در معرض سقوط است و اکثر نفوس صالحه مطمئنه را به تقویت شعله عالمافروز براهین نورانیه و تنویر نایره خسکسوز شبهات ظلمانیه و معاونت تحریر و بیان واضح و تقریر و کشف لایح احتیاج است بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، رفیعالدین محمد الحسینى الطباطبایى، به این رساله مختصره در تبیین معارف ضروریه دینیه که ثمره شجره حکمت سنیه است، مجلسافروز خواطر خطیره برادران طریقت اسلامى و حقیقت ایمانى میگردد... و این رساله مشتمل است بر مقدمه و مقاصد و خاتمه.»[۱۷]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر شده اما در این صفحه به اشتباه قسمت «آشنایی با نسخههای خطی رسالهها و مؤلفان آنها» را به صفحه 48 ارجاع داده که صحیح آن صفحه 47 است. این اتفاق درباره «مقدمه دکتر مهدی محقق هم افتاده» یعنی در فهرست صفحه نه ذکر شده ولی در کتاب با صفحه یازده شروع میگردد.[۱۸] پاورقی کتاب، انگشتشمار است.
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه اول، صفحات یازده تا سیزده
- ↑ همان، صفحه شانزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحات شانزده تا هجده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه نوزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست
- ↑ ر.ک: همان، صفحه بیستویک
- ↑ همان، صفحات بیستودو و بیستوسه
- ↑ همان، صفحات بیستوسه و بیستوچهار
- ↑ ر.ک: همان، صفحه بیستوشش
- ↑ پیشگفتار مصحح، ص1
- ↑ متن کتاب، ص65-66
- ↑ همان، ص151
- ↑ ر.ک: همان، ص160-163
- ↑ همان، ص163
- ↑ ر.ک: همان، ص189-190
- ↑ ر.ک: همان، ص207
- ↑ ر.ک: همان،ص286
- ↑ ر.ک: فهرست مطالب، صفحه نه
منبع مقاله
مقدمه و متن کتاب.