مجمع البيان في تفسير القرآن
نام کتاب | مجمع البيان في تفسير القرآن |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | طبرسی، فضل بن حسن (نويسنده)
رسولی، هاشم (مصحح) یزدی طباطبایی، فضلالله (مصحح) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 94/5 /ط2م3 |
موضوع | تفاسیر شیعه - قرن 6ق. |
ناشر | دار المعرفة |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 532 هـ.ش یا 548 هـ.ق یا 1154 م |
کد اتوماسیون | 1913 |
معرفى اجمالى
«مجمع البيان فى تفسير القرآن»، به زبان عربى، نوشته مفسر كبير، جناب ابو على، فضل بن حسن طبرسى، از علماى بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى است.
وى، با ذهن خلاق خود، در كيفيت نگارش و تدوين مطالب«مجمع البيان»، از شيوه جديدى در عصر و زمان خودش استفاده كرده است؛ تا آن زمان، كمتر تفسيرى به چشم مىخورد كه با نظم و ترتيبى اين چنين، تدوين يافته باشد. محمد حسين ذهبى، در اين باره مىنويسد:
«... أ فلا ترى مع أن هذا التفسير يجمع بين حسن الترتيب و جمال التهذيب و دقة التعليل و قوة الحجة...»[۱].
ساختار
كتاب، در ده جلد تنظيم شده است. سورههاى زير، به ترتيب شمارهها، در جلدهاى دهگانه، تفسير گرديده است:
1. «الحمد و البقرة تا آيه 182»؛
2. «البقرة از آيه 182 تا آخر و آل عمران»؛
3. «النساء و المائدة»؛
4. «الانعام، الاعراف و الانفال»؛
5. «التوبة، يونس، هود و يوسف»؛
6. «الرعد، ابراهيم، الحجر، النحل، الاسراء، الكهف و مريم»؛
7. «طه، الانبياء، الحج، المؤمنون، النور، الفرقان، الشعراء، النمل و القصص»؛
8. «العنكبوت، الروم، لقمان، السجدة، الاحزاب، سبأ، فاطر، يس، الصافات، ص، الزمر و غافر»؛
9. «فصلت، الشورى، الزخرف، الدخان، الجاثية، الاحقاف، محمد، الفتح، الحجرات، ق، الذاريات، الطور، النجم، القمر، الرحمن، الواقعة، الحديد، المجادلة، الحشر، الممتحنة و الصف»؛
10. «الجمعة، المنافقون، التغابن، الطلاق، التحريم، الملك، القلم، الحاقة، المعارج، نوح، الجن، المزمل، المدثر، القيامة، الانسان، المرسلات، النبأ، النازعات، عبس، التكوير، انفطرت، المطففين، انشقت، البروج، الطارق، الاعلى، الغاشية، الفجر، البلد، الشمس، الليل، الضحى، الشرح، التين، العلق، القدر، البينة، الزلزلة، العاديات، القارعة، التكاثر، العصر، الهمزة، الفيل، قريش، الماعون، الكوثر، الكافرون، النصر، المسد، الاخلاص، الفلق و الناس».
شيوهاى كه مرحوم طبرسى، در ترتيب و تشريح مطالب، در پيش گرفته است، اينگونه مىباشد:
1. اشاره به مكى و مدنى بودن سوره و آيات و موارد اختلاف؛
2. بيان تعداد آيات سوره و ذكر اقوال در اين زمينه؛
3. وجه تسميه سورهها و مناسبت آنها با محتوا؛
4. ذكر فضايل تلاوت سوره و احاديث مربوط به آن؛
5. بيان اختلاف قرائت، تحت عنوان«القراءة»؛
6. بحث نحوى و ادبى در مورد آيات، تحت عنوان «الإعراب»؛
7. ذكر معانى لغات مشكله آيات، تحت عنوان«اللغة»؛
8. بيان علل و اسباب نزول آيات، تحت عنوان«النزول»؛
9. تفسير و تأويلات آيه؛
10. بيان مناسبت و ارتباط آيه با آيات قبل و بعد، تحت عنوان«النظم»؛
11. بيان قصص، تحت عنوان«القصة»؛
12. طرح احكام مربوط به آيه.
گزارش محتوا
مرحوم طبرسى، در مواردى كه اقوال مختلف و روايات گوناگون را در باره شأن نزول گزارش مىكند، هيچگونه اظهار نظرى نمىفرمايد؛ آرى، در بحث تفسيرى آيات، آنجا كه مطلبى به نظر ايشان حق جلوه مىكند، روى آن پافشارى مىنمايد و آيات و رواياتى در تأييد قول منتخب مىآورد.
وى، در بسيارى از موارد، اسباب نزول را بهگونهاى مستند ثبت كرده است؛ به اين معنا كه نقل كنندگان سبب نزول را بيان مىكند(از ابن عباس، قتاده، ضحاك و مجاهد و...). در مواردى هم غير مستند بيان مىكند؛ يعنى نقل كنندگان اسباب نزول را نمىآورد و تنها به ذكر سبب نزول اكتفا مىكند، مانند نمونههاى زير:
1. «يسئلونك ماذا ينفقون...»[۲]؛ در ذيل اين آيه، در باره سبب نزول، چنين مىنويسد: «اين آيه در باره عمرو بن جموح نازل شده است. وى، پيرمرد بزرگوارى بود و ثروت زيادى داشت، از پيامبر(ص) سؤال نمود: اى رسول خدا! چگونه صدقه بدهم و به چه كسى صدقه بدهم؟ خداوند اين آيه را نازل نمود.»[۳]
2. «أ فمن اتبع رضوان الله...»(آل عمران 162)؛ در ذيل اين آيه چنين مىنويسد: «هنگامى كه پيامبر(ص)، دستور داد كه مردم به سوى اُحد خارج شوند و جماعتى از منافقان مخالفت كرده و از دستور پيامبر(ص) سرپيچى نمودند و عدهاى از مؤمنان از آنان پيروى كردند و دستور پيامبر(ص) را اطاعت نكردند، خداوند اين آيه را نازل كرد.»[۴].
3. «يا أيها الذين آمنوا ما لكم إذا قيل لكم انفروا...»[۵]؛ در ذيل اين آيه مىنويسد: «زمانى كه رسول خدا(ص) از طائف برگشت، مردم را براى جهاد و پيكار با روميان آماده نمود. اين كار، در شرايطى صورت گرفت كه مردم مشغول برداشت محصولات بودند و علاوه بر اين، در فصل گرماى تابستان واقع شده بود. اين امور، دست به دست هم داده و رفتن به سوى ميدان جنگ را براى مسلمانان مشكل ساخته بود؛ تا آنجا كه بعضى، در اجابت دستور پيامبر(ص) ترديد و دودلى نشان مىدادند و عده كمى آمادگى براى جهاد را ابراز مىداشتند. اين آيات، در چنان فضايى نازل شد[۶]
مرحوم طبرسى، اسباب نزول را بهصورت جداگانه و مستقل مورد بحث و بررسى قرار داده است؛ چنانكه براى قصه و نظم جايگاه ويژهاى را در نظر گرفته است، ولى گاه مشاهده مىشود كه هر دو يا هر سه عنوان را در يك جا بيان كرده است، مانند:
1. «و إن خفتم ألاّ تقسطوا في اليتامى فانكحوا ما طاب لكم...»[۷]؛ در ذيل اين آيه مىنويسد: «در سبب نزول و كيفيت نظم حاصل از اين آيه و اتصال فصلهاى آن، اختلاف شده است...»[۸]
2. «يا أيها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما أحل الله لكم و لا تعتدوا إن الله لا يحب المعتدين»[۹]، در ذيل اين آيه شريفه، تحت عنوان«النزول و القصة»، مىنويسد: «مفسران گفتهاند: روزى رسول خدا(ص) در باره رستاخيز و وضع قيامت، با مردم سخن مىفرمود. سخنان وى، مردم را تكان داد و به گريستن واداشت. در پى آن، ده نفر از ياران پيامبر(ص) كه عبارت بودند از: على(ع)، ابو بكر، عبد الله بن مسعود، ابو ذر غفارى، سالم مولى ابى حذيفة، عبد الله بن عمر، مقداد بن اسود كندى، سلمان فارسى و معقل بن مقرن، در منزل عثمان بن مظعون اجتماع كردند و تصميم گرفتند پارهاى از لذايذ دنيا را بر خود حرام كنند و به جاى آن به عبادت بپردازند... على(ع)، سوگند ياد كرد كه هيچ شبى را نخوابد مگر اينكه خدا بخواهد؛ بلال، سوگند ياد كرد كه هر روز، روزه بگيرد و عثمان بن مظعون، قسم ياد كرد آميزش جنسى با همسرش را ترك گويد و به عبادت بپردازد. آيه مزبور در چنين وضعيتى نازل شد.»[۱۰]
مرحوم طبرسى، در بسيارى از موارد، در تفسير آيات، از اسباب نزول بهعنوان شاهد استفاده كرده است. در بحث تفسيرى آيات، ابتدا مطلبى را كه مورد نظر ايشان است بيان مىكند و براى اثبات مدعاى خويش از آيات و روايات دليل مىآورد و در مواردى اسباب نزول آيات را شاهد بر مدعاى خويش بيان مىكند، مانند:
1. «حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى...»[۱۱]؛ در تفسير اين آيه شريفه، چنين مىنويسد: «در مورد«الصلوة الوسطى»، چند نظريه وجود دارد:
1. مراد، نماز ظهر است(بعضى از پيشوايان زيديه گفتهاند: در روز جمعه، مراد، نماز جمعه و در باقى روزها، مراد، نماز ظهر است.)؛
2. مراد، نماز عصر است؛
3. مراد، نماز مغرب است؛
4. مراد، نماز عشاء است؛
5. مراد، نماز صبح است.»[۱۲]
طبرسى، ضمن نقل اقوال در اين زمينه، براى هر يك از نظريات، دلايلى بيان كرده است. براى نظريه اول، از سبب نزول كمك گرفته است و سبب نزول را چنين نقل نموده است: «از زيد بن ثابت نقل شده است كه پيامبر(ص) در وسط روز، هنگامى كه شدت گرما بود، نماز مىخواند و اين عمل براى اصحاب گران تمام مىشد؛ بهگونهاى كه پشت سر پيامبر(ص) افراد كمى در نماز مىايستادند... اين آيه در چنين وضعيتى نازل شد.»[۱۳]
2. «لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي...»[۱۴]؛ در تفسير و معناى اين آيه، چند قول را بيان مىكند و از سبب نزول، در تأييد نظر خود استفاده مىنمايد.[۱۵]
همانگونه كه قبلا يادآورى شد، مرحوم طبرسى، با اسباب نزول، بهصورت گزارشى عمل كرده است. در اكثر موارد، تنها به نقل اقوال در اين باره بسنده كرده، بهگونهاى كه از مجموع نقل اسباب نزول، تنها 53 مورد آن، بهصورت نقد و تحليل است و ملاك ايشان در نقد و تحليل، روايات، ضرورت فقهى، ظاهر آيه، سياق آيه، عموميت آيه و تاريخ بوده و سبب نزولى كه مورد تأييد و يا قبول ايشان نبوده، با اين ملاكها رد گرديده است، مانند نمونههاى زير:
1. «و من أظلم ممن منع مساجد الله أن يذكر فيها اسمه...»[۱۶]؛ در ذيل اين آيه مباركه، مىنويسد: «مفسرين، در اينكه اين آيه در مورد چه كسانى نازل شده اختلاف نمودهاند؛ ابن عباس و مجاهد گفتهاند: مقصود روميانند كه تلاش داشتند بيت المقدس را خراب نمايند تا اينكه در زمان عمر، خداوند مسلمانان را بر روميان غلبه داد. حسن و قتاده گفتهاند: مقصود، «بخت النصر» است كه وى بيت المقدس را خراب كرد و در اين امر نصارا او را يارى و كمك كردند. از ابى عبد الله(ع) روايت شده كه مقصود، مشركان قريشند، در آن هنگامى كه پيامبر(ص) را از داخل شدن به مكه و مسجد الحرام منع كردند؛ طبرى، در تفسير خود، در رد اين قول مىگويد: مشركان قريش مسجد الحرام را خراب نكردهاند. اين گفتار طبرى، قابل قبول نيست، زيرا عمارت مسجد، در پرتو نمازگزاردن و عبادت در آن است و خراب كردن آن، جلوگيرى از نماز و عبادت در آن مىباشد؛ علاوه بر اين، رواياتى در اين زمينه وارد شده كه مشركان، مساجدى را كه ياران رسول خدا(ص) در مكه در آنها نماز مىخواند، در زمان هجرت وى خراب كردند...»[۱۷]؛
2. «و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فلا تعضلوهن...»</ref>البقرة 232</ref>؛ در ذيل اين آيه مىنويسد: «اين آيه، در باره معضل بن يسار نازل شده، وى با ازدواج مجدد خواهرش، جملاء با همسر اولش به نام عاصم بن عدى، مخالفت مىكرد، زيرا اين زن و شوهر از هم جدا شده بودند و دوباره تمايل داشتند با هم پيمان زناشويى برقرار كنند و نيز گفته شده اين آيه هنگامى نازل شد كه جابر بن عبد الله با ازدواج مجدد دختر عمويش، با شوهر سابقش، مخالفت مىكرد و اين هر دو موضوع در مذهب ما(اماميه) صحيح نيست، زيرا برادر و پسر عمو ولايت بر خواهر و دختر عمو ندارند»</ref>ج 2، ص 583</ref>؛
3. «ليس لك من الأمر شىء أو يتوب عليهم أو يعذبهم فإنهم ظالمون»</ref>آل عمران 128</ref>؛ در ذيل اين آيه مىنويسد: «گفته شده اين آيه هنگامى نازل شد كه پيامبر(ص)، بعد از شكست در جنگ اُحد، تصميم به نفرين در حق تعدادى از اصحاب خود داشت و خداوند حضرت را از اين عمل نهى كرد و نيز نقل كردهاند كه وقتى كفار، حمزه، عموى پيامبر(ص) را مثله كردند و با اصحاب آن حضرت بسيار برخورد زشتى نمودند، پيامبر(ص) فرمود: «اگر خداوند اجازه مىداد چنان مقابله به مثل مىكردم كه مانند آن در ميان عرب اتفاق نيفتاده باشد»، آنگاه اين آيه، نازل شد. بعضى گفتهاند: اين آيه، در باره اهل بئر معونه نازل شده و آنان هفتاد نفر بودند كه پيامبر(ص) آنان را به سرپرستى منذر بن عمرو، به سوى بئر معونه فرستاد تا مردم را قرآن و علم بياموزند، ولى مشركان آنان را به قتل رساندند؛ پيامبر(ص) از اين كار آنان به شدت خشمگين شده بود و آيه در چنين وضعى نازل شد، لكن صحيح اين است كه اين آيه در باره جنگ اُحد و حوادث آن نازل شده است، زيرا هم اكثر علما بر اين عقيدهاند و هم سياق آيه اين مطلب را مىرساند.»[۱۸].
مرحوم طبرسى، در تفسير آيات و بيان مطالب، بهويژه در نقل اسباب نزول، از تعصبهاى مذهبى به شدت پرهيز كرده است. ايشان، در تمام موارد، با برهان و استدلال قوى، از نظريات خود دفاع كرده و جانب انصاف و اعتدال را از دست نداده است.
دكتر محمد حسين ذهبى، در اين باره مىنويسد: «طبرسى، فردى معتدل و ميانهرو بوده است. در گرايشهاى شيعى خود، مانند ديگر شيعيان جانب غلو را در پيش نگرفته است. تا جايى كه من تفسير ايشان را خواندهام، به جايى برنخوردهام كه وى تعصب قابل ذكرى داشته باشد و موردى نيافتهام كه نسبت به يكى از صحابه انكارى داشته باشد و يا در باره آنان سخنان بىمورد گفته باشد... طبرسى، هر چند از عقايد خود دفاع كرده، ولى در دفاع از باورهاى خويشتن، زيادهروى نكرده است...»[۱۹].
ترتيب مطالب در اين تفسير، بهگونهاى است كه دستيابى به مطالب را براى هر خوانندهاى آسان ساخته است.
طبرسى، در تفسير آيات، از عقل و نقل، هر دو بهره جسته است، چنانكه برخى از محققان در اين باره گفتهاند:
«...از ويژگىهاى آن(مجمع البيان)، اكتفا نكردن به عقل و اعتنا كردن به احاديث است كه با يك روحيه متوازن و متعادل، هم از منابع عامه و هم از خاصه نقل كرده است.»[۲۰]
مرحوم طبرسى، به صحت خبر و بررسى دقيق احوال راوى توجه زياد دارد و معتقد است كه تفسير قرآن كريم جز به اخبار صحيح و نص صريح، جايز نيست. وى، در اين باره مىنويسد: «و اعلم أن الخبر قد صح عن النبى(ص) و عن الأئمة القائمين مقامه(ع) أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح و النص الصريح...»[۲۱].
روى همين مبنا كه ايشان، در تفسير آيات تنها به رواياتى استشهاد كرده كه به نظر وى از صحت سند برخوردار بوده است، از تفسير امام حسن عسكرى(ع) روايتى نقل نكرده است، زيرا استناد اين تفسير به امام(ع)، به نظر ايشان درست نيامده است؛ هر چند اين احتمال هم هست كه تفسير مزبور، در دسترس ايشان نبوده، ولى احتمال عدم اعتبار، قوىتر است.
مرحوم طبرسى، معتقد است كه سبب نزول آيات، موجب محدوديت مفهوم آيات در همان موارد خاص نمىشود و آيات قرآن فراتر از شأن نزول آنهاست و عموميت دارد، چه اينكه قرآن كريم، براى هدايت تمام انسانها، در هر عصر و زمان مىباشد؛ به نمونههايى از اين دست، توجه كنيد:
1. «إن الأبرار يشربون من كأس كان مزاجها كافورا... و كان سعيكم مشكورا»</ref>الانسان 5 - 22</ref>؛ مرحوم طبرسى، در شأن نزول اين آيه مىنويسد: «از ابن عباس، مجاهد و ابى صالح، نقل شده است كه اين آيات در باره على، فاطمه، حسن و حسين(ع) نازل شده است»، آنگاه پس از ذكر داستان نذر اين خانواده، چنين ادامه مىدهد: «خداوند اين آيات را در باره على، فاطمه، حسن و حسين(ع) نازل كرده است، ولى شامل تمام مؤمنانى كه چنين عملى را انجام دهند نيز مىشود.»</ref>ج 1، ص 612</ref>؛
2. «الذين ينفقون أموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»</ref>البقرة 274</ref>؛ در ذيل اين آيه مىنويسد: «ابن عباس گفته است: اين آيه، در باره على(ع)، نازل شده است؛ حضرت، چهار درهم داشت، يك درهم را در روز و يك درهم را در شب و يك درهم را مخفيانه و درهم آخر را آشكارا صدقه داد و نيز گفته شده كه اين آيه، در باره مطلق انفاق در راه خداوند نازل شده است...»، آنگاه مىگويد: «... آيه، در باره على(ع) نازل شده، ولى تمام كسانى را كه چنين عملى را انجام دهند، شامل مىشود و حضرت على(ع)، در اين زمينه، به واسطه پيشگامى، بر ديگران، برترى دارد.»</ref>ج 2، ص 667</ref>.
مرحوم طبرسى، نسبت به اسباب نزول و نقل آن، توجهى خاص داشته و در تفسير خود، جايگاه ويژهاى براى آن در نظر گرفته است. در مقدمه، از اسباب نزول، بهعنوان يكى از مطالب ضرورى كه بايد در تفسير قرآن كريم، مورد توجه باشد، ياد مىكند و يادآور مىشود: «در تمام سورههاى قرآن، ابتدا، مكى و مدنى بودن آيات را متذكر شدهام و سپس به موارد اختلاف در عدد آيات رو آوردهام و پس از آن، به نقل اسباب نزول پرداختهام...»</ref>ج 1، ص 77</ref>. وى، در متن تفسير نيز براى اسباب نزول، عنوان مشخص«النزول» را در نظر گرفته است و اين، نشانگر اهتمام وى به اسباب نزول است؛ با اين همه، حجم اندك تفسير، باعث شده است كه آن مرحوم، به شكل گسترده اسباب نزول را ثبت نكند، چه اينكه مجموع اسباب نزول، در اين تفسير، بيش از 259 مورد نمىباشد، در حالى كه اسباب نزول بسيار بيشتر از اين است.
نمونهاى از كار مؤلف:
وى، در مورد سوره ناس، چنين مىنويسد:
[توضيح]
مدنية و هى مثل سورة الفلق لأنها إحدى المعوذتين و هى ست آيات.
فضلها
الفضل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر(ع) يقول: إن رسول الله(ص)، اشتكى شكوى شديدة و وجع وجعا شديدا فأتاه جبرائيل و ميكائيل(ع)، فقعد جبرائيل(ع) عند رأسه و ميكائيل عند رجليه فعوذه جبرائيل بقل أعوذ برب الفلق و عوذه ميكائيل بقل أعوذ برب الناس.
أبو خديجة عن أبى عبد الله(ع) قال: جاء جبرائيل إلى النبى(ص) و هو شاك فرقاه بالمعوذتين و قل هو الله أحد و قال: باسم الله أرقيك و الله يشفيك من كل داء يؤذيك خذها فلتهنيك.
فقال:
[سورة الناس(114): الآيات 1 الى 6]
«بسم الله الرحمن الرحيم
قل أعوذ برب الناس ملك الناس إله الناس من شر الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنة و الناس».
القراءة
قرأ أبو عمرو الدورى عن الكسائى يميل الناس فى موضع الجر و لا يميل فى الرفع و النصب و الباقون لا يميلون.
اللغة
الوسواس، حديث النفس بما هو كالصوت الخفى و أصله الصوت الخفى من قول الأعشى:
«تسمع للحلى وسواسا إذا انصرفت | كما استعان بريح عشرق زجل» |
---|
قال رؤبة:
«وسوس يدعو مخلصا رب الفلق | سرا و قد أون تأوين العقق» |
---|
و الوسوسة كالهمهمة و منه قولهم فلان موسوس، إذا غلب عليه ما يعتريه من المرة؛ يقال وسوس وسواسا و وسوسة و توسوس و الخنوس، الاختفاء بعد الظهور، خنس يخنس و منه الخنس فى الأنف لخفائه بانخفاضة عند ما يظهر بنتوة و أصل الناس، الأناس فحذفت الهمزة التى هى فاء و يدلك على ذلك الإنس و الأناس و أما قولهم فى تحقيره: نويس، فإن الألف لما كانت ثانية زائدة أشبهت ألف فاعل فقلبت واوا.
الإعراب
قيل: إن قوله: «من الجنة»، بدل من قوله: «من شر الوسواس»؛ فكأنه قال: أعوذ بالله من شر الجنة و الناس و قيل: إن من تبين للوسواس و التقدير، من شر ذى الوسواس الخناس من الجنة و الناس؛ أى صاحب الوسواس الذى من الجنة و الناس، فيكون الناس معطوفا على الوسواس الذى هو فى معنى ذى الوسواس و إن شئت لم تحذف المضاف، فيكون التقدير من شر الوسواس الواقع من الجنة التى توسوسه فى صدور الناس، فيكون فاعل يوسوس، ضمير الجنة و إنما ذكر لأن الجنة و الجن واحد و جازت الكناية عنه و إن كان متأخرا لأنه فى نية التقديم فجرى مجرى قوله: «فأوجس فى نفسه خيفة موسى» و حذف العائد من الصلة إلى الموصوف كما فى قوله: «أ هذا الذى بعث الله رسولا»؛ أى بعثه الله رسولا.
المعنى
«قل» يا محمد«أعوذ برب الناس»؛ أى خالقهم و مدبرهم و منشئهم.
«ملك الناس»؛ أى سيدهم و القادر عليهم و لم يجز هنا إلا ملك و جاز فى فاتحة الكتاب، ملك و مالك و ذلك لأن صفة ملك تدل على تدبير من يشعر بالتدبير و ليس كذلك مالك و ذلك لأنه يجوز أن يقال مالك الثوب و لا يجوز ملك الثوب فجرت اللفظة فى فاتحة الكتاب على معنى الملك فى يوم الجزاء و جرت فى هذه السورة على ملك تدبير من يعقل التدبير فكان لفظ ملك أولى هنا و أحسن و معناه ملك الناس كلهم و إليه مفزعهم فى الحوائج.
«إله الناس»، معناه الذى يجب على الناس أن يعبدوه، لأنه الذى تحق له العبادة دون غيره و إنما خص سبحانه الناس و إن كان سبحانه ربا لجميع الخلائق، لأن فى الناس عظماء فأخبر بأنه ربهم و إن عظموا و لأنه سبحانه أمر بالاستعاذة من شرهم فأخبر بذكرهم أنه الذى يعيذه منهم و فى الناس ملوك فذكر أنه ملكهم و فى الناس من يعبد غيره فذكر أنه إلههم و معبودهم و أنه هو المستحق للعبادة دون غيره.
قال جامع العلوم النحوى: «و ليس قوله: «الناس»، تكرارا، لأن المراد بالأول، الأجنة و لهذا قال: «برب الناس»، لأنه يربيهم و المراد بالثانى، الأطفال و لذلك قال: «ملك الناس»، لأنه يملكهم و المراد بالثالث، البالغون المكلفون و لذلك قال: «إله الناس»، لأنهم يعبدونه و المراد بالرابع، العلماء، لأن الشيطان يوسوس إليهم و لا يريد الجهال، لأن الجاهل يضل بجهله و إنما تقع الوسوسة فى قلب العالم كما قال: «فوسوس إليه الشيطان».
و قوله: «من شر الوسواس الخناس»، فيه أقوال:
أحدها، أن معناه من شر الوسوسة الواقعة من الجنة و قد مر بيانه؛
و ثانيها، أن معناه من شر ذى الوسواس و هو الشيطان، كما جاء فى الأثر: «أنه يوسوس فإذا ذكر العبد ربه خنس»، ثم وصفه الله تعالى بقوله: «الذى يوسوس فى صدور الناس»؛ أى بالكلام الخفى الذى يصل مفهومه إلى قلوبهم من غير سماع، ثم ذكر أن هذا الشيطان الذى يوسوس فى صدور الناس، «من الجنة» و هم الشياطين، كما قال سبحانه: «إلا إبليس كان من الجن»، ثم عطف بقوله: «و الناس»، على الوسواس و المعنى، من شر الوسواس و من شر الناس، كأنه أمر أن يستعيذ من شر الجن و الإنس؛
و ثالثها، أن معناه من شر ذى الوسواس الخناس، ثم فسره بقوله: «من الجنة و الناس» كما يقال نعوذ بالله من شر كل مارد من الجن و الإنس و على هذا فيكون وسواس الجنة هو وسواس الشيطان على ما مضى و فى وسواس الإنس وجهان:
أحدهما، أنه وسوسة الإنسان من نفسه؛
و الثانى، إغواء من يغويه من الناس و يدل عليه قوله: «شياطين الإنس و الجن»، فشيطان الجن يوسوس و شيطان الإنس يأتى علانية و يرى أنه ينصح و قصده الشر قال مجاهد:
«الخناس، الشيطان إذا ذكر اسم الله سبحانه خنس و انقبض و إذا لم يذكر الله انبسط على القلب» و يؤيده ما روى عن أنس بن مالك أنه قال: قال رسول الله(ص): إن الشيطان واضح خطمة[واضع خطمه] على قلب ابن آدم، فإذا ذكر الله سبحانه خنس و إذا نسى التقم قلبه فذلك الوسواس الخناس.
و قيل الخناس، معناه الكثير الاختفاء بعد الظهور و هو المستتر المختفى من أعين الناس، لأنه يوسوس من حيث لا يرى بالعين و قال إبراهيم التيمى: أول ما يبدو، الوسواس من قبل الوضوء و قيل إن معنى قوله: «يوسوس فى صدور الناس»، يلقى الشغل فى قلوبهم بوسواسه و المراد أن له رفقاء به يوصل الوسواس إلى المصدر و هو أقرب من خلوصه بنفسه إلى صدره و فى هذا إشارة إلى أن الضرر يلحق من جهة هؤلاء و أنهم قادرون على ذلك و لولاه لما حسن الأمر بالاستعاذة منهم و فيه دلالة على أنه لا ضرر ممن يتعوذ به و إنما الضرر كله ممن يتعوذ منه و لو كان سبحانه خالقا للقبائح لكان الضرر كله منه جل و عز و فيه إشارة أيضا إلى أنه سبحانه يراعى حال من يتعوذ به فيكفيه شرورهم و لو لا ذلك لما دعاه إلى التعوذ به من شرورهم و لما وصف سبحانه نفسه بأنه الرب الإله الغنى عن الخلق، فإن من احتاج إلى غيره لا يكون إلها و من كان غنيا عالما لغناه لا يختار فعل القبيح و لهذا حسنت الاستعاذة به من شر غيره و روى عبد الله بن سنان عن أبى عبد الله(ع) قال: «إذا قرأت قل أعوذ برب الفلق، فقل فى نفسك أعوذ برب الفلق و إذا قرأت قل أعوذ برب الناس، قل فى نفسك أعوذ برب الناس»
و روى العياشى بإسناده عن أبان بن تغلب عن جعفر بن محمد قال: قال رسول الله(ص): أما[ما] من مؤمن إلا و لقلبه فى صدره أذنان؛ أذن ينفث فيها الملك و أذن ينفث فيها الوسواس الخناس فيؤيد الله المؤمن بالملك و هو قوله سبحانه: «و أيدهم بروح منه».
پانویس
- ↑ محمد حسين ذهبى، التفسير و المفسرون، 99/2
- ↑ البقرة 215
- ↑ ج 2، ص 547
- ↑ ج 2، ص 874
- ↑ توبه 38
- ↑ ج 5، ص 47
- ↑ نساء 3
- ↑ ج 3، ص 10
- ↑ المائدة 87
- ↑ ج 3، ص 364
- ↑ البقرة 238
- ↑ ج 2، ص 599
- ↑ ج 2، ص 598
- ↑ البقرة 256
- ↑ ج 2، ص 631
- ↑ البقرة 114
- ↑ ج 1، ص 360
- ↑ ج 2، ص 832
- ↑ محمد حسين ذهبى، التفسير و المفسرون، ج 2، ص 144 - 142
- ↑ بهاء الدين خرمشاهى، تفسير و تفاسير جديد، چاپ اول، تهران، انتشارات كيهان، زمستان 64، ص 34
- ↑ ج 1، ص 80