الكون و الفساد
نام کتاب | الكون و الفساد |
---|---|
نام های دیگر کتاب | في ميليسوس و في إکسينوفان و في غرغياس |
پدیدآورندگان | ارسطو (نويسنده)
سيد، احمد لطفي (مترجم) سانت هلير، بارتلمي (مترجم) سانت هلير، بارتلمي (مقدمهنويس) |
زبان | عربي |
کد کنگره | BBR 664 /ک9 1387 |
موضوع | فلسفه اسلامی - متون قديمی تا قرن 14 |
ناشر | الهيئة المصرية العامة للکتاب |
مکان نشر | مصر - قاهره |
سال نشر | مجلد1: 2008م , |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE13823AUTOMATIONCODE |
الكون و الفساد اثر ارسطو، از گروه رسالههای مربوط به طبیعت و کتابی است درباره وجود.
زبان و زمان نگارش
اصل کتاب به زبان یونانی بوده که توسط بارتلی سانت هیلر، به عربی ترجمه شده است.
ارسطو این رساله را در حدود سالهای 347 تا 335 قبل از میلاد، زمانی که به توصیه استاد خود افلاطون، ترک وطن کرده و در شهر تروآس، در شمال غربی آسیای صغیر میزیست، تألیف نموده است[۱].
ساختار
کتاب با مقدمه مترجم آغاز و مطالب در دو کتاب و هر کتاب در چندین باب، جای گرفته است.
گزارش محتوا
در مقدمه مترجم، ضمن اشاره به موضوع کتاب، مطالبی پیرامون اصول فلسفه یونانی، ارائه شده است[۲].
رساله در کون و فساد، مکمل دو کتاب اول رساله در آسمان است. رساله در آسمان، شامل چهار کتاب است که کتابهای اول و دوم، جواهر محسوس ابدی را بررسی میکنند و عنصر آنها اثیر است. آسمان اول، ستارگان افلاک سیارهای و سیارات در مجموع آسمان به معنای اخص را شکل میدهند و همگی اجسام محسوس ابدی هستند و عنصر آنها نیز اثیر است که جسمی مرکب از ماده و صورت است[۳].
ارسطو در کتاب دوم، نظام نجومی خود را که تا حدی نزدیک بهنظام نجومی اودوکسوس و نظام نجومی کالیپوس است، شرح میدهد. موضوع کتابهای سوم و چهارم، جهان تحت القمر است. ارسطو در کون و فساد، به بررسی اجسام تحت القمر و خصوصیات اساسی این اجسام، از قبیل کون، فساد، استحاله، نمو، ذیول، مماسه، فعل و انفعال، پرداخته است. وی در کتاب دوم، به ببرسی عمیق چهار عنصر ماهیت آنها و تبدیل متقابلشان پرداخته است. ارسطو معتقد است که تعداد عناصر، متناسب با تعداد کیفیات عنصری است و چون تعداد کیفیات عنصری به چهار مورد تقلیل پیدا میکند و بهحکم طبیعت خود نمیتوانند دوبهدو با هم جمع شوند، ازاینرو تعداد عناصر نیز به چهار مورد ختم میشود. این عناصر، بهصورت مستدیر از یکدیگر به وجود میآیند، بنابراین هیچکدام بر دیگری مقدم نیستند[۴].
به اعتقاد ارسطو، برخی از فیلسوفان قدیم معتقد بودند که کون مطلق استحاله است و برخی دیگر برآنند که استحاله و کون دو چیز متفاوت هستند. کسانی که میگویند جهان هستی یک ماده واحد است و همه چیزها از یک عنصر واحد پدید آمدهاند، لاجرم باید بپذیرند که کون همان استحاله است و آنچه به وجود آمده چیزی است که بر اثر استحاله حاصل شده است؛ اما کسانی که ماده چیزها را متکثر میدانند –مانند امپدوکس، آناکساگوراس و لئوکیپوس- معتقدند كه کون و استحاله دو چیز متمایز از یکدیگرند. ولی به نظر ارسطو، آناکساگوراس دچار تناقض شده است. از یک طرف میگوید که به وجود آمدن و از میان رفتن با استحاله یافتن یک چیز است و در جای دیگر معتقد است که عناصر متکثرند. طالس، آناکسیمنس و آناکسمیندروس معتقدند که همه چیزها از یک عنصر واحد شکل گرفتهاند و چون موضوع یا زیر نهاد همواره یکسان است و یک چیز واحد باقی مِهماند، ناگزیرند که کون و فساد را استحاله بدانند؛ اما برای فیلسوفانی که قائل به تکثر اجناسند، استحاله با کون فرق دارد؛ زیرا از اجتماع و افتراق این اجناس است که کون و فساد حاصل میشود[۵].
ارسطو خود معتقد است که کون غیر از استحاله است. استحاله تبدیل یک عنصر به عنصر دیگر بر پایه یک زیر نهاد واحد است. ارسطو نظریه امپدوکلس را که در آن استحاله را با کون یکی گرفته است رد میکند؛ زیرا از نظر امپدوکلس اولاً، تبدیل یک عنصر به عنصر دیگر امکانپذیر نیست؛ یعنی ممکن نیست که از آتش، آب و از آب، خاک پدید آید و هیچ چیز سفیدی هم ممکن نیست سیاه شود و هیچ چیز نرمی هم ممکن نیست سخت گردد. ثانیاً، اگر عنصری به عنصر دیگر تبدیل شود به سبب آن است که اجزاء یک چیز واحد بر اثر بعضی تفاوتها و بعضی کیفیات جدا شدهاند. امپدوکلس معتقد است که همه اجسام از عناصری ساخته شدهاند که مکن نیست به یکدیگر تبدیل شوند، اما این عناصر تحت تأثیر مهر جمع میشوند و جسم را میسازند و زمانی که کین فرمانروا شود، این عناصر از هم جدا میشوند و در واقع جسم متلاشی میگردند و بهصورت عناصر چهارگانه درمیآیند. این تنازع میان مهر و کین در اجسام همواره وجود دارد[۶].
ارسطو بیان میکند که در حقیقت کون و فساد مطلق از اجتماع و افتراق حاصل نمیشود، بلکه هنگامی صورت میگیرد که تغییر کامل چیزی به چیزی دیگر صورت میگیرد. ارسطو میان کون و استحاله، تفاوت بارزی را مطرح میکند؛ اینکه در استحاله، تغییر در کیفیات شیء واقع میشود، اما در کون که ظهور جوهر جدیدی است، تغییر در ماده و صورت مرکب روی میدهد؛ بنابراین، تغییر در امتداد همواره استحاله نیست. بعلاوه، ارسطو نه کون مطلق را قبول دارد و نه فساد مطلق را، بلکه آنچه قبول دارد تبدل متقابل در بطن جوهر دائم بالفعل است[۷].
باب پنجم از کتاب اول به نظریه «نمو» اختصاص یافته است. منظور و مراد ارسطو از انواع تغییر، حرکت آن است که اگر تغییر برحسب جوهر لحاظ گردد؛ یعنی جوهری بالقوه به جوهری بالفعل تبدیل شود، کون خواهد بود. اگر تغییر برحسب مقدار باشد؛ یعنی تغییر ضدی به ضدی دیگر در مقوله کمیت صورت گیرد، نمو و ذبول خواهد بود و اگر تغییر برحسب کیفیت باشد، یعنی تغییر حالتی به حالتی دیگر در مقول کیفیت باشد، استحاله خواهد بود. نمو و ذبول زمانی حاصل میشود که تغییر در وضع شیء صورت بگیرد بیآنکه مکان آن تغییر کند؛ مانند فلزی که کوفته میشود یا کشیده میشود درحالیکه خود بر جای مِهماند و اجزاء آن تغییر مکان میدهند؛ بنابراین، اجزاء چیزی که نمو مییابد پیوسته جای بیشتری میگیرند و اجزاء چیزی که ذبول مییابد پیوسته جای کمتری میخواهند. ارسطو سه شرط برای نمو ذکر میکند که عبارتند از: اولاً، هریک از اجزاء مقداری که نمو میکند خود نیز بزرگتر میشود؛ مثلاً اگر گوشت است که نمو میکند، هریک از اجزاء گوشت بزرگتر میشود. ثانیاً، نمو با پیوستن چیزی حاصل میشود. ثالثاً، چیز که نمو میکند خود حفظ میشود و باقی مِهماند؛ زیرا درحالیکه چیز معروض کون یا فساد مطلق خود باقی نمیماند، چیز که نمو میکند یا استحاله مییابد در طی استحاله یا در طی نمو با ذبول در اینهمانی خود باقی میماند[۸].
ارسطو در کتاب دوم از رساله کون و فساد، به دو سؤال اساسی پرداخته است:
اول آنکه آیا عناصر چهارگانه واقعاً وجود دارند و وجود ازلی دارند یا اینکه آنها حادثه هستند. نحوه به وجود آمدن آنها چگونه است و آیا از یکدیگر به وجود میآیند یا اینکه از یک عنصر نخستین به وجود میآیند. پاسخ اولیه ارسطو این است که اولاً، عناصر فقط بهصورت تعینات ماده نخستین وجود دارند و ثانیاً، عناصر بهصورت مستدیر از یکدیگر به وجود میآیند و ازاینرو هیچکدام مقدم بر دیگری نیستند[۹].
ارسطو تعبیر عناصر را برای شکلدهنده اجسام، یک تعبیر مجازی دانسته و نسبت آن را شبیه به حروف برای کلمات دانسته است. فیلسوفان پیشسقراطی معتقد بودند که مادهیی که زیرنهاد اجسام محسوس است، امری مادی است و مجموع آنها یعنی آب، خاک، هوا و آتش را بهعنوان مبادی و عناصر موجودات لحاظ کردهاند. ارسطو معتقد است که باید مادهیی را مبدأ و نخستین بدانیم که اولاً، مفارق نباشد و ثانیاً، زیرنهاد اضداد باشد[۱۰].
ارسطو علل اربعه را به عنوان علت کون و فساد میداند و میگوید: تعداد و ماهیت مبادی هر کونی با مبادی «چیزهای نخستین و ابدی» برابر و در جنس با آنها یکسان هستند. از این لحاظ، مبدئی به عنوان صورت در هر کونی وجود دارد و ماده که به عنوان قوه محض و قابل اضداد هست و نیست است چیزی است که در چیزهای قابل کون هم میتواند نباشد. این علت مادی معین میکند که چیزی در زمانی باشد و در زمانی نباشد، اما ماده بهتنهایی باعث پیدایش نمیشود، چون طبیعت آن، فعل پذیری و حرکت پذیری است، پس نیاز به علت دیگری دارد که در اینجا ارسطو علت صوری را وارد میکند. بهصورت به عنوان محرک است، اما حرکت ابدی است؛ درنتیجه کون هم بهصورت مستمر و ابدی خواهد بود؛ زیرا در همه چیزها طبیعت همواره متوجه بهترین است و «بودن» بهتر از «نبودن» است. امام لازمه استمرار حرکت و کون آن است که جسمی باشد و همواره هم متحرک باشد و هم محرک و آن علت نهایی است. ارسطو حرکت خورشید در آسمان قرب و بعد اجسام به آن را علت کون و فساد تلقی میکند؛ به این معنا که هرچه اجسام به خورشید به عنوان علت نهایی نزدیک باشند کون حاصل میشود و هرچه که دورتر باشند فساد حاصل میشود[۱۱].
ارسطو در رساله کون و فساد از ضرورت کون و فساد در طبیعت سخن گفته و لازمه دوام و بقا طبیعت را در کون و فساد دانسته است. همهچیز هرچه قدر که به مبدأ کمال خویش نزدیکتر باشند از نظر ارسطو کاملترند و درنتیجه، دوام بیشتری دارند[۱۲].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده است.
در پاورقیها که توسط مترجم نوشته شده، به توضیح و تشریح برخی از مطالب متن، پرداخته شده است[۱۳].