لماذا اخترنا مذهب الشيعة الإمامية
نام کتاب | لماذا اخترنا مذهب الشيعة الإمامية |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | رضوي، محمد رضي (نويسنده) |
زبان | عربي |
کد کنگره | |
موضوع | |
ناشر | موسسة السبطين عليهما السلام العالمية |
مکان نشر | ايران - قم |
سال نشر | مجلد1: 1384ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE19066AUTOMATIONCODE |
معرفی اجمالی
لماذا اخترنا مذهب الشيعة الإمامية، کتابی است به زبان عربی، نوشته سید محمد رضی رضوی، با موضوع کلام و تاریخ شیعه. نویسنده در این کتاب به معرفی کسانی میپردازد که از مذهب سابق خود برگشته و مذهب شیعه اثناعشری را انتخاب کردهاند؛ او در بسیاری از موارد اسباب و اغراض تغییر مذهب آنها را هم بیان میکند.
ساختار
پیش از سخن ناشر و مقدمه مؤلف، کلامی درباره موضوع کتاب نوشته شده، آیاتی از قرآن کریم درباره تفاوت ایمان و اسلام، حزب ایمان و شیطان، تبعیت از قرآن و تذکره بودن آن آمده است، روایت پیامبر اکرم(ص) مبنی بر افتراق امت اسلامی پس از ایشان به هفتادوسه فرقه و نجات تنها یک فرقه از آنها ذکر شده است. سپس سخن ناشر و مقدمه مؤلف و مطالب کتاب در سه فصل است. صفحات پایانی کتاب به معرفی آثاری از همین مؤلف و سپس آثار منتشره همین ناشر، پرداخته است.
گزارش محتوا
نویسنده در اولین صفحه مینویسد: در این کتاب با کسانی آشنا میشوید که سایر نحلههای اسلامی (غیر از شیعه) را رها کرده و بعد از تحقیق در فساد و اعتراف به بطلان اعتقادشان به مذهب شیعه اثناعشری گراییدهاند. همچنین با سببهای تغییر اعتقاد آنان آشنا میشوید. در میان این افراد، حنفی و شافعی و مالکی وحنبلی و وهابی و معتزلی و زیدی و... وجود دارند[۱]
ناشر در سخن ابتداییاش بر کتاب از فشارها و تهدیدات واردآمده بر شیعیان در طول تاریخ و امیدش به هدایت عدهای دیگر با خواندن این کتاب، سخن میگوید[۲]
مؤلف از فضای پیش از ظهور اسلام و ظهور پیامبر اسلام(ص) و دستاوردهای بزرگ مادی و معنوی او طی بیستوسه سال برای مسلمانان و انحراف مسلمین پس از رحلت ایشان و تقدم مفضول امت بر فاضل آنان و جاهل آنان بر عالمشان سخن میگوید. او میپرسد: چگونه ممکن است پیامبری که قرآن درباره او فرموده: «بالمؤمنين رئوف رحيم» (توبه: 128)، جانشینی پس از خودش برای مؤمنان انتخاب نکرده باشد؟ و پاسخ میدهد: در موارد متعددی چنین امری توسط او صورت گرفته است و بارزترین آنها اعلان در روز غدیر خم در حجةالوداع بوده است. او با استناد به آیه: «ما كان لهم الخيرة» (قصص: 68)، امر امامت را انتصابی میداند و برای نشان دادن وقوع این امر پیش از اسلام به آیات دیگری که درباه آدم، داود و ابراهیم(ع) هستند و خلافت در آنها انتصابی دانسته شده، استشهاد میکند. وی دنیاطلبی و عناد عدهای را باعث انحراف جامعه مسلمانان بعد از رسولالله(ص) میداند و مختصری از آنچه را که بعد از وفات آن حضرت گذشت، همچون: سقیفه بنی ساعده، وصیت ابوبکر به خلافت عمر و شورای شش نفره و انتخاب عثمان، سخن میگوید. او از اخذ آرای فقهی اهل سنت از یکی از چهار شخص: ابوحنیفه نعمان بن ثابت امام مذهب حنفی، انس بن مالک امام مالکیان، محمد بن ادریس امام مذهب شافعیان و احمد بن حنبل پیشوای حنبلیان سخن به میان میآورد و تعریضی به اهل سنت میزند که اینها افرادی هستند که اصلا در زمان پیامبر(ص) وجود نداشتند، چه رسد به اینکه نصی از پیامبر مبنی بر اخذ احکام شرعی از آنان وجود داشته باشد. وی شیعیان را تنها فرقهای میداند که به احکام رسیده از علی بن ابیطالب(ع) و فرزندان ایشان عمل میکنند؛ افرادی که نص پیامبر اسلام(ص) مبنی بر تبعیت از آنان و اخذ احکام از آنها وجود دارد[۳]
مؤلف در سه فصل به معرفی افرادی میپردازد که مذهب پیشین خود را رها کردهاند و به تشیّع گرویدهاند[۴] او در فصل اول به ترتیب الفبا نام هفتادوپنج نفر از این افراد را بههمراه اسباب هدایتشان ذکر میکند؛ بهعنوان مثال هشام بن حکم شیبانی یکی از این افراد است. او متکلمی بود که به دست امام جعفر صادق(ع) شیعه شد. طبق روایت عمرو بن یزید، هشام پیش از تشیعش معتقد به مذهب جهمیه بود. در برخوردی که با امام صادق(ع)داشت، حضرت از وی سؤالی میپرسند و هشام از آن به حیرت میافتد و برای یافتن پاسخ مدتی از جعفر بن محمد(ع) فرصت میگیرد. او پس از چند روز تحقیق و پرسش، از پاسخ عاجز میماند و به امام(ع) مراجعه میکند و پاسخ را از خود حضرت صادق(ع) میگیرد. امام ششم(ع) مجددا سؤالی از وی میپرسند؛ سؤالی که مذهب اعتقادی هشام را به چالش میکشید. او با نگرانی، چند روزی را هم در پی پاسخ به این سؤال بود، ولی چون جوابی نیافت، مجددا پیش امام(ع) آمد و حضرت(ع) به او گفتند: قصد داشتم مدتی را در وادی حیرت به سر ببری و آنجا منتظر من باشی و سپس پاسخ این سؤال هشام را هم دادند. در ادامه همین مسیر، هشام مذهب سابقش را ترک کرده و جزء شیعیان و شاگردان امام صادق(ع) شد[۵]
نویسنده در فصل دوم کسانی را نام میبرد که شیعه اثناعشری شدهاند، اما اسباب تشیع آنان مشخص نیست. تعداد این اشخاص چهارده نفر است؛ ابراهیم بن محمد بن سعید زیدی ثقفی کوفی معروف به ابواسحاق، احمد بن داود بن سعید فزاری معروف به ابو یحیی جرجانی از محدثان بزرگ، مالک بن اسماعیل بن زیاد کوفی نهدی شیخ بخاری در صحیح بخاری، محمد بن احمد ابوالفضل جعفی زیدی کوفی معروف به صابونی، محمد بن مسعود سلمی سمرقندی معروف به عیاشی، قاضی نعمان بن ابیعبدالله محمد بن منصور مالکی ابوحنیفه مغربی، شیعیان تونس، ساکنان قریه مهل پاکستان و... از این افراد هستند[۶]
او در فصل سوم، هجده نفر را ذکر میکند که اخباری مبنی بر تشیع آنان هست، ولی وی نام آنها را نمیداند[۷]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در انتهای کتاب آمده است. منابع در پاورقیها ذکر شدهاند. پاورقیها حاوی مطالب مفیدی در توضیح مطالب کتاب هستند. نویسنده این کتاب را جزء اول طرح خودش میداند و وعده نوشتن جزء دوم را در انتهای متن کتاب میدهد[۸]
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.