تذكرة الأولياء (زوار)
نام کتاب | تذکرة الأولیاء (زوار) |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | استعلامی، محمد (مصحح)
عطار، محمد بن ابراهیم (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | BP 278 /ع6ت4 |
موضوع | تصوف
عارفان - سرگذشت نامه نثر فارسی - قرن 6ق. |
ناشر | زوار |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1386 هـ.ش |
کد اتوماسیون | 1301 |
معرفى اجمالى
«تذكرة الاولياء»، به زبان فارسى، نوشته فريد الدين عطار نيشابورى، در شرح حال گروهى از عرفاست. عطار، در مقدمه اين كتاب، مىگويد: «پس از قرآن و اخبار رسول(ص) هيچ سخنى برتر از سخنان مشايخ طريقت نيست». وى، بر پايه همين باور و به درخواست دوستانش، به مطالعه احوال و سخنان عرفا پرداخته و اين كتاب را نوشته است.
آنجا كه عطار از اسباب و بواعث تأليف اين كتاب سخن مىگويد، به سادگى مىتوان دريافت كه مقصود وى، احيا و يادآورى ايمان است، در روزگارى كه به گفته وى، خير به شر بدل مىشود و اشرار الناس، اخيار الناس را فراموش كردهاند و«مدعيان به لباس اهل معانى بيرون آمدهاند» و بايد«اهل دل[مانند] غزالى و ديگر عارفان، احياى علم دين و ايمان بكند و حالات و مقامات ايمانى مثل توبه، ارادت، صحبت، توكل و فنا را در قلوب مسلمانان احيا كنند».
به گفته بسيارى از محققان، اين كتاب، منبع جامع و مهم شرح مقامات و كرامات و حالات و اوقات و اشارات و احوال و اقوال و سيره اوليا به شمار مىرود.
اهميت و قدر ادبى اين كتاب و انشا و اسلوب عباراتش را بسيارى ستودهاند، تا جايى كه آن را در زبان فارسى بىمانند خواندهاند و حتى برخى از محققان، مانند مرحوم علامه قزوينى، بر اين باور بودند كه در زبان فارسى كتابى با اين دو صفت؛ يعنى سادگى و شيرينى وجود ندارد.
ساختار
درونمايه كتاب، در يك مقدمه و 72 باب گنجانده شده است كه هر يك از آنها، زندگى، حالات، انديشهها و سخنان عارفى را در بر دارد.
نقلها و روايتهاى«تذكرة الاولياء»، التقاطى از مطالب ديگر كتابهاست كه عطار به انگيزه چكيدهنويسى، اِسنادهاى دراز را حذف كرده و كوشيده است كه از افزودن توضيحات بر سخنان مشايخ بپرهيزد. بخشى از مطالب كتاب وى، بهويژه كلمات و سخنان مشايخ، از منابع عربى ترجمه شده است. او، همچنين به دستهبندى مطالب برگرفته از منابع گوناگون بر پايه نام هر عارف پرداخته است.
كتاب، نثرى شيوا و دلنشين و دلپسند و سبكى شاعرانه دارد.
گزارش محتوا
نخستين باب كتاب، به حالات و سخنان امام جعفر صادق(ع) و آخرين باب آن، به حسين بن منصور پارسى، معروف به حلاّج(م 309) مىپردازد.
عطار، در اين اثر نمىخواسته است شرح حال(بيوگرافى) بنويسد. هيچيك از تذكرههاى عرفانى به شيوه بيوگرافى نيست و عارفان، هيچگاه بيوگرافىنويس نبودهاند، زيرا بيوگرافىنويسى كه در سه يا چهار سده اخير در غرب پديد آمده، بر اصولى فلسفى استوار شده است. نويسنده بيوگرافى، مجموعهاى از عوامل اقتصادى، اجتماعى، سياسى و حتى روانى را برمىشمرَد و در باره شخصيت افراد به داورى مىپردازد، اما چيزى كه نزد او مهم است، ويژگى تاريخى آنان است. چنين چيزى در كتاب عطار ديده نمىشود؛ يعنى تذكرههاى او شرح حال زندگى تاريخى افراد نيست.
بيوگرافيست، بر زندگى زيستى و فيزيكى تأكيد مىكند. شرح زندگى فرد خاص از آغاز زندگى تا پايان آن در چنين شرح حالى مىآيد و حتى روىدادهاى اجتماعى و خانوادگى فرد كه عامل اصلى احوال و آراى وى به شمار مىروند، در آن گزارش مىشود. اين اعتقاد از سويى پىآمد انديشه اصالت تاريخ )Historicism( ؛ يعنى اصيل بودن عوامل تاريخى(عوامل اجتماعى و خانوادگى و اقتصادى و سياسى) است و از سوى ديگر، به رمانتيسيسم مدرن نسب مىبرَد كه در آن مجموعههاى پراكنده اطلاعات موجود در باره زندگى افراد گرد هم مىآيند و با برشمردن عوامل اجتماعى و روانى، علتها و انگيزههاى افكار و انديشههاى آنان تجزيه و تحليل مىشوند. خود اين گرايش تاريخى، بر گونهاى از Positivism فكرى استوار است؛ يعنى اصالت داشتن چيزهايى كه حصول و تحصل خارجى دارد و عقلپذير مىنمايند. بنا بر اين، تنها بر پايه آنها مىتوان چيزى را با ديگرى سنجيد و در باره درستى آن داورى كرد و ازاينرو، در باره متون عرفانى و تصوف و اقوال و احوال اوليا، به جايى راه نمىتوان برد، زيرا لطيفه تصوف در ساخت عالم معنا و معنويت رخ مىدهد. بارى، چيزهايى كه از اوليا ديده يا شنيده مىشود، ظاهرى دارند كه اصل(باطن) آنها در قلوب آنان مىگذرد و به زبان درنمىآيد. خود عطار، در اين باره مىگويد: «سخنان مشايخ طريقت، از اعيان است؛ نه از بيان و از علم لدنى است؛ نه از علم كسبى و از جوشيدن است؛ نه از كوشيدن». وى، از همين روى، در آثارش از بزرگان معاصر خويش، حتى تا نزديك به پنجاه سال پيش از خود، هيچ ياد نمىكند و به هيچ روى، به اوضاع سياسى و اجتماعى سخت روزگار خويش؛ يعنى دوران حمله مغول به ايران نمىپردازد.
البته كسانى بر اينند كه دغدغه عطار از ديد صورى، اعتقادى نيست و ازاينرو، به رغم هجويرى، روشمندانه ديدگاههاى صوفيه را بررسى نمىكند و اختلافهاى لفظى و اصطلاحهاى عرفانى را نمىآورد يا به رغم انصارى، در باره برخى از مفاهيم اعتقادى(اسلامى / صوفيانه) چيزى نمىگويد، زيرا او بيشتر شاعر و سراينده دست كم چند مثنوى است و تنها اثر منثور او(همين كتاب)، پىآمد كوششهاى شاعرى او به شمار مىآيد. بر پايه اين ديدگاه، «تذكرة الاولياء» منبعى تاريخى نيست، بلكه بيشتر در زمينه پژوهش در باره تذكره اوليا به سبك ادبى(شعرى - روايى) به كار مىآيد.
نويسنده، مىداند كه روش و ديدگاه اوليا با يكديگر يكسان نيست، اما از اين روى كه آنان را در راه حق مىداند، آنان را در جاى خود مىستايد و به همين دليل، از امام ششم شيعيان، حضرت صادق(ع) و چهار امام اهل سنت ياد مىكند؛ چنانكه از آن چهار تن، امام شافعى اهل بيت رسول را آشكارا ستايش مىكند:
اگر ستايش آل محمد خلاف سنّت است | بگذار كه جن و انس مرا گمراه بدانند |
---|
هر چند اين كتاب، به شرح حال شمارى از مردان عارف مىپردازد، در سرگذشتهاى آنان تأثيرگذارى زنان نيز ديده مىشود و افزون بر اين، زنان عارفى، مانند رابعه عدويه و فاطمه(همسر احمد خضرويه) در آن ياد شدهاند كه به عرفان و سلوك گراييده بودند؛ براى نمونه، نويسنده، سيماى مادرانه زن را در ماجراى مادر بايزيد بسطامى مىنگارد و از همسران عارفانى مانند فضيل عياض يا ابراهيم ادهم به بزرگى ياد مىكند؛ حتى كنيزكان، معشوقان و پيرزنان بر اثر اندرزهاى نيكوى خود، در شرححالهاى«تذكرة الاولياء» جايگاه برجستهاى دارند. الگو بودن زندگى اوليا(زنان و مردان واصل) براى افراد عادى، شايد فاصلهاى ميان آنان بنمايد، اما اثر عطار براى از ميان بردن اين فاصله سامان يافته است و تجسمى از آن تجربههاى ناب آنان به شمار مىرود. متن اين كتاب، بر پايه گفتارهاى عارفان و آموزههاى قولى آنان نه رفتارهايشان، استوار است. هدف نويسنده، اين نيست كه گزارش زندگى افراد را تنها از ديد تاريخى نقل كند، بلكه هدف او، اين است كه مطالب سودمند را كه در آموزش به كار مىآيند، به دوستداران پيروى از اوليا منتقل كند.
جغرافياى كتاب
الف) پيشينه:
سنت تأليف مجموعههاى دربردارنده سخنان اوليا، از كار سترگى سرچشمه مىگيرد كه از سده دوم هجرى براى گردآورى گفتارها(احاديث) و رفتارهاى پيامبر(ص) و صحابه آن حضرت آغاز شد، زيرا سنّت و قرآن مجموعههاى مكتوبىاند كه قانون اسلامى(شريعت) بر آن استوار است. اعتبار و درستى سلسله سند احاديث، موجب درست دانستن آنها مىشد و هدف علم رجال، تعيين صحّت و سقم همين سندها بود؛ چنانكه نخستين معيار پذيرفتنى در اين باره، پيوستگى سلسله محدثان به پيامبر شمرده مىشد؛ بنا بر اين، مؤلفان آرام آرام به گردآورى شرح احوال اصحاب پيامبر و تابعان آنان روى آوردند و ازاينرو، شاخه بسيار مهمى از تاريخنگارى اسلامى؛ يعنى نوشتن زندگىنامه رونق گرفت و امت اسلامى از سده دوم تاريخ اسلام، با سامان دادن جُنگهايى در باره گفتارها و رفتارهاى پيامبر(ص) و اصحاب او، به گزارش در باره تاريخ زندگانى آنان دست زد. از سوى ديگر، رشد تصوف نيز در همان دوران آغاز شد؛ چنانكه ميان دگرگونى اين دو پديده، همآهنگى و همسانى ديده مىشود. بنا بر اين، هنگامى كه عطار در سده ششم هجرى، «تذكرة الاولياء» را نوشت، سنتى استوار در نوشتن تذكرهى اوليا وجود داشت كه پايهگذاران آن همان اولياى ياد شده در كتاب شيخ عطار بودند.
امروز تاريخ امّت اسلامى بيش از هر چيز، به مردانى وامدار است كه در درازناى قرون، به تأليف چنين فرهنگها همت كردند؛ آثارى كه به واقع مجموعههايى در باره فرهنگ اسلامىاند. تاريخنگاران، در وقايعنامههاى سدههاى سوم تا نهم، در پايان روىدادهاى هر سال، «وفيات اعيان» آن سال را نيز نقل و ضبط مىكردند. اعيان، بيشتر، شخصيتهايى بودند كه مناصبى دينى بر عهده داشتند، مانند قاضيان، خطبا و علما، اما گاهى نيز شرح احوال ديگر شخصيتهاى رسمى را گرد مىآوردند و در پايان سدههاى هفتم تا سيزدهم، مجموعههايى در باره شرح احوال شخصيتهاى قرنهاى گذشته تأليف شد، آنگاه به همان شيوه مجموعههايى در باره شرح احوال محدّثان و قضات و مجموعههايى در باره شرح احوال دانشمندان(عالمان) پديد آمد كه بر پايه مكتبهاى فقهى و مذاهب، دستهبندى شده بودند. همچنين مجموعههايى در باره شرح احوال قاريان و مفسّران سامان يافت. نام برخى از نخستين كتابهاى از اين دست، چنين است:
1. «الطبقات»، نوشته خليفة بن خياط العصفرى، در باره شرح احوال 3325 تن از اصحاب پيامبر و تابعان آنان؛
2. «اسد الغابة فى معرفة الصحابة»، نوشته عز الدّين بن اثير(د 630)؛
3. «الاصابة فى تمييز الصحابة»، نوشته احمد بن على هاجر العسقلانى(د 852)؛
4. «التاريخ الكبير»، نوشته البخارى(د 256)؛
5. «الجرح و التعديل»، نوشته عبد الرحمن بن ابى حاتم الرازى(د 327)؛
6. «ميزان الاعتدال فى نقد الرجال»، نوشته محمد بن احمد الذهبى.
ب) منبعشناسى:
بر پايه«تذكرة الاولياء» و سنجش درونمايه آن با ديگر منابع صوفيه، عطار به مهمترين آثار فارسى و عربىِ پيش از خود دسترسى داشته و از آنها مطالبى برگرفته است. خود او در مقدمه اين اثر، از منابعى مانند«شرح القلب»، «كشف الاسرار» و«معرفة النّفس» يا «معرفة النّفس و الرب» نام مىبرد و مىگويد: اگر كسى شرح بيشتر سخنان صوفيه را بخواهد، اين سه كتاب را بايد بخواند، اما از آنها نسخهاى در دست نيست.
«شرح القلب»، چنانكه در پايان باب 58 تذكره آمده، به گمان، اثرى از خود عطار بوده است. در باره«كشف الاسرار» نيز گفتنى است كه در«كشف الظنون»، از دو كتاب به نام«كشف الاسرار فى التصوف» ياد شده است كه شايد هر يك از آنها، همان منبع عطار باشد، اما از آنها نيز نسخهاى نمانده است تا با«تذكرة الاولياء» مقايسه شود. در شمار دهها(بيش از صد) كتاب متعلق يا منسوب به عطار نيز كتابى به نام«كشف الاسرار» ديده نمىشود.
مقايسه«كشف الاسرار و عدّة الابرار» ميبدى(تقريرات عرفانى خواجه عبد اللّه انصارى در تفسير قرآن) با مطالب«تذكره» و بر پايه برخى از قرينههاى تاريخى، عطار در نوشتن«تذكره» به آن نظر داشته و«معرفة النفس» نيز تنها در مقدمه «تذكره» ياد شده است و اطلاع ديگرى از آن در دست نيست؛ عطار نيز تصريح نمىكند كه اين سه كتاب منبع او در تأليف«تذكره» بوده است.
از آثار صوفيانه مهم و پرآوازه اواخر سده چهارم تا پايان سده ششم، چند اثر ديگر نيز با گمان قوى، مأخذ نقلهاى مؤلف اين اثرند؛ آثارى از قبيل:
«طبقات الصوفية»، نوشته عبد الرحمن، محمد بن حسين سُلَمى نيشابورى(م 412)؛
«حلية الاولياء»، نوشته ابو نُعَيم اصفهانى(م 430)؛
«رسالة قشيرية»، نوشته ابو القاسم قشيرى(376 - 465) كه به گمان، ابو على عثمانى(شاگرد قشيرى)، آن را به فارسى ترجمه كرده بود.
افزون بر اينها، گمان مىرود كه عطار، از«كشف المحجوب» هُجويرى نيز بهره برده باشد، زيرا پارههايى را از درونمايه آن با عبارتهاى روانتر و رساتر آورده است.
ج) نسخهشناسى:
دستنويسهاى معتبر«تذكرة الاولياء» تا سده دهم، همان يك مقدمه و 72 باب را در بر دارند، اما پس از قرن دهم فصلهاى ديگرى با نام«ذكر متأخران از مشايخ كبار» بر اين كتاب افزوده شده است كه حالات و سخنان 25 عارف را در سدههاى چهارم و پنجم گزارش مىكند. بيشتر اين پيوستهها، از منابعى گرفته شدهاند كه به گمان، عطار بدانها نيز دسترسى داشته، زيرا مطالب آنها به شيوه«تذكرة الاولياء» تأليف شده است. ازاينرو، بسيارى از پژوهشگران معاصر مانند نيكلسون، آن را بخشى از اصل كتاب پنداشتهاند، اما اين افزودهها در هيچيك از نسخههاى كهن كتاب نيست و فهرستى كه عطّار آن را در آغاز كتاب آورده است، تنها همان 72 نام را در بر دارد. شمارى از نسخههاى«تذكرة الاولياء» كه تا پايان سده دهم نوشته شده است، مانند نسخه 985 هجرى، در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، پس از 72 باب كتاب، رساله«هفت وادى» منسوب به عطّار را نيز در بر گرفته است. بارى، بر پايه دلايل و شواهد موجود، «تذكرة الاولياء» تا اواخر سده دهم تنها 72 باب داشته است. بخش منسوب به عطار(بخش دوم)، به شرح حال 25 تن از مشايخ و اوليا و ائمه دين مىپردازد كه نخستين آنان ابو بكر خواص و آخرينشان امام محمد باقر(ع) است. بيشتر افراد ياد شده دراين بخش، خراسانىاند و بزرگترين فصل آن، در باره احوال و سخنان ابو الحسن خرقانى است. ذكر ابو سعيد ابو الخير نيز در همين بخش ديده مىشود.
«تذكرة الاولياء» تا كنون بارها در هند(بمبئى، لاهور و دهلى) چاپ شده است و نخست، در همين كشور، در 1283، در قالب سنگى به چاپ رسيد و در ايران، نخست، در 1321، به همت كتابفروشى مركزى، در دو جلد منتشر شد. معروفترين چاپ كتاب، نسخهاى است كه با تصحيح رينولد آلن نيكلسون و مقدمه پروفسور براون در 1905م چاپ شد و پس از اين، دكتر استعلامى در 1346، تصحيح تازهاى از آن عرضه كرد. ويژگى نسخه آقاى استعلامى، فارسى شدن مقدمههاى كتاب و افزوده شدن 23 فهرست و زندگىنامهاى در باره نيكلسون بر آن است.