اعتلال القلوب
اعتلال القلوب، تألیف محمد بن جعفر بن محمد بن سهل بن شاکر سامری خرائطی (240-327ق)، کتابی است هشت جلدی، به زبان عربی، با موضوع روایات اسلامی. این اثر با تحقیق حمدی دمرداش، توسط مكتبة نزار مصطفی الباز، به چاپ رسیده است.
إعتلال القلوب | |
---|---|
پدیدآوران | سامری خرایطی، محمد بن جعفر (نویسنده) دمرداش، حمدي (محقق) |
ناشر | مکتبة نزار مصطفي الباز |
مکان نشر | عربستان - رياض |
سال نشر | 2000م , 1420ق |
چاپ | 2 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | /خ4الف7 248 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
«اعتلال القلوب»، کتاب ارزشمند نفیسی است که خرائطی در آن تعداد بسیاری از روایات پیامبر اسلام(ص) را نقل کرده و علاوه بر آن، شامل اخبار و اشعار و نوادری از تعداد زیادی از ظریفان و حکیمان عرب و بزرگان شعرای آنان است.
ساختار
کتاب، هشت جلد دارد. جلد اول حاوی مقدمه و متن است و سایر مجلدات، ادامه متن را در بر گرفته است.
گزارش محتوا
محقق کتاب در مقدمه پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر اسلام(ص) و خاندان پاک(ع) و یاران ایشان، اندکی درباره اهمیت قلب انسان و جایگاه آن توضیح میدهد و سپس مینویسد: مدتها بود که نسخه خطی نفیسی از «اعتلال القلوب» محمد بن جعفر خرائطی را در دست داشتم و دوست میداشتم آن را تحقیق کرده و به چاپ برسانم تا در دسترس عموم قرار بگیرد. نویسنده این کتاب در آن متعرض مرضهای باطنی قلبی و مشکلاتی که ممکن است برای آن پیش بیایید شده است. خرائطی در این کتاب این امراض باطنی را بهخوبی توصیف کرده و در بسیاری از حالات، علاج این امراض و علل را هم بیان کرده است. خرائطی در بیان علاج این امراض، اولا به کتاب خدا استشهاد کرده و اگر دلیلی در میان قرآن کریم نیافته، به روایتی از سنت پیامبر اسلام(ص) استشهاد کرده و اگر در آنجا نیز دلیلی نیافته، از کلام و گفتههای عقلا و حکیمان عرب و مشهوراتی از اشعار و امثال و اقوال مأثور در کلام فصیحان و بلیغان آنان یاری جسته است.
خرائطی این کتاب را در هشت جلد تنظیم کرده است، ولی عنوان مشخصی برای هریک از این مجلدات قرار نداده است. هر جلد از مجلدات هشتگانه این کتاب، خودش دارای ابواب و فصولی است. سعی نویسنده در این اثر بر این بوده که میان ابواب هر جلدی ارتباط معنوی برقرار باشد؛ مثلا مباحثش حول موضوع واحدی بیان شود یا دارای دلالتی باشد که با دیگر مباحث آن جلد، ارتباطی داشته باشد.
«اعتلال القلوب»، کتاب ارزشمند نفیسی است که خرائطی در آن تعداد بسیاری از روایات پیامبر اسلام(ص) را نقل کرده و علاوه بر آن شامل اخبار و اشعار و نوادری از تعداد زیادی از ظریفان و حکیمان عرب و بزرگان شعرای آنان است[۱].
در صفحه اول کتاب، راویان آن اینگونه ذکر شده است: «الشيخ الإمام الحافظ أبيبكر محمد بن جعفر بن سهل الخرائطي رواية أبيالعباس أحمد بن إبراهيم بن علي الكندي عنه، رواية الشيخ أبيالقاسم عبدالملك بن محمد بن عبدالله بن بشران الزاهد عنه، رواية الشيخ أبيالحسن علي بن محمد بن علي العلاف عرف بالحاجب عنه، رواية الشيخ أبيالكرم المبارك بن الحسن بن أحمد بن علي الشهروزي عنه، رواية الشيخ الإمام العالم شهابالدين بن أبيالفضل محمد بن يوسف بن علي الغزنوي عنه، سماعا لظافر بن علي بن عبدالرحمن بن علي بن علوي الأعرج العسقلاني و لولديه محمد و علي جبرهما الله»[۲].
در یکی از روایات کتاب، درباره «کسی که از عشقش در موقعیت انجام حرام، عفت بورزد»، آمده: «... از قول رسول خدا(ص) نقل شده است که: روزی سه نفر در مسیری میرفتند و بهیکباره باران گرفت. آنان به غاری در کوه نزدیکشان پناه بردند. ناگهان سنگی از کوه غلتید و راه ورودی غار را بست. یکی از آنان گفت بیایید به کارهای نیک خالصمان در گذشته نگاهی بیندازیم و از خداوند بخواهیم بهخاطر آن کار، گشایشی برای ما حاصل کند. پس از اینکه بنا را بر این کار گذاشتند: یکی گفت: پروردگارا من در کنار زن و فرزندانم پدر و مادر پیری داشتم، خیلی مراعاتشان را میکردم و پدر و مادرم را در کارها (مثل دادن آب و غذا و...) بر فرزندانم مقدم میکردم. یک روز که پیششان رفتم آنان خوابیده بودند. شیر را مانند گذشته دوشیدم و آمدم و بالای سرشان ایستادم، ولی دلم نیامد از خواب بیدارشان کنم و همچنین از روی عادتم بد دانستم که فرزندم را بر آنان مقدم کنم. این ماجرا تا طلوع فجر ادامه یافت... خداوندا اگر میدانی که این کار را برای خاطر رضایت تو انجام دادهام، گشایشی برای ما حاصل بفرما. با این دعا، آن سنگ اندکی حرکت کرد، بهطوریکه آسمان از گوشه آن پیدا شد. نفر دوم گفت: خداوندا من دخترعمویی داشتم که دیوانهوار دوستش میداشتم؛ از او درخواست کردم که خودش را بر من عرضه کند. او گفت برای این کار باید صد دینار به او بدهم. من تلاش فراوانی کردم تا توانستم این پول را جور کنم و سپس با پول پیشش رفتم. هنگامی که در میان پاهایش نشستم به من گفت: ای بنده خدا بترس از خدا و این مهر را مگر بهحق، نشکن. من با شنیدن این حرف او دست از کارم کشیدم و آن کار را انجام ندادم. خداوندا اگر میدانی که این کار برای جلب رضایت تو انجام شده، گشایشی برای ما بنما و پس از این دعا نیز گشایش دیگری برای آنان رخ داد. نوبت به نفر سوم رسید، او هم گفت: پروردگارا من کسی را اجیر کرده بودم، هنگامی که کارش تمام شد، از من خواست حقش را کامل بدهم و من این کار را نکردم. او آن را واگذارد و رفت و من با آن پول، گاوی خریدم و از آن مراقبت کردم و بزرگ و پروارش نمودم. پس از مدتی او پیش من آمد و به من گفت: از خدا بترس و به من ظلم نکن. حق من را بده! گفتم برو و آن گاو را بردار که از آن توست. در پاسخ گفت: از خدا بترس! مرا مسخره نکن! گفتم: مسخره نمیکنم. آن گاو مال توست؛ بردار و برو. او گاو را برداشت و رفت. خداوندا اگر میدانی که این کار را برای جلب رضایت تو انجام دادهام، گشایش پایانی را هم برای ما انجام بده تا بتوانیم از این غار خلاص شویم. با این دعا، گشایش کامل برای آنان انجام شد و از آن غار خلاصی یافتند[۳].
وضعیت کتاب
صفحات 9 و 10 کتاب، حاوی رونوشت تصاویر صفحات اول و آخر نسخه خطی کتاب است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.