پرش به محتوا

ابن مسکویه، احمد بن محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو'
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو')
خط ۳۸: خط ۳۸:
احمد بن محمد رازى (د 421 ق1030/ م)، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازۀ ايرانى.
احمد بن محمد رازى (د 421 ق1030/ م)، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازۀ ايرانى.


عنوان پارسى او اصلا مشكويه و معرّب آن مسكويه است و يكى از توابع رى نيز همين نام را داشته است (نك‍: ياقوت، بلدان، 543/4؛قس:طبرى، 392/8). وى در برخى آثار خويش از نام و نسب خود به شكل «احمد بن محمد مسكويه» يا «احمد بن يعقوب مسكويه» ياد كرده و اين سبب اشتباه در نوشته‌هاى متأخران و گاه معاصرانش شده است (نك‍:تجارب، چ قاهره، 310/1، 136/2؛ابو سليمان، 346؛ياقوت، ادبا، 5/5؛قس: بيرونى، 83) كه او را به خطا «ابن مسكويه» نوشته‌اند، يعنى «مسكويه» را عنوان پدر يا جد او دانسته‌اند. ابو على در مواضع متعددى از آثار ديگرش مانند العقل و المعقول، «الشوامل»، رسالة فى اللذات و الآلام و مقالة فى النفس و العقل، خود را «ابو على مسكويه» خوانده، يعنى مسكويه را عنوان خويش نوشته است. معاصران و دوستانش نيز، همچون ابو حيان توحيدى (نك‍: الامتاع، 35/1، 136، جم، مثالب، 18، 228، 306، الصداقة، 77) و ابو بكر خوارزمى (ص 161) و ثعالبى (يتيمه، 159/3، تتمة، 96/1)، «مسكويه» را عنوان وى دانسته‌اند.
عنوان پارسى او اصلا مشكويه و معرّب آن مسكويه است و يكى از توابع رى نيز همين نام را داشته است (نك‍: ياقوت، بلدان، 543/4؛قس:طبرى، 392/8). وى در برخى آثار خويش از نام و نسب خود به شكل «احمد بن محمد مسكويه» يا «احمد بن يعقوب مسكويه» ياد كرده و اين سبب اشتباه در نوشته‌هاى متأخران و گاه معاصرانش شده است (نك‍:تجارب، چ قاهره، 310/1، 136/2؛ابو سليمان، 346؛ياقوت، ادبا، 5/5؛قس: بيرونى، 83) كه او را به خطا «ابن مسكويه» نوشته‌اند، يعنى «مسكويه» را عنوان پدر يا جد او دانسته‌اند. ابوعلى در مواضع متعددى از آثار ديگرش مانند العقل و المعقول، «الشوامل»، رسالة فى اللذات و الآلام و مقالة فى النفس و العقل، خود را «ابو على مسكويه» خوانده، يعنى مسكويه را عنوان خويش نوشته است. معاصران و دوستانش نيز، همچون ابوحيان توحيدى (نك‍: الامتاع، 35/1، 136، جم، مثالب، 18، 228، 306، الصداقة، 77) و ابوبكر خوارزمى (ص 161) و ثعالبى (يتيمه، 159/3، تتمة، 96/1)، «مسكويه» را عنوان وى دانسته‌اند.


از تاريخ تولد ابو على مسكويه اطلاعى در دست نيست. اما از آنجا كه او خود در تجارب الامم (چ قاهره، 136/2، 137) به «طول مصاحبت و كثرت مجالسات» خود با ابو محمد مهلبى، وزير معز الدولۀ بويهى (وزارت: 339-352 ق) اشاره كرده، يادآور مى‌شود كه يكى از منابع او در وقايع سال 340 ق به بعد، اطلاعات شفاهى مهلبى از وقايع روزگار وزارتش بوده است و در جاى ديگر (همان، 146/2)، ذيل وقايع مربوط به مهلبى در 341 ق، خود را مصاحب وزير در همان تاريخ مى‌شمارد-و البته بعيد است كه در آن تاريخ سن او كمتر از 20 سال بوده باشد- مى‌بايست در حوالى سال 320 ق زاده شده باشد.
از تاريخ تولد ابوعلى مسكويه اطلاعى در دست نيست. اما از آنجا كه او خود در تجارب الامم (چ قاهره، 136/2، 137) به «طول مصاحبت و كثرت مجالسات» خود با ابومحمد مهلبى، وزير معز الدولۀ بويهى (وزارت: 339-352 ق) اشاره كرده، يادآور مى‌شود كه يكى از منابع او در وقايع سال 340 ق به بعد، اطلاعات شفاهى مهلبى از وقايع روزگار وزارتش بوده است و در جاى ديگر (همان، 146/2)، ذيل وقايع مربوط به مهلبى در 341 ق، خود را مصاحب وزير در همان تاريخ مى‌شمارد-و البته بعيد است كه در آن تاريخ سن او كمتر از 20 سال بوده باشد- مى‌بايست در حوالى سال 320 ق زاده شده باشد.


بنابراين، با توجه به تاريخ درگذشت او در 420 ق (قفطى، 332) يا صفر 421 (ياقوت، همانجا)، مى‌بايست حدود يك سده زيسته باشد.
بنابراين، با توجه به تاريخ درگذشت او در 420 ق (قفطى، 332) يا صفر 421 (ياقوت، همانجا)، مى‌بايست حدود يك سده زيسته باشد.


ياقوت (همان، 10/5) مسكويه را مجوسى نو مسلمان خوانده است، اما با توجه به نام پدرش-محمد-بعيد است كه ابو على خود مسلمان زاده نشده باشد. خاصه آنكه در هيچ منبع ديگرى اين معنى ياد نشده است (نك‍: بدوى، 15). به هر حال بسيارى از نويسندگان متأخرتر، ابو على مسكويه را شيعه مذهب دانسته و بر تشيع او استدلال كرده‌اند (مدرس، 207/8، به نقل از رواشح ميرداماد؛شوشترى، 189/2؛ خوانسارى، 254/1-257؛آقا بزرگ، طبقات، 28).
ياقوت (همان، 10/5) مسكويه را مجوسى نو مسلمان خوانده است، اما با توجه به نام پدرش-محمد-بعيد است كه ابوعلى خود مسلمان زاده نشده باشد. خاصه آنكه در هيچ منبع ديگرى اين معنى ياد نشده است (نك‍: بدوى، 15). به هر حال بسيارى از نويسندگان متأخرتر، ابوعلى مسكويه را شيعه مذهب دانسته و بر تشيع او استدلال كرده‌اند (مدرس، 207/8، به نقل از رواشح ميرداماد؛شوشترى، 189/2؛ خوانسارى، 254/1-257؛آقا بزرگ، طبقات، 28).


از دوران رشد ابو على اطلاع چندانى در دست نيست، اما چنين مى‌نمايد كه زندگى آرامى نداشته است. وى روش پدر و مادر را در تربيت خود نكوهيده است. گويا پدرش او را به خواندن و روايت اشعار جاهلى عرب وامى‌داشته و او خود در آغاز جوانى به خوشگذرانى مشغول بوده و سپس به تهذيب نفس پرداخته و كامياب شده است (ابو على، تهذيب، 49-50).
از دوران رشد ابوعلى اطلاع چندانى در دست نيست، اما چنين مى‌نمايد كه زندگى آرامى نداشته است. وى روش پدر و مادر را در تربيت خود نكوهيده است. گويا پدرش او را به خواندن و روايت اشعار جاهلى عرب وامى‌داشته و او خود در آغاز جوانى به خوشگذرانى مشغول بوده و سپس به تهذيب نفس پرداخته و كامياب شده است (ابو على، تهذيب، 49-50).


مسكويه با وزيران و اميران آل بويه در امور ديوانى، از گنجورى كتابخانه‌ها و گنجورى مالى تا مصاحبت و نديمى و رسالت و داد و ستد در زمينۀ علوم و ادب، پيوندى استوار داشته و از همين رو، عمدۀ سالهاى عمر خويش را در شهرهاى مختلف از جمله رى، بغداد، شيراز و اصفهان گذرانده است. بى گمان طلب علم نيز در اين جا به جاييها دخيل بوده است.
مسكويه با وزيران و اميران آل بويه در امور ديوانى، از گنجورى كتابخانه‌ها و گنجورى مالى تا مصاحبت و نديمى و رسالت و داد و ستد در زمينۀ علوم و ادب، پيوندى استوار داشته و از همين رو، عمدۀ سالهاى عمر خويش را در شهرهاى مختلف از جمله رى، بغداد، شيراز و اصفهان گذرانده است. بى گمان طلب علم نيز در اين جا به جاييها دخيل بوده است.


مسكويه اصلا از رى بود (نك‍: خوانسارى، 254/1) و شايد بتوان گفت كه حدود دو دهۀ نخستين عمر خود را (320-340 ق) در رى زيسته است. سپس به بويهيان بغداد پيوست و حدود 12 سال مصاحب و نديم خاص ابو محمد مهلبى، وزير معز الدوله بود (ابو على، تجارب، چ قاهره، 124/2؛ابو سليمان، 346-347). آنگاه 7 سال (353-360 ق) در خدمت و مصاحبت ابو الفضل ابن عميد، وزير ركن الدولۀ بويهى زيست و خازن كتابخانۀ او در رى بود (ابو على، همان، 276/2؛ ابو سليمان، 347). از آن پس ظاهرا به خدمت ابو الفتح ابن عميد، وزير ركن الدوله و مؤيد الدوله پيوست و چون ابو الفتح به قتل رسيد، مسكويه از خدمت به صاحب بن عباد، وزير جديد مؤيد الدوله سر باز زد (ثعالبى، تتمة، همانجا). سابقۀ تيرگى روابط و رقابت ميان مسكويه و صاحب بن عباد را در برخورد غير دوستانه‌اى كه در مجلس ابن عميد و در حضور مؤيد الدوله-كه با صاحب به رى آمده بود-گذشته و ابو حيان آن را نقل كرده است، مى‌توان ديد (مثالب، 306). مسكويه حتى پس از مرگ صاحب بن عباد نيز دل از او پاك نداشت و در شعر خود او را نكوهيده است (ثعالبى، همان، 100/1).
مسكويه اصلا از رى بود (نك‍: خوانسارى، 254/1) و شايد بتوان گفت كه حدود دو دهۀ نخستين عمر خود را (320-340 ق) در رى زيسته است. سپس به بويهيان بغداد پيوست و حدود 12 سال مصاحب و نديم خاص ابومحمد مهلبى، وزير معز الدوله بود (ابو على، تجارب، چ قاهره، 124/2؛ابو سليمان، 346-347). آنگاه 7 سال (353-360 ق) در خدمت و مصاحبت ابوالفضل ابن عميد، وزير ركن الدولۀ بويهى زيست و خازن كتابخانۀ او در رى بود (ابو على، همان، 276/2؛ ابوسليمان، 347). از آن پس ظاهرا به خدمت ابوالفتح ابن عميد، وزير ركن الدوله و مؤيد الدوله پيوست و چون ابوالفتح به قتل رسيد، مسكويه از خدمت به صاحب بن عباد، وزير جديد مؤيد الدوله سر باز زد (ثعالبى، تتمة، همانجا). سابقۀ تيرگى روابط و رقابت ميان مسكويه و صاحب بن عباد را در برخورد غير دوستانه‌اى كه در مجلس ابن عميد و در حضور مؤيد الدوله-كه با صاحب به رى آمده بود-گذشته و ابوحيان آن را نقل كرده است، مى‌توان ديد (مثالب، 306). مسكويه حتى پس از مرگ صاحب بن عباد نيز دل از او پاك نداشت و در شعر خود او را نكوهيده است (ثعالبى، همان، 100/1).


ابو على سپس در شيراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بويه، پيوست و در زمرۀ نديمان و رسولان او در آمد و خازن كتابخانه و بيت المال وى شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همين شغل بود (ابو سليمان، همانجا؛امين، 159/3). همۀ مصنفات زمان در كتابخانۀ او گرد آمده بود (مقدسى، 449). او خود نيز به گنجورى مالى براى عضد الدوله اشاره‌اى كرده و تجارب الامم را به نام او نوشته و در مقدمۀ آن خود را از كارگزاران ويژۀ او خوانده است (چ تهران، 51/1 -53). عضد الدوله در سراى خود جايى را كه نزديك خويش بود، به انجمن حكيمان و فيلسوفان اختصاص داد تا به گفت و گوهاى علمى بپردازند (همان، چ قاهره، 408/2). او خود نيز از اعضاى برجستۀ آن انجمن بود.
ابو على سپس در شيراز به عضد الدوله، سلطان بزرگ آل بويه، پيوست و در زمرۀ نديمان و رسولان او در آمد و خازن كتابخانه و بيت المال وى شد و تا عضد الدوله درگذشت، بر همين شغل بود (ابو سليمان، همانجا؛امين، 159/3). همۀ مصنفات زمان در كتابخانۀ او گرد آمده بود (مقدسى، 449). او خود نيز به گنجورى مالى براى عضد الدوله اشاره‌اى كرده و تجارب الامم را به نام او نوشته و در مقدمۀ آن خود را از كارگزاران ويژۀ او خوانده است (چ تهران، 51/1 -53). عضد الدوله در سراى خود جايى را كه نزديك خويش بود، به انجمن حكيمان و فيلسوفان اختصاص داد تا به گفت و گوهاى علمى بپردازند (همان، چ قاهره، 408/2). او خود نيز از اعضاى برجستۀ آن انجمن بود.


چون صمصام الدوله جانشين پدرش عضد الدوله شد، مسكويه با او پيوندى نزديك يافت (ابو سليمان، همانجا) و در مجالس علمى و فرهنگى ابن سعدان، وزير صمصام الدوله حاضر مى‌شد. در اين مجالس كسانى همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسى، نظيف رومى، يحيى بن عدى و عيسى بن على شركت مى‌كرده‌اند (ابو حيان، الامتاع، 32/1، الصداقة، 77). به گفتۀ ابو سليمان (ص 347)، ابو على پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان ديگر دربار رى بود. به گفتۀ امين (همانجا) وى در آغاز كار با گروهى از دانشمندان از جمله [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] و بيرونى در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پيوستن به سلطان محمود كه آن گروه را از خوارزمشاه طلب كرده بود، خوددارى كرد، اما ظاهرا اين سخن در حد يك داستان است (نك‍: ه‍. د، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]).
چون صمصام الدوله جانشين پدرش عضد الدوله شد، مسكويه با او پيوندى نزديك يافت (ابو سليمان، همانجا) و در مجالس علمى و فرهنگى ابن سعدان، وزير صمصام الدوله حاضر مى‌شد. در اين مجالس كسانى همچون ابن زرعه، ابن خمار، ابن سمح، قومسى، نظيف رومى، يحيى بن عدى و عيسى بن على شركت مى‌كرده‌اند (ابو حيان، الامتاع، 32/1، الصداقة، 77). به گفتۀ ابوسليمان (ص 347)، ابوعلى پس از صمصام الدوله، همچنان در خدمت بزرگان ديگر دربار رى بود. به گفتۀ امين (همانجا) وى در آغاز كار با گروهى از دانشمندان از جمله [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] و بيرونى در خدمت خوارزمشاه بود و در آنجا از پيوستن به سلطان محمود كه آن گروه را از خوارزمشاه طلب كرده بود، خوددارى كرد، اما ظاهرا اين سخن در حد يك داستان است (نك‍: ه‍. د، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]).


ابو على روزهاى آخر عمر را در اصفهان گذرانيد و در همان شهر چشم از جهان فرو بست و همانجا مدفون شد. محل قبر او را محلۀ خواجو نوشته‌اند (خوانسارى، 257/1)، اما قمى (سفينة، 540/2، الكنى، 409/1) مرقد او را درب جناد يا درب جناب (دروازۀ حسن آباد كنونى) و مدرس (208/8) تخت پولاد آورده است.
ابو على روزهاى آخر عمر را در اصفهان گذرانيد و در همان شهر چشم از جهان فرو بست و همانجا مدفون شد. محل قبر او را محلۀ خواجو نوشته‌اند (خوانسارى، 257/1)، اما قمى (سفينة، 540/2، الكنى، 409/1) مرقد او را درب جناد يا درب جناب (دروازۀ حسن آباد كنونى) و مدرس (208/8) تخت پولاد آورده است.
خط ۶۱: خط ۶۱:




استادان ابو على به درستى شناخته نيستند. چنانكه خود در تهذيب (ص 49-50) گويد: در جوانى به تشويق پدر به ادب و شعر روى آوردم. در جاى ديگر از خواندن استطالة الفهم [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]]  ياد كرده است (نك‍: جاويدان خرد، 5) كه در آن از وجود جاويدان خرد هوشنگ شاه آگاه گرديد. به گفتۀ ابو حيان (الامتاع، 35/1)، مسكويه در آغاز كار، سخت در انديشۀ كيمياگرى بود و آن را نزد ابو طيب كيميايى رازى مى‌آموخت، نيز فريفتۀ كتابهاى محمد بن زكرياى رازى و جابر بن حيان بود. به تاريخ هم توجه داشت و [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]] را نزد ابن كامل (ه‍. م) كه از مصاحبان محمد بن جرير طبرى بود، خواند (ابو على، تجارب، چ قاهره، 184/2) و علوم اوايل (دانش يونان) را نزد ابن خمّار آموخت. وى در اين علوم، به ويژه در منطق و پزشكى، دستى قوى داشت، چنانكه او را بقراط دوم گفته‌اند (بدوى، 15-16). به گفتۀ ابو حيان (همان، 37/1) اكثر اعضاى انجمن ابن سعدان كه مسكويه يكى از آنان بوده است، از مجلس ابن عدى برخاسته‌اند.
استادان ابوعلى به درستى شناخته نيستند. چنانكه خود در تهذيب (ص 49-50) گويد: در جوانى به تشويق پدر به ادب و شعر روى آوردم. در جاى ديگر از خواندن استطالة الفهم [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]]  ياد كرده است (نك‍: جاويدان خرد، 5) كه در آن از وجود جاويدان خرد هوشنگ شاه آگاه گرديد. به گفتۀ ابوحيان (الامتاع، 35/1)، مسكويه در آغاز كار، سخت در انديشۀ كيمياگرى بود و آن را نزد ابوطيب كيميايى رازى مى‌آموخت، نيز فريفتۀ كتابهاى محمد بن زكرياى رازى و جابر بن حيان بود. به تاريخ هم توجه داشت و [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ طبرى]] را نزد ابن كامل (ه‍. م) كه از مصاحبان محمد بن جرير طبرى بود، خواند (ابو على، تجارب، چ قاهره، 184/2) و علوم اوايل (دانش يونان) را نزد ابن خمّار آموخت. وى در اين علوم، به ويژه در منطق و پزشكى، دستى قوى داشت، چنانكه او را بقراط دوم گفته‌اند (بدوى، 15-16). به گفتۀ ابوحيان (همان، 37/1) اكثر اعضاى انجمن ابن سعدان كه مسكويه يكى از آنان بوده است، از مجلس ابن عدى برخاسته‌اند.


گذشته از اين، چنين مى‌نمايد كه او از طريق دوستى با اعضاى انجمنهاى علمى عصر و آميزش با وزيران دانشمندى همچون ابو الفضل ابن عميد و برخوردارى از كتابخانه‌هاى بزرگ آنان، دانش بسيارى اندوخته بود. خود نيز حلقه‌ها و مجالسى داشته كه در آنها به تدريس مى‌نشسته است. ابو سليمان (ص 347) ضمن برشمردن آثار او گويد كه اين آثار در نشستهاى تدريس نزد او، خوانده مى‌شد.
گذشته از اين، چنين مى‌نمايد كه او از طريق دوستى با اعضاى انجمنهاى علمى عصر و آميزش با وزيران دانشمندى همچون ابوالفضل ابن عميد و برخوردارى از كتابخانه‌هاى بزرگ آنان، دانش بسيارى اندوخته بود. خود نيز حلقه‌ها و مجالسى داشته كه در آنها به تدريس مى‌نشسته است. ابوسليمان (ص 347) ضمن برشمردن آثار او گويد كه اين آثار در نشستهاى تدريس نزد او، خوانده مى‌شد.


برخى مسكويه را از استادان ابو حيان شمرده و كتاب الهوامل و الشوامل را كه پاسخ مسكويه به پرسشهاى ابو حيان است، دليلى بر اين مدعا گرفته‌اند (حوفى، 31/1). اگر چنين باشد، رسالة فى مائية العدل، يا مقالة فى مائية الكيمياء را نيز بايد بر الهوامل و الشوامل و دلايل ديگر شاگردى ابو حيان افزود، زيرا مسكويه اين دو اثر را نيز در پاسخ پرسشهاى ابو حيان نوشته است. لحن شاگردانۀ ابو حيان در مقدمۀ «الهوامل» كه مسكويه در مقدمۀ «الشوامل» خود به آنها اشاره مى‌كند، نيز به اين نظر نيرو مى‌بخشد.
برخى مسكويه را از استادان ابوحيان شمرده و كتاب الهوامل و الشوامل را كه پاسخ مسكويه به پرسشهاى ابوحيان است، دليلى بر اين مدعا گرفته‌اند (حوفى، 31/1). اگر چنين باشد، رسالة فى مائية العدل، يا مقالة فى مائية الكيمياء را نيز بايد بر الهوامل و الشوامل و دلايل ديگر شاگردى ابوحيان افزود، زيرا مسكويه اين دو اثر را نيز در پاسخ پرسشهاى ابوحيان نوشته است. لحن شاگردانۀ ابوحيان در مقدمۀ «الهوامل» كه مسكويه در مقدمۀ «الشوامل» خود به آنها اشاره مى‌كند، نيز به اين نظر نيرو مى‌بخشد.


==معاصران وى==
==معاصران وى==




ابو على با حكيمان، دانشمندان و اديبان عصر خويش داد و ستد علمى و پيوند مهر و كين داشته است. از آن ميان، ابو سليمان سجستانى (د پس از 391 ق)، مسكويه را از اعيان زمان دانسته و او را بسى ارج نهاده است. وى در صفوان الحكمة كه آن را در حيات مسكويه و دربارۀ مردان علم و حكمت نوشته، از آنچه در باب مسكويه در حد گنجايش آن كتاب ذكر كرده، خشنود نبوده و وعده داده است تا رساله‌اى جداگانه كه بتواند همۀ «شنيده‌ها و ديده‌هاى خود را در سيرت نيكو و اخلاق پاك» مسكويه در بر گيرد، بپردازد (ص 346- 347).
ابو على با حكيمان، دانشمندان و اديبان عصر خويش داد و ستد علمى و پيوند مهر و كين داشته است. از آن ميان، ابوسليمان سجستانى (د پس از 391 ق)، مسكويه را از اعيان زمان دانسته و او را بسى ارج نهاده است. وى در صفوان الحكمة كه آن را در حيات مسكويه و دربارۀ مردان علم و حكمت نوشته، از آنچه در باب مسكويه در حد گنجايش آن كتاب ذكر كرده، خشنود نبوده و وعده داده است تا رساله‌اى جداگانه كه بتواند همۀ «شنيده‌ها و ديده‌هاى خود را در سيرت نيكو و اخلاق پاك» مسكويه در بر گيرد، بپردازد (ص 346- 347).


رفتار ابو حيان توحيدى با مسكويه، همچون با ديگر دوستان فرزانه‌اش، ضد و نقيض بود: گاه خشنود و ستاينده، گاه ناخشنود و نكوهنده. گاه مسكويه را به بخل و دورويى با خويشتن (مثالب، 18- 19)، گنگى، تك روى، سود نبردن از فرصت حضور ابو سليمان در رى و كوشش در راه باطل دست يافتن به كيميا، شيفتگى به نوشته‌هاى محمد بن زكرياى رازى و به هدر دادن روزهاى عمر، سود نبردن از اقامت 5 سالۀ ابو الحسن عامرى در رى و نهادن وقت و توان و دل در خدمت سلطان و بخل به دانگ و قيراط و تكۀ نان و جامۀ كهنه، متهم مى‌كند و در عين حال شعر او را به زيبايى و لفظ او را به پاكيزگى مى‌ستايد (الامتاع، 35/1-36، قس: 136/1، 39/2، مثالب، 18، 228) و گاه 175 مسأله از مسائل بغرنج فلسفى، علمى و ادبى خود را در رساله‌هايى گرد مى‌آورد و براى مسكويه مى‌فرستد و پاسخ آنها را فروتنانه و شاگردانه و با ستايش آگاهانه، از او مى‌خواهد و او را «گنجينۀ دانشهاى شگفت و اسرار حكمت» مى‌خواند (براى نمونه، نك‍: «الهوامل»، 315، قس: المقابسات، 387، تعليق ابو حيان در پايان نقل «عهد» مسكويه، نك‍: بخش آثار يافت نشده در همين مقاله)، ولى مسكويه در برابر كژخوييها و بدگوييهاى او با وى سخن به شكيبايى و مهر و همدردى مى‌گويد (نك‍: «الشوامل»، 1-3).
رفتار ابوحيان توحيدى با مسكويه، همچون با ديگر دوستان فرزانه‌اش، ضد و نقيض بود: گاه خشنود و ستاينده، گاه ناخشنود و نكوهنده. گاه مسكويه را به بخل و دورويى با خويشتن (مثالب، 18- 19)، گنگى، تك روى، سود نبردن از فرصت حضور ابوسليمان در رى و كوشش در راه باطل دست يافتن به كيميا، شيفتگى به نوشته‌هاى محمد بن زكرياى رازى و به هدر دادن روزهاى عمر، سود نبردن از اقامت 5 سالۀ ابوالحسن عامرى در رى و نهادن وقت و توان و دل در خدمت سلطان و بخل به دانگ و قيراط و تكۀ نان و جامۀ كهنه، متهم مى‌كند و در عين حال شعر او را به زيبايى و لفظ او را به پاكيزگى مى‌ستايد (الامتاع، 35/1-36، قس: 136/1، 39/2، مثالب، 18، 228) و گاه 175 مسأله از مسائل بغرنج فلسفى، علمى و ادبى خود را در رساله‌هايى گرد مى‌آورد و براى مسكويه مى‌فرستد و پاسخ آنها را فروتنانه و شاگردانه و با ستايش آگاهانه، از او مى‌خواهد و او را «گنجينۀ دانشهاى شگفت و اسرار حكمت» مى‌خواند (براى نمونه، نك‍: «الهوامل»، 315، قس: المقابسات، 387، تعليق ابوحيان در پايان نقل «عهد» مسكويه، نك‍: بخش آثار يافت نشده در همين مقاله)، ولى مسكويه در برابر كژخوييها و بدگوييهاى او با وى سخن به شكيبايى و مهر و همدردى مى‌گويد (نك‍: «الشوامل»، 1-3).


ابو بكر خوارزمى نيز از ديگر نزديكان ابو على بود (نك‍: ابو بكر، 161). اما بديع الزمان همدانى كه با معاصران وى، از جمله ابو بكر خوارزمى، سر خصومت داشته (ياقوت، ادبا، 166/2)، ابو على را آماج حملات خود قرار نداده و حتى در برابر او سر تعظيم فرود آورده است. ميان او و ابو على دوستى بود و سپس تيرگى پيش آمد. بديع الزمان رساله‌اى پرداخت و در آن بيتهايى سرود كه سراسر فروتنى و پوزش بود. نامۀ وى و پاسخ ابو على عمق دوستى آن دو را نشان مى‌دهد (همان، 11/5-17).
ابو بكر خوارزمى نيز از ديگر نزديكان ابوعلى بود (نك‍: ابوبكر، 161). اما بديع الزمان همدانى كه با معاصران وى، از جمله ابوبكر خوارزمى، سر خصومت داشته (ياقوت، ادبا، 166/2)، ابوعلى را آماج حملات خود قرار نداده و حتى در برابر او سر تعظيم فرود آورده است. ميان او و ابوعلى دوستى بود و سپس تيرگى پيش آمد. بديع الزمان رساله‌اى پرداخت و در آن بيتهايى سرود كه سراسر فروتنى و پوزش بود. نامۀ وى و پاسخ ابوعلى عمق دوستى آن دو را نشان مى‌دهد (همان، 11/5-17).


معاصر ديگر مسكويه كه در نيمۀ دوم عمرش با وى مصاحبت داشته، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]ست. هنگامى كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] زاده شد، مسكويه 50 ساله بود. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]ى جوان مسأله‌اى با مسكويه مطرح كرد. چون او را دير فهم يافت، به گفتۀ خود، او را رها كرد (قفطى، 332). روايت ديگرى از بيهقى (تتمة، 27-29، تاريخ، 44)، حاكى از آن است كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بار ديگر با ابو على مسكويه رو به رو شد: در مجلسى كه شاگردان ابو على مسكويه نيز حضور داشتند، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] گردويى به سوى مسكويه افكند و گفت: مساحت اين گردو را معين كن. مسكويه نيز جزوه‌اى از نوشتۀ خود را در اخلاق به سوى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] افكند و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن، تا من مساحت گردو را محاسبه كنم، زيرا تو به اصلاح اخلاق نيازمندترى، تا من به استخراج مساحت گردو.
معاصر ديگر مسكويه كه در نيمۀ دوم عمرش با وى مصاحبت داشته، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]ست. هنگامى كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] زاده شد، مسكويه 50 ساله بود. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]ى جوان مسأله‌اى با مسكويه مطرح كرد. چون او را دير فهم يافت، به گفتۀ خود، او را رها كرد (قفطى، 332). روايت ديگرى از بيهقى (تتمة، 27-29، تاريخ، 44)، حاكى از آن است كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بار ديگر با ابوعلى مسكويه رو به رو شد: در مجلسى كه شاگردان ابوعلى مسكويه نيز حضور داشتند، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] گردويى به سوى مسكويه افكند و گفت: مساحت اين گردو را معين كن. مسكويه نيز جزوه‌اى از نوشتۀ خود را در اخلاق به سوى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] افكند و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن، تا من مساحت گردو را محاسبه كنم، زيرا تو به اصلاح اخلاق نيازمندترى، تا من به استخراج مساحت گردو.


==آثار==
==آثار==




نويسندگان متقدم و متأخر، آثار بسيارى شامل كتاب و رساله و قطعاتى از اشعار تازه و وصايا، از ابو على مسكويه برشمرده‌اند كه فقط از شمارى از آنها آگاهى داريم و برخى نيز به طور پراكنده در آثار ديگران نقل شده است. آثار شناخته شدۀ ابو على مسكويه از اين قرارند:
نويسندگان متقدم و متأخر، آثار بسيارى شامل كتاب و رساله و قطعاتى از اشعار تازه و وصايا، از ابوعلى مسكويه برشمرده‌اند كه فقط از شمارى از آنها آگاهى داريم و برخى نيز به طور پراكنده در آثار ديگران نقل شده است. آثار شناخته شدۀ ابوعلى مسكويه از اين قرارند:


الف-چاپى
الف-چاپى
خط ۸۷: خط ۸۷:




1. تجارب الامم، مشهورترين اثر تاريخى ابو على مسكويه كه نسخ متعددى از آن در دست است و بخشهايى از آن چاپ شده است (نك‍: ه‍. د، تجارب الامم).  
1. تجارب الامم، مشهورترين اثر تاريخى ابوعلى مسكويه كه نسخ متعددى از آن در دست است و بخشهايى از آن چاپ شده است (نك‍: ه‍. د، تجارب الامم).  


2. ترتيب السعادات و منازل العلوم. اين كتاب با عنوان السعادة در مصر (1928 م) و با عنوان ترتيب السعادات در تهران (1314 ق) در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى و در همان تاريخ در تهران به ضميمۀ مبدأ و معاد [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]منتشر شده است.  
2. ترتيب السعادات و منازل العلوم. اين كتاب با عنوان السعادة در مصر (1928 م) و با عنوان ترتيب السعادات در تهران (1314 ق) در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى و در همان تاريخ در تهران به ضميمۀ مبدأ و معاد [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]]منتشر شده است.  
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
9. لغز قابس (لوح قابس). اين اثر كه در واقع بخشى است از جاويدان خرد، چند بار از جمله در مادريد (1793 م)، پاريس (1873 م) و الجزاير (1898 م) به چاپ رسيده است.  
9. لغز قابس (لوح قابس). اين اثر كه در واقع بخشى است از جاويدان خرد، چند بار از جمله در مادريد (1793 م)، پاريس (1873 م) و الجزاير (1898 م) به چاپ رسيده است.  


10. الهوامل و الشوامل. «هوامل» مجموعۀ پرسشهاى ابو حيان توحيدى، و «شوامل» پاسخهاى مسكويه به اين پرسشهاست. اين كتاب در 1370 ق1951/ م به كوشش احمد امين و احمد صقر از روى نسخۀ منحصر به فرد (مورخ 440 ق) در قاهره به چاپ رسيده است.
10. الهوامل و الشوامل. «هوامل» مجموعۀ پرسشهاى ابوحيان توحيدى، و «شوامل» پاسخهاى مسكويه به اين پرسشهاست. اين كتاب در 1370 ق1951/ م به كوشش احمد امين و احمد صقر از روى نسخۀ منحصر به فرد (مورخ 440 ق) در قاهره به چاپ رسيده است.


ب-خطى
ب-خطى
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
1. رساله‌اى به بديع الزمان همدانى، به نظم و نثر كه در پاسخ رسالۀ اعتذار بديع الزمان است (نك‍: ياقوت، ادبا، 11/5-17).  
1. رساله‌اى به بديع الزمان همدانى، به نظم و نثر كه در پاسخ رسالۀ اعتذار بديع الزمان است (نك‍: ياقوت، ادبا، 11/5-17).  


2. اشعار. ثعالبى (تتمة، 96/1-100) و ياقوت (همان، 7/5- 17) نمونه‌هايى از شعر ابو على را نقل كرده‌اند. بيرونى هم بيتى از او آورده است (ص 255).  
2. اشعار. ثعالبى (تتمة، 96/1-100) و ياقوت (همان، 7/5- 17) نمونه‌هايى از شعر ابوعلى را نقل كرده‌اند. بيرونى هم بيتى از او آورده است (ص 255).  


3. عهدنامۀ ابو على مسكويه با خود، كه ياقوت (همان، 17/5-19) آن را به عنوان «وصيت» او، و ابو حيان (المقابسات، 383-387) به عنوان «عهد» آورده و آن را ستوده است. متن «عهد» در مقابسات بيش از متنى است كه ياقوت آورده است.  
3. عهدنامۀ ابوعلى مسكويه با خود، كه ياقوت (همان، 17/5-19) آن را به عنوان «وصيت» او، و ابوحيان (المقابسات، 383-387) به عنوان «عهد» آورده و آن را ستوده است. متن «عهد» در مقابسات بيش از متنى است كه ياقوت آورده است.  


4. «وصيت مسكويه»، سفارش مسكويه است به جويندگان حكمت. اين «وصيت» در صوان الحكمۀ ابو سليمان (ص 347-352) آمده است. ابو على در جاويدان خرد (ص 285-290) آن را در فصل حكمت حكماى اسلامى بدون ذكر نام خود آورده است.
4. «وصيت مسكويه»، سفارش مسكويه است به جويندگان حكمت. اين «وصيت» در صوان الحكمۀ ابوسليمان (ص 347-352) آمده است. ابوعلى در جاويدان خرد (ص 285-290) آن را در فصل حكمت حكماى اسلامى بدون ذكر نام خود آورده است.


از ديگر آثار وى كتاب الفوز الاكبر است كه به دست نيامده است (براى ديگر آثار منسوب به وى، نك‍: امامى، 28-30).
از ديگر آثار وى كتاب الفوز الاكبر است كه به دست نيامده است (براى ديگر آثار منسوب به وى، نك‍: امامى، 28-30).
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:




ابو على در غالب زمينه‌هاى حكمت نظرى و عملى به ويژه در فن تهذيب اخلاق به جدّ كوشيده و عمرى دراز بر سر آن نهاده است، تا آنجا كه برخى لقب «معلم سوم» به وى داده‌اند (نك‍: امين، 158/3). مسكويه حتى به تاريخ به عنوان آزمايشگاه فلسفۀ عملى خود مى‌نگريست، چنانكه مى‌توان او را پيشرو نويسندگان علمى تاريخ به شمار آورد. از ويژگيهاى تفكر او، توجه به اندرزنامه‌هاى ملل گوناگون است كه آنها را در جاويدان خرد گرد آورده است. وى در تفكر فلسفى خود بيش از همه متأثر از [[ارسطو]] و افلاطون است. بر حسب موضوعها و مباحث فلسفى، گاه [[ارسطو]]يى و گاه افلاطونى است. در تهذيب الاخلاق او الفوز الاصغر علاوه بر اين دو فيلسوف، از سقراط، جالينوس، فيثاغورس، فرفوريوس، پروكلوس (برقلس) نقل قول كرده و آراء آنان را مورد نقد قرار داده است، اما به رواقيان توجه چندانى نشان نمى‌دهد. وى در حوزۀ اسلام و به فيلسوفانى همچون، كندى، ابو عثمان دمشقى (در تهذيب و الفوز) و ابو الحسن عامرى (در جاويدان خرد) نظر داشته است و به قرآن كريم و حديث پيامبر (ص) و پيشوايان دين استناد مى‌كند و نتيجۀ كوششهاى عقلانى فلاسفه و دعوت پيامبران را يك چيز مى‌داند. ابو على بر اين باور است كه هر كس خود را بپيرايد و بپرورد و رام عقل شود، از حس و اوهام حسى دور خواهد شد و به جايى خواهد رسيد كه حكيمان رسيده‌اند و چيزى خواهد ديد كه حكيمان ديده‌اند و پيامبران مردم را به سوى آن خوانده‌اند و اين «چيز» هم به توضيح او، توحيد و لزوم به كار بستن احكام عدل و اقامۀ سياستهاى الهى بسته به زمان و شرايط است (الفوز، 17-18).
ابو على در غالب زمينه‌هاى حكمت نظرى و عملى به ويژه در فن تهذيب اخلاق به جدّ كوشيده و عمرى دراز بر سر آن نهاده است، تا آنجا كه برخى لقب «معلم سوم» به وى داده‌اند (نك‍: امين، 158/3). مسكويه حتى به تاريخ به عنوان آزمايشگاه فلسفۀ عملى خود مى‌نگريست، چنانكه مى‌توان او را پيشرو نويسندگان علمى تاريخ به شمار آورد. از ويژگيهاى تفكر او، توجه به اندرزنامه‌هاى ملل گوناگون است كه آنها را در جاويدان خرد گرد آورده است. وى در تفكر فلسفى خود بيش از همه متأثر از [[ارسطو]] و افلاطون است. بر حسب موضوعها و مباحث فلسفى، گاه [[ارسطو]]يى و گاه افلاطونى است. در تهذيب الاخلاق او الفوز الاصغر علاوه بر اين دو فيلسوف، از سقراط، جالينوس، فيثاغورس، فرفوريوس، پروكلوس (برقلس) نقل قول كرده و آراء آنان را مورد نقد قرار داده است، اما به رواقيان توجه چندانى نشان نمى‌دهد. وى در حوزۀ اسلام و به فيلسوفانى همچون، كندى، ابوعثمان دمشقى (در تهذيب و الفوز) و ابوالحسن عامرى (در جاويدان خرد) نظر داشته است و به قرآن كريم و حديث پيامبر (ص) و پيشوايان دين استناد مى‌كند و نتيجۀ كوششهاى عقلانى فلاسفه و دعوت پيامبران را يك چيز مى‌داند. ابوعلى بر اين باور است كه هر كس خود را بپيرايد و بپرورد و رام عقل شود، از حس و اوهام حسى دور خواهد شد و به جايى خواهد رسيد كه حكيمان رسيده‌اند و چيزى خواهد ديد كه حكيمان ديده‌اند و پيامبران مردم را به سوى آن خوانده‌اند و اين «چيز» هم به توضيح او، توحيد و لزوم به كار بستن احكام عدل و اقامۀ سياستهاى الهى بسته به زمان و شرايط است (الفوز، 17-18).


در حكمت نظرى دو كتاب عمده از او ياد كرده‌اند: الفوز الاصغر و الفوز الاكبر. اثر اخير در دست نيست و ظاهرا بر سامان الفوز الاصغر، ولى به تفصيل نوشته شده است. ابو سليمان «دو فوز صغير و كبير» را در فهرست آثار ابو على آورده است (ص 347).
در حكمت نظرى دو كتاب عمده از او ياد كرده‌اند: الفوز الاصغر و الفوز الاكبر. اثر اخير در دست نيست و ظاهرا بر سامان الفوز الاصغر، ولى به تفصيل نوشته شده است. ابوسليمان «دو فوز صغير و كبير» را در فهرست آثار ابوعلى آورده است (ص 347).


اقبال لاهورى فلسفۀ ما بعد الطبيعۀ مسكويه را از فلسفۀ [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] منظم‌تر دانسته و در مسير تاريخى فلسفه، به جاى جنبۀ نو افلاطونى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، از «خدمت اصيل مسكويه به فلسفۀ كشورش»، بر پايۀ همين الفوز الاصغر سخن گفته است (ص 33).
اقبال لاهورى فلسفۀ ما بعد الطبيعۀ مسكويه را از فلسفۀ [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] منظم‌تر دانسته و در مسير تاريخى فلسفه، به جاى جنبۀ نو افلاطونى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، از «خدمت اصيل مسكويه به فلسفۀ كشورش»، بر پايۀ همين الفوز الاصغر سخن گفته است (ص 33).


بخش نخست الفوز الاصغر در 10 فصل مربوط به اثبات صانع يا خداشناسى است. در فصل نخست، ابو على مسكويه اثبات آفريدگار را از سويى آسان و از سويى بس دشوار مى‌داند: آشكار است، چون سخت مى‌درخشد، نهان است، چون چشم خرد در برابرش از كار مى‌افتد (ص 11). در فصل دوم، سخن در اين است كه فلاسفۀ پيشين همگى در اثبات هستى آفريدگار كوشيده و در آن سخن گفته‌اند (ص 17). در فصل سوم، هر جسم طبيعى-اعم از موجود يا در حال ايجاد-را داراى حركتى مى‌داند ويژۀ خود او، زيرا اقوام جسم به صورت ويژۀ خود اوست و صورت ويژه‌اش مقوّم ذات او و ذات او همان طبيعت اوست و طبيعتش مبدأ حركت خاص او و همين است كه او را به سوى تماميت به حركت وا مى‌دارد. تماميت هر چيز سازگار با خود اوست. هر متحركى كه به سوى تماميت خود در حركت است، حركتش به سبب شوق است و آنچه به شوق مى‌آيد، معلول مشوّق خويش است. چون علت طبعا مقدم بر معلول است. از اين رو استدلال به حركت، بهترين استدلال بر وجود آفريدگار است (ص 20-21). در فصل چهارم، مسكويه با اين استدلال كه هر جنبنده‌اى به جنباننده‌اى نيازمند است و در نهايت جنباننده‌اى است كه خود جنبنده نيست، به اثبات ذاتى بودن وجود براى آفريدگار مى‌پردازد و نتيجه مى‌گيرد كه مبدع نخستين، عدم پذير نيست و وجود او واجب است (ص 22-23).
بخش نخست الفوز الاصغر در 10 فصل مربوط به اثبات صانع يا خداشناسى است. در فصل نخست، ابوعلى مسكويه اثبات آفريدگار را از سويى آسان و از سويى بس دشوار مى‌داند: آشكار است، چون سخت مى‌درخشد، نهان است، چون چشم خرد در برابرش از كار مى‌افتد (ص 11). در فصل دوم، سخن در اين است كه فلاسفۀ پيشين همگى در اثبات هستى آفريدگار كوشيده و در آن سخن گفته‌اند (ص 17). در فصل سوم، هر جسم طبيعى-اعم از موجود يا در حال ايجاد-را داراى حركتى مى‌داند ويژۀ خود او، زيرا اقوام جسم به صورت ويژۀ خود اوست و صورت ويژه‌اش مقوّم ذات او و ذات او همان طبيعت اوست و طبيعتش مبدأ حركت خاص او و همين است كه او را به سوى تماميت به حركت وا مى‌دارد. تماميت هر چيز سازگار با خود اوست. هر متحركى كه به سوى تماميت خود در حركت است، حركتش به سبب شوق است و آنچه به شوق مى‌آيد، معلول مشوّق خويش است. چون علت طبعا مقدم بر معلول است. از اين رو استدلال به حركت، بهترين استدلال بر وجود آفريدگار است (ص 20-21). در فصل چهارم، مسكويه با اين استدلال كه هر جنبنده‌اى به جنباننده‌اى نيازمند است و در نهايت جنباننده‌اى است كه خود جنبنده نيست، به اثبات ذاتى بودن وجود براى آفريدگار مى‌پردازد و نتيجه مى‌گيرد كه مبدع نخستين، عدم پذير نيست و وجود او واجب است (ص 22-23).


فصل پنجم به اثبات يگانگى خدا اختصاص دارد (ص 25). فصل ششم تا هشتم در نفى جسمانيت خدا و اثبات ازليّت اوست و اينكه خدا به روش سلبى و برهان خلف شناخته مى‌شود، نه به روش ايجابى و برهان مستقيم، زيرا سخن نه از چيزى است كه در اوست، بل از چيزى است كه در او نيست (ص 27-31). فصل نهم در اين است كه نخستين وجود صادر از مبدأ، عقل اول است كه هم به گفتۀ او عقل فعال ناميده مى‌شود، باقى و تغيير ناپذير است، زيرا بى هيچ واسطه‌اى، فيض از خدا مى‌گيرد. سپس نفس فلكى است كه به واسطۀ عقل اول پديد آمده و از همين رو وجودش تمام نيست و براى آنكه به تماميت خويش رسد، نياز به حركت دارد (ص 32). در فصل دهم گويد: خداوند اشيا را آفريد، اما نه از چيزى. در اين فصل سخن اسكندر افروديسى را-در رد نظر جالينوس كه گويد: «هر چيز از چيز ديگرى پديد مى‌شود» -تأييد مى‌كند (ص 35).
فصل پنجم به اثبات يگانگى خدا اختصاص دارد (ص 25). فصل ششم تا هشتم در نفى جسمانيت خدا و اثبات ازليّت اوست و اينكه خدا به روش سلبى و برهان خلف شناخته مى‌شود، نه به روش ايجابى و برهان مستقيم، زيرا سخن نه از چيزى است كه در اوست، بل از چيزى است كه در او نيست (ص 27-31). فصل نهم در اين است كه نخستين وجود صادر از مبدأ، عقل اول است كه هم به گفتۀ او عقل فعال ناميده مى‌شود، باقى و تغيير ناپذير است، زيرا بى هيچ واسطه‌اى، فيض از خدا مى‌گيرد. سپس نفس فلكى است كه به واسطۀ عقل اول پديد آمده و از همين رو وجودش تمام نيست و براى آنكه به تماميت خويش رسد، نياز به حركت دارد (ص 32). در فصل دهم گويد: خداوند اشيا را آفريد، اما نه از چيزى. در اين فصل سخن اسكندر افروديسى را-در رد نظر جالينوس كه گويد: «هر چيز از چيز ديگرى پديد مى‌شود» -تأييد مى‌كند (ص 35).
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:
در فصل چهارم سخن در كيفيت وحى است. اگر انسان به غايت آن افق برين رسد، از دو حال بيرون نيست: يا به تدرّج طبيعى و در پرتو فكر خود ارتقا مى‌يابد و به حقايق اشيا مى‌رسد، يا اينكه آن حقايق خود به سوى او فرود مى‌آيند: «وحى» (ص 101). فصل پنجم در اين باب است كه عقل به طبع خود مطاع است (ص 105). در فصل ششم رؤياى صادق را بخشى از نبوت مى‌شناسد (ص 108). در فصل هفتم از فرق ميان نبوت و كهانت سخن مى‌گويد. فصل هشتم در فرق ميان نبىّ مرسل و غير مرسل است. در اين فصل همچنين به شرايط امام جانشين نبى اشاره مى‌كند و در فرق نبى مرسل و غير مرسل مى‌گويد:نبى مرسل داراى خصلتهايى است بسيار، داراى فضايلى است كه در جز او جمع نمى‌شود. نبى غير مرسل در افقى كه بدان مى‌رسد، حقايق امور چونان فيضى كه از بالا به پايين فرود مى‌آيد (نه از راه تعلّم و تدرّج و ارتقا)، بر او آشكار مى‌شود؛انسانى است والا كه فيضى از حق بدو مى‌رسد. در درون خود نيكبخت و بر كار خويش آگاه است.مأمور به دعوت ديگران نيست و اگر دعوت كند، از خيرخواهى خود اوست. فصل نهم در اقسام وحى و فصل دهم در بيان فرق بين نبى و متنبّى است.
در فصل چهارم سخن در كيفيت وحى است. اگر انسان به غايت آن افق برين رسد، از دو حال بيرون نيست: يا به تدرّج طبيعى و در پرتو فكر خود ارتقا مى‌يابد و به حقايق اشيا مى‌رسد، يا اينكه آن حقايق خود به سوى او فرود مى‌آيند: «وحى» (ص 101). فصل پنجم در اين باب است كه عقل به طبع خود مطاع است (ص 105). در فصل ششم رؤياى صادق را بخشى از نبوت مى‌شناسد (ص 108). در فصل هفتم از فرق ميان نبوت و كهانت سخن مى‌گويد. فصل هشتم در فرق ميان نبىّ مرسل و غير مرسل است. در اين فصل همچنين به شرايط امام جانشين نبى اشاره مى‌كند و در فرق نبى مرسل و غير مرسل مى‌گويد:نبى مرسل داراى خصلتهايى است بسيار، داراى فضايلى است كه در جز او جمع نمى‌شود. نبى غير مرسل در افقى كه بدان مى‌رسد، حقايق امور چونان فيضى كه از بالا به پايين فرود مى‌آيد (نه از راه تعلّم و تدرّج و ارتقا)، بر او آشكار مى‌شود؛انسانى است والا كه فيضى از حق بدو مى‌رسد. در درون خود نيكبخت و بر كار خويش آگاه است.مأمور به دعوت ديگران نيست و اگر دعوت كند، از خيرخواهى خود اوست. فصل نهم در اقسام وحى و فصل دهم در بيان فرق بين نبى و متنبّى است.


اما در حكمت عملى، ابو على داراى 3 اثر مهم است: تهذيب الاخلاق، ترتيب السعادات و جاويدان خرد. بنا بر تهذيب الاخلاق، غرض از تهذيب، رسيدن به خوبى است كه به يارى آن كردار آدمى نيكو شود و ملكۀ او گردد كه اين جز به آموزش منظم ميسّر نيست.
اما در حكمت عملى، ابوعلى داراى 3 اثر مهم است: تهذيب الاخلاق، ترتيب السعادات و جاويدان خرد. بنا بر تهذيب الاخلاق، غرض از تهذيب، رسيدن به خوبى است كه به يارى آن كردار آدمى نيكو شود و ملكۀ او گردد كه اين جز به آموزش منظم ميسّر نيست.


شرط اول شناخت روان است (ص 1). روان در تن آدمى براى وصول به كمال و سعادت فرجامين است. پس بايد نيروها و تواناييهاى مثبت او را باز شناسيم و درست به كار گيريم تا به پايۀ برين انسانى دست يابيم و از نيروهاى منفى آن كه ما را از رسيدن بدان پايه باز مى‌دارند، آگاه گرديم (مقدمۀ تهذيب). ابو على در تهذيب و شناخت كمال نفس نظر رواقيان و ادلّۀ جالينوس و نظر [[ارسطو]] را در باب نيكى و بدى كه آيا به سرشت است، يا به تربيت، يا به هر دو، نقد كرده و سرانجام پذيرفته است كه آدمى به بركت پيرايش خوى خويش مى‌تواند نيكو شود و به كمال رسد (همان، 31 به بعد). او براى نيل به كمال، تربيت بر پايۀ شرع را، به ويژه در كودكى، شرط نخستين مى‌داند و مى‌افزايد كه آنگاه آدمى بايد در كتب استدلالى اخلاق بنگرد تا ادب در نفس او به برهان استوار شود؛به آموزش رياضيات پردازد و به سخن و برهان درست خوى گيرد. سپس به ترتيب و به تدريج به علو مى‌پردازد كه در «ترتيب السعادات»، ترتيب و منزلت آنها را بيان داشته است (ص 49).
شرط اول شناخت روان است (ص 1). روان در تن آدمى براى وصول به كمال و سعادت فرجامين است. پس بايد نيروها و تواناييهاى مثبت او را باز شناسيم و درست به كار گيريم تا به پايۀ برين انسانى دست يابيم و از نيروهاى منفى آن كه ما را از رسيدن بدان پايه باز مى‌دارند، آگاه گرديم (مقدمۀ تهذيب). ابوعلى در تهذيب و شناخت كمال نفس نظر رواقيان و ادلّۀ جالينوس و نظر [[ارسطو]] را در باب نيكى و بدى كه آيا به سرشت است، يا به تربيت، يا به هر دو، نقد كرده و سرانجام پذيرفته است كه آدمى به بركت پيرايش خوى خويش مى‌تواند نيكو شود و به كمال رسد (همان، 31 به بعد). او براى نيل به كمال، تربيت بر پايۀ شرع را، به ويژه در كودكى، شرط نخستين مى‌داند و مى‌افزايد كه آنگاه آدمى بايد در كتب استدلالى اخلاق بنگرد تا ادب در نفس او به برهان استوار شود؛به آموزش رياضيات پردازد و به سخن و برهان درست خوى گيرد. سپس به ترتيب و به تدريج به علو مى‌پردازد كه در «ترتيب السعادات»، ترتيب و منزلت آنها را بيان داشته است (ص 49).


در آن كتاب درجات سعادت را بر حسب مكتب [[ارسطو]] باز نموده است.
در آن كتاب درجات سعادت را بر حسب مكتب [[ارسطو]] باز نموده است.
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:




جنبۀ ديگر فعاليت علمى ابو على پرداختن به علوم پزشكى است. به روايت ياقوت (ادبا، 10/5) او را كتابى بوده است، به نام الجامع، كه عزت (ص 140) معتقد است كه ابو على آن را تحت تأثير كتاب الجامع الكبير، معروف به الحاوى محمد بن زكرياى رازى نوشته است. اثر ديگر او در پزشكى كتابى است با نام كتاب فى الادوية المفردة، كه ابو ريحان بيرونى در صيدنه (ص 236، 323) از آن ياد كرده است (نك‍: /336 III , SAG). كتاب ديگر او در پزشكى، كتاب فى تركيب الباجات من الاطعمة يا كتاب الطبيخ است كه به گفتۀ قفطى (ص 332) آن را در نهايت استوارى و درج نكته‌هايى بديع و نيكو نوشته است. ابو ريحان در صيدنه (ص 83) در وصف انجدان و خواص طبى آن از اين اثر ياد كرده و در برترى نوع سرخسى آن به نظر ابو على استناد جسته است. بيرونى در جاهاى ديگر صيدنه (ص 213، 255) نيز نظريات پزشكى ابو على را نقل كرده است. كتاب ديگر ابو على در داروشناسى، كتاب الاشربة نام دارد كه ابن تلميذ آن را تلخيص كرده است (ابن ابى اصيبعه، 276/1).
جنبۀ ديگر فعاليت علمى ابوعلى پرداختن به علوم پزشكى است. به روايت ياقوت (ادبا، 10/5) او را كتابى بوده است، به نام الجامع، كه عزت (ص 140) معتقد است كه ابوعلى آن را تحت تأثير كتاب الجامع الكبير، معروف به الحاوى محمد بن زكرياى رازى نوشته است. اثر ديگر او در پزشكى كتابى است با نام كتاب فى الادوية المفردة، كه ابوريحان بيرونى در صيدنه (ص 236، 323) از آن ياد كرده است (نك‍: /336 III , SAG). كتاب ديگر او در پزشكى، كتاب فى تركيب الباجات من الاطعمة يا كتاب الطبيخ است كه به گفتۀ قفطى (ص 332) آن را در نهايت استوارى و درج نكته‌هايى بديع و نيكو نوشته است. ابوريحان در صيدنه (ص 83) در وصف انجدان و خواص طبى آن از اين اثر ياد كرده و در برترى نوع سرخسى آن به نظر ابوعلى استناد جسته است. بيرونى در جاهاى ديگر صيدنه (ص 213، 255) نيز نظريات پزشكى ابوعلى را نقل كرده است. كتاب ديگر ابوعلى در داروشناسى، كتاب الاشربة نام دارد كه ابن تلميذ آن را تلخيص كرده است (ابن ابى اصيبعه، 276/1).


==كيميا==
==كيميا==




ابو على بنا بر گزارش ابو حيان توحيدى، در علم كيميا بسيار كوشيده و با ابو طيب كيميايى رازى زمانى دراز را در اين راه نهاده و مفتون كتب جابر بن حيان شده بود (الامتاع، 35/1). ابو سليمان «صنعت» كيميا را يكى از زمينه‌هايى شمرده كه ابو على در آن آثارى تصنيف كرده است (ص 347). از آثار او در اين باب، چنانكه ديديم، رساله‌اى است با عنوان رسالة فى الكيمياء. ابو على در پاسخ يكى از پرسشهاى ابو حيان (پرسش 151) دربارۀ ماهيت علم كيميا و درستى يا نادرستى آن وعدۀ نوشتن رساله‌اى داده است كه شايد اين رساله همان رسالۀ موعود باشد (نك‍: «الشوامل»، 327). اثر ديگرش، چنانكه اشاره شد، رسالة فى ذكر الحجر الاعظم نام دارد كه ظاهرا مقصود از اين حجر همان حجر الفلاسفة يا اكسير اعظم است. رسالۀ ديگرى نيز به او نسبت داده شده است با نام رسالة الحكمة النادرة كه آن هم به احتمال در علم كيميا بوده است (دفاع، 148).
ابو على بنا بر گزارش ابوحيان توحيدى، در علم كيميا بسيار كوشيده و با ابوطيب كيميايى رازى زمانى دراز را در اين راه نهاده و مفتون كتب جابر بن حيان شده بود (الامتاع، 35/1). ابوسليمان «صنعت» كيميا را يكى از زمينه‌هايى شمرده كه ابوعلى در آن آثارى تصنيف كرده است (ص 347). از آثار او در اين باب، چنانكه ديديم، رساله‌اى است با عنوان رسالة فى الكيمياء. ابوعلى در پاسخ يكى از پرسشهاى ابوحيان (پرسش 151) دربارۀ ماهيت علم كيميا و درستى يا نادرستى آن وعدۀ نوشتن رساله‌اى داده است كه شايد اين رساله همان رسالۀ موعود باشد (نك‍: «الشوامل»، 327). اثر ديگرش، چنانكه اشاره شد، رسالة فى ذكر الحجر الاعظم نام دارد كه ظاهرا مقصود از اين حجر همان حجر الفلاسفة يا اكسير اعظم است. رسالۀ ديگرى نيز به او نسبت داده شده است با نام رسالة الحكمة النادرة كه آن هم به احتمال در علم كيميا بوده است (دفاع، 148).


==مآخذ==
==مآخذ==




آستان قدس، فهرست؛آقا بزرگ، [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة]] ؛همو، طبقات اعلام الشيعة (قرن پنجم)، به كوشش على نقى منزوى، بيروت، 1391 ق1971/ م؛ابن ابى اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق؛[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، رسائل، قم، 1400 ق؛ ابو بكر خوارزمى، محمد بن عباس، رسائل، بمبئى، 1301 ق؛ابو حيان توحيدى، على بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد زين، قاهره، 1942 م، همو، الصداقة و الصديق، به كوشش على متولى صلاح، قاهره، 1972 م، همو، مثالب الوزيرين، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1961 م؛همو، المقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين بغداد، 1970 م؛همو، «الهوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م؛ابو سليمان سجستانى، محمد بن طاهر، صوان الحكمة، به كوشش عبدالرحمن بدوى، تهران، 1974 م، ابو على مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامى، تهران، 1366 ش؛همو، همان، به كوشش آمدرز، قاهره، 1332 ق1914/ م؛همو، «ترتيب السعادات»، در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى، تهران، 1364 ق؛همو، تهذيب الاخلاق، به كوشش قسطنطين زريق، بيروت، 1966 م، همو، جاويدان خرد (الحكمة الخالدة)، به كوشش عبدالرحمن بدوى، تهران، 1358 ش، همو، «الشوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م، همو، الفوز الاصغر، بيروت، دار مكتبة الحياة، اقبال لاهورى، محمد، سير فلسفه در ايران، ترجمۀ امير حسين آريان‌پور، تهران، 1349 ش، امامى، ابوالقاسم، مقدمه بر تجارب الامم (نك: هم‍، ابو على مسكويه)، امين، محسن، اعيان الشيعة، به كوشش حسن امين، بيروت، 1403 ق1983/ م، امينى، عبدالحسين، [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]، بيروت، 1403 ق1983/ م، بدوى، عبدالرحمن، مقدمه بر جاويدان خرد (نك‍: هم، ابو على مسكويه)، بيرونى، ابو ريحان، الصيدنة، به كوشش عباس زرياب، تهران، 1370 ش، بيهقى، على بن زيد، تاريخ حكماء الاسلام، به كوشش محمد كردعلى، دمشق، 1365 ق/ 1946 م، همو، تتمة صوان الحكمة، لاهور، 1351 ق، ثعالبى، عبدالملك بن محمد، تتمة اليتيمة، به كوشش [[اقبال آشتیانی، عباس|عباس اقبال آشتيانى]]، تهران، 1353 ق، همو، يتيمة الدهر، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد7بيروت، دار الفكر، حوفى، احمد محمد، ابو حيان التوحيدى، قاهره، 1376 ق1957/ م، خوانسارى، محمد باقر، [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]، تهران، 1390 ق، دفاع، على عبدالله، اسهام علماء العرب و المسلمين، بيروت، 1406 ق/ 1986 م، زريق، قسطنطين، تعليقات بر تهذيب الاخلاق (نك‍: هم‍، ابو على مسكويه) ؛ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى، استانبول، 1404 ق1984/ م؛شوشترى، نور الله، مجالس المؤمنين، تهران، 1365 ش؛شيخو، لويس، «رسالة فى الخوف من الموت»، المشرق، بيروت، 1908 م، شم‍ 11؛طبرى، تاريخ، عزت، عبدالعزيز، ابن مسكويه (فلسفته الاخلاقية)، قاهره، 1946 م؛قفطى، على بن يوسف، تاريخ الحكماء، اختصار زوزنى، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1903 م؛قمى، عباس، سفينة بحار الانوار، تهران، 1355 ق؛همو، الكنى و الالقاب، تهران، 1397 ق؛قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم، 1385 ق1966/ م؛مدرس، محمد على، ريحانة الادب، تبريز، 1349 ش؛مركزى، خطى؛همان، ميكروفيلمها؛مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906 م؛نصير الدين طوسى، محمد بن محمد، اخلاق ناصرى، به كوشش [[مینوی، مجتبی|مجتبى مينوى]] و عليرضا حيدرى، تهران، 1360 ق؛ياقوت، ادبا؛همو، بلدان؛نيز:  SAG  .
آستان قدس، فهرست؛آقا بزرگ، [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة]] ؛همو، طبقات اعلام الشيعة (قرن پنجم)، به كوشش على نقى منزوى، بيروت، 1391 ق1971/ م؛ابن ابى اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق؛[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، رسائل، قم، 1400 ق؛ ابوبكر خوارزمى، محمد بن عباس، رسائل، بمبئى، 1301 ق؛ابو حيان توحيدى، على بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد زين، قاهره، 1942 م، همو، الصداقة و الصديق، به كوشش على متولى صلاح، قاهره، 1972 م، همو، مثالب الوزيرين، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1961 م؛همو، المقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين بغداد، 1970 م؛همو، «الهوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م؛ابو سليمان سجستانى، محمد بن طاهر، صوان الحكمة، به كوشش عبدالرحمن بدوى، تهران، 1974 م، ابوعلى مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامى، تهران، 1366 ش؛همو، همان، به كوشش آمدرز، قاهره، 1332 ق1914/ م؛همو، «ترتيب السعادات»، در حاشيۀ مكارم الاخلاق طبرسى، تهران، 1364 ق؛همو، تهذيب الاخلاق، به كوشش قسطنطين زريق، بيروت، 1966 م، همو، جاويدان خرد (الحكمة الخالدة)، به كوشش عبدالرحمن بدوى، تهران، 1358 ش، همو، «الشوامل»، ضمن الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370 ق1951/ م، همو، الفوز الاصغر، بيروت، دار مكتبة الحياة، اقبال لاهورى، محمد، سير فلسفه در ايران، ترجمۀ امير حسين آريان‌پور، تهران، 1349 ش، امامى، ابوالقاسم، مقدمه بر تجارب الامم (نك: هم‍، ابوعلى مسكويه)، امين، محسن، اعيان الشيعة، به كوشش حسن امين، بيروت، 1403 ق1983/ م، امينى، عبدالحسين، [[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]، بيروت، 1403 ق1983/ م، بدوى، عبدالرحمن، مقدمه بر جاويدان خرد (نك‍: هم، ابوعلى مسكويه)، بيرونى، ابوريحان، الصيدنة، به كوشش عباس زرياب، تهران، 1370 ش، بيهقى، على بن زيد، تاريخ حكماء الاسلام، به كوشش محمد كردعلى، دمشق، 1365 ق/ 1946 م، همو، تتمة صوان الحكمة، لاهور، 1351 ق، ثعالبى، عبدالملك بن محمد، تتمة اليتيمة، به كوشش [[اقبال آشتیانی، عباس|عباس اقبال آشتيانى]]، تهران، 1353 ق، همو، يتيمة الدهر، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد7بيروت، دار الفكر، حوفى، احمد محمد، ابوحيان التوحيدى، قاهره، 1376 ق1957/ م، خوانسارى، محمد باقر، [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]]، تهران، 1390 ق، دفاع، على عبدالله، اسهام علماء العرب و المسلمين، بيروت، 1406 ق/ 1986 م، زريق، قسطنطين، تعليقات بر تهذيب الاخلاق (نك‍: هم‍، ابوعلى مسكويه) ؛ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى، استانبول، 1404 ق1984/ م؛شوشترى، نور الله، مجالس المؤمنين، تهران، 1365 ش؛شيخو، لويس، «رسالة فى الخوف من الموت»، المشرق، بيروت، 1908 م، شم‍ 11؛طبرى، تاريخ، عزت، عبدالعزيز، ابن مسكويه (فلسفته الاخلاقية)، قاهره، 1946 م؛قفطى، على بن يوسف، تاريخ الحكماء، اختصار زوزنى، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1903 م؛قمى، عباس، سفينة بحار الانوار، تهران، 1355 ق؛همو، الكنى و الالقاب، تهران، 1397 ق؛قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم، 1385 ق1966/ م؛مدرس، محمد على، ريحانة الادب، تبريز، 1349 ش؛مركزى، خطى؛همان، ميكروفيلمها؛مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906 م؛نصير الدين طوسى، محمد بن محمد، اخلاق ناصرى، به كوشش [[مینوی، مجتبی|مجتبى مينوى]] و عليرضا حيدرى، تهران، 1360 ق؛ياقوت، ادبا؛همو، بلدان؛نيز:  SAG  .


ترجمۀ ابو على مسكويه صاحب تجارب الامم از دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 6
ترجمۀ ابوعلى مسكويه صاحب تجارب الامم از دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 6




۶۱٬۱۸۹

ویرایش