جامی، عبدالرحمن: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'کاشفی، حسین' به 'کاشفی، حسین بن علی') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
==حیات علمی و تحصیلات جامی== | ==حیات علمی و تحصیلات جامی== | ||
جامی نخستین سالهاى تحصیل خود را به فراگرفتن مقدمات سوادآموزى تا آموختن صرف و نحو عربى نزد پدرش سپری نمود<ref>ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص349</ref>. هنگامى که نظامالدین احمد از خرجرد به هرات منتقل شد، عبدالرحمن هنوز به بلوغ شرعى نرسیده و در حداثت سن بود. پدر، او را با خود بدان شهر برد و او در نظامیه هرات به تحصیل علوم همت گماشته و در خردسالى نزد معروفترین دانشمند زمان علم آموخت. چنانکه مختصر تلخیص و شرح مفتاح العلوم سکاکى و مطول سعد تفتازانى و حاشیه آن را از مولانا جنید اصولى که در فنون عربی ماهر و مشهور بود، فراگرفت، سپس به درس خواجه على سمرقندى از شاگردان میر سید شریف جرجانى حاضر شد. وی آنگاه در زمره شاگردان مولانا شهابالدین محمد جاجرمى که از افاضل مباحثان زمان خود بود و سلسله تعلیمش به مولانا سعدالدین تفتازانى مىرسید، درآمد و از او نیز کسب فیض نمود. بعد از طى این مراحل، جامى از هرات به سمرقند عزیمت کرده و آنجا در درس قاضىزاده رومى که محقق دوران خود بود، حضور یافت<ref>ر.ک: همان؛ کاشفی، حسین بن علی، ج1، ص235</ref>. | جامی نخستین سالهاى تحصیل خود را به فراگرفتن مقدمات سوادآموزى تا آموختن صرف و نحو عربى نزد پدرش سپری نمود<ref>ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص349</ref>. هنگامى که نظامالدین احمد از خرجرد به هرات منتقل شد، عبدالرحمن هنوز به بلوغ شرعى نرسیده و در حداثت سن بود. پدر، او را با خود بدان شهر برد و او در نظامیه هرات به تحصیل علوم همت گماشته و در خردسالى نزد معروفترین دانشمند زمان علم آموخت. چنانکه مختصر تلخیص و شرح مفتاح العلوم سکاکى و مطول سعد تفتازانى و حاشیه آن را از مولانا جنید اصولى که در فنون عربی ماهر و مشهور بود، فراگرفت، سپس به درس خواجه على سمرقندى از شاگردان میر سید شریف جرجانى حاضر شد. وی آنگاه در زمره شاگردان مولانا شهابالدین محمد جاجرمى که از افاضل مباحثان زمان خود بود و سلسله تعلیمش به مولانا سعدالدین تفتازانى مىرسید، درآمد و از او نیز کسب فیض نمود. بعد از طى این مراحل، جامى از هرات به سمرقند عزیمت کرده و آنجا در درس قاضىزاده رومى که محقق دوران خود بود، حضور یافت<ref>ر.ک: همان؛ کاشفی، حسین بن علی بن علی، ج1، ص235</ref>. | ||
در تمام این مراحل، حدت ذهن و استعداد کمنظیر جامى و قوت بحث و مناظره و تصرف و اظهار نظر او موجب اعجاب همگان شده بود. گفته شده است که او وقت بسیاری را در آموختن صرف نمىکرد و چون به درس مىرفت جزوهاى از همشاگردان خود مىگرفت و در آن نظرى مىکرد و پس مىداد. هنگامی که در درس حاضر مىشد، مطالب آن روز را از همه بهتر مىدانست و این حافظه نیرومند و هوش فعال و سرعت انتقال را تا پایان عمر حفظ کرد<ref>ر.ک: همان، ص350؛ همان، ص237</ref>. | در تمام این مراحل، حدت ذهن و استعداد کمنظیر جامى و قوت بحث و مناظره و تصرف و اظهار نظر او موجب اعجاب همگان شده بود. گفته شده است که او وقت بسیاری را در آموختن صرف نمىکرد و چون به درس مىرفت جزوهاى از همشاگردان خود مىگرفت و در آن نظرى مىکرد و پس مىداد. هنگامی که در درس حاضر مىشد، مطالب آن روز را از همه بهتر مىدانست و این حافظه نیرومند و هوش فعال و سرعت انتقال را تا پایان عمر حفظ کرد<ref>ر.ک: همان، ص350؛ همان، ص237</ref>. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
صفىالدین على واعظ در شرح سودمندى که راجع به تحصیلات جامى در «رشحات عين الحياة» نوشته، از حالات نفسانى استاد خود چند حکایت اعجابانگیز نقل کرده که نشان از نبوغ علمی و تیزهوشی جامی دارد. | صفىالدین على واعظ در شرح سودمندى که راجع به تحصیلات جامى در «رشحات عين الحياة» نوشته، از حالات نفسانى استاد خود چند حکایت اعجابانگیز نقل کرده که نشان از نبوغ علمی و تیزهوشی جامی دارد. | ||
جامی در دو مرکز علمى هرات و سمرقند، بهسرعت علوم متداوله عصر خود، یعنى علوم لسانى و بلاغى و منطق و حکمت و کلام و فقه و اصول و حدیث و قرائت و تفسیر قرآن و ریاضیات و هیئت را فراگرفت، تا آنجا که در همه این فنون صاحبنظر شد<ref>ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص350؛ کاشفی، حسین بن علی، ج1، ص236</ref>. | جامی در دو مرکز علمى هرات و سمرقند، بهسرعت علوم متداوله عصر خود، یعنى علوم لسانى و بلاغى و منطق و حکمت و کلام و فقه و اصول و حدیث و قرائت و تفسیر قرآن و ریاضیات و هیئت را فراگرفت، تا آنجا که در همه این فنون صاحبنظر شد<ref>ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص350؛ کاشفی، حسین بن علی بن علی، ج1، ص236</ref>. | ||
در آثار منظوم جامی، ابیاتی که هرکدام از آن، یا بهصراحت و یا بهکنایه به علوم مختلف و اصطلاحات آن اشاره کرده است، فراوان یافت میشود که از آنها احاطه و تبحّر وی در آن رشته از علم را گواهی میدهد<ref>ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص65</ref>. | در آثار منظوم جامی، ابیاتی که هرکدام از آن، یا بهصراحت و یا بهکنایه به علوم مختلف و اصطلاحات آن اشاره کرده است، فراوان یافت میشود که از آنها احاطه و تبحّر وی در آن رشته از علم را گواهی میدهد<ref>ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص65</ref>. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
زمانی که شوق سیر و سلوک در دل جامی راه یافت، از سمرقند به خراسان بازگشت و در هرات به خدمت سعدالدین کاشغرى (م 860ق)، از مشایخ بزرگ طریقت خواجگان (نقشبندیه) که در محضر خواجه نظامالدین خاموش (م 895 یا 898ق) تربیت یافته بود، درآمد. بعد از سعدالدین کاشغرى، جامى رشته ارادت جانشینش خواجه ناصرالدین عبیداللّه احرار (م 895ق) را بر گردن نهاده و چند بار در سمرقند و خراسان با او ملاقات کرد. وی قبل از آن ملاقاتها نامهنگاریهای بسیاری با او داشت. جامی در مصنفات منظوم و منثور خود بارها عبیدالله احرار را ستوده و استاد مخدوم خود خوانده و در رثای او ترکیبى مشتمل بر هفت بند سروده است. جامی غیر از مشایخ مذکور از پیشوایان نقشبندى، صوفى مشهور نقشبندى خواجه محمد پارسا (م 822ق) را نیز هنگام عزیمت به سفر حج و عبور او از ولایت جام، زیارت کرده است. | زمانی که شوق سیر و سلوک در دل جامی راه یافت، از سمرقند به خراسان بازگشت و در هرات به خدمت سعدالدین کاشغرى (م 860ق)، از مشایخ بزرگ طریقت خواجگان (نقشبندیه) که در محضر خواجه نظامالدین خاموش (م 895 یا 898ق) تربیت یافته بود، درآمد. بعد از سعدالدین کاشغرى، جامى رشته ارادت جانشینش خواجه ناصرالدین عبیداللّه احرار (م 895ق) را بر گردن نهاده و چند بار در سمرقند و خراسان با او ملاقات کرد. وی قبل از آن ملاقاتها نامهنگاریهای بسیاری با او داشت. جامی در مصنفات منظوم و منثور خود بارها عبیدالله احرار را ستوده و استاد مخدوم خود خوانده و در رثای او ترکیبى مشتمل بر هفت بند سروده است. جامی غیر از مشایخ مذکور از پیشوایان نقشبندى، صوفى مشهور نقشبندى خواجه محمد پارسا (م 822ق) را نیز هنگام عزیمت به سفر حج و عبور او از ولایت جام، زیارت کرده است. | ||
بر اساس آنچه جامی بهتکرار در کتاب «نفحات الأنس» گفته، زیارت مشایخ بزرگ در دوران کودکى و جوانى، موجب شد تا محبت صوفیان در دل او جاى گیرد<ref>ر.ک: کاشفی، حسین بن علی، ج1، ص239-242؛ صفا، ذبیحالله، ج4، ص350-352</ref>. | بر اساس آنچه جامی بهتکرار در کتاب «نفحات الأنس» گفته، زیارت مشایخ بزرگ در دوران کودکى و جوانى، موجب شد تا محبت صوفیان در دل او جاى گیرد<ref>ر.ک: کاشفی، حسین بن علی بن علی، ج1، ص239-242؛ صفا، ذبیحالله، ج4، ص350-352</ref>. | ||
==صفات اخلاقی جامی== | ==صفات اخلاقی جامی== | ||
خط ۲۲۸: | خط ۲۲۸: | ||
# صفا، ذبیحالله، «تاریخ ادبیات در ایران»، تهران، فردوس، چاپ هشتم، 1378ش. | # صفا، ذبیحالله، «تاریخ ادبیات در ایران»، تهران، فردوس، چاپ هشتم، 1378ش. | ||
# صفوى، ساممیرزا، «تذکره تحفه سامى»، محقق: همایون فرخ، رکنالدین، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1384ش. | # صفوى، ساممیرزا، «تذکره تحفه سامى»، محقق: همایون فرخ، رکنالدین، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1384ش. | ||
# کاشفی، حسین بن علی، «رشحات عين الحياة في مناقب مشايخ الطريقة النقشبندية»، تهران، بنیاد نیکوکارى نوریانى، چاپ اول، 1356ش. | # کاشفی، حسین بن علی بن علی، «رشحات عين الحياة في مناقب مشايخ الطريقة النقشبندية»، تهران، بنیاد نیکوکارى نوریانى، چاپ اول، 1356ش. | ||
# مشار، خانبابا، «مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى»، تهران، بینا، بیتا، چاپ اول. | # مشار، خانبابا، «مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى»، تهران، بینا، بیتا، چاپ اول. | ||
# مدرس، محمدعلی، «ريحانة الأدب في تراجم المعروفين بالكنية أو اللقب»، تهران، خیام، چاپ سوم، 1369ق. | # مدرس، محمدعلی، «ريحانة الأدب في تراجم المعروفين بالكنية أو اللقب»، تهران، خیام، چاپ سوم، 1369ق. |
نسخهٔ کنونی تا ۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۴
نورالدّین عبدالرّحمن جامى، بزرگترین و نامدارترین شاعر و عارف قرن نهم هجری قمری و از عالمان نحو، صرف و عروض است که در خانوادهاى از عالمان خراسان زاده شده است. تاریخ ولادت او در شب بیستوسوم شعبان سال هشتصدوهفده (817ق) در روستای خرجرد (خرگرد) گزارش شده است[۱].
القاب و تخلص
لقب اصلى جامی، «عمادالدین» و لقب مشهورش «نورالدین» است. وی در ابتدای امر به دلیل آنکه اجدادش از «دشت اصفهان» بودند، به «دشتی» تخلص مینمود، اما بعدها به جهت تولدش در جام و ارادتی که به شیخ جام داشت، تخلص خود را به «جامی» تغییر داد[۲].
خاندان
پدر جامی، نظامالدین احمد بن شمسالدین محمد دشتى، از اهالی محله دشت اصفهان است که بر مذهب حنفی بودهاند[۳].
پدر و نیای جامی در عصر خویش از عالمان دین و سرآمدان زهد و تقوى بوده و پس از هجرت از اصفهان به جام، در خراسان، سالها در آنجا به امر قضا و فتوى اشتغال داشتند[۴].
نسب جامی از جانب پدر از یکسو به امام محمد شیبانى و از سوى دیگر به شیخالاسلام احمد ژندهپیل جامى میرسد[۵].
حیات علمی و تحصیلات جامی
جامی نخستین سالهاى تحصیل خود را به فراگرفتن مقدمات سوادآموزى تا آموختن صرف و نحو عربى نزد پدرش سپری نمود[۶]. هنگامى که نظامالدین احمد از خرجرد به هرات منتقل شد، عبدالرحمن هنوز به بلوغ شرعى نرسیده و در حداثت سن بود. پدر، او را با خود بدان شهر برد و او در نظامیه هرات به تحصیل علوم همت گماشته و در خردسالى نزد معروفترین دانشمند زمان علم آموخت. چنانکه مختصر تلخیص و شرح مفتاح العلوم سکاکى و مطول سعد تفتازانى و حاشیه آن را از مولانا جنید اصولى که در فنون عربی ماهر و مشهور بود، فراگرفت، سپس به درس خواجه على سمرقندى از شاگردان میر سید شریف جرجانى حاضر شد. وی آنگاه در زمره شاگردان مولانا شهابالدین محمد جاجرمى که از افاضل مباحثان زمان خود بود و سلسله تعلیمش به مولانا سعدالدین تفتازانى مىرسید، درآمد و از او نیز کسب فیض نمود. بعد از طى این مراحل، جامى از هرات به سمرقند عزیمت کرده و آنجا در درس قاضىزاده رومى که محقق دوران خود بود، حضور یافت[۷].
در تمام این مراحل، حدت ذهن و استعداد کمنظیر جامى و قوت بحث و مناظره و تصرف و اظهار نظر او موجب اعجاب همگان شده بود. گفته شده است که او وقت بسیاری را در آموختن صرف نمىکرد و چون به درس مىرفت جزوهاى از همشاگردان خود مىگرفت و در آن نظرى مىکرد و پس مىداد. هنگامی که در درس حاضر مىشد، مطالب آن روز را از همه بهتر مىدانست و این حافظه نیرومند و هوش فعال و سرعت انتقال را تا پایان عمر حفظ کرد[۸].
قاضیزاده روم که از ریاضیدانان عصر بود و جامی هیئت را نزد او فراگرفته است، بارها جامی را به یکتایی و بیهمتایی ستوده است[۹].
صفىالدین على واعظ در شرح سودمندى که راجع به تحصیلات جامى در «رشحات عين الحياة» نوشته، از حالات نفسانى استاد خود چند حکایت اعجابانگیز نقل کرده که نشان از نبوغ علمی و تیزهوشی جامی دارد.
جامی در دو مرکز علمى هرات و سمرقند، بهسرعت علوم متداوله عصر خود، یعنى علوم لسانى و بلاغى و منطق و حکمت و کلام و فقه و اصول و حدیث و قرائت و تفسیر قرآن و ریاضیات و هیئت را فراگرفت، تا آنجا که در همه این فنون صاحبنظر شد[۱۰].
در آثار منظوم جامی، ابیاتی که هرکدام از آن، یا بهصراحت و یا بهکنایه به علوم مختلف و اصطلاحات آن اشاره کرده است، فراوان یافت میشود که از آنها احاطه و تبحّر وی در آن رشته از علم را گواهی میدهد[۱۱].
زمانی که شوق سیر و سلوک در دل جامی راه یافت، از سمرقند به خراسان بازگشت و در هرات به خدمت سعدالدین کاشغرى (م 860ق)، از مشایخ بزرگ طریقت خواجگان (نقشبندیه) که در محضر خواجه نظامالدین خاموش (م 895 یا 898ق) تربیت یافته بود، درآمد. بعد از سعدالدین کاشغرى، جامى رشته ارادت جانشینش خواجه ناصرالدین عبیداللّه احرار (م 895ق) را بر گردن نهاده و چند بار در سمرقند و خراسان با او ملاقات کرد. وی قبل از آن ملاقاتها نامهنگاریهای بسیاری با او داشت. جامی در مصنفات منظوم و منثور خود بارها عبیدالله احرار را ستوده و استاد مخدوم خود خوانده و در رثای او ترکیبى مشتمل بر هفت بند سروده است. جامی غیر از مشایخ مذکور از پیشوایان نقشبندى، صوفى مشهور نقشبندى خواجه محمد پارسا (م 822ق) را نیز هنگام عزیمت به سفر حج و عبور او از ولایت جام، زیارت کرده است.
بر اساس آنچه جامی بهتکرار در کتاب «نفحات الأنس» گفته، زیارت مشایخ بزرگ در دوران کودکى و جوانى، موجب شد تا محبت صوفیان در دل او جاى گیرد[۱۲].
صفات اخلاقی جامی
تتبع در آثار جامی و مطالعه در سرگذشتهایی که برخی از نویسندگان برای زندگانی وی نوشتهاند، صفاتی ممتاز و خصالی نمایان، از شخصیت او، در نظر خوانندگان هویدا میسازد. از برکت این خصال فاضله است که نام او در جهان بسط یافته است[۱۳].
در ویژگیهای اخلاقی او گفته شده است که وی بسیار خوشخلق و خوشتکلم بوده و مطایبتهاى شیرین مىنمود[۱۴].
از صفات برجسته دیگر جامی، وارستگی و قطع علایق از جهان مادی بود که در نهاد او صفت درویشی را استوار ساخته و تمام آثار مترتب بر آن، از فروتنی، ترک ریا، خلوص عقیده در حرکات و سکنات و اقوال و افعال او نمایان میشده؛ چنانکه هیچوقت داعیه مرشدی و پیری نکرده و باآنکه پیوسته به اذکار و ریاضت نفس مشغول بوده، از امور ضروری زندگانی منصرف نمیگشته است[۱۵].
عزت نفس و طبع، از دیگر صفات پسندیدهای است که برای او ذکر شده است و این امر از آنچه دیگران از جمله علی بن حسین کاشفی در احوال او ثبت کردهاند و هم از گفتار و اشعار خود او بهخوبی دانسته میشود[۱۶].
مذهب جامی
در مورد مذهب جامی میان تذکرهنویسان و محققان اختلاف نظر وجود دارد. گروهی، وی را در شمار علمای درجه اول اسلام برشمرده و حتی برای وی مرتبه ولایت قائل شده و برخی دیگر، وی را ناصبی دانستهاند. برخی به شواهد و قرائنی از آثار او استناد نموده و او را عالمی شیعی یا متمایل به اهلبیت(ع) معرفی کردهاند[۱۷].
برخی از منابع که به سنی بودن وی اشاره کردهاند، وی را پیرو مذهب فقهی حنفی و مذهب کلامی اشعری دانستهاند.
جامی در هرات از بزرگان پیشوایان و علمای اهل سنت دانسته شده که به طعن بر برخی از شیعیان معروف بود؛ ازاینرو در نظر سلاطین صفویه مورد طعن و مذمت بود[۱۸].
قاضی نورالله شوشتری که سعی کرده همه بزرگان سلف را به تشیع منتسب نماید، در هیچجا اشاره به تشیع جامی نکرده، بلکه او را معاند و مخالف معرفی کرده و صاحب «روضات الجنات» او را ناصبی صوفی دانسته است. این امر به دلیل برخی سخنان و اشعار جامی است که در تضاد با عقاید شیعه بوده و موجب واکنش و طعن او از سوی بسیاری از علمای شیعه گردیده است[۱۹].
درباره نشانههای تعصب مذهبی جامی گفته شده است که وی در کتاب مشهور خود، «نفحات الأنس»، در تراجم احوال صوفیه و عرفا و تمام کسانی که ادنی انتسابی به این طایفه داشتهاند، شرح حال آنها را بهتفصیل در کتاب مزبور آورده، اما از ذکر مشاهیر مشایخ صوفیه عرفای شیعه، مانند: سید نعمتالله ولی، شیخ آذری طوسی و سید محمد نوربخش و... خودداری کرده است[۲۰].
برخی نیز با استناد به بخشی از کتاب «شواهد النبوة» که در آن از صحابه رسول اکرم(ص) و اهلبیت رسالت سخن گفته، با توجه به نام بردن با احترام از خلفای اربعه و مقدم داشتن آنها بر اهلبیت(ع) و همجنین برخی از اشعار او در مدح اهلبیت(ع) چنین نتیجه گرفتهاند که وی سنی متمایل به شیعه بوده است.
بااینوجود برخی از شیعیان ایران که محبتی به جامی دارند، تلاش کردهاند تا وی را شیعه باطنی معرفی نمایند؛ ازاینرو اشعار و سخنان او را در ستایش خلفای ثلاثه از باب تقیه دانستهاند[۲۱].
تصوف و عرفان جامی
جامی در عرفان، پیرو روش و اسلوبی است که محیالدین بن عربی(م 638ق) پایهگذاری کرده است؛ ازاینرو به شرح کلمات شیخ و شاگردان او پرداخته است[۲۲].
رجحان عقیده عرفان و تصوف بر مبادی حکما و متکلمین، نزد جامی مسلم است. در برخی از آثار او مانند رساله «محاکمه بین متکلم و صوفی» و همچنین در قطعهای از مثنوی «سبحة الأبرار»، این امر مشهود است. وی اساسا پیروان فلسفه را از صراط مستقیم شریعت منحرف میداند و توصیه به عدم پیروی از آنها نموده است[۲۳].
جامی در علوم باطنی، سالک مسالک طریق عرفان و راحل مراحل تصوف است و طریقت نقشبندیه ماوراءالنهر را پیروی مینمود[۲۴]. تمام رسالهها و کتابهایی که وی در تصوف به نگارش درآورده، بر سبک و رویه و معتقدات طریقه نقشبندیه است[۲۵]. ستایشهایى که وی از مشایخ نقشبندی در آثار خود کرده، نشان از دلبستگی وی به این طریقه دارد؛ از آن جمله در «تحفة الأحرار» که بعد از نعت خالق و رسول اکرم(ص)، ابیاتى را به ستایش بهاءالدین نقشبند بخارایى (م 790 یا 791ق) سرسلسله و مجدد طریقت نقشبندیه اختصاص داده و کار ستایش او را بدانجا رسانده که وی را تالىتلو پیامبر اکرم(ص) دانسته است[۲۶].
گرایش جامی به طریقت نقشبندیه که با مطالعه آثار ابن عربى ادامه یافت، نوعى نگرش به تصوف علمى بود که در آثارش هویدا است. وى باآنکه هیچگاه بساط ارشاد نگسترد، مریدان فراوانی به او گرویدند[۲۷].
جامی شرح حالات و کلمات بزرگان طایفه نقشبندیه، مانند خواجه بهاءالدین عمر بخاری (م 822ق)، مولانا نظامالدین خاموش (م 895 یا 898ق)، خواجه محمد پارسای بخاری (م 822ق) و مولانا سعدالدین کاشغری (م 860ق) و دیگران را در کتاب «نفحات الأنس» بهتفصیل یاد کرده و در اغلب مثنویات خویش از آنان نام برده است[۲۸].
در حقیقت تأثیر تصوف بر جامی فراوان بوده؛ به همین دلیل است که بیشتر نوشتههای خود را در تصوف، تراجم صوفیه و توضیح و تبیین مسائل صوفیه به نگارش درآورده است. توجه علمى او به تصوف را در آثار منظوم او خاصه «سبحة الأبرار» و «تحفة الأحرار» و همچنین در آثار منثورش بهویژه در شرح لمعات عراقى (أشعة اللمعات) و در «لوایح» و در کتاب «لوامع» که شرح «فصوص الحكم» است و در کتاب «نقد الفصوص» که نقدی است بر کتاب «الفصوص» شیخ صدرالدین قونوى (م 645ق)، شاگرد محىالدین بن عربى (م 638ق) و در قسمت «مقدمات و اصول»، از کتاب «نفحات الأنس»، بهوضوح میتوان ملاحظه کرد[۲۹].
با وجود تعلق خاطر و دلدادگی جامی به تصوف، از نقد، انکار و مذمت برخی صوفینمایان و مدعیان مقام مرشدی که به جهت متاع دنیا در هر گوشهای خانقاه برپا کردهاند، بهصراحت یا بهتعریض در آثارش غفلت ننموده است[۳۰].
آثار جامی
غالب آثار جامی در دوران سلطان حسین بایقرا، یعنی در ربع آخر زندگانی وی و در فاصله مابین سالهای (875-898ق) به ظهور رسیده است. جامی در این زمینه بیشتر مدیون علیشیر نوایی (م 906ق)، از امرای ادیب، دانشپرور و دانشگستر دربار این پادشاه است[۳۱]. تقریبا همه آثار معروف وی شرح و تبیین اندیشههاى ابن عربى، محىالدّین، بود و بهراستى هم در این باب قلمى توانا داشت[۳۲].
پس از دولتشاه سمرقندى (842-900ق) ظاهرا، نخستین کسى که به آثار جامى اشاره کرده و سخن خود را با اسامى کتابهایى از او آراسته است[۳۳]، معینالدّین اسفزارى است. نامبرده که بخش اعظم کتاب خود، «روضات الجنات في أوصاف مدينة هرات» را در زمان حیات جامی نوشته است، به آثار او اشاره کرده است[۳۴].
بعد از اسفزارى، عبدالغفور لارى (م 912ق)، شاگرد معروف جامى و نویسنده «شرح مشکلات نفحات الأنس» است که در پایان تکملهی خود بر کتاب «نفحات الأنس» جامی و در بیان احوال استاد خویش، فهرستى از تألیفات او را ذکر کرده است. این فهرست که بىشک معتبر و قابل اطمینان است، چهلوپنج کتاب و رساله را شامل مىشود و این تعداد با اندکى اختلاف، همان است که ساممیرزا صفوى (م 984ق)، در کتاب «تحفه سامی» خود آورده است[۳۵].
وی نیز شمار آثار جامی را 45 عنوان به نظم و نثر و با زبان فارسی و عربی ذکر کرده که بدین قرار است:
- تفسیر قرآن تا آیه «و إياي فارهبون»؛
- شواهد النبوة؛
- أشعة اللمعات؛
- شرح فصوص الحكم؛
- لوامع؛
- شرح بعضی ابیات تائیه فارضیه؛
- شرح رباعیات؛
- لوائح؛
- شرح بیتی چند از مثنوی مولوی؛
- شرح حدیث ابیذر؛
- رسالة في الوجود؛
- ترجمه اربعین حدیث؛
- رساله لا إله إلا الله؛
- مناقب خواجه عبدالله انصاری؛
- رسالهی تحقیق مذهب صوفی و متکلم و حکیم؛
- رسالهی سؤال و جواب هندوستان؛
- رساله مناسک حج؛
- سلسلة الذهب؛
- سلامان و ابسال؛
- تحفة الأحرار؛
- سبحة الأبرار؛
- یوسف و زلیخا؛
- لیلی و مجنون؛
- خردنامهی اسکندری؛
- رساله در قافیه؛
- دیوان اول؛
- دیوان ثانی؛
- دیوان ثالث؛
- رسالهی منظوم؛
- بهارستان؛
- رسالهی کبیر در معما؛
- رسالهی متوسط؛
- رسالهی صغیر؛
- رسالهی اصغر در معما؛
- رسالهی عروض؛
- رسالهی موسیقی؛
- منشآت؛
- فوائد الضيائية في شرح الكافية؛
- شرح بعضی از مفتاح الغیب منظوم و منثور؛
- نقد النصوص؛
- نفحات الأنس؛
- رسالهی طریق صوفیان؛
- شرح بیت خسرو دهلوی؛
- مناقب مولوی؛
- سخنان خواجه پارسا[۳۶].
تعدد و وفور شرح و حاشیهنویسى بر آثار جامى، نشان از آوازه او و آثارش بهویژه در شبه قاره هند دارد. اهمیت این آثار موجب شده است تا بسیاری از آنها به زبانهای محلی در شبه قاره ترجمه و چاپ شوند. همچنین به پیروى از آثار جامی در این شبه قاره، شاعران و نویسندگان، فراوان، قلم زدهاند[۳۷]. لازم به ذکر است که در بخش کتابشناسی این نرمافزار به معرفی تفصیلی برخی از آثار یادشده پرداخته شده است.
حیات ادبی جامی
جامى در شعر مرتبهاى بلند دارد؛ چنانکه او را بهحق، آخرین استاد بزرگ شعر فارسى باید شمرد که بعد از بزرگترین استادان پارسىگوى قرن هفتم و هشتم، در ایران ظهور کرده و در مقامى قریب به آنان قرار گرفته است. نخستین دلیل مهارت و استادى او در سخن، بعد از استعداد خداداد و قریحه مادرزاد که شرط اصلى در نبوغهاى فکرى و ذوقى و هنرى است، احاطه او بر همه علوم و اطلاعات عهد وى، از علوم شرعیه و ادبیه و عقلیه و کثرت تبحرش در عرفان و وسعت مطالعات او و دسترس داشتن به کتب و آثار اصلى و اساسى ادب است. چنانکه از مطالعه مختصرى در کیفیت تحصیلات و نوع علومى که آموخته و مدارجى که در تصوف و عرفان پیموده بود، معلوم میشود و همچنین از توجه به کتب و آثار وى که نشاندهنده وفور دانش اوست، آشکار مىگردد. جامى زبان عربى را خوب مىدانست و چنانکه از اشعارش برمىآید، با آثار برگزیده فصحاى عرب آشنایى وافى داشت[۳۸].
وی از شعرای بزرگ و نازکخیال ادبیات فارسی و تاجیک است که غزلهای شورانگیز عاشقانه، قصاید پندآموز حکیمانه و رباعیات نمکین عارفانه او، از شاهکارهای این ادبیات بوده. او در سرودن قطعه، معما، ترجیعبند و ترکیببند نیز اقتدار کامل از خود نشان داده است[۳۹].
هرچند که جامی به آیین آن روزگار، سخن را بیشتر به تقلید مىگفت و از تکلّف نیز پرهیز نمیکرد، بااینوجود معانى بلند را به زبانى ساده و البتّه استادانه مىپرداخت[۴۰].
بروز آثار ادبی جامی از زمان سلطنت میرزا ابوالقاسم بابر(م 861ق) شروع میشود و گویا پیش از آن، که مصادف با دوره جوانی وی بوده، بیشتر به کسب کمالات و مجاهده در راه تحصیل علوم، اشتغال داشته است[۴۱].
اشعار جامی در سه دیوان او جای گرفته که هرکدام محصول دوره معین زندگی شاعر بوده است. جامی برای اولین بار دیوان خود را در دوره حکومت سلطان ابوسعید گورکان (863-873ق) و در سال 867ق جمعآوری نموده و گویا بعدها دو بار آن را تکمیل کرده باشد[۴۲].
ارزش بدیعی دیوان اول جامی بر دو دیوان دیگر او پیشی دارد و علاوه بر تنوع و رنگارنگ بودن اشعار آن، جبهه حیات دوستی و مسائل فلسفه و اخلاق در آن پرقوت است. این در حالی است که در دو دیوان بعدی او موضوع شعر بسیار تنگ شده و بیشتر جهتهای عرفانی و صوفیانه افکار شاعر وسعت یافته است[۴۳].
به نظر میرسد در زما ن سلطان ابوسعید گورکان (م 837ق) که خود شاعر و ادیبپرور بوده، طبع ادبی و نبوغ فطری جامی به دلیل موقعیت مناسبی که یافته بود، بروز و ظهور بیشتری یافته باشد که حاصل آن آثار زیبای منظوم و منثوری است که از قلم او تراوش کرده است[۴۴].
جامى، همچنانکه در شعر، سرآمد گویندگان دوران تیموری است، در نثر توانا و صاحب قلمى شیواست. وى نویسندهای است که توانست شیوه نثرنویسان باذوق پیشین را در دوران بىذوقیهاى همکاران معاصرش، دنبال کند. انشائش روان و ساده و درست است و جز در پارهاى موارد که شرح آن خواهد آمد، از حدود بیان معنى به طریق مساوات بیرون نرفته و آنچه را که دربایست بود، گفته و حتى در بعضى موارد، به درجه و مقام نثرنویسان بزرگ قرن پنجم و ششم رسیده و بر اثر آنان گام نهاده است. در کتاب «بهارستان» که آن را به اقتفاى شیخ سعدى شیرازى ترتیب داده، اگرچه سعى داشته است که به نثر موزون مسجع سخنورى کند، لیکن همهجا سادگى و رهایى سخن از قیود، بر کشش او به جانب تصنع غلبه دارد. از این گذشته، جامى از نثر براى بیان مقاصد گوناگون خود، از تفننهاى ادبى گرفته تا موضوعات علمى استفاده برده و در همه این موارد، لوازم و شرایط کار را رعایت کرده است[۴۵].
«نفحات الأنس» از امهات کتب در بیان حقایق عرفانى و ذکر احوال عارفان و کتاب «لوایح» با انشای مسجع، همچنین کتاب «أشعه اللمعات» به سبک سوانح العشاق و در شرح لمعات عراقی شاعر، از آثار مهم منثور جامی بشمارمیآیند[۴۶].
حیات سیاسی جامی
جامی در دورهاى مىزیست که در خاور ایران پادشاهان تیمورى، چون: شاهرخ تیمورى (807-850ق)، میرزا ابوالقاسم بابر (856-861ق)، میرزا ابوسعید گورکانى (861-873ق)، حسین بایقرا (873-899ق) و در باختر و جنوب ایران، جهان شاه قراقویونلو (839-872ق)، اوزون حسن آققویونلو (857-882ق) و یعقوببیگ (883-896ق) حکومت مىکردند[۴۷].
ارتباط جامی با سلاطین تیموری در زمان ابوالقاسم بابر آغاز شده است. جامی در کتاب «حلیه حلل» که در سال 856ق تألیف شده و اصول و قواعد فن معما را در آن به نثر آورده است، از میرزا ابو القاسم بابر در آغاز کتاب به شکل معما نام برده است. همچنین غزلی در دیوان غزلیات او در مدح این پادشاه دیده میشود.
هرچند که جامی اولین دیوان خود را در زمانه میرزا ابوسعید گورکان، جانشین بابر جمعآوری کرده، اما کمتر نام وی را در دیوان خود آورده است. ضمن اینکه در آثار جامی تألیفی به نام این پادشاه مشاهده نمیشود. این امر شاید به دلیل عدم شناخت کافی جامی توسط این پادشاه باشد[۴۸].
بااینوجود تقرب جامی به درگاه سلطان حسین بایقرا جانشین ابوسعید، بهحدی بوده که غالبا وزرا و امرا و دیگر رجال، او را شفیع کارها و وسیله انجام حوائج خود قرار میدادند. وی مراسلات متعددی با سلطان حسین داشته و غالب آنها جواب نامههایی است که این سلطان برای جامی نگاشته است. از مفاد این نامهها نهایت احترام سلطان به جامی کاملا مشهود است[۴۹].
جامی علاوه بر مدح سلطان حسین بایقرا آخرین پادشاه زمان حیاتش و ستایش نوادگان او، در بسیاری از آثار خود از این پادشاه نام برده است. اغلب آثار جامی اعم از آثار منظوم او مانند مثنوی سبحة الأبرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و... و همچنین آثار منثورش مانند بهارستان با نام این پادشاه آغاز شده است[۵۰].
روابط جامی با سلاطین ترکمان عراق و آذربایجان نیز بهنهایت استوار بوده و احترام و تکریمی که هریک از آنان نسبت به وی مراعات مینمودند، از میان متون تاریخ و سیره و همچنین از آثار و کلمات این شاعر دانسته میشود. وی علاوه بر مراسلاتی که با برخی از سلاطین و امرای یادشده داشته، اشعاری را به نام آنان در دیوان خود آورده است[۵۱].
روابط جامی با سلاطین عثمانی نیز برقرار بوده و برخی از منابع به نامهنگاریهای میان وی و برخی از سلاطین اشاره نمودهاند. وی در اشعار خود به مدح برخی از آنان نظیر سلطان بایزید پرداخته است.
علیرغم مخالفت پادشاهان و علمای دوره صفویه با جامی به دلیل تمایلات مذهبی او، بااینوجود عظمت، شکوه دانش و فضیلت جامی بهقدری بود که قادر به انکار جلالت او نبوده و ساممیرزا فرزند شاه اسماعیل صفوی و حاکم خراسان در کتاب تحفهی سامی، نام جامی را در سردفتر علما و شعرای زمان ذکر کرده است. بااینوجود عدم توجه پادشاهان صفویه و علمای شیعه به جامی موجب گردید تا آثار او در طول مدت سه، چهار قرن در ایران شهرت و رواجی شایسته حاصل ننماید[۵۲].
وفات و مرقد جامی
تاریخ وفات جامی مصادف با روز جمعه هجدهم محرم الحرام سال هشتصدونودوهشت هجری قمری (898ق) در هرات گزارش شده و با توجه به تاریخ ولادتش مدت حیات وی هشتادویک سال بوده است. این شاعر نامی در شهر یادشده و در کنار مرقد سعدالدین کاشغری به خاک سپرده شد[۵۳].
گفته شده است سلطان حسین بایقرا مراسم تشییع و سوگوارى را درباره او بهکمال رعایت داشته است[۵۴]. مقبره جامی در محلی که امروز به تخت مزار معروف است قرار دارد.
توده عوام برای زیارت وی در شب و روز شنبه اثراتی برشمرده و به آن اعتقاد دارند؛ به همین جهت زیارت بارگاه وی نزد آنان مرسوم شده است[۵۵].
پانویس
- ↑ ر.ک: میرخواند، محمد بن خاوند شاه، ج7، ص5950؛ صفوی، ساممیرزا، ص144؛ مدرس، محمدعلی، ج1، ص385؛ حکمت علیاصغر، ص59
- ↑ ر.ک: خورشاه بن قباد، ص338-339؛ اصیلالدین واعظ، عبدالله، ص101؛ عابدی، محمود، صفحه پنج
- ↑ ر.ک: اصیلالدین واعظ، عبدالله، ص101
- ↑ ر.ک: عابدی، محمود، صفحه پنج؛ صفا، ذبیحالله. ج4، ص348
- ↑ ر.ک: همان؛ مشار، خانبابا، ج3، ص798
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص349
- ↑ ر.ک: همان؛ کاشفی، حسین بن علی بن علی، ج1، ص235
- ↑ ر.ک: همان، ص350؛ همان، ص237
- ↑ ر.ک: عابدی، محمود، صفحه هفت
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص350؛ کاشفی، حسین بن علی بن علی، ج1، ص236
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص65
- ↑ ر.ک: کاشفی، حسین بن علی بن علی، ج1، ص239-242؛ صفا، ذبیحالله، ج4، ص350-352
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص87
- ↑ ر.ک: اصیلالدین واعظ، عبدالله، ص101
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص90
- ↑ ر.ک: همان، ص93
- ↑ ر.ک: همان، ص133
- ↑ ر.ک: همان، ص51 و 137؛ مدرس، محمدعلی، ج1، ص385
- ↑ ر.ک: خوانسارى، محمدباقر، ج5، ص70؛ حکمت، علیاصغر، ص52 و 141-142
- ↑ ر.ک: مایل هروی، نجیب، ص18
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص137-139
- ↑ ر.ک: همان، ص144
- ↑ ر.ک: همان، ص147-148
- ↑ ر.ک: همان، ص134
- ↑ ر.ک: همان، ص51
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ص352
- ↑ ر.ک: انوشه، حسن، ج3، ص272
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص148
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص353
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص153-155
- ↑ ر.ک: همان، ص7 و ص30-31
- ↑ ر.ک: عابدی، محمود، ص3
- ↑ ر.ک: سمرقندی، دولتشاه، ص494
- ↑ ر.ک: اسفزاری، معینالدین، ج1، ص26-29
- ↑ ر.ک: عابدی، محمود، صفحه یازده - دوازده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه دوازده – بیست؛ صفوی، ساممیرزا، ص145-146؛ حکمت، علیاصغر، ص161-162
- ↑ ر.ک: انوشه، حسن، ج4، ص839-841
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص360
- ↑ ر.ک: افصحزاد، اعلاخان، ج1، ص7
- ↑ ر.ک: عابدی، محمود، ص6
- ↑ ر.ک: حکمت علیاصغر، ص18
- ↑ ر.ک: همان، ص19؛ افصحزاد، اعلاخان، ج1، ص7-8
- ↑ ر.ک: افصحزاد، اعلاخان، ج1، ص17
- ↑ ر.ک: حکمت علیاصغر، ص19
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص514-515
- ↑ ر.ک: همان، ص515-516
- ↑ ر.ک: انوشه، حسن، ج3، ص272
- ↑ ر.ک: مایل هروی، نجیب، ص49؛ حکمت علیاصغر، ص19-21
- ↑ ر.ک: حکمت، علیاصغر، ص25-26
- ↑ ر.ک: همان، ص27 -28
- ↑ رک: همان، ص34-43
- ↑ ر.ک: همان، ص44-53؛ خورشاه بن قباد، ص262
- ↑ ر.ک: میرخواند، محمد بن خاوندشاه، ج7، ص5950؛ صفوی، ساممیرزا، ص1445؛ مدرس، محمدعلی، ج1، ص390
- ↑ ر.ک: خورشاه بن قباد، ص339
- ↑ ر.ک: صفا، ذبیحالله، ج4، ص356؛ حکمت، علیاصغر، ص218 و 225
منابع مقاله
- اسفزارى، معینالدین، «روضات الجنات في أوصاف مدينة هرات»، تحقیق: محمدکاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1338ش.
- اصیلالدین واعظ، عبدالله، «مقصد الإقبال سلطانیه و مرصد الآمال خاقانیه»، محقق: مایل هروى، نجیب، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، 1351ش.
- انوشه، حسن، «دانشنامه ادب فارسى»، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1380ش.
- افصحزاد، اعلاخان، مقدمه «دیوان جامی»، اثر عبدالرحمن جامی، تصحیح: اعلاخان افصحزاد، تهران، مرکز مطالعات ایرانی، چاپ اول، 1378ش.
- مایل هروی، نجیب، مقدمه کتاب «حلیه حلل»، اثر عبدالرحمن جامی، تهران، نوید، چاپ اول، 1361ش.
- عابدی، محمود، مقدمه «نفحات الأنس من حضرات القدس»، اثر عبدالرحمن جامی، تهران مؤسسه اطلاعات، چاپ سوم، 1375ش.
- حکمت، علیاصغر، «جامی»، تهران، توس، چاپ سوم، 1386ش.
- خورشاه بن قباد، «تاریخ ایلچى نظامشاه»، تصحیح: نصیرى، محمدرضا و هانه دا، کویچی، تهران، انجمن آثار مفاخر فرهنگی، چاپ اول، 1379ش.
- خوانساری، محمدباقر، «روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات»، قم، اسماعیلیان، چاپ اول، 1390ق.
- سمرقندى، دولتشاه، «تذكرة الشعراء»، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1382ش.
- صفا، ذبیحالله، «تاریخ ادبیات در ایران»، تهران، فردوس، چاپ هشتم، 1378ش.
- صفوى، ساممیرزا، «تذکره تحفه سامى»، محقق: همایون فرخ، رکنالدین، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1384ش.
- کاشفی، حسین بن علی بن علی، «رشحات عين الحياة في مناقب مشايخ الطريقة النقشبندية»، تهران، بنیاد نیکوکارى نوریانى، چاپ اول، 1356ش.
- مشار، خانبابا، «مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى»، تهران، بینا، بیتا، چاپ اول.
- مدرس، محمدعلی، «ريحانة الأدب في تراجم المعروفين بالكنية أو اللقب»، تهران، خیام، چاپ سوم، 1369ق.
- میرخواند، محمد بن خاوندشاه، «تاريخ روضة الصفاء في سيرة الأنبياء و الملوك و الخلفاء»، مصحح: کیانفر، جمشید، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1380ش.
وابستهها
الدرة الفاخرة فی تحقیق مذاهب الصوفیة و المتكلمین و الحكماء المتقدمین
لوامع و لوایح در شرح قصیده خمریه ابن فارض و در بیان معارف و معانی عرفانی (سه رساله در تصوف)
بهارستان (تصحیح و تعلیق اکبرزاده)
شرح رباعيات جامی در علم حقایق و تصوف
شرح ملا جامي علی متن الکافیة في النحو
شرح رباعیات در وحدت وجود (سه رساله در تصوف)
یوسف و زلیخا از هفت اورنگ جامی
سلامان و ابسال جامی: با شرح و سنجش آن با روایتهای پور سینا و حنین بن اسحاق و مقولاتی در تمثیل شناسی