طرحوارۀ نظریهای دربارۀ احساسات: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:مقالات(خرداد) باقی زاده]] | [[رده:مقالات(خرداد) باقی زاده]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 خرداد 1403]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۹
طرحوارۀ نظریهای دربارۀ احساسات | |
---|---|
پدیدآوران | پل سارتر، ژان (نویسنده) رؤیایی، سینا (مترجم) |
ناشر | نگاه |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ش |
شابک | 7ـ426ـ267ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
طرحوارۀ نظریهای دربارۀ احساسات تألیف ژان پل سارتر، مترجم سینا رؤیایی، «طرحوارۀ نظریهای دربارۀ احساسات» نخستین بار در سال 1939 زمانی که سارتر 34 ساله بود، منتشر شد. این کتاب بهترین منبع در فهم دیدگاههای نظری سارتر دربارۀ ماهیت روانشناسی است و آموزههایی را هم شامل میشود که بعدها هرچند بدون ذکر مرجع با اثر مهم «هستی و نیستی» درآمیخت.
گزارش کتاب
احساسات چیست؟ مهمترین کارکرد یا تأثیر احساسات چیست؟ چه چیزی احساسات انسان را تحریک میکند؟ چگونه احساسات به مؤثرترین شکل ممکن نظم و سامان مییابند؟ آیا احساسات، شناخت و کنش روابطی فوری، ناهشیار و خودکار با هم دارند؟ آیا احساسات ما ریشههای عقلانی دارد؟ یا برعکس عقلانیت ما نقابی بر رویکرد احساساتی ماست؟ آیا ما احساسات را میآموزیم یا همۀ احساسات ما خودآیندند؟
این کتاب نوشتۀ ژان پل سارتر، یکی از آثار مهم فلسفی این فیلسوف برجسته فرانسوی است که به بررسی و تحلیل پدیدهی احساسات در چارچوب فلسفه وجودگرایی میپردازد. این کتاب به عنوان یک متن کلیدی در حوزۀ فلسفهی ذهن و روانشناسی، نگاهی عمیق و تحلیلی به ماهیت و کارکرد احساسات در زندگی انسان دارد. سارتر در این اثر به بررسی این موضوع میپردازد که احساسات چگونه به عنوان یک پدیدۀ ذهنی شکل میگیرند و چگونه انسانها از طریق احساسات خود به تجربه و تفسیر جهان پیرامونشان میپردازند؟
«طرحوارۀ نظریهای دربارۀ احساسات» نخستین بار در سال 1939 زمانی که سارتر 34 ساله بود، منتشر شد. این کتاب بهترین منبع در فهم دیدگاههای نظری سارتر دربارۀ ماهیت روانشناسی است و آموزههایی را هم شامل میشود که بعدها هرچند بدون ذکر مرجع با اثر مهم «هستی و نیستی» درآمیخت؛ بنابراین این کتاب پیشدرآمدی بر آن کتاب مفصلتر است و ارزش خواندن دارد. همچنین این کتاب میتواند سند مستقلی در تاریخ پدیدارشناسی و نیز اگزیستانسیالیسم به شمار آید.
سارتر با استفاده از نظریههای وجودگرایی خود، به توصیف نقش احساسات در شکلگیری هویت و تجربۀ وجودی انسان میپردازد. یکی از جنبههای قابل توجه کتاب، تلاش سارتر برای درک احساسات به عنوان یک پدیدۀ وجودی است. او احساسات را نه به عنوان واکنشهای غریزی یا بیولوژیکی، بلکه به عنوان بخشی از تجربۀ وجودی انسان و نحوۀ تعامل او با جهان در نظر میگیرد. سارتر همچنین به بررسی نحوۀ تأثیر احساسات بر ادراک و تصمیمگیریهای انسان میپردازد. او نشان میدهد که چگونه احساسات میتوانند نقش مهمی در شکلگیری نگرشها و اعمال انسانها داشته باشند و چگونه این احساسات به شکلگیری ادراکات و تجربیات ما کمک میکنند.
ژان پل سارتر در این کتاب به بررسی تفاوتهای میان احساسات مختلف و نقش آنها در زندگی روزمره میپردازد. سارتر توضیح میدهد که چگونه احساسات مختلف مانند ترس، عشق، نفرت و غم میتوانند تجربیات متفاوتی را برای انسانها فراهم آورند. این کتاب درمجموع اثری فکربرانگیز و عمیق است که به خوانندگان امکان میدهد تا به فهم بهتری از نقش احساسات در زندگی و تجربۀ وجودی خود برسند.
سارتر در این کتاب نتیجه میگیرد نظریۀ او که در این کتاب صرفاً طرح کلی آن ترسیم شده، هم پیشینی است و هم تجربی؛ این نظریه از مفهوم انسان در مقام موجودی در جهان آغاز میکند؛ اما موجودی از گونهای خاص با بالقوگیهای خاص. البته این موجود برای اینکه نشان دهد چنین و چنان احساس به او دست داده که در ذیل فلان و بهمان دسته از احساسات قرار میگیرد، به تجربه و مشاهده متوسل میشود. به همین لحاظ سارتر کار خود را طرح نظریهای میداند که بخشی توصیفی و بخشی متافیزیکی است. به این معنا که او فقط دغدغۀ وصف یا حتی تعریف احساس را ندارد، بلکه میخواهد نشان دهد موجودات بشر در ردۀ گونهای قرار میگیرند که قاعدتاً باید با خصلت ویژۀ رفتاری سازگار باشند که او به آنها نسبت میدهد. البته نمیشود انسان را از یک جنبه مطالعه کرد. از دید سارتر طرح نظریهای دربارۀ ماهیت انسان بدون درنظرگرفتن این نکته که موجودات بشر به ضرورت نوعی رابطۀ شناختی با جهان دارند، محال است. بر اساس آموزۀ محوری اگزیستانسیالیسم، انسان چیزی نیست جز آنچه برای صیرورت خود برمیگزیند، ذات او از چیزی تشکیل شده که برای انجامدادن برمیگزیند؛ البته این انتخاب شامل انتخاب دانستن نیز میشود، یعنی آنها نظارۀ جهان را از چه منظری انتخاب میکنند. احساس زمانی اوج میگیرد که انسانها انتخاب میکنند جهان را با نگاه خاصی ببینند، یعنی جادوگونه.[۱]
پانويس