۱۱۱٬۴۳۶
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURاندیشه فلسفی امامJ1.jpg | عنوان =اندیشه فلسفی امام خمینی(س) | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = غفوریان، محمدرضا (نویسنده) |زبان | زبان = | کد کنگره =۱۵۷۶DSR/غ۷الف۸ ۱ | موضوع =خمینی، روحالله رهبر انقلاب و بن...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''اندیشه فلسفی امام خمینی(س)''' این اثر توسط محمدرضا غفوریان(متولد 1339ش)، | '''اندیشه فلسفی امام خمینی(س)''' این اثر توسط محمدرضا غفوریان(متولد 1339ش)، | ||
کتاب درباره اندیشههای فلسفی مرحوم امام تهیه و در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول، به تعریف و روش، موضوع و هدف فلسفه پرداخته و دیدگاههای خاص مرحوم امام در این زمینه آورده شده است. بخش دوم، گرایشهای سهگانه معروف در تاریخ و فلسفه را ذکر کرده و اصول اصلی آنها به اجماع آمده است. گرایشهای مشاء، اشراق، و حکمت متعالیه و نگاه آنها به هستی و نظام و مراتب آن به دو منظور در این بخش آمده است. الزم به ذکر است که دیدگاههای مرحوم امام، گرایش و تعلق ایشان را به حکمت متعالیه نشان میدهد. البته همان گونه که خود ایشان در برخی از مباحث یادآور شده، این تعلق، در سطح بحث و بررسیهای فلسفی است وگرنه آن گاه که سخن از عرفان نظری به میان میآید در جای مناسب خودش، دیدگاهها و سخنان درخور آن عرصه را در آثار ایشان میبینیم. | کتاب درباره اندیشههای فلسفی مرحوم امام تهیه و در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول، به تعریف و روش، موضوع و هدف فلسفه پرداخته و دیدگاههای خاص مرحوم امام در این زمینه آورده شده است. بخش دوم، گرایشهای سهگانه معروف در تاریخ و فلسفه را ذکر کرده و اصول اصلی آنها به اجماع آمده است. گرایشهای مشاء، اشراق، و حکمت متعالیه و نگاه آنها به هستی و نظام و مراتب آن به دو منظور در این بخش آمده است. الزم به ذکر است که دیدگاههای مرحوم امام، گرایش و تعلق ایشان را به حکمت متعالیه نشان میدهد. البته همان گونه که خود ایشان در برخی از مباحث یادآور شده، این تعلق، در سطح بحث و بررسیهای فلسفی است وگرنه آن گاه که سخن از عرفان نظری به میان میآید در جای مناسب خودش، دیدگاهها و سخنان درخور آن عرصه را در آثار ایشان میبینیم. | ||
در بخش سوم، با توجه به اینکه حضرت امام کتاب خاصی در فلسفه ندارد دیدگاه ایشان از کتابهای مختلف جمعآوری شده است که شامل مباحثی از الهیات و مباحثی از امورعامه که به وجود عالم عقلی، حدوث زمانی عالم، حدوث زمانی مجردات، جبر، نفوس، امر بین االمرین، ماده و صورت... مطالبی است که در این بخش به آن پرداخته شده است. | در بخش سوم، با توجه به اینکه حضرت امام کتاب خاصی در فلسفه ندارد دیدگاه ایشان از کتابهای مختلف جمعآوری شده است که شامل مباحثی از الهیات و مباحثی از امورعامه که به وجود عالم عقلی، حدوث زمانی عالم، حدوث زمانی مجردات، جبر، نفوس، امر بین االمرین، ماده و صورت... مطالبی است که در این بخش به آن پرداخته شده است. | ||
در پایان یادآوری این نکته ضروری است که کتاب صرف مطالعه تدوین نشده بلکه به عنوان واحد درسی مطرح شده است که باید تدریس شود. | در پایان یادآوری این نکته ضروری است که کتاب صرف مطالعه تدوین نشده بلکه به عنوان واحد درسی مطرح شده است که باید تدریس شود. | ||
فصل اول: موضوع فلسفه | '''فصل اول: موضوع فلسفه''' | ||
حضرت امام با اصل و اساس اینکه هر علمی باید موضوع داشته باشد موافق نیست، گرچه در برخی نوشتههای قدیمی تر خود با موضوع بودن وجود یا موجود بما هو موجود برای فلسفه به گونه ای موافقت داشته ،ولی در جایی دیگر اشاره کرده که دیدگاه جدیدش چیز دیگری است. | حضرت امام با اصل و اساس اینکه هر علمی باید موضوع داشته باشد موافق نیست، گرچه در برخی نوشتههای قدیمی تر خود با موضوع بودن وجود یا موجود بما هو موجود برای فلسفه به گونه ای موافقت داشته ،ولی در جایی دیگر اشاره کرده که دیدگاه جدیدش چیز دیگری است. | ||
هدف فلسفه | |||
'''هدف فلسفه''' | |||
مشاء: هدف فلسفه را «علم» به موجودات حقیقی و ترتیب نظام هستی میداند. | مشاء: هدف فلسفه را «علم» به موجودات حقیقی و ترتیب نظام هستی میداند. | ||
سهروردی: کسی را حکیم می شمارد که جدا ساختن نفس از بدن او کاری عادی باشد. | سهروردی: کسی را حکیم می شمارد که جدا ساختن نفس از بدن او کاری عادی باشد. | ||
با توجه به آثار و شیوه تدریس فلسفی امام آشکارا برمی آید که عرفان نظری و رهیافت های آن، در نظر ایشان از جایگاهی والاتر برخوردار بوده و همواره فلسفه را به عنوان ابزار و راهی برای رسیدن به عرفان میدیده اند. | با توجه به آثار و شیوه تدریس فلسفی امام آشکارا برمی آید که عرفان نظری و رهیافت های آن، در نظر ایشان از جایگاهی والاتر برخوردار بوده و همواره فلسفه را به عنوان ابزار و راهی برای رسیدن به عرفان میدیده اند. | ||
حضرت امام در موارد گوناگونی از فلسفه دفاع نمودند، مانند پیامی که به عنوان منشور روحانیت نام گرفت یا در نامه ای که به گورباچف می نویسند و همچنین در مصاحبه با حسین هیکل از تأثیر فلسفه بر خودشان سخن گفته اند. | حضرت امام در موارد گوناگونی از فلسفه دفاع نمودند، مانند پیامی که به عنوان منشور روحانیت نام گرفت یا در نامه ای که به گورباچف می نویسند و همچنین در مصاحبه با حسین هیکل از تأثیر فلسفه بر خودشان سخن گفته اند. | ||
بخش دوم: امام و مکتب های معروف | |||
فصل یکم: مکتب مشاء | '''بخش دوم: امام و مکتب های معروف''' | ||
'''فصل یکم: مکتب مشاء''' | |||
نخستین مکتب فلسفی که در میان حکیمان مسلمان بوجود آمد و مربوط به سده های سوم تا پنجم بوده و برجسته ترین فیلسوف این گرایش ابن سینا است. شاید بتوان گفت که با اهمیت ترین و برجسته ترین ویژگی این مکتب تکیه انحصاری به استدلال و قیاس عقلی است. از دیگر ویژگیهای این مکتب گرایش به مادّه و صورت و نگاه خاص آنان به نظام هستی و دسته بندی موجودات است. مشاء به «کثرت» موجودات اعتقاد دارد نه وحدت. بر این عقیده هستند که عقل اول، نخستین چیزی است که از واجب تعالی صادر شده است و عقل دوم صادر از عقل اول است. | نخستین مکتب فلسفی که در میان حکیمان مسلمان بوجود آمد و مربوط به سده های سوم تا پنجم بوده و برجسته ترین فیلسوف این گرایش ابن سینا است. شاید بتوان گفت که با اهمیت ترین و برجسته ترین ویژگی این مکتب تکیه انحصاری به استدلال و قیاس عقلی است. از دیگر ویژگیهای این مکتب گرایش به مادّه و صورت و نگاه خاص آنان به نظام هستی و دسته بندی موجودات است. مشاء به «کثرت» موجودات اعتقاد دارد نه وحدت. بر این عقیده هستند که عقل اول، نخستین چیزی است که از واجب تعالی صادر شده است و عقل دوم صادر از عقل اول است. | ||
در مکتب مشاء نهُ عقل اول، نهُ نفس و جسم فلکی را پدید آوردهاند که اینان خود دسته ای دیگر از موجودات با ویژگی های خودشان هستند. | در مکتب مشاء نهُ عقل اول، نهُ نفس و جسم فلکی را پدید آوردهاند که اینان خود دسته ای دیگر از موجودات با ویژگی های خودشان هستند. | ||
نظام هستی در نگاه آنان دربردارنده چنین موجوداتی است: واجب تعالی ،عقول، نفوس فلکی، اجسام فلکی، نفوس زمینی، عناصر و مرکبات که از هیولا و صورت تشکیل می شوند. | نظام هستی در نگاه آنان دربردارنده چنین موجوداتی است: واجب تعالی ،عقول، نفوس فلکی، اجسام فلکی، نفوس زمینی، عناصر و مرکبات که از هیولا و صورت تشکیل می شوند. | ||
اشکالاتی که از نظر امام به این مکتب وارد است را میبینیم. ایشان می فرمایند: | اشکالاتی که از نظر امام به این مکتب وارد است را میبینیم. ایشان می فرمایند: | ||
یک جهت تنبهی در مسأله باقی مانده و آن این است که چرا عقول را منحصر به عقول عشره دانستهاند؟ علت آن ازدواج نمودن عقل حکیم با رصد مترصدین و جمع شدن عقلهای رصد منجم است زیرا اگر حکیم به عقل حکیمی خود اکتفا کند عقول را غیرمتناهی میبیند، چنان که اشراقیون که رصد را در نظر نگرفته اند، قائل شده اند به این که عقول غیرمتناهی است، ولی مثل شیخ الرئیس چون اهل رصد بوده و به عقیده منجمین نهُ فلک دیده است به عقول عشره قائل شده است. بنابراین از زمانی که افلاک تسعه را باطل دانسته اند عشریت عقول هم از بین رفته است« . | یک جهت تنبهی در مسأله باقی مانده و آن این است که چرا عقول را منحصر به عقول عشره دانستهاند؟ علت آن ازدواج نمودن عقل حکیم با رصد مترصدین و جمع شدن عقلهای رصد منجم است زیرا اگر حکیم به عقل حکیمی خود اکتفا کند عقول را غیرمتناهی میبیند، چنان که اشراقیون که رصد را در نظر نگرفته اند، قائل شده اند به این که عقول غیرمتناهی است، ولی مثل شیخ الرئیس چون اهل رصد بوده و به عقیده منجمین نهُ فلک دیده است به عقول عشره قائل شده است. بنابراین از زمانی که افلاک تسعه را باطل دانسته اند عشریت عقول هم از بین رفته است« . | ||
فصل دوم: مکتب اشراق | |||
'''فصل دوم: مکتب اشراق''' | |||
ملاصدرا نظریه شیخ اشراق درباره وجود را رد کرده و می گوید: «چون شیخ اشراق با کمال صراحت می گوید وجود امری است اعتباری و همو که میگوید وجود امری است اعتباری، آمده است برای نور حقیقتی قائل شده است، صاحب مراتب و معتقد شده است که نور حتی یک مرتبه از مراتب حقیقت نور است». | ملاصدرا نظریه شیخ اشراق درباره وجود را رد کرده و می گوید: «چون شیخ اشراق با کمال صراحت می گوید وجود امری است اعتباری و همو که میگوید وجود امری است اعتباری، آمده است برای نور حقیقتی قائل شده است، صاحب مراتب و معتقد شده است که نور حتی یک مرتبه از مراتب حقیقت نور است». | ||
در هستیشناسی مکتب اشراق، نور الانوار، که همان علت نخستین یا واجب الوجود در اصطلاح حکمت مشاء است، سرچشمه پیدایش انوار قاهره میباشد. | در هستیشناسی مکتب اشراق، نور الانوار، که همان علت نخستین یا واجب الوجود در اصطلاح حکمت مشاء است، سرچشمه پیدایش انوار قاهره میباشد. | ||
یکی دیگر از نقطه های مهم در نگاه شیخ اشراق به دسته بندی موجودات ،اعتقاد او به عالم مثالی منفصل است. یکی دیگر از موارد ویژه نگاه مرحوم سهروردی این است که عنصر آتش را نمیپذیرد و میگوید آتش همان عنصر هوا میباشد. | یکی دیگر از نقطه های مهم در نگاه شیخ اشراق به دسته بندی موجودات ،اعتقاد او به عالم مثالی منفصل است. یکی دیگر از موارد ویژه نگاه مرحوم سهروردی این است که عنصر آتش را نمیپذیرد و میگوید آتش همان عنصر هوا میباشد. | ||
فصل سوم: مکتب حکمت متعالیه مکتب صدرالمتألهین دارای دو ویژگی | |||
1- تمام نظرات قبل از خودش در مجموعه سامانمند و هدفدار فلسفه جایگاه ویژه و شایسته ای دارند. | '''فصل سوم: مکتب حکمت متعالیه''' | ||
2- آرای او در مسایل مهم و | |||
رکن اصلی و پایه و بنیاد اساسی این مکتبِ فلسفه«وجود» | '''مکتب صدرالمتألهین دارای دو ویژگی میباشد:''' | ||
و موجود، فقر و امکان وجودی، ارجاع علیت به تجلی، حرکت جوهری اتحاد عاقل و معقول، برهان صدیقین، عینیت ذات و صفات حق تعالی...همه و همه مسائل مهمی هستند که برای حل آنها باید از اصالت وجود آغاز کرد. | |||
فصل چهارم: گرایش امام خمینی به حکمت متعالیه | 1-تمام نظرات قبل از خودش در مجموعه سامانمند و هدفدار فلسفه جایگاه ویژه و شایسته ای دارند. | ||
2-آرای او در مسایل مهم و سرنوشتساز همواره رنگ عرفانی دارد. | |||
رکن اصلی و پایه و بنیاد اساسی این مکتبِ فلسفه«وجود» است، وجود اساسی ترین و مهمترین چیزی است که در اندیشه صدرایی مطرح می شود. تشکیک، وحدت حقیقت وجود، وحدت شخصی وجود و موجود، فقر و امکان وجودی، ارجاع علیت به تجلی، حرکت جوهری اتحاد عاقل و معقول، برهان صدیقین، عینیت ذات و صفات حق تعالی...همه و همه مسائل مهمی هستند که برای حل آنها باید از اصالت وجود آغاز کرد. | |||
'''فصل چهارم: گرایش امام خمینی به حکمت متعالیه''' | |||
حضرت امام حکمت صدرایی را در حل بسیاری از مسائل مهم فلسفی و اصولی راهگشا میداند. دیدگاه امام درباره وجود این چنین است که میفرماید: «آنچه از سنخ کمال و از جنس جمال و تمام است، راجع به عین وجود و اصل حقیقت هستی است، و در دار تحقق جز یک اصل شریف که سرچشمه تمام کمالات و منشأ تمام خیرات است، نیست، و آن حقیقت وجود است و اگر جمیع کماالت، عین حقیقت وجود نباشد و به وجهی از وجوه در حاق اعیان از او جدایی و با او دوئیت داشته باشد، لازم میآید دو اصل در دار تحقق محقق باشد، و این مستلزم مفاسد بسیار است.« | حضرت امام حکمت صدرایی را در حل بسیاری از مسائل مهم فلسفی و اصولی راهگشا میداند. دیدگاه امام درباره وجود این چنین است که میفرماید: «آنچه از سنخ کمال و از جنس جمال و تمام است، راجع به عین وجود و اصل حقیقت هستی است، و در دار تحقق جز یک اصل شریف که سرچشمه تمام کمالات و منشأ تمام خیرات است، نیست، و آن حقیقت وجود است و اگر جمیع کماالت، عین حقیقت وجود نباشد و به وجهی از وجوه در حاق اعیان از او جدایی و با او دوئیت داشته باشد، لازم میآید دو اصل در دار تحقق محقق باشد، و این مستلزم مفاسد بسیار است.« | ||
بخش سوم: دیدگاهها و نوآوریهای فلسفی | بخش سوم: دیدگاهها و نوآوریهای فلسفی | ||
دیدگاه امام در برهان صدیقین | دیدگاه امام در برهان صدیقین | ||
«اول، تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات است و نتیجه آن علم به وجود حق و انواع تجلیات است و از آن علم به اعیان و مظاهر رخ میدهد....و این نقشه تجلیات قلوب صدیقین است و از این جهت آن را «برهان صدیقین» گویند. نه آن که هر کس بدین برهان علم به ذات و تجلیات آن پیدا کرد، از صدیقین است یا آن که عارف صدیقین. | «اول، تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات است و نتیجه آن علم به وجود حق و انواع تجلیات است و از آن علم به اعیان و مظاهر رخ میدهد....و این نقشه تجلیات قلوب صدیقین است و از این جهت آن را «برهان صدیقین» گویند. نه آن که هر کس بدین برهان علم به ذات و تجلیات آن پیدا کرد، از صدیقین است یا آن که عارف صدیقین. | ||
از سنخ براهین است. منتها براهین مخصوصی، هیهات که علوم آنها از جنس تفکر باشد، یا مشاهدات آنها را با برهان و مقدمات آن مشابهتی، تا قلب در حجاب برهان است و قدم او تفکر است، به اول مرتبه صدیقین نرسیده است». | از سنخ براهین است. منتها براهین مخصوصی، هیهات که علوم آنها از جنس تفکر باشد، یا مشاهدات آنها را با برهان و مقدمات آن مشابهتی، تا قلب در حجاب برهان است و قدم او تفکر است، به اول مرتبه صدیقین نرسیده است». | ||
به نظر میرسد با ملاحظه عبارتهای خود ایشان نیاز به توصیف بیشتری نیست. چنین نگاهی را در کتابهای فیلسوفان، حتی اهل حکمت متعالیه هم کمتر میتوان یافت.<ref> ر.ک: بینام، ص76-78</ref> | به نظر میرسد با ملاحظه عبارتهای خود ایشان نیاز به توصیف بیشتری نیست. چنین نگاهی را در کتابهای فیلسوفان، حتی اهل حکمت متعالیه هم کمتر میتوان یافت.<ref> ر.ک: بینام، ص76-78</ref> | ||