۱۴۶٬۵۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ؛' به '؛') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
| خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==اساتید او== | ==اساتید او== | ||
وى پنجاه نفر از صحابه و دانشمندان و شخصيتهاى زمان خويش را ملاقات كرده است؛ بيشتر روايات او از ابن عباس است؛ و پيشگامان برگزيدۀ تابعان از او روايت كردهاند» . ابن شهرآشوب او را از اصحاب امام زينالعابدين عليهالسّلام شمرده و فقيهى والا معرفى كرده است. او نسبت به امام عليهالسّلام مواضع شايستهاى دارد؛ از جمله آنكه وقتى امام در مسجدالحرام به سجده افتاده بود، به حضرت نزديك شده و سر ايشان را بلند كرده بر زانوى خود نهاد و آن قدر گريست كه اشكهايش بر گونۀ امام فروريخت. در اين هنگام امام سر برداشته، نشست و فرمود: چه كسى مرا از ياد پروردگارم بازداشت. گفت: من، طاووس. اى پسر رسول خدا! اين بىتابى براى چيست؟! همچنين برخورد ديگرى با امام عليهالسّلام در حجر اسماعيل دارد، كه بر مقام ويژۀ او نزد امام و قرب و منزلت وى نسبت به ايشان دلالت مىكند. به طور كلى يمنىها و به ويژه قبيلۀ همدان به دوستى اهل بيت مشهورند. | وى پنجاه نفر از صحابه و دانشمندان و شخصيتهاى زمان خويش را ملاقات كرده است؛ بيشتر روايات او از ابن عباس است؛ و پيشگامان برگزيدۀ تابعان از او روايت كردهاند». ابن شهرآشوب او را از اصحاب امام زينالعابدين عليهالسّلام شمرده و فقيهى والا معرفى كرده است. او نسبت به امام عليهالسّلام مواضع شايستهاى دارد؛ از جمله آنكه وقتى امام در مسجدالحرام به سجده افتاده بود، به حضرت نزديك شده و سر ايشان را بلند كرده بر زانوى خود نهاد و آن قدر گريست كه اشكهايش بر گونۀ امام فروريخت. در اين هنگام امام سر برداشته، نشست و فرمود: چه كسى مرا از ياد پروردگارم بازداشت. گفت: من، طاووس. اى پسر رسول خدا! اين بىتابى براى چيست؟! همچنين برخورد ديگرى با امام عليهالسّلام در حجر اسماعيل دارد، كه بر مقام ويژۀ او نزد امام و قرب و منزلت وى نسبت به ايشان دلالت مىكند. به طور كلى يمنىها و به ويژه قبيلۀ همدان به دوستى اهل بيت مشهورند. | ||
==مبارزه او== | ==مبارزه او== | ||
او عليه طاغوتهاى زمان خويش نيز موضعگيرىهاى سرنوشتسازى داشت كه بيانگر صلابت و استوارى او در راه خداست. ابن خلكان مىگويد: «هشام بن عبدالملك براى انجام حج به مكه آمد. چون وارد حرم شد گفت: مردى از صحابه را نزد من آوريد. گفتند: جملگى مردهاند. گفت: پس از تابعان كسى را بياوريد. طاووس يمانى را آوردند. همينكه بر او وارد شد، كفشهاى خود را در كنار بساط او بيرون آورد و به او به عنوان اميرالمؤمنين، سلام نداد و او را با كنيه ياد نكرد و بدون اجازۀ او در كنارش نشسته گفت: حالت چطور است هشام؟! هشام از اين كردۀ طاووس به غايت خشمگين شد و آهنگ كشتن او كرد. بدو گفتند: تو در حرم هستى، اين كار ممكن نيست! گفت: اى طاووس! چه چيزى تو را بر چنين كردارى واداشت؟ گفت: چه كارى؟ خشم و عصبانيت هشام افزون شد و گفت: تو كفشهايت را كنار بساط من درآوردى و به من سلام مرسوم ندادى و مرا با كنيه ياد نكردى؛ بدون اجازۀ من در كنارم نشستى و گفتى: اى هشام، چطورى؟ گفت: اينكه كفشهايم را كنار بساط تو بيرون آوردم - به اين دليل بود كه - من روزانه پنج بار كفشهايم را در مقابل پروردگار در مىآورم و او نه مرا عتاب مىكند و نه بر من خشم مىگيرد. و اما اينكه گفتى چرا بر من با عنوان اميرالمؤمنين سلام نكردى، از آن روست كه همۀ مؤمنان به اميرى تو راضى نيستند و من ترسيدم با گفتن چنين سلامى دروغ گفته باشم. و اما اينكه گفتى چرا مرا با كنيه خطاب نكردى، از آن جهت بود كه خداوند عزوجل پيامبران خود را با نام صدا مىكند و مىفرمايد: يا داود، يا يحيى، يا عيسى؛ و دشمنان خود را با كنيه مخاطب ساخته مىفرمايد: «تَبَّتْ يَدٰا أَبِي لَهَبٍ». و اما اينكه گفتى: كنار من نشستى، براى آن بود كه از اميرمؤمنان علىّ بن ابىطالب عليهالسّلام شنيدم كه فرمود: «هرگاه خواستى به فردى از جهنميان بنگرى، به كسى بنگر كه خود نشسته و عدهاى در اطراف او ايستادهاند!». آنگاه هشام گفت: مرا پندى ده! گفت: از اميرمؤمنان عليهالسّلام شنيدم كه مىفرمود: «در دوزخ مارهايى است همچون ستونهاى تناور و عقربهايى به سان قاطر. هر اميرى را كه در حق زيردستانش عدالت نورزد، مىگزند». آنگاه برخاست و رفت!» . | او عليه طاغوتهاى زمان خويش نيز موضعگيرىهاى سرنوشتسازى داشت كه بيانگر صلابت و استوارى او در راه خداست. ابن خلكان مىگويد: «هشام بن عبدالملك براى انجام حج به مكه آمد. چون وارد حرم شد گفت: مردى از صحابه را نزد من آوريد. گفتند: جملگى مردهاند. گفت: پس از تابعان كسى را بياوريد. طاووس يمانى را آوردند. همينكه بر او وارد شد، كفشهاى خود را در كنار بساط او بيرون آورد و به او به عنوان اميرالمؤمنين، سلام نداد و او را با كنيه ياد نكرد و بدون اجازۀ او در كنارش نشسته گفت: حالت چطور است هشام؟! هشام از اين كردۀ طاووس به غايت خشمگين شد و آهنگ كشتن او كرد. بدو گفتند: تو در حرم هستى، اين كار ممكن نيست! گفت: اى طاووس! چه چيزى تو را بر چنين كردارى واداشت؟ گفت: چه كارى؟ خشم و عصبانيت هشام افزون شد و گفت: تو كفشهايت را كنار بساط من درآوردى و به من سلام مرسوم ندادى و مرا با كنيه ياد نكردى؛ بدون اجازۀ من در كنارم نشستى و گفتى: اى هشام، چطورى؟ گفت: اينكه كفشهايم را كنار بساط تو بيرون آوردم - به اين دليل بود كه - من روزانه پنج بار كفشهايم را در مقابل پروردگار در مىآورم و او نه مرا عتاب مىكند و نه بر من خشم مىگيرد. و اما اينكه گفتى چرا بر من با عنوان اميرالمؤمنين سلام نكردى، از آن روست كه همۀ مؤمنان به اميرى تو راضى نيستند و من ترسيدم با گفتن چنين سلامى دروغ گفته باشم. و اما اينكه گفتى چرا مرا با كنيه خطاب نكردى، از آن جهت بود كه خداوند عزوجل پيامبران خود را با نام صدا مىكند و مىفرمايد: يا داود، يا يحيى، يا عيسى؛ و دشمنان خود را با كنيه مخاطب ساخته مىفرمايد: «تَبَّتْ يَدٰا أَبِي لَهَبٍ». و اما اينكه گفتى: كنار من نشستى، براى آن بود كه از اميرمؤمنان علىّ بن ابىطالب عليهالسّلام شنيدم كه فرمود: «هرگاه خواستى به فردى از جهنميان بنگرى، به كسى بنگر كه خود نشسته و عدهاى در اطراف او ايستادهاند!». آنگاه هشام گفت: مرا پندى ده! گفت: از اميرمؤمنان عليهالسّلام شنيدم كه مىفرمود: «در دوزخ مارهايى است همچون ستونهاى تناور و عقربهايى به سان قاطر. هر اميرى را كه در حق زيردستانش عدالت نورزد، مىگزند». آنگاه برخاست و رفت!». | ||
توجه كنيد كه چگونه واژۀ «اميرالمؤمنين» را دربارۀ علىّ بن ابىطالب تكرار مىنمايد در حالى كه از سلام كردن به هشام با اين عنوان خوددارى مىكند؛ با اين دليل كه در ميان مؤمنان(امثال خودش را در نظر دارد) كسانى هستند كه به اميرى او رضايت نمىدهند! اينچنين موضعگيرى جز از پرورشيافتگان بر ولايت اهل بيت پيامبر عليهمالسّلام از كسى ديگر نمىتواند باشد. | توجه كنيد كه چگونه واژۀ «اميرالمؤمنين» را دربارۀ علىّ بن ابىطالب تكرار مىنمايد در حالى كه از سلام كردن به هشام با اين عنوان خوددارى مىكند؛ با اين دليل كه در ميان مؤمنان(امثال خودش را در نظر دارد) كسانى هستند كه به اميرى او رضايت نمىدهند! اينچنين موضعگيرى جز از پرورشيافتگان بر ولايت اهل بيت پيامبر عليهمالسّلام از كسى ديگر نمىتواند باشد. | ||
| خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
در ذيل آيۀ «اَلْأَخِلاّٰءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ» جريانى شگفت نقل كرده كه ميان رسول خدا و على گذشته است. تنها كسى كه اين حديث را از او نقل كرده وهب بن منبّه است كه ابونعيم او را با الفاظ حكيم و حليم توصيف كرده است. در جمعى كه طاووس در آن حضور داشت، پسر سليمان بن عبدالملك آمد و در كنار طاووس نشست، ولى طاووس به او توجهى نكرد. به او گفتند: فرزند اميرالمؤمنين كنار تو نشست و تو به او بىاعتنايى كردى!؟ گفت: خواستم به او بياموزم كه خداوند بندگانى هم دارد كه براى آنچه در دست او - يعنى پسر خليفه - است ارزشى قائل نيستند». علاوه بر اينها او در برابر خود سليمان بن عبدالملك نيز موضعى خردمندانه دارد كه نشاندهندۀ استوارى او در راه دين و صداقت او در برابر خداست. | در ذيل آيۀ «اَلْأَخِلاّٰءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ» جريانى شگفت نقل كرده كه ميان رسول خدا و على گذشته است. تنها كسى كه اين حديث را از او نقل كرده وهب بن منبّه است كه ابونعيم او را با الفاظ حكيم و حليم توصيف كرده است. در جمعى كه طاووس در آن حضور داشت، پسر سليمان بن عبدالملك آمد و در كنار طاووس نشست، ولى طاووس به او توجهى نكرد. به او گفتند: فرزند اميرالمؤمنين كنار تو نشست و تو به او بىاعتنايى كردى!؟ گفت: خواستم به او بياموزم كه خداوند بندگانى هم دارد كه براى آنچه در دست او - يعنى پسر خليفه - است ارزشى قائل نيستند». علاوه بر اينها او در برابر خود سليمان بن عبدالملك نيز موضعى خردمندانه دارد كه نشاندهندۀ استوارى او در راه دين و صداقت او در برابر خداست. | ||
آيۀ مباركۀ «وَ خُلِقَ الْإِنْسٰانُ ضَعِيفاً» را چنين تفسير كرده است كه منظور در كار زنان است؛ انسان در هيچچيز درماندهتر از كار زنان نيست! در تفسير آيۀ «أُولٰئِكَ يُنٰادَوْنَ مِنْ مَكٰانٍ بَعِيدٍ» مىگويد: «يعنى دور از دلهاى ايشان!» . او مىگفت: «كسى كه سرپرستى يتيمان را به عهده نگرفته يا در ميان مردم دربارۀ اموال ايشان قضاوت نكرده يا بر آنان حكومت نكرده است با سختىها و دشوارىها دست و پنجه نرم نكرده است»؛ يعنى خود را دچار آزمايش نكرده است. | آيۀ مباركۀ «وَ خُلِقَ الْإِنْسٰانُ ضَعِيفاً» را چنين تفسير كرده است كه منظور در كار زنان است؛ انسان در هيچچيز درماندهتر از كار زنان نيست! در تفسير آيۀ «أُولٰئِكَ يُنٰادَوْنَ مِنْ مَكٰانٍ بَعِيدٍ» مىگويد: «يعنى دور از دلهاى ايشان!». او مىگفت: «كسى كه سرپرستى يتيمان را به عهده نگرفته يا در ميان مردم دربارۀ اموال ايشان قضاوت نكرده يا بر آنان حكومت نكرده است با سختىها و دشوارىها دست و پنجه نرم نكرده است»؛ يعنى خود را دچار آزمايش نكرده است. | ||
==وفات او== | ==وفات او== | ||