نقدی بر تهافت الفلاسفه: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (افزودن ناوبری)
    جز (رده ترتیبی)
    خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
       
       
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]]
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه اسلامی]]
    [[رده:کتاب سال حوزه]]

    نسخهٔ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۴۰

    نقدی بر تهافت الفلاسفه
    نقدی بر تهافت الفلاسفه
    پدیدآورانآشتیانی، جلال‌الدین (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرتهافه الفلاسفه. شرح
    ناشردفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم، مرکز انتشارات
    مکان نشرايران - قم
    چاپ1
    شابک964-424-547-4
    موضوعغزالی، محمد بن محمد، 450 - 505ق. تهافت الفلاسفه - نقد و تفسير

    فلسفه - دفاعيه‏‌ها و رديه‌‏ها

    فلسفه اسلامی - متون قديمی تا قرن 14

    فلسفه و اسلام

    ما بعد الطبيعه - متون قديمی تا قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏779‎‏ ‎‏/‎‏ت‎‏903‎‏ ‎‏آ‎‏5
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    نقدی بر تهافت الفلاسفه اثر سید جلال‌الدین آشتیانی(1304-1384ش)، کتابی است در نقد «تهافت الفلاسفة» غزالی (450-505ق) که ایشان در این کتابش افکار فلاسفه را بررسی نموده و بر نظریات آنان اشکالاتی وارد نموده است. مرحوم آشتیانی در کتاب مذکور علاوه بر تبیین آرای حکیمان و دفاع از مبانی آنان، بیان می‌دارد که غزالی به جان و عمق فلسفه راه نیافته و خیالاتی را به هم بافته و با آن‌ها ستیز کرده است. او اگر نزد استادی زبردست فلسفه می‌خواند و اشعری گری خود را کنار می‌نهاد، به عمق فلسفه می‌رسید و آنگاه چنین اشتباهاتی از او رخ نمی‌داد که به‌واسطه آن‌ها حکیمان را مورد تکفیر قرار دهد[۱].

    ساختار

    کتاب با مقدمه نویسنده آغاز شده و نویسنده چندان دغدغه تبویب و تنظیم مطالب را ندارد؛ یعنی در این اثر، به همان تنظیمی که غزالی آورده نپرداخته و مطالب را به‌صورت پراکنده، مطرح نموده است[۲].

    شیوه کار وی در تحقیقات علمی خود، به‌طورکلی، عقل‌گرایانه و در عین توجه به تعبد به روایات است و ایشان علاوه بر این، به زمینه‌های تاریخی مسائل عقلی و مباحث روایی و قرآنی نیز توجه داشته و بارها در همین اثر اشاره می‌کند که: «هرکس می‌خواهد معارف اسلامی را از طریق عقل و برهان دریابد، بخش عمده روایات و سنت پیامبر(ص) را مورد مطالعه جدی قرار دهد»[۳].

    وی علاوه بر نقد سخنان غزالی، به‌نقد و بررسی دیدگاه‌های دیگر اندیشمندان هم پرداخته است. به‌عنوان‌مثال: نقد گفتار فخررازی در بحث حدوث فیض، نقد نظریه علامه طباطبایی درباره صفت فعل بودن اراده حق‌تعالی، نقد بسیاری از نظریات علامه مجلسی در ذیل روایات «بحارالأنوار»، نقد مطالبی از رساله «ابواب الهدی» اثر آقا میرزا مهدی اصفهانی، خصوصاً در مسئله تجرد نفس و غیره[۴].

    گزارش محتوا

    در مقدمه، به موضوع کتاب و طریقه نگارش آن، اشاره شده است[۵].

    نویسنده بعد از ذکر مقدمه، به بیان علل مخالفت اشاعره و معتزله با فلسفه و نحوه ظهور اشاعره و معتزله می‌پردازد. خلاصه بیان ایشان این است که علت مخالفت آن‌ها، عدم درک عمیق فلسفه و نرسیدن به عمق فلسفه و سخنان فلاسفه است و در همین‌جا هم به علت مخالفت برخی بزرگان شیعه چون علامه مجلسی اشاره می‌کنند و می‌گویند: «مرحوم مجلسی چون در ذهن خود از فلسفه و حکمت متعالیه و عرفان، امری مخالف با شریعت اسلام و افکار ائمه(ع) ترسیم کرده، سبب شده است که اصول مسلمه‌ای از شریعت و مذهب امامیه را منکر شوند و در ضمن، احکام عقلیه در مسائلی را که همه ارباب عقول از فقها و اصولیون و محققان متکلمان در آن اتفاق دارند، انکار نمایند». وی در جای دیگر، با آنکه برای شخصیت مجلسی احترام زیادی قائل است، ایشان را محدث و فقیه متبحری می‌داند نه متکلم برجسته[۶].

    در فصل بعدی، ایشان به بیان نظر غزالی در توحید الهی و نقد آن می‌پردازد. در این فصل، علاوه بر طرح مباحث گوناگون به بیان نظریات غیرعلمی مخالفان فلسفه پرداخته است. از آن جمله اینکه امام الحرمین قائل است روح جسم لطیف است و تجرد ندارد، درحالی‌که در مذهب اهل‌بیت(ع)، روح مجرد از ماده است و بعد از فنای بدن باقی است و یا می‌گویند: اراده، صفت فعل است و وی سخنی را از قول آیت‌الله بروجردی نقل می‌کند که ایشان می‌فرمودند: «نمی‌دانیم اراده صفت حق است، یعنی چه؟ صفت حق، حدوث است و امکان و... چه معنا دارد که اراده حق، صفت خلق باشد». نویسنده این شبهه واهی را که اگر اراده، عین ذات باشد، از آنجا که علم خداوند علم به شرور و مبادی از کفر و فسق دارد، لازمه‌اش آن است که خداوند فاعل شرور و کفر و فسق باشد را به‌کلی بی‌اساس دانسته که جواب آن واضح است. چون خداوند به‌ضرورت شرع و عقل، فاعل کفار و فجار است، ولی برگشت شرور به اعدام و ناچار «مقضی»، با عرض است و شرور لازمه خلقت عالم ماده است و امور عدمیه، مجعول بالذات نیستند و به فرض آنکه امر وجودی باشند، ترک خیر کثیر برای شر قلیل، خود شر کثیر است[۷].

    نویسنده در فصل بعد، به اراده حق‌تعالی و نحوه تعلق آن پرداخته و می‌گوید: «بحث اراده حق‌تعالی و نحوه تعلق آن به تمام نظام وجود، با حفظ وحدت از عویضات علم کلی است و متعلق آن تمام نظام وجود است...». وی در این فصل، به بیان روایات منقول از ائمه(ع) در باب اراده الهی و تأویل آن پرداخته و معنای اراده را همان قول محققین فلاسفه که اراده را صفت ذاتی و علم به‌نظام احسن و اتم و اشرف می‌دانند و در همین فصل به نقل اعتقاد استاد خود، علامه طباطبایی در باب اراده الهی پرداخته و سپس به‌نقد گفتار ایشان می‌پردازد و بیان می‌کند که باید روایات شریفه در این باب را با دقت فهمید و با آیات قرآنی سنجید و با درایت به روایات مراجعه کرده که با قواعد مسلم کلام تحقیقی مخالف نباشد و ایشان با تعجب اظهار می‌دارد که فقهای بزرگوار در مورد روایات فقهی، با دقت بسیار بحث می‌کنند که آدمی در حیرت می‌ماند، اما در این‌گونه روایات، آن‌گونه تدبر را به خرج نمی‌دهند[۸].

    وی می‌گوید، اگر مراد از اینکه «اراده، صفت فعل است» یعنی حق، اشیاء را ایجاد می‌کند، ولی مرید فعل، حق است، چنین سخنی از عاقل بعید است چه رسد به اهل فضل و حکمت و اگر مراد از فعل مفعول است، این حرف برمی‌گردد به قول کسانی که علم تفصیلی حق را از ذات نفی و علم فعلی او به‌نظام وجود همان حقایق خارجیه می‌دانند، ناچار باید حق را فاعل بالرضا بدانند و اراده و علم حق را نفس حقایق اشیاء پندارند[۹].

    در ادامه فصل قبلی، وی گفتاری در علم حق‌تعالی را مطرح می‌کند و در همین فصل، نکته‌ای تاریخی در باب راه‌یابی علوم یونان در جهان اسلام را بیان کرده و از فلاسفه یونان باستان به بزرگی یاد می‌کند و می‌نویسد: افکار آن‌ها در مسئله توحید و صفات ثبوتیه و سلبیه و تجرد نفس و قول به ماوراءالطبیعه و معاد و نفی جبر و تفویض و توحید ذاتی و افعالی، به افکار اسلام نزدیک‌تر است از تلفیقات اشاعره و معتزله و کرامیه و دیگر فرق مسلمین از عامه[۱۰].

    وی در فصل بعدی، نقدی کوتاه بر گفتار فخر رازی در باب حدوث فیض را مطرح کرده و اینکه فخر شک دارد که آیا فیض حق، ازلی است یا حادث زمانی و در مقام فهم آیات متحیر گشته و این شک گریبان او را گرفته و متأسفانه آن را شک فلسفی تلقی می‌کند و نمی‌فهمد که اصلاً وجود در خارج، زائد بر ماهیت نیست، او بین عوارض تحلیلیه و عوارض خارجیه فرق نمی‌گذارد و نمی‌تواند بفهمد که بین ماهیت و وجود، تغایر خارجی وجود ندارد[۱۱].

    نویسنده در عنوان بعدی، نگاهی گذرا به پژوهش‌های غیرعلمی دارد. در این فصل، وی جدا از نقد بر «تهافت الفلاسفة» غزالی، یادداشت‌هایی در باب «فصوص الحکم»، اثر نیکلسن را به روایت آقای اوانسیان نقل و مواضع اشتباه او را با رعایت بی‌طرفی و به دور از غرض و اجتناب از تطویل در کلام، مورد نقد دقیق قرار می‌دهد. وی در این فصل، ابراز تأسف می‌کند که چرا دانش‌پژوهان ممالک اسلامی، برای تحصیل علومی که دانشمندان اسلامی اساس آن را بنا نهاده‌اند به ممالک غرب رو می‌آورند، درحالی‌که از غرب به‌ندرت دانشجو برای فراگرفتن دانش به مملکت‌های اسلامی می‌آیند و نیز بیان می‌کنند که علت اساسی اختلاف ما با متکلمانی مانند فخر رازی، به خاطر اختلاف مذهبی نیست بلکه اختلاف به خاطر مسلک علمی تشیع و مرام اتباع شیخ اشاعره و معتزله و نیز جدایی دیرینه بین روش محققان از فلاسفه و متکلمان است[۱۲].

    وی در فصل بعدی، در نحوه تأثیر واجب، به بحث و تحقیق می‌نشینند و در ضمن آن، به بیان نقل و شرح عقیده ملاصدرا و روایات معصومین(ع) در این بحث می‌پردازد[۱۳].

    نویسنده فصل بعدی را به بیان تهافت‌نویسی‌ها علیه فلاسفه پرداخته و علت آن‌ها را عدم درک عمیق مباحث فلسفی می‌‎داند. وی اعتقاد دارد که هیچ‌یک از متصدیان ابطال قواعد فلسفی، در کارشان توفیق نیافته و از راه انصاف خارج شدند[۱۴].

    نویسنده در فصل بعدی، در توحید افعالی و مسئله قدر تحقیق کرده و بیان می‌دارد که توحید افعالی، بر طبق مبنای عارفان، با جبر به‌هیچ‌عنوان سازش ندارد و بعد به شرح و بسط این مطلب، پرداخته است[۱۵].

    در فصل بعد، با عنوان تحقیقی پیرامون عقل و احکام آن در احادیث، به بررسی روایات در باب عقل و صادر اول پرداخته شده و در ادامه آن، در پیرامون صدور اشیاء از واحد حقیقی، تحقیق شده و علاوه بر رد سخن غزالی در این باب، به شرح کلام حکما به‌ویژه ابن‌سینا، پرداخته شده است[۱۶].

    در فصل بعدی، نویسنده سخنی در «فنای علمی وجودی و درجات عروج» داشته و برای بیان آن از «احادیث معراج» که به این مطلب تصریح و تلویح و اشاره دارد، کمک می‌گیرد و در فصل‌های بعد، به ترتیب در مباحث ذیل، به تحقیق می‌پردازد: تحقیق در طریق اعلا در معرفه الربوبیه، حشر، عرشی در وحی، صدور کثرت از وحدت و اثبات مبدأ وجود[۱۷].

    ایشان در باب حشر، بر طبق تفکر در قرآن و احادیث معصومین(ع) معتقدند که روح، نفس ناطقه و بدن یا ارواح و اجساد هر دو محشور می‌شوند. ایشان حشرونشر را مختص انسان نمی‌داند بلکه معتقد به حشر جمیع موجودات است. پایان بحث در اثبات مبدأ وجود و نقد سخن غزالی و اشاعره در این زمینه است[۱۸].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدای کتاب آمده است.

    بیشتر پاورقی‌ها، به ذکر منابع اختصاص یافته است.

    پانویس

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. حسین‌نژاد محمدآبادی، حمید، «معرفی «تهافت الفلاسفه» غزالی و «نقدی بر تهافت الفلاسفه» سید جلال‌الدین آشتیانی و سیری کوتاه در اندیشه‌های آنان»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: سفیر نور، شماره 11، پاییز 1388، (18 صفحه- از 21 تا 38).

    وابسته‌ها