دروس منطق و فلسفه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'رده: 25 مهر الی 24 آبان(97)' به '') |
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها == ' به '==وابستهها== {{وابستهها}} ') |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
مقدمه و متن کتاب. | مقدمه و متن کتاب. | ||
== وابستهها == | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] |
نسخهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۰۹
دروس منطق و فلسفه | |
---|---|
پدیدآوران | عصار، محمد (نویسنده) عابدی، احمد (مصحح) |
عنوانهای دیگر | دروس منطق و فلسفه |
ناشر | بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم) |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1383ش, |
شابک | 964-371-568-X |
موضوع | فلسفه اسلامي منطق |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BC 78 /ف2ع6 |
دروس منطق و فلسفه، اثر سید محمدکاظم عصار، کتابی است فارسی با موضوع فلسفه اسلامی و منطق که به تصحیح و تحقیق احمد عابدی رسیده است. مخاطب این کتاب، دانشجویان و طلاب این رشته هستند.
ساختار
کتاب دارای پیشگفتار و محتوای مطالب در دو بخش اصلی منطق و فلسفه است.
گزارش محتوا
این کتاب، حاوی مطالب منطقی و فلسفی است و برای دانشجویان و طلاب این رشته نوشته شده است. محتوای مطالب را دو بخش اصلی تشکیل میدهد که در بخش اول مطالب منطقی بیان شده و در بخش دوم مطالب فلسفی و هرکدام در ضمن فصولی مطرح شده است. هریک از دو بخش اصلی کتاب هم مقدمه جداگانهای دارند. مقدمه اول کتاب منطق به بیان این نکته میپردازد که پیش از ارسطو نیز مردم از قواعد منطقی استفاده میکردهاند و ارسطو فقط جامع این قواعد بوده نه مبدع آن[۱].
سپس منطق طبیعی و صناعی، تعریف منطق، موضوع آن، تصور و تصدیق و ضروری و نظری توضیح داده شده است.[۲]. نویسنده در ابواب کتاب، به بیان مباحث مربوط به تصورات پرداخته و در آن مباحث دلالات و نسب اربعه و ذاتی و عرضی و حدود و تعریفات و... را بیان کرده است.[۳]. سپس مباحث مربوط به قضایا را بررسی نموده و پس از آن مباحث مربوط به موجهات، عکس مستوی و نقیض، قیاس و صناعات خمس را مشروحا توضیح داده است و در پایان بخش اصلی اول کتاب (بخش منطق) بحث از زمان کرده است.[۴].
نویسنده درباره عکس مستوی و عکس نقیض مینویسد: «عکس مستوى و مستقیم، عبارت است از قرار دادن محمول را موضوع و موضوع را محمول، به شرط آنکه صدق و کیف قضیه باقى بماند و لازم نیست بقاء کذب؛ چه، آنکه «كل حيوان إنسان»، کاذب است، درصورتىکه عکسش صادق است. بنابراین، عکس «موجبه کلیه» و «موجبه جزئیه»، «موجبه جزئیه» مىباشد؛ پس عکس «كل إنسان حيوان» میشود: «بعض الحيوان إنسان» و عکس «بعض الحيوان إنسان» میشود: «بعض الإنسان حيوان» و عکس «سالبه کلیه»، مانند خودش «سالبه کلیه» است؛ مثلا «لا شيء من الإنسان بحجر»، عکسش سالبه کلیه «لا شيء من الحجر بإنسان» خواهد بود؛ چه، هرگاه این عکس صادق نباشد، ناچار نقیضش که «بعض الحجر إنسان» [است] صادق خواهد بود؛ پس این نقیض با اصل قضیه چون به یکدیگر منضم شوند، قیاس شکل اوّل حاصل شده و نتیجه مىدهد: «بعض الحجر ليس بحجر» و این محال است. و سالبه جزئیه بنا بر مشهور داراى عکس نیست؛ چه، آنکه ممکن است موضوع، اعم باشد از محمول، پس صحیح است: «بعض الحيوان ليس بإنسان»، ولى عکس آن «بعض الإنسان ليس بحيوان»، صحیح نیست، ولى این مطلب، خالى از اشکال نیست.
در قضایاى شرطیه نیز قواعد عکس جارى است؛ به این نحو که مقدم را تالى و تالى را مقدم قرار دهیم؛ درصورتىکه براى عکس فائده متصوّر باشد، ولى اگر عکس نمودن شرطیه، مفید فائده نباشد، چنانچه در «منفصله حقیقیه» که هر شىء مابین اجزای آن نسبت یکسان است، داراى عکس نخواهد بود.
تبصره: چنانچه در عکس قضیه حفظ کمیت لازم نبود، بقاء جهت نیز لازم نخواهد بود؛ زیرا ممکن است امرى براى امر دیگر ضرورى باشد، ولى عکسش ضرورى نبوده، بلکه ممکن باشد؛ مثلا «كل کاتب إنسان بالضرورة»، صادق است و عکس ضروریاش صادق نیست؛ بهخلاف عکسش بهنحو امکان و بالجمله «بعض الإنسان كاتب بالضرورة»، کاذب، ولى «بعض الإنسان كاتب بالإمکان» صادق است.
«عکس نقیض» بر دو قسم است: اوّل تبدیل نمودن نقیض موضوع به نقیض محمول و بالعکس، بر وجهى که صدق و کیف باقى بماند؛ پس عکس نقیض «كل إنسان حيوان»، میشود: «كل ما ليس بحيوان ليس بإنسان» و در این قسم عکس نقیض، حکم موجبات، حکم سؤالب است در عکس مستوى؛ به این معنى که چنانچه [در آنجا] سالبه کلیه كنفسها منعکس مىگردید، موجبه کلیه - در باب عکس نقیض هم - موجبه کلیه خواهد بود و چنانچه در آنجا سالبه جزئیه، عکس نداشت، در این باب هم موجبه جزئیه داراى عکس نخواهد بود.
قسم دوم، عبارت است از قرار دادن نقیض محمول را موضوع و عین موضوع را محمول، با اختلاف در کیف. پس عکس نقیض «كل إنسان حيوان» میشود: «لا شيء مما ليس بحيوان إنسان» و بباید دانست که طریق اوّل از عکس نقیض را «موافق» و طریق دوم را «مخالف» گویند؛ زیرا در قسم اوّل کیف برقرار است، بهخلاف قسم دوم»[۵].
در بخش فلسفه، پس از تعریف این علم، مباحث اصالت وجود، وجود ذهنی، صورت و هیولی، اقسام علت و در پایان، مباحث مربوط به واجب تعالی و صفات و افعالش مطرح شده است. این بخش دو مقدمه کوتاه و زیبا درباره عرفان نظری و جذب و سلوک دارد که چنین است: «افراد انسان از نقطه نظر حکیم فلسفى بر دو شعبه منشعب، ولى به تعبیرات مختلفند، مانند: عالم و جاهل، حىّ و میت، نائم و مستیقظ؛ چه، هرگاه از محسوس و عالم مادّه قدم به سمت عالم معنى برنداشته و در مادّیات و لوازم مادّه فرومانده و در محسوسات جزئیه منغمر گشته، نائمش دانند و مست غفلتش خوانند... و چنانچه متوجّه عالم اعلى گردیده و رائحه معنى استشمام نموده باشد، بهنحوى که میان او و قیومش ساتر و حجابى نباشد، «عالم» و «حىّ» نامیده میشود و در کتاب مبین، «انعام» و «مقربین» اشاره به این دو طائفه است و موجب تنبّه و باعث بیدارى از نوع شیطانى آن است که نظر مىنماید در وجود و کمالات وجود مىبیند پس از فقدان واجد گردیده و در قطعهای از زمان آن کمالات از او سلب و منتزع شود و به حکم مبرهن و ثابت «ما دخل في الوجود لا يخرج عنه» و اینکه محال است وجود معدوم شود، وگرنه اجتماع نقیضین لازم آید، تصدیق خواهد نمود که وجود و کمالاتش را منبع و معدنى است برون از حسّ و مادّه و لوازم آن... ازاینرو متنبّه شود که سعادت کلیه و مرجع تمام خیرات حقیقیه، همان اتّصال به منبع قدّوسى است. به مجرّد این توجّه، مستعدّ حرکت و طیران به عوالم معنى مىگردد. این استعداد حرکت معنوى را دخول در باب مدینه الهیه گویند. پس از آن درک مىکند که وجودش مقید و وجودى است خاصّ و مضیق و جزئى و ملتفت شود که هر مقید، متقوّم است به مطلق که قیوم جزئیات است؛ ناگزیر اذعان نماید به وجود صرف و هستى مطلق، آنگاه در مقام طلب کمال مطلق برآید، ولى چون نیک نظر کند متوجه شود که مطلق را نسبت به مقید دو جهت است: جهت قیومیت و جهت تجلّى و اینکه مقید طور و جلوه مطلق است که از جهت اولى به تولیت اشاره شود: لِكلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها (بقره: 148).
حال اگر طالب کمال مطلق از جهت اوّلیه متوجه شود، «مجذوب» نامیده شود؛ چه، آنکه مشاهده جمال و کمال مطلق خواهد نمود بدون واسطه؛ زیرا بین مطلق و مقید بهلحاظ قیومیت، حجاب و فاصله نیست.
و هرگاه از جهت تجلّى، توجّه به قیوم حق نماید، «سالکش» دانند؛ زیرا بین مقید و مطلق از لحاظ اطوار و جلوات، مواقف بسیار و مسالک بیشمار است و حرکت طالب و سالک در این مراحل و ممالک متحقّق نشود، جز به اتّصال و اتّحاد به انوار عقلیه و قواهر نوریه که در حقیقت منابع کمالات قدّوسیهاند. سیر و سلوک نیز بر دو قسم است با تعبیرات مختلف: سیر صورى و سیر معنوى، سیر ظاهر و باطن، سیر استقلالى و اندکاکى. تحقّق قسم اوّل، به قطع مراحل و طىّ منازل و بالجمله از حرکت بین مبدأ و منتهى با تباین مابین آنها، سیر صورى و ظاهرى و استقلالى به وجود آید و تحقّق سیر معنوى به مسافرت مقیدات است از تقید به اطلاق و از جزئى به کلّى سعى و از جلوات به متجلّى و بالجمله از سیر صورى کمال ظاهرى و از حرکت صعودیه ناقص در اطوار کامل بر وجه اندکاک، کمال، سیر معنوى و باطنى و اندکاکى پدید آید؛ مانند: اتّصال معدن به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان و انسان به انوار قاهره عقلیه و همچنین حرکت در مراتب وجود و کمالات وجودیه رتبة بعد رتبة تا مقام بقاء بعد الفناء و شهود حرکت معنویه را دو طریقه است:
- شهود عینى و اتّحاد لا متحصّل در متحصل یا اتّحاد تامّ و ناقص که عین الیقین اشاره به آن است؛
- شهود علمى که عین الیقین ارباب حکمت است.
در طریقه اوّل ناگزیر حرکت باید به توسّط نبى یا ولىّ و عارفى که تعیین سلوک نماید، تحقّق پذیرد؛ چه، آنکه سلوک طریق معنا بیمساعدت اولیاء، که ساکنین قبه بیضاء هستند، مظنّه وقوع در شبکه شیاطین است و ممکن است سالک، مغلوب قواى وهمیه و غضبیه و شهویه گردیده، در جحیم ضلالت ابدیه معذّب گردد.
ولى در طریقه دوم متابعت افراد و انتساب به اشخاص منظور سالک نبوده، فقط تبعیت دلیل صریح و قیاس صحیح معتبر است. این سلوک علمى را «حکمت نظریه» و «فلسفه عامّه» گویند. و ازآنجاکه طلب کمال و شوق جمال مطلق، جبلّى و فطرى است و طریقه اوّلیه بدون سلوک علمى غیر ممکن و یا متعذّر است، احتیاج کلیه افراد بشر به فلسفه و حکمت نظریه ضرورى و بدیهى است و ما فعلا شهود علمى و سیر بحثى را در ضمن تمهید قواعد فلسفه مورد گفتگو قرار مىدهیم؛ شاید به مرتبه علمالیقینى فائز شویم»[۶].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در آغاز کتاب ذکر شده است. در پاورقیها توضیحات مفیدی پیرامون برخی از مطالب کتاب ذکر گردیده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.