تفسير نورالثقلين: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'هو' به 'هو') |
جز (جایگزینی متن - 'ت:ا' به 'ت: ا') |
||
خط ۱۹۹: | خط ۱۹۹: | ||
# در تفسير'''«ن و القلم»''':در تفسير «نون و القلم» نيز نمىتوان براحتى رد پايى از اسرائيليات را، يافت. | # در تفسير'''«ن و القلم»''':در تفسير «نون و القلم» نيز نمىتوان براحتى رد پايى از اسرائيليات را، يافت. | ||
در مجموع، مىتوان گفت:اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان، در موارد كمى، در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالباً همراه روايات نفى كننده است، حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد. | در مجموع، مىتوان گفت: اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان، در موارد كمى، در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالباً همراه روايات نفى كننده است، حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد. | ||
در يك بررسى اجمالى مىتوان گفت اكثر اسرائيليات موجود در تفسير نور الثقلين، به نقل از [[تفسير القمي|تفسير قمى]] مىباشد. | در يك بررسى اجمالى مىتوان گفت اكثر اسرائيليات موجود در تفسير نور الثقلين، به نقل از [[تفسير القمي|تفسير قمى]] مىباشد. |
نسخهٔ ۲۱ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۰۰
تفسير نور الثقلين | |
---|---|
پدیدآوران | حویزی، عبدعلی بن جمعه (نویسنده) رسولی، هاشم (مصحح) |
ناشر | اسماعيليان |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1415 ق |
چاپ | 4 |
موضوع | تفاسیر شیعه - قرن 11ق. تفاسیر ماثوره - قرن 11ق. |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 5 |
کد کنگره | BP 97 /ح9ت7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تفسير نور الثقلين تأليف شيخ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى از علماى قرن يازدهم هجرى مىباشد، كه به كوشش استاد سيد هاشم رسولى محلاتى تصحيح شده و با مقدمهاى كوتاه از مرحوم علامه طباطبايى«ره» در 5 مجلد توسط المطبعة العلمية قم در سال 1383ق به چاپ رسيده است، چاپى نيز از مؤسسۀ اسماعيليان با همين مشخصات در قطع وزيرى يافت مىشود.طبق بيان سيد محمد على ايازى در «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 730، چاپ جديدى با مقدمۀ سيد محمدباقرحكيم در حال آماده شدن مىباشد.
مصحح محترم با تطبيق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احاديث نقل شده با مصادر،ذكر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحيح،ذكر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشكله، موجبات استفادۀ بهينه از اين اثر را فراهم نموده است.ايشان در چاپ دوم با ذكر آيات در ابتداى هر بحث امكان دستيابى محققین به روايات هر آيه را آسانتر كرده است.مؤلف در سال 1066 ه.ق تأليف جلد سوم را به پايان رساندهاند، تاريخ وفات مؤلف را بعضى 1097 مىدانند.
تفسير نور الثقلين در انتهاء هر جلد فهرستى ارائه كرده است كه مبناى آن فرازهاى آيات تفسير شده مىباشد.در نتيجه شيوۀ پيدا كردن مطالب از طريق موضوع نمىباشد، بلكه از طريق آيه يا فرازى از آيه مىباشد. در بخش«شيوۀ مؤلف» به معرفى اثر و انگيزۀ آن اشارهاى شده است.
از جمله نسخ خطى اين تفسير، نسخۀ خطى در كتابخانۀ آستان قدس رضوى شماره 8055 و نسخه ديگر متعلق به كتابخانۀ شخصى آقاى عبدالحسين شهيد صالحى مىباشد.
ساختار و گزارش محتوا
شيخ آغا بزرگ در الذريعة ج 24 صفحۀ 365 دربارۀ روش نور الثقلين مىنويسد: «او قرآن را بر طبق رواياتى كه از اهلبيت «عليهمالسلام»صادر شده است تفسير مىكند، اهلبيتى كه آگاهترينند نسبت به تفسير قرآن.روايات را از كتب معتبر مانند كافى، تفسير قمى احتجاج، عيون الاخبار، علل الشرايع، اكمالالدين، توحيد و...جمعآورى نموده، لكن سندهاى روايات را حذف نموده است.و به جهت حذف آيات در ابتداى بحث، به روايات هر آيه مشكل شده است.بحثى در تفسير الفاظ آيه، اعراب و قرائت آن ننموده است.»
البته محقق محترم در چاپ دوم، به ذكر آيات در ابتداى هر بحث همت گماشته تا استفاده از روايات ذيل هر آيه مشخص گردد.
مرحوم علامه طباطبايى«ره»صاحب تفسير الميزان در مقدمۀ خود بر تفسير نور الثقلين در اين باره مىفرمايد:كتابى است ارزشمند كه مؤلف آن تمام اخبار وارده در تفسير آيات قرآن كريم(جز موارد اندكى از روايات) را جمعآورى نموده و در ضبط، چينش، ترتيب و تهذيب و تنقيح روايات، در ضمن اشاره به مصدر آنها، تلاشى وافر نموده است، و از بهترين تأليفات در اين زمينه مىباشد.
آيتاللّه معرفت در «التفسير و المفسرون»، جلد دوم صفحۀ 327، راجع به روش مصنف در تفسير نور الثقلين مىفرمايد: مصنف از بين احاديث منسوب به اهلبيت «عليهمالسلام»، اقدام به جمعآورى رواياتى نموده كه به نحوى، ارتباط با آيات قرآن كريم داشته باشند، اعم از اينكه اين ارتباط، از باب تفسير، استشهاد و يا تأييد آيه باشد.
در اغلب موارد، احاديث ذكر شده، در مقام تفسير مفهوم يا دلالت آيه نيستند، بلكه به سبب اغراضى از جمله استشهاد و مانند آن، متعرض آيه شدهاند و هنر مصنف فقط مرتب كردن روايات بنابر ترتيب آيات و سورههاى قرآن بوده است، به همين جهت تمام آيات قرآن را دربرنمىگيرد.و نيز در صدد نقد روايات يا علاج تعارض آنها نبوده است.اضافه بر اينكه در جمعآورى، توجهى به اسانيد و قوت احاديث نداشته، روايات ضعيف السند و مرسل فراوانى در اين تفسير مشاهده مىشود».
سيد محمد على ايازى در كتاب «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 733 مىفرمايد: تفسير حويزى شامل، بسيارى از روايات اهلبيت «عليهمالسلام» مىشود كه در تفسير، تطبيق و جرى آيات قرآن كريم، به روش ائمه «عليهمالسلام» استوار است.اين روايات را از مصادر مختلف جمعآورى نموده است.در اين تفسير بحثى از الفاظ، اعراب و قرائت آيات نمىشود. و چون در بخشى از آيات روايت تفسيرى، وارد نشده است، شامل كل آيات قرآن نمىشود.با وجود توجه ايشان به عدم استفاده، از روايات ضعيف، امّا از مصادرى مانند تفسير قمى كه براحتى نمىتوان تسليم روايات آن شد، اخبارى را نقل كرده است.
دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهى در جلد دوم صفحۀ 1451 در سبک نور الثقلين مىنويسد:او صاحب يكى از برجستهترين تفسيرهاى روايى يا مأثور شيعه است.تفسيرى كه از آثار قدما به تفسير فرات و قمى و عياشى شباهت دارد و از تفاسير متأخر به تفسير البرهان اثر هاشم بحرانى.
مصنف در انگيزۀ خود براى تأليف در مقدمه كوتاهى مىفرمايد: «وقتى مشاهده كردم كه مفسران مختلف هر كدام بخشى از وجوه قرآن را مورد نظر قرار دادهاند، عدهاى تفسير لغوى و اشتقاق، عدهاى نحوى، عدهاى صرفى، عدهاى تجزيه و تركيب، عدهاى مباحث كلامى و عدهاى نيز جنبههاى مختلف آن را بررسى كردهاند، مشتاق شدم كه بخشى از بيانات اهل ذكر قرآن يعنى ائمه «عليهمالسلام» را كه كاشف معانى قرآن و در بردارندۀ اسرار تأويل بود، در ذيل آيات قرآن بياورم و به تناسب نام آن را «نور الثقلين» ناميدم.»
همچنانكه از نقل نظرهاى بزرگان مشهور شد، روشى كه مرحوم «شيخ عبدعلى عروسى حويزى، از ابتداى تفسير در پيش گرفته است، حاكى از اين حقيقت است كه وى در صدد تأليف و فراهم آوردن يك دوره از تفسير قرآن كريم منطبق با روايات رسيده از ناحيۀ پيامبر گرامی «صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم» و اهلبيت عصمت «عليهمالسلام» بوده است.نشان دادن شيوۀ تفسيرى اهلبيت «عليهمالسلام»جز با بيان و نقل روايات تفسيرى آنان ميسر نمىباشد.
اين شيوه و انگيزه، تفسير مذكور را در دستۀ تفاسير منقولى قرار داده و بطور طبيعى از فضاى نظرات اجتهادى، تطبيق با مسائل علمى، بحثهاى استدلالى و برهانى، بيرون خواهد رفت.
در مقابل بيان وجوه مختلف براى يك آيه، اشاره به معانى بطنى، مطرح كردن معانى تأويلى، جرى و تطبيق و اعتقاد به سارى بودن آيات قرآن در هر زمان، در آن به وفور مشاهده خواهد شد.
بعد از بيان روش كلى مصنف، با بررسى بيشتر بخشهاى مختلف تفسير، مىتوان به جزئيات شيوۀ كار مصنف اشاره كرد، از جمله اينكه:
تفسير هر سوره با نقل روايات فضيلت، خواص، آثار و ثواب قرائت آن آغاز مىشود.
روايات شأن نزول در مرحلۀ بعد مطرح مىشود و با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از شأن نزولهاى منقول شيعى در تفسير قمى مىباشند، بطور طبيعى، روايات اين بخش بيشتر از اين تفسير است، البته مقدارى نيز از احتجاج، كافى، تفسير عياشى و...نقل مىنمايند.
پس از آن رواياتى كه ارتباط نسبتا مستقيمى با آيه دارند و مىتوانند تفسيرى به معناى خاص مىباشند، نقل مىشود.رواياتى كه در بيان تأويل، مصداق يا تطبيق هستند در مرحلۀ بعد ذكر مىشوند و در نهايت احاديثى كه بيشتر موضوع متناسب با آيه را بيان مىكنند، نقل شده است.
البته مقصود از روايات تفسيرى خاص، اين نيست كه امام(ع) اين روايت را حتما به جهت تفسير و تبيين اين آيه، بيان كرده باشد، بلكه منظور اين است كه اين روايت به هر جهت كه بيان شده باشد، مىتوان آن را به عنوان تفسير آيه برشمرد و در تبيين مراد از آن استفاده كرد.بعنوان نمونه مواردى ذكر مىشود:
- فى اصول الكافى:عن ابى عبداللّه «عليهالسلام» قال:الانفال، ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض خربة و بطون الاودية فهو لرسولاللّه(ص) و هو للامام من بعده يضعه حيث يشاء.«ج دوم صفحۀ 118 ذيل آيه 1 سورۀ انفال.»
- در اينجا امام صادق«عليهالسلام» موارد انفال را بيان مىكند، اين بيانات ممكن است در جلسۀ درس ايشان در مقام بيان فقهى مسئله مطرح شده باشد، امّا الآن مىتوان بهرهبردارى تفسيرى از آن نمود.
- اصول كافى از امام صادق عليهالسّلام: في الرجل يموت و لا وارث له و لا مولى؟قال:هو اهل هذه الآيةيسئلونك عن الانفال.جلد دوم صفحۀ 118 حضرت در صدد تفسير و تبيين موضوع آيه نبودند بلكه فقط مصداقى را مشخص نمودند، امّا اين مىتواند در كشف معنا و مراد آيه ما را كمك نمايد.
- در خصال از امام باقر عليهالسلام:ان اللّه تعالى خلق الشهور اثنیعشر شهرا و هى ثلثمأة و ستون يوما فحجر ستة ايام، خلق فيها السموات و الارض فمن ثم تقاصرت الشهور.
- اين روايت ذيل آيه 36 سوره توبه:ان عدة الشهور عند اللّه اثنا عشر شهرا في كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارضج 2 صفحۀ 216 آمده است، كه گرچه امام(ع) در صدد تفسير آيه نيست امّا براى روشن شدن آيه به ما كمك خواهد كرد.
- در تفسير«سخر اللّه منهم و لهم عذاب اليم»آيه 79 سورۀ توبه جلد دوم صفحۀ 247 حديث 255 از عيون الاخبار از امام رضا «عليهالسلام» قال: «ان اللّه لا يسخر و لا يستهزء و لا يمكر و لا يخادع و لكنه تعالى يجازيهم جزاء السخرية و جزاء الاستهزاء و جزاء المكر و الخديعة، تعالى عما يقول الظالمون علوا كبيرا.مسلما امام(ع) در مقام تفسير اين آيه نبوده است.امّا اين روايت معناى مكر الهى، استهزاء الهى و خدعۀ الهى را براى ما تبيين نموده كه في الواقع همان تفسير است.
- در يك سنجش اجمالى مىتوان گفت كه حدود 45 درصد روايات نور الثقلين، نقش تفسيرى و تبيينى براى آيات دارند، حدود 25 درصد هم بعنوان استشهاد، تأييد، استدلال و ارتباطهاى ضعيف ديگر با آيات، حدود 25 درصد نيز به شكل كلى و مطرح كردن موضوع پا آيات قرآن ارتباط دارند.و حدود 5 درصد نيز در بيان فضائل و شأن نزول سورهها و آيات مىباشند.
بنابراین، صحيح است كه بخشى از روايات رسيده از ناحيۀ معصومين «عليهمالسلام» در صدد بيان مصداقهاى عينى، تطبيق، تأويل و استدلال به آيات، هستند امّا اين نيز نوعى كشف معناى مراد آيات قرآن كريم است، و نمىتوان به راحتى اين سخن را پذيرفت كه در تفسير نور الثقلين يا كنز الدقائق يا البرهان، اغلب روايات از حيطۀ تفسير خارج هستند.
از جمله موارد قابل اشاره در شيوۀ تفسير نور الثقلين، تكرار مطالب يا روايات است.اين امر به چند شكل محقق شده است.
الف) تكرار روايت با همان مرجع به سبب تشابه موضوع و الفاظ يا آيات.به عنوان نمونه:
- جلد 1 صفحۀ 310 ذيل آيه 4 سورۀ آل عمران حديث 5 در علت نامگذارى قرآن به «فرقان» از علل الشرايع از پيامبر اكرم «صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم»فقال:لم سمى الفرقان، فرقانا؟قال، لانه متفرقالآيات و السور انزلت في غير الالواح و غير المصحف و التوراة و الانجيل و الزبورانزلت كلها جملة في الالواح و الورق و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة. مشابه همين حديث را در جلد 4 صفحۀ 2 ذيل آيه 1 سورۀ فرقان عينا تكرار مىنمايد و علت آن بكار بردن كلمۀ فرقان در آيه است.
- ذيل آيه 59 سورۀ فرقان جلد 4 صفحۀ 25 حديث 83 به مناسبت فراز«الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما في ستة ايام»حديثى از روضۀ كافى به نقل از امام صادق عليهالسلام روايت كرده است كه همان حديث را در سورۀ هود 7 ذيل فراز«هو الذى خلق السموات و الارض في ستة ايام»در جلد دوم صفحۀ 337 ح 14 از روضۀ كافى نقل كرده بود.
ب) تكرار روايت به سبب اينكه روايت چند آيه را متذكر شده است.به عنوان نمونه:
- در تفسير آيه 190 سورۀ بقره ج 1 ص178، متعرض آيۀ 77 سورۀ نساء نيز شده است به همين جهت همين حديث را در جلد 1 ص518 ج 410، تكرار كرده است.
- در فضيلت سورۀ عنكبوت ج 4 ص147 ح 1 روايتى از ثواب الاعمال نقل نموده كه فضيلت سورۀ روم نيز در آن است.به همين جهت در سورۀ روم ج 4 ص169 ج 1 همان روايت تكرار شده است.
ج) تكرار روايت به سبب تفسير آيه به آيه:به عنوان نمونه:
1-در تفسير سورۀ حمد جلد 1 صفحۀ 6 حديث 11، سورۀ حمد را همان «سبعا من المثانى» دانسته است.بهمين جهت در تفسير «سبعا من المثانى»«آيه 87 سورۀ حجر»همان روايت را در ج 3 صفحه 27 ح 98 تكرار كرده است.
ه) تكرار روايت به سبب اينكه همان روايت از مصدر ديگر نقل شده است.به عنوان مثال:
- در جلد 1 صفحۀ 223 حديث 861 حديثى از امام صادق عليهالسلام به نقل از تهذيب الاحكام آورده است كه همان حديث را در ج 1 صفحۀ 441 حديث 45 از قول كافى نموده است.
- در جلد 1 صفحۀ 243 حديث 965 حديثى از امام صادق عليهالسلام از معانى الاخبار نقل نموده كه همان حديث در جلد 1 صفحۀ 784 حديث 367 از طريق مجمع البيان نقل شده است. گاهى اوقات اين تكرارها به چند بار خواهد رسيد.
البته مصنف خود بر اين تكرار واقف بوده و موارد متعددى از آن جلوگيرى كرده است. بعنوان نمونه:
- در بعضى احاديث طولانى، اقدام به تقطيع مطالب نموده است و در هر مكان، فقط مطلب مربوط به آن را مىآورند، مانند ج 5 صفحۀ 3 حديث 10 راجع به وجوه كفر فرازى كه مربوط به آيه 24 سورۀ جاثية«و ما يهلكنا الا الدهر»مىباشد مىآورد. همين حديث را در ج 1 صفحۀ 32 حديث 14 ذيل آيۀ 6 سوره بقره آورده است امّا با فرازى كه مربوط به آيه مىشود.بارها مىگويد: «و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة»
- در بعضى موارد براى جلوگيرى از تكرار، ارجاع مىدهد، مىفرمايد: «نقلنا عنهم(ع) فى اول آل عمران ما فيه الكفاية لمن اراد الوقوف على الفرق بين القرآن و الفرقان، فمن اراده فليطلبه هناك»ج 4 صفحه 2 بعد از حديث 3.يا مىفرمايد: «ستسمع لهذه الآيه مزيد بيان في هود عند قوله... و في طه عنه قوله...»ج 2 صفحۀ 39-يا مىفرمايد:سبق له بيان في القصة و فيما نقلناه عن مجمع البيان
- گاهى براى جلوگيرى از تكرار فقط مرجع حديث را ذكر مىكند و متن آن را نمىآورد.عباراتى از قبيل «و في الكافى مثله»گوياى اين مطلب است.يا مىفرمايد: «و في رواية اخرى عنه».
بايد اذعان داشت كه اينگونه تكرار مختص تفسير نور الثقلين نيست بلكه در تفسير البرهان و كنز الدقائق نيز بچشم مىخورد، و بخشهايى از آن نيز لازم به نظر مىرسد.
حذف سلسلۀ اسناد احاديث
از جمله نكات قابل توجه در روش ايشان، عدم ذكر سلسله سند كامل روايات است يا به تعبيرى حذف اسانيد روايات، احتمالا اين امر به جهت اختصار و جلوگيرى از حجيم شدن تأليف بوده است.آنچه اين امر را نزد ايشان آسان مىنموده، ديدگاه ايشان نسبت به حديث بوده است.
آيتاللّه معرفت در ج 2«التفسير و المفسرون»صفحۀ 327 مىفرمايد: «كان على مشرب الاخباریة» مشرب ايشان، مشرب اخبارى بوده است.
سيد محمد على ايازى در كتاب «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحه 730 مىآورد:او معاصر شيخ حر عاملى صاحب كتاب «وسائل الشيعة» و بحرانى صاحب تفسير «البرهان» مىباشد، اين دسته علماء، در شريعت، فقه، حديث، اصول و تفسير، ديدگاه خاصى داشتهاند كه نزد اماميه «اخبارى» ناميده مىشد.
آثار اين ديدگاه در تفسير با آثار آن در فقه و اصول متفاوت است، مىتوان گفت در تفسير، در حد عدم توجه به اسانيد روايات، و عدم جرح و تعديل و نفى صريح بعضى از آنهاست.
بعضى محققین معتقد به لزوم حصول اطمينان به صحت يا سقم روايت مىباشند و اين مستلزم آن است كه مفسر، ابتدا منابع و سلسلۀ اسناد، تك تك روايات مورد نظر خود را به دقت بررسى كند و پس از حصول اطمينان به صدور و صحت، آنها را در تفسير آيات به كار گيرد.
به همين جهت است كه آيتاللّه معرفت در «التفسير و المفسرون»صفحۀ 327 و 328:عدم نقد روايات و عدم اظهار نظر و نفى بعضى از آنها را از ضعف اين تفسير بر مىشمرد و تعبير «روايات منسوب به اهلبيت(ع)» را دارد.
سيد محمد على ايازى در «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 731 و 733، معتقد است كه ايشان تا حدودى از نقل روايات ضعيف خوددارى كرده است، گرچه خالى از آنها نمىباشد و از اين جهت آن را از تفسير «البرهان» بحرانى بهتر مىداند.و معتقد است كه اين جمعآورى كار را براى محققینى كه در امر صحت و فساد احاديث، تحقيق دارند، آسان كرده است.
بايد متذكر بود كه حذف اساتيد توسط مؤلف، به معناى عدم إسناد نيست، وضعيت سلسله اسناد اغلب روايات در مصادر خود مشخص است، و از بايستههاى تحقيقى در مورد تفسير نور الثقلين، مسند كردن روايات با كمك مصادر آن است.
گوناگونى روايات
با بررسى روايات و با توجه به گشودن باب تأويل در تفسير اهلبيت «عليهمالسلام» مىتوان گفت كه وجود روايتهاى گوناگون در تفسير يك آيه، حتما به معناى تناقض گويى و تعارض نيست، بلكه هر يك به اقتضاى توان و فهم شنونده، زمان صدور و عوامل ديگر، در صدد پردهبردارى و رازگشايى از مرتبهاى از ظاهر و باطن و وجوه گوناگوناز محتواى آيات است.
اسرائيليات در نور الثقلين
از جمله نقدهایی كه بر تفسير نور الثقلين وارد شده، اين است كه مؤلف آن، از نقل روايات و داستانهاى ساختگى از جمله اسرائيليات، ابايى نداشته و در جاهاى مختلف آنها را نقل كرده است.
آيتاللّه معرفت در التفسير و المفسرون ج 2 صفحۀ 328-329 مىفرمايد: «همچنانكه رواياتى مشتمل بر غلو و وهن به ائمه «عليهمالسلام» در اين تفسير نقل شده، بناى آن بر نقل اسرائيليات و احاديث موضوع نيز بوده است، مانند آنچه در قصۀ هاروت و ماروت و ارتباط آنها با زهره و مسخ او آمده است، و در اين كتاب فراوان اينگونه اسرائيليات نقل شده است.»
همچنين آقاى محمد على ايازى در كتاب «المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 734 مىفرمايد: «تفسير نور الثقلين همانگونه كه گاهى روايات ضعيف و موهن را نقل كرده است، رواياتى كه مشتمل بر غلو، وهن و تطبيق و اسرائيليات نيز هست، نقل كرده مانند«قصۀ هاروت و ماروت و زهرة»، بدون ترجيح و اظهار نظر در مورد آنها».
با توجه به نظرات فوق بر آن شديم تا در زمينۀ روايات اسرائيلية در تفسير نور الثقلين كنكاش بيشترى بنماييم.
آيتاللّه معرفت در جلد دوم التفسير و المفسرون صفحۀ 80 در مراد از «اسرائيليات» بعد از بيان ريشۀ لغوى و وجه آن مىفرمايد:لفظ اسرائيليات گر چه در ظاهر بر قصههايى كه از مصادر يهودى نقل مىشود، دلالت دارد، امّا علماى تفسير و حديث، آن را بر معنايى اعم اطلاق مىكنند.
در اصطلاح آنها، اسرائيليات، بر هر قصه يا روايتى گفته مىشود كه، در تفسير، حديث و تاريخ، از اساطير قديمى نقل شود و منسوب به يك مصدر يهودى، نصرانى يا غير آن باشد.
بلكه بعضى از مفسرين و محدثين، جميع آنچه كه دشمنان اسلام از يهود و غير آنها، با سوء نيت و به قصد تخريب عقايد مسلمانان، وارد تفسير و حديث كردهاند و هيچ اصل و منشأ صحيحى نداشته باشد را اسرائيليات مىگويند.و اين به سبب آن است كه اكثر خرافات و داستانهاى دروغ، در اصل از يك مصدر يهودى سرچشمه مىگيرد.»
براى تبيين اسرائيليات در تفسير نور الثقلين، ابتدا آدرس و محلّهايى كه از ديدگاه مفسرين و محدثين مظان بيان اسرائيليات مىباشد، را مشخص نموده، سپس به بررسى روايات آن موضوع و مقايسۀ آنها با اسرائيليات مطرح شده در تفاسير ديگر، پرداخته و بعد از آن نتيجه را بطور مفصل در يك نمونه و به طور خلاصه در موضوعات ديگر بيان خواهيم كرد.
- قصۀ هاروت و ماروت، سورۀ بقره آيۀ 102:و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكنّ الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر و ما انزل على الملكين ببابلى هاروت و ماروت...»
- در تفسير نور الثقلين ج 1 صفحۀ 107 تا 114 ضمن احاديث 294 تا 306،13 روايت نقل شده است،10 روايت به آموزش سحر توسط دو ملك الهى، هاروت و ماروت و قصۀ آنها مربوط مىشود.
- در ضمن حديث شمارۀ 294 از عيون الاخبار از امام صادق عليهالسلام سؤال مىشود كه: «فان قوما عندنا يزعمون ان هاروت و ماروت ملكان اختارتهما الملائكة.... عدهاى گمان مىكنند كه هاروت و ماروت دو ملك الهى هستند كه وقتى، عصيان بنى آدم در زمين زياد شد، ملائكه آنها را بعنوان نمايندۀ خود انتخاب كرده خداوند آن دو را به همراه ملك سومى به زمين فرستاد، اين دو ملك بوسيلۀ زنى به نام زهره، آزمايش شدند و در نهايت، خمر نوشيده، قتل مرتكب شده و قصد زنا با آن زن را داشتند.خداوند آنها را در بابل عذاب كرد.ساحران از آنها، سحر مىآموزند.آن زن نيز بشكل ستارۀ زهره مسخ گرديد.امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: معاذ اللّه من ذلك، ساحت خداوند از اين افكار دور است، ملائكه موجودات معصوم الهى هستند كه جز امر الهى را، انجام نمىدهند، لحظهاى از عبادت الهى، دور گردان نيستند و از قبايح و كفر و عصيان بدورند.»
- در حديث 296 از عيون الاخبار نيز نقل مىشود كه: «سمعت المأمون يسأل الرضا «عليهالسلام» عما يرويه الناس من أمر الزهرة و انها كانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت...در اين روايت نيز از امام رضا عليهالسلام، مأمون راجع به زهره و هاروت و ماروت و سهيل سؤال مىكند.امام رضا عليهالسلام مىفرمايد:كذبوا في قولهم، مردم درست نمىگويند، ايندو(زهرة و سهيل)ستاره نبودند بلكه دو حيوان دريايى بودند، خداوند دشمنان خود را به شكل اشياء نورانى مسخ نمىكند.»
- در اين دو حديث، دو امام معصوم «عليهماالسلام» اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را نفى مىنمايند.
- اما در روايت 298 به نقل از كتاب خصال از امام صادق عليهالسلام از جد بزرگوارشان نقل مىشود كه:ان المسوخ من بنى آدم ثلثة عشر الى ان قال:و اما الزهرة فكانت امرأة فتنت هاروت و ماروت فمسخها اللّه كوكبا.
- مىفرمايد:انسهگانهاى مسخ شده، سيزده تن مىباشد و در مقام شمارش، زهره را نيز جزء آنها محسوب مىنمايند.در احاديث 299،300،301 و 302 نيز همين مضمون تكرار مىشود.در واقع اعتقادى كه مردم داشتند و از طرف امام صادق و امام رضا «عليهماالسلام» در دو حديث اوّل نفى شده بود، توسط اين احاديث تأييد مىگردد.
- در حديث 304 كه از تفسير قمى از امام باقر «عليهالسّلام» نقل مىكند آمده است: «مسأله عطار و نحن بمكه، عن هاروت و ماروت فقال ابوجعفر «عليهالسّلام»...كه ملائكۀ مأمور نوشتن اعمال زمينيان (انس و جن) از گناهان آنها به تنگ آمده، به خداوند اعتراض نمودند، خداوند به آنها فرمود نمايندهاى انتخاب نمائيد تا به زمين بفرستم، آنان، هاروت و ماروت را كه منتقدترين ملائكه به اعمال زمينيان بودند، انتخاب كردند، خداوند آنها را به زمين فرستاد و فرمود:طبايع و لذايذ آدمى را در وجود شما تعبيه كردم، به زمين برويد اما شرك نورزيد، قتل ننمائيد، خمر نياشاميد و زنا نكنيد.در ناحيه بابل به شكل آدمى، فرود آمدند، با زنى زيبارو، زينت آراسته، و خوشبو مواجه شدند، دل به او دادند، تقاضاى كام نمودند.
- در پاسخ آنان، زن گفت بايد به دين من درآييد و معبود من بپرستيد، صنمى را نشان داد و تقاضاى سجده بر آن كرد، تقاضا پذيرفتند، و حاضر شدند به جهت تقرب به آن بت شراب نيز بياشامند، به قصد كام بردن، آماده شدند، ناگهان سائلى، آن صحنه بديد، زن گفت:بايد او را بكشيد تا اين امر فاش نشود.رفتند و كشتند و برگشتند اما از زن خبرى نبود، خداوند به آنها فرمود: من ساعتى شما را به حال آدميان در زمين رها كردم، عصيان كرديد.بين عذاب دنيا و آخرت، يكى را بگزينيد، عذاب دنيا را گزيدند.بدين جهت در سرزمين بابل به انسهگانها، سحر آموختند.
- اين روايت، مضمونى، مخالف دو حديث اول دارد، و در واقع تأييدى است بر مطالبى كه امام عليهالسلام آنها را تكذيب نموده بود.
- نزدیک به اين مضمون در كتب روائى و تفسيرى عامه از جمله تفسير روائى در المنثور سيوطى جلد 1 صفحۀ 97 تا 103 ذيل تفسير«هاروت و ماروت»آيه 102 سورۀ بقره روايات زيادى از حضرت علی «عليهالسّلام»، ابن عباس، ابن عمر، مجاهد و ديگران نقل شده است.
- طبرى نيز در تفسير خود جلد 1 ذيل آيه 102 سورۀ بقره آن روايات را از حضرت علی «عليهالسّلام»، ابن عباس، ابن مسعود، كعب الاحبار و ديگران نقل مىكند.
- از ديدگاه محققین اينگونه روايات، از جمله اسرائيليات محسوب مىشود كه در تفاسير قرآن از جمله تفاسير شيعى نيز رسوخ كرده است، و با اعتقاد اسلامى(كه برگرفته از قرآن است) عصمت ملائكه، منافات دارد.
- البته مصنف نور الثقلين در مقدمۀ تفسير خود مىفرمايد: «مقصود از نقل رواياتى كه به ظاهر مخالف عقايد اماميه است، اعتقاد يا عمل به آنها نيست، بلكه منظور آگاهى خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهى براى توجيه و تبيين يا نفى آن بيابد، با توجه به اينكه در اينگونه موارد، روايات معارض را نيز آوردهام.»
- بنابراین مىتوان گفت كه نقل اين روايات، لزوما به معناى قبول آنها از طرف مصنف نبوده است، منتهى نقل بدون نقد و تعديل و تذكر، خواننده را دچار حيران و سرگردانى خواهد كرد.
- قصۀ تابوت و سكينه:سورۀ بقره آيۀ 248 و قال لهم نبيّهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم... در جلد 1 نور الثقلين صفحۀ 245 ذيل اين آيه در مورد صفات «تابوت» و «سكينه» و محتويات آن رواياتى نقل مىشود كه، بخشى از آن را مىتوان از اسرائيلياتى دانست كه در كتب تفسيرى عامه نيز يافت مىشود.البته هم حجم و هم كيفيت مطالب، در حدّ اسرائيليات كتب عامه نيست.
- قصۀ بناء كعبه و بيت الحرام و حجر الاسود:سورۀ بقره آيه 127.در نور الثقلين ذيل اين آيه، اثرى از اسرائيليات يافت نمىشود.
- قصۀ قتل جالوت توسط داود:آيه 251 سوره بقره.نشانى از اسرائيليات ندارد.
- قصۀ مائدۀ حضرت عيسى(ع):آيات 112 تا 115 سورۀ مائده.چيزى از اسرائيليات در آن مشاهده نمىشود.
- قصۀ حضرت آدم «عليهالسّلام»آيه 36 و 35 سورۀ بقره.در نور الثقلين، در بعضى موارد اسرائيليات وارد شده است.
- قصۀ قتل فرزند آدم و ماجراى جسد برادر:آيه 31 سورۀ مائده.در اين آيه مطلبى حاكى از وجود اسرائيليات به چشم نمىخورد.
- قصۀ عظيم الخلقه بودن جبارين و خرافۀ عوج بن عوق:آيۀ 22 سورۀ مائدة. در اين آيه نيز، نقل اسرائيليات، به چشم نمىخورد.
- قصۀ سرگردانى بنى اسرائيل و حوادث آن:آيه 26 سورۀ مائده.در اينجا نيز روايات منقوله را مىتوان عارى از اسرائيليات برشمرد.
- قصۀ درخواست رؤيت پروردگار توسط حضرت موسی «عليهالسّلام»:آيه 143 سورۀ اعراف. در اينجا مىتوان گفت به مقدار خيلى كمى، اسرائيليات وارد روايات شده است.
- قصۀ الواح تورات:سوره اعراف آيه 145.در اين قصه نيز به مقدار خيلى كمى مىتوان رد پاى اسرائيليات را در روايات منقول مشاهده كرد.
- قصۀ غضب موسی «عليهالسّلام» و سبب آن.آيه 150 سورۀ اعراف.در اينجا اثرى از اسرائيليات را در مورد سبب غضب موسى(ع) نمىتوان ديد.
- قصۀ خرافات بنى اسرائيل:آيه 159 سورۀ اعراف و 104 سورۀ اسراء.
- در روايات منقول نور الثقلين اثرى از اسرائيليات مطرح شده در ذيل دو آيه در كتب عامه، يافت نمىشود.
- نسبت شرك به آدم(ع) و حواء:سورۀ اعراف 189-190 در نامگذارى فرزند خود به عبدالحارث در جلد دوم ص108،ذيل آيه فوق، رد پاى اسرائيليات به چشم مىخورد.
- قصۀ كشتى نوح«عليهالسّلام»:آيات 37 تا 48 سورۀ هود.در جلد دوم صفحات 350 تا 370 نيز مىتوان به خوبى مطالبى از اسرائيليات را ديد.
- قصۀ يوسفعليهالسلام:آيات 32-33-34-51، و آيه 4، در قصۀ سجدۀ ستارگان برهان رب، همّ بها، رگههايى از اسرائيليات را مىتوان مشاهده كرد.
- قصۀ شجرۀ طوبى؛آيه 29 سوره رعد.در اينجا اثرى از اسرائيليات مطرح شده در كتب تفسيرى عامه مشاهده نمىشود.
- قصۀ افساد بنى اسرائيل:سورۀ اسراء آيات 4 تا 8.اينجا نيز خبرى از اسرائيليات، نيست.
- قصۀ اصحاب كهف:سورۀ كهف آيه 22.در اينجا نيز از اسرائيليات مطرح شده راجع به اسماء، شغل، محل غار و...خبرى نيست.
- قصۀ ذو القرنين:سوره كهف آيات 83 به بعد.در جلد سوّم نور الثقلين آثارى از اسرائيليات را لابلاى روايات منقول مشاهده كرد.
- قصۀ يأجوج و مأجوج:سورۀ كهف آيه 94:باز رد پاى اسرائيليات را مىتوان در اينجا مشاهده كرد.
- قصۀ بلقيس«ملكه سبأ»:آيه 44 سورۀ نمل، به مقدار خيلى كمى در مورد موهاى ساق پا، حمام و نوره، سايهاى از اسرائيليات را مىتوان مشاهده كرد.
- هديه بلقيس:آيه 35 سورۀ نمل، اثرى از توصيفهاى عجيب و غريب در مورد نوع هديه، ارزش حاملان و آن...در روايات منقول نور الثقلين يافت نمىشود.
- قصۀ ذبيح بودن اسحاق(ع):سورۀ صافات آيات 99 تا 113.در كنار روايات فراوانى كه به ذبيح بودن حضرت اسماعيل(ع) تصريح دارد، رواياتى نيز در ذبيح بودن حضرت اسحاق(ع) نقل مىكند.بنابر نظر محققین روايات ذبيح دانستن حضرت اسحاق(ع)، ريشه در اسرائيليات دارد.
- قصۀ الياس:آيات 123 تا 132 صافات، كه عارى از اسرائيليات مىباشد.
- قصۀ داود عليهالسلام:آيات 21 تا 25 سورۀ «ص».در جلد 4 نور الثقلين در كنار رواياتى كه حضرت داود(ع) را از داستان همسر «أوريا بن حيان»، تبرئه مىنمايد، رواياتى نيز در اثبات آن از تفسير قمى نقل مىكند.كه مشابه اسرائيليات بعض تفاسير عامه مىباشد.
- قصۀ حضرت سليمان «عليهالسّلام»:سورۀ صآيه 34، در جلد 4 نور الثقلين به نقل از تفسير قمى مىتوان اثر اسرائيليات را مشاهده كرد.
- قصه حضرت ايوب «عليهالسّلام»:سورۀ صآيه 41 به بعد و انبياء 83-84.
- در جلد 4 صفحۀ 463 ذيل آيات سورۀ «ص» مطالبى از اسرائيليات راجع به وضعيت حضرت ايوب «عليهالسّلام» به نقل از تفسير قمى، نقل نموده است.در جلد سوم ذيل آيات سورۀ انبياء ضمن ردّ اسرائيليات مطرح شده در مورد حضرت ايوب «ع»، مقدارى از اسرائيليات را مىتوان در بعضى روايات نقل شده، مشاهده كرد.
- قصۀ «إرم ذات العماد»:سوره فجر آيات 6 تا 8.در اين آيات اثرى از اسرائيليات مطرح شده در داستان اين شهر و ساكنان آن، در روايات نور الثقلين به چشم نمىخورد.
- در تفسير«ن و القلم»:در تفسير «نون و القلم» نيز نمىتوان براحتى رد پايى از اسرائيليات را، يافت.
در مجموع، مىتوان گفت: اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان، در موارد كمى، در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالباً همراه روايات نفى كننده است، حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد.
در يك بررسى اجمالى مىتوان گفت اكثر اسرائيليات موجود در تفسير نور الثقلين، به نقل از تفسير قمى مىباشد.
حروف مقطعه تفسير در نور الثقلين
از ميان 29 سورهاى كه داراى حروف مقطعه مىباشد، در چند سوره ايشان نسبت به معانى حروف بحث كردهاند، بطور مثال در سورۀ بقره بحث«الم»مطرح شده كه بخشى از آن را در آل عمران تكرار كرده و در سورههاى عنكبوت، روم، لقمان و سجده كه داراى «الم» مىباشند.بحثى مطرح نكرده است.
در مورد«حم»در سورۀ غافر معناى آن را طى حديثى نقل مىكنند و آن را در سورۀ فصلت، زخرف، جاثيه و احقاف فقط تكرار مىنمايند.در سور شورى و دخان نيز همان را تكرار نمىنمايد.
در مورد«الر»در سورۀ يونس، روايتى را در معناى آن نقل مىنمايد و در سورههاى هود، يوسف ابراهیم و حجر، بحثى مطرح نمىكنند. در سورۀ اعراف، بخشى از احاديث«الم» را كه راجع به «المص» نيز هست، تكرار مىنمايد. در سورۀ رعد نيز معنايى برای «المر» نقل مىكند. و راجع به معنای «كهيعص» در سورۀ مريم «طه» در سورۀ طه،«ق» در سورۀ ق،«ن» در سورۀ قلم بحثى اجمالى از روايات نقل مىنمايد.
دربارۀ معنای «طسم» در سورۀ شعراء روايتى نقل مىنمايد كه در سورۀ قصص و نمل نيز به شكلى تكرار مىگردد.در سورۀ يس نيز در معنای «يس» بحثى اجمالى مطرح مىكند. از بحثها و تكرار ايشان بر مىآيد كه روش مشخصى در تكرار معانى در مورد حروف مشابه ندارد. در بعضى حروف مشابه روايات را تكرار مىنمايد و در بعضى حروف تكرار نمىكنند.
معانى حروف مقطعة
از مجموع رواياتى كه در معانى حروف مقطعه نقل مىكند، هفت قول را مىتوان استنباط كرد:
- رمز بودن:براى نمونه، در معنای «الم»ج 1 صفحۀ 26 حديث 4 معانى الاخبار از امام صادق عليهالسلام «الم»فى اول البقرة: فمعناه انا اللّه الملك.
- اسم اعظم الهى:در معنای «الم»ج 1 صفحۀ 26 حديث 5 معانى الاخبار از امام صادق «عليهالسّلام» قال: «الم»هو حرف من حروف اسم اللّه الاعظم المقطّع في القرآن.الذى يؤلّفه النبی «صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم»، فاذا دعى به اجيب.
- از امام صادق«عليهالسّلام» نقل مىشود كه: «الم» حرفى است از حروف مقطع اسم اعظم خداوند در قرآن مىباشد كه پيامبر(ص) با آن آشناست، و اگر با آن دعا شود، به استجابت خواهد رسيد.
- اشاره به بقاء امتها و عمر اقوام(با استفاده از حساب ابجد): مانند ج 1 صفحۀ 26 به نقل از معانى الاخبار از امام باقر عليهالسلام حديث 6
- اعجاز قرآن:جلد 1 صفحۀ 27، معانى الاخبار از امام علی عليهالسلام:يا محمد(ص)هذا الكتاب الذى انزلناه عليك هو الحروف المقطعة التى منها «الف، لام، ميم» و هى بلغتكم و حروف هجائكم، فأتوا بمثله ان كنتم صادقين.
- از حضرت علی «عليهالسّلام» نقل مىكند كه خداوند مىفرمايد:اى پيامبر(ص)قرآنى كه بر تو نازل كرديم از همين حروف مقطعهاى است كه «الف، لام و ميم»جزو آن مىباشند، همين لغت شماست كه متشكل از حروف الفباى زبان شماست، اگر مخالفان مىتوانند و راست مىگويند، مانندى براى آن بياورند.
- از متشابهات است و علم آن نزد ائمه «عليهالسلام» مىباشد.ج 1 صفحۀ 30 حديث 8 به نقل از مجمع البيان از حضرت امام علی «عليهالسّلام»:لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى.
- از خبرهاى غيب:جلد 3 ص319 حديث 3 از كمالالدين و تمام النعمة از امام عصر «عج» قال:هذه الحروف من انباء الغيب اطلع اللّه عبده زكريا عليها ثم قصها على محمد(ص) اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند(در مورد كهيعص) به حضرت زكريا(ع)آموخت سپس براى پيامبر اسلام(ص)قصۀ آن را برگفت.
- اسم خاص در معنای «طه»:جلد سوم صفحۀ 367 حديث 8 از معانى الاخبار از امام صادق«عليهالسّلام» و امّا «طه»فاسم من اسماء النبى(ص) و معناه يا طالب الحق الهادي اليه.
در معنای «ق»:جلد 5 صفحۀ 104 حديث 3 از معانى الاخبار از امام صادق عليهالسلام: و امّا «ق»فهو الجبل المحيط بالارض.
در معنای «ن»جلد 5 ص387 حديث 4 از خصال به نقل از امام باقر عليهالسلام:ان «يس» لرسولاللّه(ص) ع شرة اسماء، خمسة في القرآن و خمسة ليست في القرآن، فامّا التى في القرآن، محمد، احمد، عبداللّه، يس و ن.
و جلد 5 صفحۀ 387 حديث 5 از علل الشرايع از امام صادق عليهالسلام:...و امّا «ان» فكان نهرا في الجنة».
البته مفسرين معانى بيشمارى را براى حروف مقطعه ذكر كردهاند، اقوال فوق، معانى استفاده شده از روايات منقول در تفسير نور الثقلين مىباشد.
«علوم قرآن» در تفسير نور الثقلين
بحث مفسرين از علوم قرآنى معمولا در مقدمات تفاسير، مطرح مىشود و چون مؤلف مقدمهاى بر تفسير، در نور الثقلين ندارند، بطور طبيعى، بحث زيادى نسبت به علوم قرآنى مطرح نكردهاند.مطالب علوم قرآنى بطور مختصر و اشاره، لابلاى روايات نقل شده است.
اثرى از مكى، مدنى بودن و تعداد آيات كه ابتداى سورهها ذكر مىشود، در اين تفسير مشاهده نمىشود. فقط كلياتى در بعضى بحثهاى علوم قرآنى به مناسبت آيات، به شكل روايت مطرح مىشود، كه موارد ذيل بعنوان نمونه آن مىباشند:
الف) نزول قرآن:اينكه نزول قرآن در شب قدر بوده به شكل دفعهاى بوده است و پس از آن بصورت تدريجى طى 20 سال ادامه داشته، اين امر در جلد 5 صفحۀ 558 حديث 30، ج 1 صفحه 311 ح 10 و حديث 9 و ج 5 صفحۀ 624 حديث 53 به شكل تكرارى.
ب) بحث سبعة احرف:جلد 1 صفحۀ 168 حديث 573 و 572 از امام باقر عليهالسلام كه:
ان القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة.
ج-سبک قرآن:ج 1 صفحۀ 168 حديث 574 از امام صادق عليهالسلام:نزل القرآن باياك اعنى و اسمعى يا جاره.
د) نامگذارى بخشهاى از سورهها:جلد 1 صفحۀ 573 حديث 671 از پيامبر اكرم «صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم»:اعطيت السور الطوال مكان التوراة...
ه) محكم و متشابه:جلد 1 صفحۀ 312، بعد بحثى راجع به محكم و متشابه
و) تعداد سورهها و آيات قرآن:جلد 1 صفحۀ 313 ح 20 و 21، از پيامبر اكرم «صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم»:جميع سور القرآن مأة و اربع عشر سورة و جميع آيات القرآن ستة آلاف آيه و مأة آية و ست و ثلثون
ز) تأويل دار بودن قرآن:ج 1 صفحۀ 313 به بعد و ج 4 صفحۀ 169 از روضۀ كافى:يا ابا عبيدة ان لهذا القرآن تأويلا لا يعلمه الاّ اللّه و الراسخون في العلم...
ح) نسخ:بيان مصاديق و موارد نسخ آيات و احيانا رد برخى آنها كه بطور پراكنده در روايات وجود دارد.
ط) بحث جرى و تطبيق دار بودن قرآن:جلد دوم صفحۀ 484 حديث 26 و 27 از عياشى از امام صادق«عليهالسّلام»:ان القرآن لم يمت و انه يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما يجرى الشمس و القمر، يجرى على آخرنا كما يجرى على اولنا.
از امام صادق عليهالسلام:ان القرآن حىّ لا يموت و الآية حية لا تموت.
منابع نور الثقلين
مصادرى كه در تفسير نور الثقلين مورد استناد واقع شده به شرح ذيل مىباشند.
- احتجاج
- استبصار
- الغيبة
- الخرايج و الجرايح
- امالى صدوق
- امالى طوسى
- ارشاد مفيد
- اعتقادات امامية
- اهليلجة
- اصول كافى
- بصائر الدرجات
- تفسير ابوحمزۀ ثمالى
- تفسير كلبى
- تفسير ثعلبى
- تفسير قمى
- تفسير عياشى
- تفسير واحدى
- تلخيص الاقوال
- تهذيب الاحكام
- توحيد صدوق
- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال
- خصال
- جوامع الجامع
- روضۀ كافى
- روضة الواعظين
- سعد السعود
- صحيفۀ سجادية
- طب الائمة(ع)
- عيون الاخبار
- علل الشرايع
- غوالى اللئالى
- قرب الاسناد
- كمالالدين
- كشف المهجة
- كتاب دورنيستى
- مصباح الزائر
- مصباح الشريعة
- مصباح طوسى
- مصباح كفعمى
- محاسن
- مجمع البيان
- مهج الدعوات
- معانى الاخبار
- من لا يحضر
- مناقب ابن شهر آشوب
- مقتل ابى مخنف.
- نهجالبلاغة.
منابع مقاله
- «التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب» تأليف استاد آيتاللّه محمد هادى معرفت نشر الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية دو جلد چاپ اول 1377 ه.ش مشهد مقدس.
- «الذريعة الى تصانيف الشيعة» تأليف شيخ آغا بزرگ طهرانى چاپ دار الاضواء بيروت. جلد 24
- «أعيان الشيعة» تأليف سيد محسن امين نرم افزار نور التراجم مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى نور.
- «المفسرون حياتهم و منهجهم» تأليف سيد محمد على ايازى مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى چاپ اول 1373 ه.ش تهران.
- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى به كوشش بهاءالدين خرمشاهى انتشارات دوستان چاپ اول پاييز 1377 تهران.
- دائرةالمعارف تشيع جلد چهارم نشر سعيد محبى تهران به كوشش جمعى از انديشمندان حوزه و دانشگاه چاپ اوّل.
- بينات فصلنامۀ مؤسسه معارف اسلامى امام رضا «عليهالسّلام» شمارۀ 24 زمستان 78