أعيان العصر و أعوان النصر: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۵۹: خط ۵۹:




    در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون كتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگى‌نامه كوتاهى از نويسنده، ذكر شده است (مقدمه محقق، ج1، ص3-7).
    در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون كتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگى‌نامه كوتاهى از نويسنده، ذكر شده است <ref>مقدمه محقق، ج1، ص3-7</ref>.


    صفدى در مقدمه كتاب، پس از يادكرد سودمندى‌هاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديده‌ورى‌هايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مى‌آيد، از اثر بزرگ و بلندآوازه‌اش - به تعبير خود صفدى: «تاريخي الكبير» - موسوم به «الوافي بالوفيات»، ياد مى‌كند و مى‌گويد كه در آن، ذكر جمله‌اى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خويش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رويگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن كتاب درازدامن برگزيند و تاريخ هم‌روزگاران خويش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگويان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاين‌رو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و اين اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» ناميده است (ر.ك: جهانبخش، جويا، 1387، ص51).
    صفدى در مقدمه كتاب، پس از يادكرد سودمندى‌هاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديده‌ورى‌هايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مى‌آيد، از اثر بزرگ و بلندآوازه‌اش - به تعبير خود صفدى: «تاريخي الكبير» - موسوم به «الوافي بالوفيات»، ياد مى‌كند و مى‌گويد كه در آن، ذكر جمله‌اى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خويش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رويگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن كتاب درازدامن برگزيند و تاريخ هم‌روزگاران خويش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگويان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاين‌رو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و اين اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» ناميده است <ref>ر.ك: جهانبخش، جويا، 1387، ص51</ref>.


    از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، به‌ويژه از منظر ايران‌شناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركن‌الدين سمنانى» است. صفدى از دانش‌اندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مى‌داند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مى‌كند. تندى سمنانى را در مورد ابن عربى و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخن‌ها گفته است. مى‌گويد: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مى‌نموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مى‌كند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار (ر.ك: همان).
    از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، به‌ويژه از منظر ايران‌شناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركن‌الدين سمنانى» است. صفدى از دانش‌اندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مى‌داند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مى‌كند. تندى سمنانى را در مورد ابن عربى و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخن‌ها گفته است. مى‌گويد: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مى‌نموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مى‌كند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار <ref>ر.ك: همان</ref>.


    وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه رشيدالدين فضل‌الله همدانى و پسرش، غياث‌الدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً اين وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانسته‌اند، آشكارا آورده است. اين گزارش هم از جهت نزديكى زمانى به خواجه و هم داورى‌ها و اخبار درج‌شده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفه‌آميز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورى‌هاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياث‌الدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالح‌تر و دين‌ورزتر و مسلمان‌تر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده» (ر.ك: همان).
    وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه رشيدالدين فضل‌الله همدانى و پسرش، غياث‌الدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً اين وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانسته‌اند، آشكارا آورده است. اين گزارش هم از جهت نزديكى زمانى به خواجه و هم داورى‌ها و اخبار درج‌شده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفه‌آميز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورى‌هاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياث‌الدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالح‌تر و دين‌ورزتر و مسلمان‌تر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده» <ref>ر.ك: همان</ref>.


    ديگر از تراجم كتاب، ترجمه ابن فوطى، صاحب «مجمع الآداب» است كه به قول صفدى اين اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت كتابت مى‌نموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مى‌خوابيده و پشت بر زمين مى‌نهاده و آنگاه درحالى‌كه دستانش به‌سوى سقف بوده، مى‌نوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از كتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مى‌كرده، ياد نموده و گفته است كه: آن كتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مى‌گويد: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد (ر.ك: همان).
    ديگر از تراجم كتاب، ترجمه ابن فوطى، صاحب «مجمع الآداب» است كه به قول صفدى اين اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت كتابت مى‌نموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مى‌خوابيده و پشت بر زمين مى‌نهاده و آنگاه درحالى‌كه دستانش به‌سوى سقف بوده، مى‌نوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از كتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مى‌كرده، ياد نموده و گفته است كه: آن كتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مى‌گويد: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد <ref>ر.ك: همان</ref>.


    صفدى كه خود شاگرد ابن تيميه بوده، در ترجمه او گشاده‌دستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقى‌الدين بن تيميه و آنچه درباره او گفته‌اند، قلمى كرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمى‌يابد كه در حق او چه جانفشانى‌ها نموده است (ر.ك: همان).
    صفدى كه خود شاگرد ابن تيميه بوده، در ترجمه او گشاده‌دستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقى‌الدين بن تيميه و آنچه درباره او گفته‌اند، قلمى كرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمى‌يابد كه در حق او چه جانفشانى‌ها نموده است <ref>ر.ك: همان</ref>.


    وى در پايان ترجمه‌اش از ابن تيميه مى‌نويسد: «و فى‌الجمله، شيخ تقى‌الدين بن تيميه، يكى از آن سه تن است كه من هم‌روزگارشان بوده‌ام و در اين زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. اين سه تن: شيخ تقى‌الدين بن تيميه و شيخ تقى‌الدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقى‌الدين سبكى‌اند».
    وى در پايان ترجمه‌اش از ابن تيميه مى‌نويسد: «و فى‌الجمله، شيخ تقى‌الدين بن تيميه، يكى از آن سه تن است كه من هم‌روزگارشان بوده‌ام و در اين زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. اين سه تن: شيخ تقى‌الدين بن تيميه و شيخ تقى‌الدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقى‌الدين سبكى‌اند».


    درباره برادر ابن تيميه؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است (همان).
    درباره برادر ابن تيميه؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است <ref>همان</ref>.


    مى‌دانيم كه ابن قيم جوزيه از شاگردان و ارادتمندان ابن تيميه بوده است و سهم زيادى در قوام بخشيدن به مسلكى كه او بنيان گذاشت، داشته است. صفدى ترجمه‌اى جانب‌دارانه براى ابن قيم نيز رقم زده است (همان).
    مى‌دانيم كه ابن قيم جوزيه از شاگردان و ارادتمندان ابن تيميه بوده است و سهم زيادى در قوام بخشيدن به مسلكى كه او بنيان گذاشت، داشته است. صفدى ترجمه‌اى جانب‌دارانه براى ابن قيم نيز رقم زده است <ref>همان</ref>.


    بعضى از كسانى كه زندگى‌اشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است (همان).
    بعضى از كسانى كه زندگى‌اشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است <ref>همان</ref>.


    صفدى، «ابراهيم بن ابى‌الغيث، شيخ جمال‌الدين بن حسام بخارى» را به‌عنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريه‌اى دو مجلس: يكى براى ميهمانان و ديگرى براى طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگى‌اش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در اين مناظره مدافع «سنت» مى‌داند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مى‌آورد، فقيه شيعى را مى‌نكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مى‌كند (همان).
    صفدى، «ابراهيم بن ابى‌الغيث، شيخ جمال‌الدين بن حسام بخارى» را به‌عنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريه‌اى دو مجلس: يكى براى ميهمانان و ديگرى براى طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگى‌اش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در اين مناظره مدافع «سنت» مى‌داند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مى‌آورد، فقيه شيعى را مى‌نكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مى‌كند <ref>همان</ref>.


    صفدى، علامه حلى را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاويل الشنيعة...» و در اين عبارت خصومت خويش را به‌وضوح نمايانده است (همان).
    صفدى، علامه حلى را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاويل الشنيعة...» و در اين عبارت خصومت خويش را به‌وضوح نمايانده است <ref>همان</ref>.


    صفدى به‌نوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مى‌كند. در وصف «جمال‌الدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال» (همان، ص53).
    صفدى به‌نوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مى‌كند. در وصف «جمال‌الدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال» <ref>همان، ص53</ref>.


    شايد يكسان‌انگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى براى وانمود كردن ريشه‌گيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند (همان).
    شايد يكسان‌انگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى براى وانمود كردن ريشه‌گيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند <ref>همان</ref>.


    در پايان بايد به اين نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مى‌شده‌اند... بااين‌همه نبايد از اين نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روى‌هم‌رفته، براى مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمى‌توان از اين اثر غافل شد (ر.ك: همان، ص54).
    در پايان بايد به اين نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مى‌شده‌اند... بااين‌همه نبايد از اين نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روى‌هم‌رفته، براى مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمى‌توان از اين اثر غافل شد <ref>ر.ك: همان، ص54</ref>.


    == وضعيت كتاب ==
    == وضعيت كتاب ==
    خط ۹۴: خط ۹۴:
    فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است.
    فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است.


    در پاورقى‌ها كه توسط محقق نوشته شده است، علاوه بر ذكر منابع (ر.ك: پاورقى، ج1، ص18) و توضيح و تشريح برخى لغات سخت و ديرياب متن (ر.ك: همان، ص17)، توضيحاتى پيرامون برخى از اعلام مذكور در متن، ارائه گرديده است (ر.ك: همان، ص19).
    در پاورقى‌ها كه توسط محقق نوشته شده است، علاوه بر ذكر منابع (ر.ك: پاورقى، ج1، ص18) و توضيح و تشريح برخى لغات سخت و ديرياب متن (ر.ك: همان، ص17)، توضيحاتى پيرامون برخى از اعلام مذكور در متن، ارائه گرديده است <ref>ر.ك: همان، ص19</ref>.
     


    == منابع مقاله ==
    == منابع مقاله ==

    نسخهٔ ‏۵ سپتامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۴۹

    أعیان العصر و أعوان النصر
    نام کتاب أعیان العصر و أعوان النصر
    نام های دیگر کتاب موسوعة أدبیة تاریخیة تحتوي علی تراجم 2019 علما منه أعلام القرنین السابع و الثامنه الهجریین، منه الملوک و الحکام و الوزراء...
    پدیدآورندگان صفدی، خلیل بن ایبک (نويسنده)

    عبدالحمید، عمرو محمد (حاشيه نويس)

    زبان عربی
    کد کنگره ‏PJA‎‏ ‎‏2066‎‏ ‎‏/‎‏ص‎‏7‎‏الف‎‏6‎‏
    موضوع ادبیات عربی - تاریخ و نقد

    اسلام - سرگذشت نامه

    شعر عربی - مجموعه‌ها

    نویسندگان اسلامی - سرگذشت نامه

    نویسندگان عرب - سرگذشت نامه

    ناشر دار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون
    مکان نشر بیروت - لبنان
    سال نشر 1430 هـ.ق یا 2009 م
    کد اتوماسیون 14241


    معرفى اجمالى

    أعيان العصر و أعوان النصر، اثر خليل بن ايبك صفدى (متوفى 764ق)، با تحقيق عمرو محمد عبدالحميد، كتابى است پيرامون اعلام هم‌عصر نويسنده كه به زبان عربى و در قرن هشتم هجرى، نوشته شده است.

    ساختار

    كتاب با دو مقدمه از محقق و مؤلف آغاز و اسامى افراد، به ترتيب حروف الفبا، در پنج جلد، تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون كتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگى‌نامه كوتاهى از نويسنده، ذكر شده است [۱].

    صفدى در مقدمه كتاب، پس از يادكرد سودمندى‌هاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديده‌ورى‌هايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مى‌آيد، از اثر بزرگ و بلندآوازه‌اش - به تعبير خود صفدى: «تاريخي الكبير» - موسوم به «الوافي بالوفيات»، ياد مى‌كند و مى‌گويد كه در آن، ذكر جمله‌اى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خويش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رويگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن كتاب درازدامن برگزيند و تاريخ هم‌روزگاران خويش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگويان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاين‌رو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و اين اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» ناميده است [۲].

    از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، به‌ويژه از منظر ايران‌شناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركن‌الدين سمنانى» است. صفدى از دانش‌اندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مى‌داند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مى‌كند. تندى سمنانى را در مورد ابن عربى و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخن‌ها گفته است. مى‌گويد: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مى‌نموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مى‌كند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار [۳].

    وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه رشيدالدين فضل‌الله همدانى و پسرش، غياث‌الدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً اين وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانسته‌اند، آشكارا آورده است. اين گزارش هم از جهت نزديكى زمانى به خواجه و هم داورى‌ها و اخبار درج‌شده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفه‌آميز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورى‌هاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياث‌الدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالح‌تر و دين‌ورزتر و مسلمان‌تر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده» [۴].

    ديگر از تراجم كتاب، ترجمه ابن فوطى، صاحب «مجمع الآداب» است كه به قول صفدى اين اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت كتابت مى‌نموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مى‌خوابيده و پشت بر زمين مى‌نهاده و آنگاه درحالى‌كه دستانش به‌سوى سقف بوده، مى‌نوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از كتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مى‌كرده، ياد نموده و گفته است كه: آن كتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مى‌گويد: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد [۵].

    صفدى كه خود شاگرد ابن تيميه بوده، در ترجمه او گشاده‌دستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقى‌الدين بن تيميه و آنچه درباره او گفته‌اند، قلمى كرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمى‌يابد كه در حق او چه جانفشانى‌ها نموده است [۶].

    وى در پايان ترجمه‌اش از ابن تيميه مى‌نويسد: «و فى‌الجمله، شيخ تقى‌الدين بن تيميه، يكى از آن سه تن است كه من هم‌روزگارشان بوده‌ام و در اين زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. اين سه تن: شيخ تقى‌الدين بن تيميه و شيخ تقى‌الدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقى‌الدين سبكى‌اند».

    درباره برادر ابن تيميه؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است [۷].

    مى‌دانيم كه ابن قيم جوزيه از شاگردان و ارادتمندان ابن تيميه بوده است و سهم زيادى در قوام بخشيدن به مسلكى كه او بنيان گذاشت، داشته است. صفدى ترجمه‌اى جانب‌دارانه براى ابن قيم نيز رقم زده است [۸].

    بعضى از كسانى كه زندگى‌اشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است [۹].

    صفدى، «ابراهيم بن ابى‌الغيث، شيخ جمال‌الدين بن حسام بخارى» را به‌عنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريه‌اى دو مجلس: يكى براى ميهمانان و ديگرى براى طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگى‌اش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در اين مناظره مدافع «سنت» مى‌داند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مى‌آورد، فقيه شيعى را مى‌نكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مى‌كند [۱۰].

    صفدى، علامه حلى را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاويل الشنيعة...» و در اين عبارت خصومت خويش را به‌وضوح نمايانده است [۱۱].

    صفدى به‌نوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مى‌كند. در وصف «جمال‌الدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال» [۱۲].

    شايد يكسان‌انگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى براى وانمود كردن ريشه‌گيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند [۱۳].

    در پايان بايد به اين نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مى‌شده‌اند... بااين‌همه نبايد از اين نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روى‌هم‌رفته، براى مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمى‌توان از اين اثر غافل شد [۱۴].

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است.

    در پاورقى‌ها كه توسط محقق نوشته شده است، علاوه بر ذكر منابع (ر.ك: پاورقى، ج1، ص18) و توضيح و تشريح برخى لغات سخت و ديرياب متن (ر.ك: همان، ص17)، توضيحاتى پيرامون برخى از اعلام مذكور در متن، ارائه گرديده است [۱۵].


    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.

    2. جهانبخش، جويا، «أعيان العصر در يك تصفح»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: آينه پژوهش، شماره 59، آذر و دى 1378 (5 صفحه، از 50 تا 54).


    پیوندها

    مطالعه کتاب أعیان العصر و أعوان النصر در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور

    1. مقدمه محقق، ج1، ص3-7
    2. ر.ك: جهانبخش، جويا، 1387، ص51
    3. ر.ك: همان
    4. ر.ك: همان
    5. ر.ك: همان
    6. ر.ك: همان
    7. همان
    8. همان
    9. همان
    10. همان
    11. همان
    12. همان، ص53
    13. همان
    14. ر.ك: همان، ص54
    15. ر.ك: همان، ص19