تاريخ الفلسفة اليونانية: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎م' به 'ی‌م'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ا' به 'ی‌ا')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎م' به 'ی‌م')
خط ۵۳: خط ۵۳:
بحث فصل چهارم، بازگشت به علم طبیعی با معرفی انباذقلس(امپدوکلس) دموکریتوس و آناکساگوراس است.<ref>ر.ک: همان، ص35-43</ref> باب دوم کتاب درباره سوفسطائیان و سقراط و سقراط‎گرایان است، باب سوم به معرفی افلاطون و نظریات او درباره معرفت (تذکار) و وجود و نگاه او به اخلاق و سیاست نوشته شده، باب چهارم درباره ارسطو و نگاه او به منطق و طبیعت و نفس و مابعدالطبیعه و اخلاق و سیاست است و باب‌های بعدی درباره ارتباط فلسفه و اخلاق و فلسفه و دین بحث می‌کنند.
بحث فصل چهارم، بازگشت به علم طبیعی با معرفی انباذقلس(امپدوکلس) دموکریتوس و آناکساگوراس است.<ref>ر.ک: همان، ص35-43</ref> باب دوم کتاب درباره سوفسطائیان و سقراط و سقراط‎گرایان است، باب سوم به معرفی افلاطون و نظریات او درباره معرفت (تذکار) و وجود و نگاه او به اخلاق و سیاست نوشته شده، باب چهارم درباره ارسطو و نگاه او به منطق و طبیعت و نفس و مابعدالطبیعه و اخلاق و سیاست است و باب‌های بعدی درباره ارتباط فلسفه و اخلاق و فلسفه و دین بحث می‌کنند.


نگارنده در خاتمه کتاب (پس از معرفی یوحنای نحوی) می‌نویسد: این‎گونه بود که فلسفه یونان بعد از دستیابی به بزرگ‎ترین و باشکوه‎ترین نتایج عقلی پس از یازده قرن پایان پذیرفت. البته هنوز به‎عنوان فلسفه بماهو فلسفه باقی مانده است و عقول جدید شرقیان و غربیان با آن دیالوگ برقرار کرده و از این افکار اندیشه‌های دیگری را پدید می‎آورند و برخی را هم رد و نفی می‌کنند... بدون شک بیشترین فضیلت در فلسفه یونان از آن افلاطون و [[ارسطو]] است؛ زیرا گستردگی و همچنین عمق و رفعت مطالب آنان در حدی است که هیچ‎یک از سابقین و لاحقین بر آنان به این قد و قواره نمی‌رسند. بلکه می‌توان گفت اگر این دو شخصیت نبودند، اندیشه‌های پیشینیان در هاله ابهام می‎ماند و همچنین شاهد پیدایش مدارس فلسفی پس از آنان هم نبودیم. این دو شخصیت موفق شدند که دو قطبی‌ای باشند که عقل انسانی بین آن‎ها در تردد است و گاهی به این تمایل می‎یابد و گاه به دیگری. شاید بتوان گفت که عقل انسانی به هر شکل و صورت و در قالب هر اندیشه‌ای که دربیاید در یکی از این مواقف خواهد ماند و از آن‎ها خارج نخواهد شد.<ref>ر.ک: خاتمه کتاب، ص304</ref>
نگارنده در خاتمه کتاب (پس از معرفی یوحنای نحوی) می‌نویسد: این‎گونه بود که فلسفه یونان بعد از دستیابی به بزرگ‎ترین و باشکوه‎ترین نتایج عقلی پس از یازده قرن پایان پذیرفت. البته هنوز به‎عنوان فلسفه بماهو فلسفه باقی مانده است و عقول جدید شرقیان و غربیان با آن دیالوگ برقرار کرده و از این افکار اندیشه‌های دیگری را پدید می‎آورند و برخی را هم رد و نفی می‌کنند... بدون شک بیشترین فضیلت در فلسفه یونان از آن افلاطون و [[ارسطو]] است؛ زیرا گستردگی و همچنین عمق و رفعت مطالب آنان در حدی است که هیچ‎یک از سابقین و لاحقین بر آنان به این قد و قواره نمی‌رسند. بلکه می‌توان گفت اگر این دو شخصیت نبودند، اندیشه‌های پیشینیان در هاله ابهام می‌ماند و همچنین شاهد پیدایش مدارس فلسفی پس از آنان هم نبودیم. این دو شخصیت موفق شدند که دو قطبی‌ای باشند که عقل انسانی بین آن‎ها در تردد است و گاهی به این تمایل می‎یابد و گاه به دیگری. شاید بتوان گفت که عقل انسانی به هر شکل و صورت و در قالب هر اندیشه‌ای که دربیاید در یکی از این مواقف خواهد ماند و از آن‎ها خارج نخواهد شد.<ref>ر.ک: خاتمه کتاب، ص304</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش