۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یش' به 'یش') |
جز (جایگزینی متن - 'یق' به 'یق') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
نویسنده درباره سفر محمدعلی شاه به استانبول مینویسد: در اسفند 1297 که دولت شوروی عدسه را تصرف کرد، محمدعلی شاه که در آنجا پارکی عالی خریده و در عمارتی شاهانه زندگی میکرد، بههمراه ملکه جهان (مادر احمد شاه) و دو پسر و یک دختر و بیستوسه نفر از ملازمان و وسایل بر یک کشتی فرانسوی سوار شده و بهسوی استانبول آمدند. جمعیت شاه و همراهانش که سوار این کشتی بودند، چهار هزار نفر، ولی ظرفیت آن هزار نفر بود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، ص38]</ref>. | نویسنده درباره سفر محمدعلی شاه به استانبول مینویسد: در اسفند 1297 که دولت شوروی عدسه را تصرف کرد، محمدعلی شاه که در آنجا پارکی عالی خریده و در عمارتی شاهانه زندگی میکرد، بههمراه ملکه جهان (مادر احمد شاه) و دو پسر و یک دختر و بیستوسه نفر از ملازمان و وسایل بر یک کشتی فرانسوی سوار شده و بهسوی استانبول آمدند. جمعیت شاه و همراهانش که سوار این کشتی بودند، چهار هزار نفر، ولی ظرفیت آن هزار نفر بود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، ص38]</ref>. | ||
احمدشاه در نامهای که توسط یکی از ناخداها به سفارت فرستاد درباره ماجرای توقیف کشتی به دست انگلیسیها به بهانه وجود بالشویکها در آن، مینویسد: «اودسا بالشویکی شد. من و همراهانم با یک کشتی فرانسوی فرار کردیم. چهار روز است در دریا | احمدشاه در نامهای که توسط یکی از ناخداها به سفارت فرستاد درباره ماجرای توقیف کشتی به دست انگلیسیها به بهانه وجود بالشویکها در آن، مینویسد: «اودسا بالشویکی شد. من و همراهانم با یک کشتی فرانسوی فرار کردیم. چهار روز است در دریا بیقوت و غذا ماندهایم. حالا که کشتی به دهنه بسفر رسیده، انگلیسیها به خیال اینکه مبادا در این کشتی بالشویک باشد، نمیگذارند وارد اسلامبول شود. شما از سفارت انگلیس اجازه بگیرید که ما را بگذارند پیاده بشویم»<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان]</ref>. | ||
پس از اجازه گرفتن از سفارت انگلیس، یک قایق موتوری (بههمراه غواص سفارت و پرچم ایران) برای پیاده کردن محمدعلی شاه و همراهانش بهاتفاق یک افسر انگلیسی فرستاده شد تا شاه و همراهانش را به ساحل بیاورند. ملکه جهان و خانمهای ایرانی دوست داشتند که در منزلی دربست ساکن شوند تا کسی مزاحمشان نشده و آزاد باشند، اما به دلیل فراهم نبودن چنین جایی آنان به دبستان ایرانیان که حیاطی بزرگ و حوض و فوارهای داشت، رفتند و به دلیل ورود آنان به مدرسه، آنجا تعطیل شد که باعث اعتراض عدهای گردید. نویسنده، در ادامه از آگهی کردن در روزنامه بهمنظور یافتن منزل جدید برای شاه و همراهان و یافتن چنین جایی سخن میگوید و از اینکه آنها به دلیل سختی آمدوشد در زمستان، مجددا خانهای را در استانبول کرایه کردند تا زمستان را در آنجا سپری کنند، ولی اجاره کردن منزل در استانبول مدتی بهطول انجامیده و این امر باعث شده که شاه و همراهان تا یافتن منزل اجارهای دوم در سفارتخانه بمانند. وی همچنین از روابط سرد شاه در ابتدای امر که پس از دیدن توجه فرزندش احمدشاه به سفیر، به روابط گرم با وی تبدیل شد، سخن میگوید. او مینویسد: گرمی این روابط به جایی رسید که محمدعلی شاه اغلب روزها یا به ملاقات من در سفارت میآمد و یا به بیوکآطه دعوتم میکرد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، 38-41]</ref>. | پس از اجازه گرفتن از سفارت انگلیس، یک قایق موتوری (بههمراه غواص سفارت و پرچم ایران) برای پیاده کردن محمدعلی شاه و همراهانش بهاتفاق یک افسر انگلیسی فرستاده شد تا شاه و همراهانش را به ساحل بیاورند. ملکه جهان و خانمهای ایرانی دوست داشتند که در منزلی دربست ساکن شوند تا کسی مزاحمشان نشده و آزاد باشند، اما به دلیل فراهم نبودن چنین جایی آنان به دبستان ایرانیان که حیاطی بزرگ و حوض و فوارهای داشت، رفتند و به دلیل ورود آنان به مدرسه، آنجا تعطیل شد که باعث اعتراض عدهای گردید. نویسنده، در ادامه از آگهی کردن در روزنامه بهمنظور یافتن منزل جدید برای شاه و همراهان و یافتن چنین جایی سخن میگوید و از اینکه آنها به دلیل سختی آمدوشد در زمستان، مجددا خانهای را در استانبول کرایه کردند تا زمستان را در آنجا سپری کنند، ولی اجاره کردن منزل در استانبول مدتی بهطول انجامیده و این امر باعث شده که شاه و همراهان تا یافتن منزل اجارهای دوم در سفارتخانه بمانند. وی همچنین از روابط سرد شاه در ابتدای امر که پس از دیدن توجه فرزندش احمدشاه به سفیر، به روابط گرم با وی تبدیل شد، سخن میگوید. او مینویسد: گرمی این روابط به جایی رسید که محمدعلی شاه اغلب روزها یا به ملاقات من در سفارت میآمد و یا به بیوکآطه دعوتم میکرد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/36669/2/38 ر.ک: همان، 38-41]</ref>. |
ویرایش