النظرة الدقيقة في قاعدة بسيط الحقيقة: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
جز (جایگزینی متن - 'یر' به 'یر') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
هر علمی را اصطلاحات خاصی است که معنی دقیق آن را اهل آن تشخیص میدهند. این مطلب درباره حکمت و عرفان نیز صادق است. اما شیخ احسائی با تمام نبوغی که داشته، به این دلیل که در فلسفه استاد ندیده و خودش به کتابهای فیلسوفان و عرفا مراجعه کرده و از ابتدا نیز نوعی جبهه در مقابل آرای آنان میگرفته، معنی دقیق برخی کلمات و قواعد را متوجه نشده؛ هرچند به ظن خودش آن را فهمیده باشد؛ ازاینرو آنها را طعن کرده و صریحا نسبت کفر و الحاد به ایشان داده است.<ref>ر.ک: همان، صفحههای د و ه</ref>. | هر علمی را اصطلاحات خاصی است که معنی دقیق آن را اهل آن تشخیص میدهند. این مطلب درباره حکمت و عرفان نیز صادق است. اما شیخ احسائی با تمام نبوغی که داشته، به این دلیل که در فلسفه استاد ندیده و خودش به کتابهای فیلسوفان و عرفا مراجعه کرده و از ابتدا نیز نوعی جبهه در مقابل آرای آنان میگرفته، معنی دقیق برخی کلمات و قواعد را متوجه نشده؛ هرچند به ظن خودش آن را فهمیده باشد؛ ازاینرو آنها را طعن کرده و صریحا نسبت کفر و الحاد به ایشان داده است.<ref>ر.ک: همان، صفحههای د و ه</ref>. | ||
از جمله مواردی که نسبت کفر به [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین شیرازی]] (که علاوه بر اقرار به اسلام، مناسک آن را انجام میداد و هفت بار پیاده به حج رفت و در هفتمین بار در همان مسیر از دنیا رفت) داده است، در اوایل شرحش بر رساله «حکمت عرشیه» اوست. احسائی، پس از نقل این قول [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرا]]: «إن الموجود إما حقيقة الوجود أو غيرها و نعني بحقيقة الوجود، ما لا يشوبه شيء غير الوجود من عموم أو خصوص أو حدّ أو نهایة أو ماهية أو نقص أو عدم و هو المسمى بواجبالوجود. فنقول: لو لم تكن حقيقة الوجود موجودة لم يكن شيء من الأشياء موجودا لكنّ اللّازم باطل، بديهة، فكذا الملزوم»، به ابطال آن پرداخته و این نوع تقسیمبندی او را باطل دانسته و تقسیم دیگری ارائه داده و اینگونه نوشته: «محلّ التقسيم مع لحاظ تسمية من يصدق عليه اسم الوجود من حيث إنّه «هست» كما في الّلغة الفارسیة ثلاثة أنواع: أحدها: مثال الفاعل و اسمه كالقائم بالنّسبة إلى زيد... و ثانيها: الفعل أعني المشية و الإرادة و الإبداع... و ثالثها: المفعول الأوّل و هو عندنا هو النّور المحمّدي». شیخ احمد، گویا متوجه این امر شده که منظور [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] در تقسیم، یک چیز بوده و خودش چیز دیگری را نقد کرده است؛ ازاینرو مینویسد: اگر فکر میکنید [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرا]] چنین چیزی را اراده نکرده، میتوانید به کلمات دامادش [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فیض کاشانی]] در «[[الكلمات المكنونة (چاپ کنگره فیض)|الكلمات المكنونة]]» مراجعه کنید. وی پس از ذکر عباراتی از [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فیض]]، میگوید: اگر این کلمات به وحدت وجود - که علما بر تکفیر معتقد به آن اجماع دارند - اشاره ندارد، پس وحدت وجود، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بلکه کلمات او امری بالاتر، یعنی وحدت وجود و موجود را | از جمله مواردی که نسبت کفر به [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین شیرازی]] (که علاوه بر اقرار به اسلام، مناسک آن را انجام میداد و هفت بار پیاده به حج رفت و در هفتمین بار در همان مسیر از دنیا رفت) داده است، در اوایل شرحش بر رساله «حکمت عرشیه» اوست. احسائی، پس از نقل این قول [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرا]]: «إن الموجود إما حقيقة الوجود أو غيرها و نعني بحقيقة الوجود، ما لا يشوبه شيء غير الوجود من عموم أو خصوص أو حدّ أو نهایة أو ماهية أو نقص أو عدم و هو المسمى بواجبالوجود. فنقول: لو لم تكن حقيقة الوجود موجودة لم يكن شيء من الأشياء موجودا لكنّ اللّازم باطل، بديهة، فكذا الملزوم»، به ابطال آن پرداخته و این نوع تقسیمبندی او را باطل دانسته و تقسیم دیگری ارائه داده و اینگونه نوشته: «محلّ التقسيم مع لحاظ تسمية من يصدق عليه اسم الوجود من حيث إنّه «هست» كما في الّلغة الفارسیة ثلاثة أنواع: أحدها: مثال الفاعل و اسمه كالقائم بالنّسبة إلى زيد... و ثانيها: الفعل أعني المشية و الإرادة و الإبداع... و ثالثها: المفعول الأوّل و هو عندنا هو النّور المحمّدي». شیخ احمد، گویا متوجه این امر شده که منظور [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] در تقسیم، یک چیز بوده و خودش چیز دیگری را نقد کرده است؛ ازاینرو مینویسد: اگر فکر میکنید [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرا]] چنین چیزی را اراده نکرده، میتوانید به کلمات دامادش [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فیض کاشانی]] در «[[الكلمات المكنونة (چاپ کنگره فیض)|الكلمات المكنونة]]» مراجعه کنید. وی پس از ذکر عباراتی از [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فیض]]، میگوید: اگر این کلمات به وحدت وجود - که علما بر تکفیر معتقد به آن اجماع دارند - اشاره ندارد، پس وحدت وجود، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بلکه کلمات او امری بالاتر، یعنی وحدت وجود و موجود را میرساند<ref>ر.ک: همان، صفحههای ه - ز</ref>. | ||
[[شهابی، محمود|محمود شهابی]]، پس از بیان این کلمات، نقد ظریفی را از دیگر شارح حکمت عرشیه، یعنی مولی محمداسماعیل بن مولی سمیع اصفهانی ذکر میکند که پس از نقل مطلب بالا از شیخ احمد احسائی در فوق، در پاسخ به او مینویسد: مورد تقسیم در اینجا، موجودی است که موضوع علم الهی است، نه حقیقت وجود... من در تعجبم که چگونه احسائی احتمال عدم فهم منظور از کلام [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن]] را نداده؛ درحالیکه [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن]] از شخصیتهای عالم به اخبار اهلبیت(ع) است. منظور [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن]] از وجود مضاف إلی الله تعالی، وجود منبسط، یعنی امر الهی و فعل اوست که ربط محض و اضافه اشراقیه صِرف است و في ذاته، هیچ حکمی بر آن نمیشود..<ref>ر.ک: همان، صفحههای ح و ط</ref>. | [[شهابی، محمود|محمود شهابی]]، پس از بیان این کلمات، نقد ظریفی را از دیگر شارح حکمت عرشیه، یعنی مولی محمداسماعیل بن مولی سمیع اصفهانی ذکر میکند که پس از نقل مطلب بالا از شیخ احمد احسائی در فوق، در پاسخ به او مینویسد: مورد تقسیم در اینجا، موجودی است که موضوع علم الهی است، نه حقیقت وجود... من در تعجبم که چگونه احسائی احتمال عدم فهم منظور از کلام [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن]] را نداده؛ درحالیکه [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن]] از شخصیتهای عالم به اخبار اهلبیت(ع) است. منظور [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن]] از وجود مضاف إلی الله تعالی، وجود منبسط، یعنی امر الهی و فعل اوست که ربط محض و اضافه اشراقیه صِرف است و في ذاته، هیچ حکمی بر آن نمیشود..<ref>ر.ک: همان، صفحههای ح و ط</ref>. | ||
نسخهٔ ۲۲ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۳:۴۵
النظرة الدقيقة في قاعدة بسيط الحقيقة ، نوشته محمود شهابی، کتابی است به زبان عربی با موضوع فلسفه و عرفان اسلامی. نویسنده در این اثر، درباره وحدت وجود و قاعده بسيط الحقيقه بحث کرده و معنی دقیق این کلمه را مشخص کرده است. هدف او بیان اشتباهات و سوء فهمهای شیخ احمد احسائی از این قاعده است.
ساختار
کتاب، دارای مقدمه، مطالب و خاتمه است. مقدمه، مشتمل بر چهار امر و مطالب دارای دو مبحث است که مبحث دوم خود حاوی پنج فصل میباشد[۱].
گزارش محتوا
شهابی، درباره هدف از نگارش این کتاب مینویسد: یکی از فضلای شیخیه کرمانی در 28 تیر 1337ش، در روستای میگون از ییلاقات تهران، کتابی از میرزا ابوالقاسم خان ابراهیمی را به من داد و خواست تا نظرم را درباره آن بگویم. در میان مطالب آن به کلامی از شیخ احمد احسائی (متوفی1243 هجری) درباره قاعده «بسيط الحقيقة كل الأشياء»، برخوردم که کنه معنای آن بر وی پوشیده مانده بود؛ ازاینرو، بر خودم لازم دانستم به بیان معنی دقیق این کلمه بپردازم و به برخی از سؤالات در این زمینه نیز پاسخ بدهم. برای تحقق این مقصود کتاب حاضر را نوشتم که در آن از کلمات معقول و منقول آنان استفاده کردم و برخی مطالب هم به آن افزودم و «النظرة الدقيقة في بيان قاعدة بسيط الحقيقة» نامیدمش[۲].
هر علمی را اصطلاحات خاصی است که معنی دقیق آن را اهل آن تشخیص میدهند. این مطلب درباره حکمت و عرفان نیز صادق است. اما شیخ احسائی با تمام نبوغی که داشته، به این دلیل که در فلسفه استاد ندیده و خودش به کتابهای فیلسوفان و عرفا مراجعه کرده و از ابتدا نیز نوعی جبهه در مقابل آرای آنان میگرفته، معنی دقیق برخی کلمات و قواعد را متوجه نشده؛ هرچند به ظن خودش آن را فهمیده باشد؛ ازاینرو آنها را طعن کرده و صریحا نسبت کفر و الحاد به ایشان داده است.[۳].
از جمله مواردی که نسبت کفر به صدرالمتألهین شیرازی (که علاوه بر اقرار به اسلام، مناسک آن را انجام میداد و هفت بار پیاده به حج رفت و در هفتمین بار در همان مسیر از دنیا رفت) داده است، در اوایل شرحش بر رساله «حکمت عرشیه» اوست. احسائی، پس از نقل این قول صدرا: «إن الموجود إما حقيقة الوجود أو غيرها و نعني بحقيقة الوجود، ما لا يشوبه شيء غير الوجود من عموم أو خصوص أو حدّ أو نهایة أو ماهية أو نقص أو عدم و هو المسمى بواجبالوجود. فنقول: لو لم تكن حقيقة الوجود موجودة لم يكن شيء من الأشياء موجودا لكنّ اللّازم باطل، بديهة، فكذا الملزوم»، به ابطال آن پرداخته و این نوع تقسیمبندی او را باطل دانسته و تقسیم دیگری ارائه داده و اینگونه نوشته: «محلّ التقسيم مع لحاظ تسمية من يصدق عليه اسم الوجود من حيث إنّه «هست» كما في الّلغة الفارسیة ثلاثة أنواع: أحدها: مثال الفاعل و اسمه كالقائم بالنّسبة إلى زيد... و ثانيها: الفعل أعني المشية و الإرادة و الإبداع... و ثالثها: المفعول الأوّل و هو عندنا هو النّور المحمّدي». شیخ احمد، گویا متوجه این امر شده که منظور ملاصدرا در تقسیم، یک چیز بوده و خودش چیز دیگری را نقد کرده است؛ ازاینرو مینویسد: اگر فکر میکنید صدرا چنین چیزی را اراده نکرده، میتوانید به کلمات دامادش ملا محسن فیض کاشانی در «الكلمات المكنونة» مراجعه کنید. وی پس از ذکر عباراتی از ملا محسن فیض، میگوید: اگر این کلمات به وحدت وجود - که علما بر تکفیر معتقد به آن اجماع دارند - اشاره ندارد، پس وحدت وجود، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بلکه کلمات او امری بالاتر، یعنی وحدت وجود و موجود را میرساند[۴]. محمود شهابی، پس از بیان این کلمات، نقد ظریفی را از دیگر شارح حکمت عرشیه، یعنی مولی محمداسماعیل بن مولی سمیع اصفهانی ذکر میکند که پس از نقل مطلب بالا از شیخ احمد احسائی در فوق، در پاسخ به او مینویسد: مورد تقسیم در اینجا، موجودی است که موضوع علم الهی است، نه حقیقت وجود... من در تعجبم که چگونه احسائی احتمال عدم فهم منظور از کلام ملا محسن را نداده؛ درحالیکه ملا محسن از شخصیتهای عالم به اخبار اهلبیت(ع) است. منظور ملا محسن از وجود مضاف إلی الله تعالی، وجود منبسط، یعنی امر الهی و فعل اوست که ربط محض و اضافه اشراقیه صِرف است و في ذاته، هیچ حکمی بر آن نمیشود..[۵].
محمود شهابی در نهایت از انتساب کفر و الحاد به کسانی که نهتنها اقرار به اسلام دارند و احکام الهی را هم مراعات میکنند، بلکه عالم در این زمینه هم هستند، تنها به دلیل وجود برخی عبارات در کلماتشان، آنهم با عدم فهم معنی دقیق آن کلمات، اظهار تأسف میکند. وی پس از بیان معانی چهارگانه برای وحدت و بیان فسادِ فقط اعتقاد به یک نوع از این چهار نوع وحدت در وجود، قول به اصالت ماهیت را هم در نهایت بازگشتکننده به قول به وحدت وجود میداند و میگوید: حتی کسانی مانند شیخ احسائی هم که قائل به اصالت وجود و ماهیت باهم هستند، در حقیقت [ناخواسته] قائل به وحدت وجود میباشند[۶].
در مقدمه این کتاب، مباحث وجود و ماهیت، اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، اینکه وجود حقیقت واحدی است که دارای مراتب مختلف است، منظور فلاسفه از «بساطت» و «اشیاء» در قاعده «بسيط الحقيقة كل الأشياء» بیان شده است. نویسنده، محتوای اصلی مطالب را در دو مبحث توضیح میدهد: استدلال بر اینکه بسیط الحقیقه کل اشیاء است و لوازم بساطت یا فروع این قاعده، مثل اینکه بسیط، واحد و احد و ازلی و... است. او هرکدام از واحدیت، احدیت، ازلیت، ابدیت و عین صفات وجودیه کمالیه بودن بسیط حقیقی را در یک فصل مجزا توضیح میدهد. محمود شهابی، در خاتمه کتاب، برخی از آیات و رویات قابل استشهاد در تقریر خودش از این قاعده را ذکر میکند[۷].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب آمده است. پاورقیها علاوه بر ذکر ارجاعات، حاوی مطالب مفیدی در توضیح متن هستند. در انتهای کتاب، 38 مورد از مؤلفات همین نویسنده و قبل از آن تصحیح اغلاط چاپی ذکر شده است.[۸].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه کتاب.