الأقوال الذهبية: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
}} | }} | ||
'''الأقوال الذهبية'''، تألیف احمد حمیدالدین | '''الأقوال الذهبية'''، تألیف [[کرمانی، احمد بن عبدالله|احمد حمیدالدین کرمانی]]، ردی است بر آراء [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زکریای رازی]] و بهویژه طب روحانی او که نویسنده در آن، اقوال [[رازی، محمد بن زکریا|رازی]] را بهنحو اختصار ذکر و پس از رد و نقض آن، عقیده خود را بیان کرده است. | ||
تحقیق کتاب توسط مصطفی غالب انجام گرفته است. | تحقیق کتاب توسط [[غالب، مصطفي|مصطفی غالب]] انجام گرفته است. | ||
==انگیزه تألیف== | ==انگیزه تألیف== | ||
نویسنده قصد و غرض خود را از نوشتن کتاب، بدینگونه بیان کرده است: «... کتابی از محمد بن زکریای | نویسنده قصد و غرض خود را از نوشتن کتاب، بدینگونه بیان کرده است: «... کتابی از [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زکریای رازی]]، موسوم به طب روحانی به دستم رسید. ابواب کتاب را با تأمل خواندم و قصد و غرض گفتار وی را بهتمامی جستجو کردم و دریافتم که آنچه وی به گمان خویش طب روحانی پنداشته است، آنچنان نیست که در کتاب طب جسمانی بدان پرداخته است؛ زیرا در این یک (طب جسمانی)، چون سوار چابکی است که در میدان یکهتازی میکند و در آن یک (طب روحانی)، چون سخنچین مغروری است که بیپروا، آنچه را نمیداند، از دیگران روایت میکند... پس بر ما واجب است که خطای وی را در آنچه ایراد کرده است، آشکار سازیم...»<ref>ر.ک: کرمانی، حمیدالدین، صفحه یازده - سیزده</ref>. | ||
در میان دانشمندان و نویسندگان اولیه اسماعیلی، دانستن افکار و آراء پسر زکریا و نقض و جرح آنها، رواج داشت و چنانکه میدانیم، ابوحاتم رازی، مهمترین کتاب خود را که «أعلام النبوة» نام دارد، در رد بر محمد بن زکریای رازی نوشت و این کتاب، نظر به اهمیت خاصی که داشت، فصل جدیدی را در معارف اسماعیلی گشود و پس از وی، اکثر بزرگان و دعات اسماعیلی، چون حمیدالدین و ناصرخسرو، بخش بزرگی از آثار خود را در رد بر محمد بن زکریا... اختصاص دادند تا حدی که در میان دیگر فرق اسلامی، از حیث مناظره با اهل کفر و الحاد و بهویژه در نقض و رد آراء محمد بن زکریا، مقام خاصی دارند و کتاب حاضر نیز در عداد همین مقوله از کتب قرار دارد<ref>ر.ک: همان، صفحه یازده</ref>. | در میان دانشمندان و نویسندگان اولیه اسماعیلی، دانستن افکار و آراء پسر زکریا و نقض و جرح آنها، رواج داشت و چنانکه میدانیم، ابوحاتم رازی، مهمترین کتاب خود را که «أعلام النبوة» نام دارد، در رد بر محمد بن زکریای رازی نوشت و این کتاب، نظر به اهمیت خاصی که داشت، فصل جدیدی را در معارف اسماعیلی گشود و پس از وی، اکثر بزرگان و دعات اسماعیلی، چون حمیدالدین و ناصرخسرو، بخش بزرگی از آثار خود را در رد بر [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زکریا]]... اختصاص دادند تا حدی که در میان دیگر فرق اسلامی، از حیث مناظره با اهل کفر و الحاد و بهویژه در نقض و رد آراء محمد بن زکریا، مقام خاصی دارند و کتاب حاضر نیز در عداد همین مقوله از کتب قرار دارد<ref>ر.ک: همان، صفحه یازده</ref>. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
عنوان باب اول، «في إبانة الخطأ المستمر علی ابن زكريا في طبه الروحاني» (در آشکار ساختن خطای پسر زکریا در طب روحانی او) است و عنوان باب دوم، «في إبانة الحق المستقر في ما هو حق الطب النفساني» (در آشکار ساختن حق مستقر در حقیقت طب نفسانی) نام دارد و چنانکه از عنوان این دو باب آشکار است، باب اول، در رد و ابطال آراء رازی و طب روحانی او و باب دوم، در اثبات حقیقت نفس و طب روحانی از دیدگاه حمیدالدین است<ref>ر.ک: کرمانی، حمیدالدین، صفحه سیزده</ref>. | عنوان باب اول، «في إبانة الخطأ المستمر علی ابن زكريا في طبه الروحاني» (در آشکار ساختن خطای پسر زکریا در طب روحانی او) است و عنوان باب دوم، «في إبانة الحق المستقر في ما هو حق الطب النفساني» (در آشکار ساختن حق مستقر در حقیقت طب نفسانی) نام دارد و چنانکه از عنوان این دو باب آشکار است، باب اول، در رد و ابطال آراء رازی و طب روحانی او و باب دوم، در اثبات حقیقت نفس و طب روحانی از دیدگاه حمیدالدین است<ref>ر.ک: کرمانی، حمیدالدین، صفحه سیزده</ref>. | ||
در قول اول از باب اول، حمیدالدین فصل اول از کتاب «أعلام النبوة» را که به مناظره میان ابوحاتم و زکریای رازی اختصاص دارد، بهتمامی نقل میکند و سپس میان آن دو به داوری میپردازد. سؤالی که پسر زکریا مطرح میکند، این است که چرا خداوند قومی را به انبیا مخصوص میگرداند و قومی دیگر را از وجود آنان محروم میکند و به این ترتیب، تفضل و ترجیحی میان اقوام و ملل، قائل میشود و چرا با تأسیس ادیان مختلف، موجب بروز عداوت میشود و از این رهگذر، عده کثیری از مردم هلاک میشوند. نظر رازی این است که بهتر آن بود که خداوند، مصالح بندگان را از طریق الهام بدانان میآموخت تا همه از این فیض بهرهمند شوند و کسی بهتنهایی از این موهبت، برخوردار نمیشد. در اینجا حمیدالدین جواب ابوحاتم را نقل و سپس میان آن دو به حکمیت میپردازد. به نظر حمیدالدین، جواب ابوحاتم اگرچه نیک و پسندیده است، ولی وافی به مقصود نیست. وی کوشش میکند تا از طریق ادله عقلی، ضرورت ارسال رسل برای هدایت نوع بشر را اثبات کند<ref>ر.ک: همان، صفحه سیزده و چهارده</ref>. | در قول اول از باب اول، حمیدالدین فصل اول از کتاب «أعلام النبوة» را که به مناظره میان ابوحاتم و [[رازی، محمد بن زکریا|زکریای رازی]] اختصاص دارد، بهتمامی نقل میکند و سپس میان آن دو به داوری میپردازد. سؤالی که پسر زکریا مطرح میکند، این است که چرا خداوند قومی را به انبیا مخصوص میگرداند و قومی دیگر را از وجود آنان محروم میکند و به این ترتیب، تفضل و ترجیحی میان اقوام و ملل، قائل میشود و چرا با تأسیس ادیان مختلف، موجب بروز عداوت میشود و از این رهگذر، عده کثیری از مردم هلاک میشوند. نظر رازی این است که بهتر آن بود که خداوند، مصالح بندگان را از طریق الهام بدانان میآموخت تا همه از این فیض بهرهمند شوند و کسی بهتنهایی از این موهبت، برخوردار نمیشد. در اینجا حمیدالدین جواب ابوحاتم را نقل و سپس میان آن دو به حکمیت میپردازد. به نظر حمیدالدین، جواب ابوحاتم اگرچه نیک و پسندیده است، ولی وافی به مقصود نیست. وی کوشش میکند تا از طریق ادله عقلی، ضرورت ارسال رسل برای هدایت نوع بشر را اثبات کند<ref>ر.ک: همان، صفحه سیزده و چهارده</ref>. | ||
در قول دوم، غرض حمیدالدین اثبات این امر است که تسمیه کتاب به «طب روحانی»، خطایی بزرگ است. در اینجا حمیدالدین گفتار پسر زکریا در آغاز کتاب طب روحانی را نقل کرده و آنگاه به تحلیل لفظ طب میپردازد. این کلمه، شامل دو معنی است: یکی نظری و دیگری عملی. طب نظری عبارت از شناختن دردها و دواها بهترتیب خاص و نیز معرفت طبائع اجسام از لحاظ حرارت و برودت و غیره است. طب عملی، مبین نحوه استعمال داروهایی است که در دفع امراض، از آنها استفاده میشود و همچنین افزارهایی که انسان را در رسیدن به این مقصود، یاری میکند، به ما میشناساند. آنگاه کرمانی میگوید که خالی بودن کتاب وی از این دو گونه دانش نظری و عملی، در مورد معرفت نفس، خطایی بزرگ است که بر هیچکس پوشیده نیست و این مطلب را کرارا در کتاب خود گوشزد مینماید؛ پس چگونه این کتاب میتواند همتا و عدیل کتاب طب منصوری باشد که دردها و درمانها را با نظم و ترتیب خاصی ذکر کرده است؟ بنابراین هیچگونه نفعی در این کتاب نیست و خواندن آن هیچ سودی ندارد<ref>ر.ک: همان، صفحه چهارده و پانزده</ref>. | در قول دوم، غرض حمیدالدین اثبات این امر است که تسمیه کتاب به «طب روحانی»، خطایی بزرگ است. در اینجا حمیدالدین گفتار پسر زکریا در آغاز کتاب طب روحانی را نقل کرده و آنگاه به تحلیل لفظ طب میپردازد. این کلمه، شامل دو معنی است: یکی نظری و دیگری عملی. طب نظری عبارت از شناختن دردها و دواها بهترتیب خاص و نیز معرفت طبائع اجسام از لحاظ حرارت و برودت و غیره است. طب عملی، مبین نحوه استعمال داروهایی است که در دفع امراض، از آنها استفاده میشود و همچنین افزارهایی که انسان را در رسیدن به این مقصود، یاری میکند، به ما میشناساند. آنگاه کرمانی میگوید که خالی بودن کتاب وی از این دو گونه دانش نظری و عملی، در مورد معرفت نفس، خطایی بزرگ است که بر هیچکس پوشیده نیست و این مطلب را کرارا در کتاب خود گوشزد مینماید؛ پس چگونه این کتاب میتواند همتا و عدیل کتاب طب منصوری باشد که دردها و درمانها را با نظم و ترتیب خاصی ذکر کرده است؟ بنابراین هیچگونه نفعی در این کتاب نیست و خواندن آن هیچ سودی ندارد<ref>ر.ک: همان، صفحه چهارده و پانزده</ref>. | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
نسخهٔ ۲۷ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۱۷
الأقوال الذهبية | |
---|---|
پدیدآوران | کرماني، احمد بن عبدالله (نويسنده) غالب، مصطفي (محقق) |
ناشر | دار محيو |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | مجلد1: 1977م, |
موضوع | روان شناسي اسلامي نفس |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 216/5 /ک4الف7 |
الأقوال الذهبية، تألیف احمد حمیدالدین کرمانی، ردی است بر آراء محمد بن زکریای رازی و بهویژه طب روحانی او که نویسنده در آن، اقوال رازی را بهنحو اختصار ذکر و پس از رد و نقض آن، عقیده خود را بیان کرده است.
تحقیق کتاب توسط مصطفی غالب انجام گرفته است.
انگیزه تألیف
نویسنده قصد و غرض خود را از نوشتن کتاب، بدینگونه بیان کرده است: «... کتابی از محمد بن زکریای رازی، موسوم به طب روحانی به دستم رسید. ابواب کتاب را با تأمل خواندم و قصد و غرض گفتار وی را بهتمامی جستجو کردم و دریافتم که آنچه وی به گمان خویش طب روحانی پنداشته است، آنچنان نیست که در کتاب طب جسمانی بدان پرداخته است؛ زیرا در این یک (طب جسمانی)، چون سوار چابکی است که در میدان یکهتازی میکند و در آن یک (طب روحانی)، چون سخنچین مغروری است که بیپروا، آنچه را نمیداند، از دیگران روایت میکند... پس بر ما واجب است که خطای وی را در آنچه ایراد کرده است، آشکار سازیم...»[۱].
در میان دانشمندان و نویسندگان اولیه اسماعیلی، دانستن افکار و آراء پسر زکریا و نقض و جرح آنها، رواج داشت و چنانکه میدانیم، ابوحاتم رازی، مهمترین کتاب خود را که «أعلام النبوة» نام دارد، در رد بر محمد بن زکریای رازی نوشت و این کتاب، نظر به اهمیت خاصی که داشت، فصل جدیدی را در معارف اسماعیلی گشود و پس از وی، اکثر بزرگان و دعات اسماعیلی، چون حمیدالدین و ناصرخسرو، بخش بزرگی از آثار خود را در رد بر محمد بن زکریا... اختصاص دادند تا حدی که در میان دیگر فرق اسلامی، از حیث مناظره با اهل کفر و الحاد و بهویژه در نقض و رد آراء محمد بن زکریا، مقام خاصی دارند و کتاب حاضر نیز در عداد همین مقوله از کتب قرار دارد[۲].
ساختار
کتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در دو باب و هر باب در شش قول تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، ابتدا مطالبی پیرامون کتاب مطرح گردیده و سپس، ضمن ارائه شرح حال مختصری از نویسنده، به اقدامات تحقیقی و نسخ خطی کتاب، اشاره شده است[۳].
عنوان باب اول، «في إبانة الخطأ المستمر علی ابن زكريا في طبه الروحاني» (در آشکار ساختن خطای پسر زکریا در طب روحانی او) است و عنوان باب دوم، «في إبانة الحق المستقر في ما هو حق الطب النفساني» (در آشکار ساختن حق مستقر در حقیقت طب نفسانی) نام دارد و چنانکه از عنوان این دو باب آشکار است، باب اول، در رد و ابطال آراء رازی و طب روحانی او و باب دوم، در اثبات حقیقت نفس و طب روحانی از دیدگاه حمیدالدین است[۴].
در قول اول از باب اول، حمیدالدین فصل اول از کتاب «أعلام النبوة» را که به مناظره میان ابوحاتم و زکریای رازی اختصاص دارد، بهتمامی نقل میکند و سپس میان آن دو به داوری میپردازد. سؤالی که پسر زکریا مطرح میکند، این است که چرا خداوند قومی را به انبیا مخصوص میگرداند و قومی دیگر را از وجود آنان محروم میکند و به این ترتیب، تفضل و ترجیحی میان اقوام و ملل، قائل میشود و چرا با تأسیس ادیان مختلف، موجب بروز عداوت میشود و از این رهگذر، عده کثیری از مردم هلاک میشوند. نظر رازی این است که بهتر آن بود که خداوند، مصالح بندگان را از طریق الهام بدانان میآموخت تا همه از این فیض بهرهمند شوند و کسی بهتنهایی از این موهبت، برخوردار نمیشد. در اینجا حمیدالدین جواب ابوحاتم را نقل و سپس میان آن دو به حکمیت میپردازد. به نظر حمیدالدین، جواب ابوحاتم اگرچه نیک و پسندیده است، ولی وافی به مقصود نیست. وی کوشش میکند تا از طریق ادله عقلی، ضرورت ارسال رسل برای هدایت نوع بشر را اثبات کند[۵].
در قول دوم، غرض حمیدالدین اثبات این امر است که تسمیه کتاب به «طب روحانی»، خطایی بزرگ است. در اینجا حمیدالدین گفتار پسر زکریا در آغاز کتاب طب روحانی را نقل کرده و آنگاه به تحلیل لفظ طب میپردازد. این کلمه، شامل دو معنی است: یکی نظری و دیگری عملی. طب نظری عبارت از شناختن دردها و دواها بهترتیب خاص و نیز معرفت طبائع اجسام از لحاظ حرارت و برودت و غیره است. طب عملی، مبین نحوه استعمال داروهایی است که در دفع امراض، از آنها استفاده میشود و همچنین افزارهایی که انسان را در رسیدن به این مقصود، یاری میکند، به ما میشناساند. آنگاه کرمانی میگوید که خالی بودن کتاب وی از این دو گونه دانش نظری و عملی، در مورد معرفت نفس، خطایی بزرگ است که بر هیچکس پوشیده نیست و این مطلب را کرارا در کتاب خود گوشزد مینماید؛ پس چگونه این کتاب میتواند همتا و عدیل کتاب طب منصوری باشد که دردها و درمانها را با نظم و ترتیب خاصی ذکر کرده است؟ بنابراین هیچگونه نفعی در این کتاب نیست و خواندن آن هیچ سودی ندارد[۶].
سپس حمیدالدین در هریک از فصلهای باب اول کتاب طب روحانی، یکی از اصول مهم تفکر رازی را مورد نقض و جرح قرار میدهد و مهمتر از همه، ایراد و اعتراض وی بر مفهوم «عقل» نزد رازی است. وی عبارت رازی را در مورد عقل، دقیقا نقل میکند و پس از نقل گفتار وی، آن را نقض میکند[۷].
در سه فصل بعدی، حمیدالدین یکیک فصول کتاب طب روحانی را مورد بحث قرار میدهد و قطعاتی را که مورد ایراد وی است، نقل میکند. مخصوصا گفتار افلاطون را در مورد تقسیم سهگانه نفس، به نفس عاقله، غضبیه و شهوانیه، مورد رد و نقض قرار میدهد. در اینجا آنچه شایسته ذکر است، این است که ایراد حمیدالدین بر افلاطون در مورد تقسیم سهگانه نفس، بیشتر از آنجا ناشی میشود که رازی خود را پیرو عقاید افلاطون میداند؛ چنانکه در کتاب «أعلام النبوة»، سخنان افلاطون را (مثلا در باب زمان و مکان و دهر) نقل و از آنها دفاع میکند. نفس به نظر وی، وجودی واحد است که به اعتبار وحدت، افعال متکثر از آن صادر میشود و به تعبیر صدرالمتألهین «النفس في وحدته كل القوی». نفس، وجودی واحد و سنخی فارد است، ولی به اعتبارات مختلف، افعال گوناگون از آن صادر میشود؛ به اعتباری میشنود و به اعتبار دیگر، سخن میگوید و به اعتباری، حرکت میکند؛ درست مانند نجاری که آلات و افزارهای گوناگون را بهکار میگیرد، ولی علیرغم این تعدد افعال و آثار، وجودی واحد دارد[۸].
یکی از نکات دیگری که سخت مورد اعتراض کرمانی است، مسئله تناسخ است. رازی چنانکه از اشاراتی که در کتاب «أعلام النبوة» (مثلا در خصوص تعلم فلسفه) برمیآید، قائل به تناسخ بوده است و به همین جهت، نویسندگان اسماعیلی بخشی از نوشتههای خود را به رد این نظریه اختصاص دادهاند؛ چنان که حکیم ناصرخسرو، فصلی از کتاب معروف «زاد المسافرين» را به ابطال مسئله تناسخ اختصاص داده است. حمیدالدین نیز به رد این نظریه پرداخته و اعتقاد به آن را باطل و فاسد شمرده است[۹].
یکی دیگر از نظریههای رازی که مورد انتقاد حمیدالدین است، نظریه وی درباره لذت و الم است که بیشباهت به نظریههای طبیعتگرایانه برخی از فیلسوفان اروپایی چون دکارت و اسپینوزا نیست[۱۰].
حمیدالدین طب روحانی را چنانکه هست، بازمینماید و نشان میدهد که از شریفترین دانشهاست و کسی که در این علم تبحر دارد، رئیس عالم نفس است و از سوی خداوند، به خلافت منصوب شده است و از شریفترین مردمان است. سپس ضرورت درمان نفس علیل و داروی آن را بیان میکند و نشان میدهد که احوال نفس و ماهیت آن چیست. نفس در ذات خود حیات و حی است؛ نفس، جسم و عرض نیست و وجود وحدانی دارد؛ ذات آن منقسم به اجزا نیست[۱۱].
آنگاه کرمانی مشابهتی را که میان طب جسدانی و طب روحانی وجود دارد، بازمینماید و نشان میدهد که در طب روحانی، مرض چیست و درمان کدام است و اثر داروی نفسانی چیست و چه چیز باعث اعتلا و قوام آن میشود و گفتار طبیب در طب روحانی چگونه است و نیز در طب روحانی گرفتن نبض و قاروره چیست و علائمی که با آن میتوان به مرض روحانی پی برد، کدام است و کدامیک از این امراض حاد و کدامیک از آنها مزمن است[۱۲].
خلاصه آنکه اثر حاضر از لحاظ شناخت روحانی و معنوی نفس، اهمیت بسزایی دارد و میتوان آن را از مهمترین کتب علم النفس در جهان اسلام بشمار آورد[۱۳].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده و در پاورقیها بیشتر به اختلاف نسخ، پرداخته شده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: کرمانی، حمیدالدین، صفحه یازده - سیزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه یازده
- ↑ ر.ک: مقدمه، ص5-12
- ↑ ر.ک: کرمانی، حمیدالدین، صفحه سیزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه سیزده و چهارده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه چهارده و پانزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه پانزده و شانزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه هجده و نوزده
- ↑ ر.ک: همان، صفحه نوزده
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، صفحه بیست
- ↑ ر.ک: همان، صفحه بیست و بیستویک
- ↑ ر.ک: همان، صفحه بیستویک
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- کرمانی، حمیدالدین، «الأقوال الذهبية»، تحقیق و تصحیح صلاح الصاوی، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، 1397ق.