۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:25 اسفند الی 24 فروردین(97)' به 'رده:25 اسفند الی 24 فروردین(98)') |
جز (جایگزینی متن - '.' به '.') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
مقرر مقدمهاش با ذکر جایگاه علم فقه آغاز کرده است: «شریفترین علم پس از علم کلام علم فقه یعنی علم استدلالی تحقیقی در مسائل دین است که موجب سعادت انسان در عرصههای دینی و اجتماعی، دنیوی و اخروی است. با فقه هدایت به راه استوار بهدست میآید و بهوسیله آن انسان به کمالات واقعی ابدی ارتقاء مییابد». سپس با استناد به روایت «الکمال کل الكمال التفقه في الدين...» تفقه در دین را در درجه اول کمال دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/7 ر.ک: مقدمه، ص7]</ref> | مقرر مقدمهاش با ذکر جایگاه علم فقه آغاز کرده است: «شریفترین علم پس از علم کلام علم فقه یعنی علم استدلالی تحقیقی در مسائل دین است که موجب سعادت انسان در عرصههای دینی و اجتماعی، دنیوی و اخروی است. با فقه هدایت به راه استوار بهدست میآید و بهوسیله آن انسان به کمالات واقعی ابدی ارتقاء مییابد». سپس با استناد به روایت «الکمال کل الكمال التفقه في الدين...» تفقه در دین را در درجه اول کمال دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/7 ر.ک: مقدمه، ص7]</ref>. | ||
سپس با استناد به روایت دیگری از امام باقر(ع) اشاره کرده است که راوی از امام معنای آیه «و من أحياها فكانما أحيا الناس جمیعاً» پرسید. امام فرمود: یعنی نجات دادن «از آتش و غرق شدن». روای مجدداً پرسید آیا به معنای کسی که آنها را از ضلالت بهسوی هدایت راهنمایی کند نیز هست؟ حضرت فرمود: «این تأویل اعظم آیه است». پس امام راهنمایی مردم از گمراهی بهسوی هدایت را عظیمتر از نجاتشان از غرق شدن و سوختن در آتش دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/8 ر.ک: همان، ص8]</ref> | سپس با استناد به روایت دیگری از امام باقر(ع) اشاره کرده است که راوی از امام معنای آیه «و من أحياها فكانما أحيا الناس جمیعاً» پرسید. امام فرمود: یعنی نجات دادن «از آتش و غرق شدن». روای مجدداً پرسید آیا به معنای کسی که آنها را از ضلالت بهسوی هدایت راهنمایی کند نیز هست؟ حضرت فرمود: «این تأویل اعظم آیه است». پس امام راهنمایی مردم از گمراهی بهسوی هدایت را عظیمتر از نجاتشان از غرق شدن و سوختن در آتش دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/8 ر.ک: همان، ص8]</ref>. | ||
علمای اعلام پس از انقطاع از حجت -به جهت مصلحتی که خداوند در غیبت آنحضرت دید- ناچار به عمل به روایاتی که در دست داشتند شدند. روایاتی که بهرغم غلبه و خشونت سلاطین جور نسبت به شیعه اهلبیت(ع) و سعیشان در نابودی آثار ایشان و کم کردن انوارشان، باقی مانده بود. و چون عمل به این روایات مستلزم برخی مباحث در ادله احکام و متعلقات آن از ظهورات صیغ و منطوق و مفهوم و عام و خاص و مطلق و مقید و ... بود، لذا علم جدیدی به نام «علم اصول» ایجاد شد. این علم بنا بر گفتهها در ابتدای غیبت کبری تدوین گردید و اولین کسی که آن را به کار برد حسن بن علی بن ابیعقیل صاحب کتاب «المستمسک بحبل آل الرسول» در فقه بود. او اولین کسی بود که فقه را تهذیب کرد و بحث از اصول و فروع را گشود. پسازآن، [[ابن جنید اسکافی|ابوعلی محمد بن احمد بن جنید]] معروف به [[اسکافی، محمد بن عبدالله|اسکافی]] کار او را پیروی کرد و این مسیر مبارک تا [[مفید، محمد بن محمد|شیخ مفید]] ادامه یافت. شیخ مفید این علم را وارد مرحله جدیدی کرد و در عصر خود آوازه شهرتش پخش شد؛ تمامی شاگردان شیخ مفید در علم و ورع از بزرگان زمانشان بودند؛ [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی علم الهدی]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]]، [[سالار دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز|شیخ سلار دیلمی]] صاحب کتاب «[[المراسم في الفقه الإمامي|المراسم]]» و «التقريب في أصول الفقه» و غیر آنها از اساطین علم. از جمله بزرگانی که آثار بسیاری در اصول نوشت [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] بود که آثارش و بهویژه «نهج الوصول الی علم الأصول» مورد استقبال علما قرار گرفت و شرحهای زیادی بر آن نوشته شد. آثار وی تا نیمه قرن دهم که [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|شهید ثانی]] کتاب «[[تمهيد القواعد (الشهيد الثاني)|تمهید القواعد]]» را نوشت مدار بحثهای علمی بود. پس از او فرزندش [[ابن شهید ثانی، حسن بن زینالدین|جمالالدین حسن بن زینالدین]] کتاب «[[معالمالدين و ملاذ المجتهدين|معالم الدین]]» را نوشت که آثار پیش از خود را نسخ و از آثار پیش از خود بینیاز کرد. این اثر را نیز علما فراوان شرح و نقد و تعلیق کردند که از مهمترین شروح و تعلیقات بر معالم کتاب «[[هداية المسترشدين في شرح أصول معالمالدين|هداية المسترشدين]]» است. خلاصه آنکه علم اصول در اعصار مختلف مراتب ترقی را طی کرد تا اینکه در زمان [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصاری]] و محقق کبیر [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|شیخ محمدکاظم خراسانی]] تدوین کاملی از این علم صورت یافت. در این راستا مباحث اصولی شیخ شمسالدین واعظی نیز دارای ویژگی شرح و بسط کافی بر مباحث اصولی است که اجازه تألیف اقوال و جمع آرائش را به مقرر داده و نتیجه آن کتاب حاضر است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/8 ر.ک: همان، ص11-8]</ref> | علمای اعلام پس از انقطاع از حجت -به جهت مصلحتی که خداوند در غیبت آنحضرت دید- ناچار به عمل به روایاتی که در دست داشتند شدند. روایاتی که بهرغم غلبه و خشونت سلاطین جور نسبت به شیعه اهلبیت(ع) و سعیشان در نابودی آثار ایشان و کم کردن انوارشان، باقی مانده بود. و چون عمل به این روایات مستلزم برخی مباحث در ادله احکام و متعلقات آن از ظهورات صیغ و منطوق و مفهوم و عام و خاص و مطلق و مقید و ... بود، لذا علم جدیدی به نام «علم اصول» ایجاد شد. این علم بنا بر گفتهها در ابتدای غیبت کبری تدوین گردید و اولین کسی که آن را به کار برد حسن بن علی بن ابیعقیل صاحب کتاب «المستمسک بحبل آل الرسول» در فقه بود. او اولین کسی بود که فقه را تهذیب کرد و بحث از اصول و فروع را گشود. پسازآن، [[ابن جنید اسکافی|ابوعلی محمد بن احمد بن جنید]] معروف به [[اسکافی، محمد بن عبدالله|اسکافی]] کار او را پیروی کرد و این مسیر مبارک تا [[مفید، محمد بن محمد|شیخ مفید]] ادامه یافت. شیخ مفید این علم را وارد مرحله جدیدی کرد و در عصر خود آوازه شهرتش پخش شد؛ تمامی شاگردان شیخ مفید در علم و ورع از بزرگان زمانشان بودند؛ [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی علم الهدی]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]]، [[سالار دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز|شیخ سلار دیلمی]] صاحب کتاب «[[المراسم في الفقه الإمامي|المراسم]]» و «التقريب في أصول الفقه» و غیر آنها از اساطین علم. از جمله بزرگانی که آثار بسیاری در اصول نوشت [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] بود که آثارش و بهویژه «نهج الوصول الی علم الأصول» مورد استقبال علما قرار گرفت و شرحهای زیادی بر آن نوشته شد. آثار وی تا نیمه قرن دهم که [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|شهید ثانی]] کتاب «[[تمهيد القواعد (الشهيد الثاني)|تمهید القواعد]]» را نوشت مدار بحثهای علمی بود. پس از او فرزندش [[ابن شهید ثانی، حسن بن زینالدین|جمالالدین حسن بن زینالدین]] کتاب «[[معالمالدين و ملاذ المجتهدين|معالم الدین]]» را نوشت که آثار پیش از خود را نسخ و از آثار پیش از خود بینیاز کرد. این اثر را نیز علما فراوان شرح و نقد و تعلیق کردند که از مهمترین شروح و تعلیقات بر معالم کتاب «[[هداية المسترشدين في شرح أصول معالمالدين|هداية المسترشدين]]» است. خلاصه آنکه علم اصول در اعصار مختلف مراتب ترقی را طی کرد تا اینکه در زمان [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصاری]] و محقق کبیر [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|شیخ محمدکاظم خراسانی]] تدوین کاملی از این علم صورت یافت. در این راستا مباحث اصولی شیخ شمسالدین واعظی نیز دارای ویژگی شرح و بسط کافی بر مباحث اصولی است که اجازه تألیف اقوال و جمع آرائش را به مقرر داده و نتیجه آن کتاب حاضر است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/8 ر.ک: همان، ص11-8]</ref>. | ||
نویسنده پیش از ورود به بحث لازم دیده که مرتبه این علم نسبت به دیگر علوم و تقدم و تأخر آن را تبیین کند؛ تأخر علم فقه نسبت به علم اصول از واضحات است؛ چراکه علم اصول از مقدمات علم فقه است بلکه علت تامه اوست؛ زیرا استنباط متوقف بر علم اصول است. پس این علم متقدم بر علم فقه است. اگرچه از بسیاری از علوم مانند علوم عربی و علم منطق متأخر و نسبت به علومی مانند ریاضی و طب بیگانه است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/15 ر.ک: متن کتاب، ص15]</ref> | نویسنده پیش از ورود به بحث لازم دیده که مرتبه این علم نسبت به دیگر علوم و تقدم و تأخر آن را تبیین کند؛ تأخر علم فقه نسبت به علم اصول از واضحات است؛ چراکه علم اصول از مقدمات علم فقه است بلکه علت تامه اوست؛ زیرا استنباط متوقف بر علم اصول است. پس این علم متقدم بر علم فقه است. اگرچه از بسیاری از علوم مانند علوم عربی و علم منطق متأخر و نسبت به علومی مانند ریاضی و طب بیگانه است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/15 ر.ک: متن کتاب، ص15]</ref>. | ||
نویسنده پس از نقد و بررسی تعاریف علم اصول، تعریفی ارائه میکند و آن را احسن التعاریف علم اصول میداند: علم اصول قواعدی است که میتواند در کبرای قیاس قرار گیرد، بهگونهای که اگر صغری به آن منضم شود حکم کلی الهی یا وظیفه عملیه از آن بهدست میآید<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/41 ر.ک: همان، ص41]</ref> | نویسنده پس از نقد و بررسی تعاریف علم اصول، تعریفی ارائه میکند و آن را احسن التعاریف علم اصول میداند: علم اصول قواعدی است که میتواند در کبرای قیاس قرار گیرد، بهگونهای که اگر صغری به آن منضم شود حکم کلی الهی یا وظیفه عملیه از آن بهدست میآید<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/41 ر.ک: همان، ص41]</ref>. | ||
در اصول فقه، مرحله اول ظهورشناسی یعنی مدلول تصوری، یک مفهوم معناشناختی بهحساب میآید که از عبارات و الفاظ با بهرهگیری از شاخصهای زبانی به ذهن مینشیند. بنابراین مقدمه مباحث الفاظ، مانند بحث وضع، اقسام وضع، معنای حرفی، علائم حقیقت و مجاز و بحث مشتق در حوزه معناشناسی قرار میگیرد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/3595/74 ر.ک: سلمانپور، محمدجواد، ص74]</ref> | در اصول فقه، مرحله اول ظهورشناسی یعنی مدلول تصوری، یک مفهوم معناشناختی بهحساب میآید که از عبارات و الفاظ با بهرهگیری از شاخصهای زبانی به ذهن مینشیند. بنابراین مقدمه مباحث الفاظ، مانند بحث وضع، اقسام وضع، معنای حرفی، علائم حقیقت و مجاز و بحث مشتق در حوزه معناشناسی قرار میگیرد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/3595/74 ر.ک: سلمانپور، محمدجواد، ص74]</ref>. | ||
از جمله اموری که در علم اصول از آن بحث میشود «وضع» است؛ چراکه گفته شده: از وضع در علوم دیگر حتی لغت بحث نمیشود. زیرا کتب لغت متکفل بیان حقیقت وضع نیستند؛ بلکه بحث در لغت از کیفیت موارد استعمالات است لکن حقیقت آن است که برخی چون ابن جنی و اخفش از آن بحث کردهاند. بههرحال بحث از وضع بعد از بنا بر دلالت الفاظ بر معانی آن ذاتی محض نیست وگرنه مجالی برای این بحث نبود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/45 ر.ک: متن کتاب و پاورقی، ص45]</ref> | از جمله اموری که در علم اصول از آن بحث میشود «وضع» است؛ چراکه گفته شده: از وضع در علوم دیگر حتی لغت بحث نمیشود. زیرا کتب لغت متکفل بیان حقیقت وضع نیستند؛ بلکه بحث در لغت از کیفیت موارد استعمالات است لکن حقیقت آن است که برخی چون ابن جنی و اخفش از آن بحث کردهاند. بههرحال بحث از وضع بعد از بنا بر دلالت الفاظ بر معانی آن ذاتی محض نیست وگرنه مجالی برای این بحث نبود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/45 ر.ک: متن کتاب و پاورقی، ص45]</ref>. | ||
در حقیقت اصولدانان، ملاک معناداری الفاظ را «وضع» میدانند. دلالت الفاظ بر معانی در هیچ زبانی، ذاتی نیست. مثلاً دلالت دود بر وجود آتش، ذاتی است اما دلالت لفظ بر معنا اینگونه نیست؛ زیرا اگر این دلالت ذاتی میبود، آنگاه همه انسانها آن را میفهمیدند و درک میکردند، درحالیکه هر انسانی تنها الفاظ زبانی که به آن آشنا است را درک میکند نه هر زبانی؛ بنابراین دلالت الفاظ بر معانی، جز از راه وضع و تخصیص آنها توسط واضع الفاظ، امکانپذیر نیست. لذا این دلالت از نوع دلالت وضعی (قراردادی) است <ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/81217/248 ر.ک: عبادی، احمد، ص 249-248]</ref> | در حقیقت اصولدانان، ملاک معناداری الفاظ را «وضع» میدانند. دلالت الفاظ بر معانی در هیچ زبانی، ذاتی نیست. مثلاً دلالت دود بر وجود آتش، ذاتی است اما دلالت لفظ بر معنا اینگونه نیست؛ زیرا اگر این دلالت ذاتی میبود، آنگاه همه انسانها آن را میفهمیدند و درک میکردند، درحالیکه هر انسانی تنها الفاظ زبانی که به آن آشنا است را درک میکند نه هر زبانی؛ بنابراین دلالت الفاظ بر معانی، جز از راه وضع و تخصیص آنها توسط واضع الفاظ، امکانپذیر نیست. لذا این دلالت از نوع دلالت وضعی (قراردادی) است <ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/81217/248 ر.ک: عبادی، احمد، ص 249-248]</ref>. و ادعای ذاتی بودن دلالت الفاظ بر معانی چندان معقول به نظر نمیرسد ص134 برخی واضع را خداوند میدانند اما نویسنده واضع را بشر دانسته است؛ البته او بهوسیله نیرویی که از سوی خالق کائنات در او ودیعه نهاده شده بهحسب نیازش و برای ابراز معانی که در ضمیرش است الفاظ را وضع میکند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/52 ر.ک: متن کتاب، ص52]</ref>. | ||
از جمله مباحث انتهایی کتاب موضوع مشتق است. نویسنده معتقد است همانطور که مسئله مطلق و مقید و عام و خاص داخل در مسائل اصولی هستند، مسئله مشتق نیز داخل در مسائل اصولی است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/270 ر.ک: همان، ص270]</ref> | از جمله مباحث انتهایی کتاب موضوع مشتق است. نویسنده معتقد است همانطور که مسئله مطلق و مقید و عام و خاص داخل در مسائل اصولی هستند، مسئله مشتق نیز داخل در مسائل اصولی است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/8077/1/270 ر.ک: همان، ص270]</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش