دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR34643J1.jpg | عنوان =‏دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیا...» ایجاد کرد)
     
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۷: خط ۳۷:
    غالب با قصیده‎های صمیمی و غزل‎های دلنشین و مثنوی‎ها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیال‎پروران و نازک‎اندیشان و آتش‎نفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آن‎سان که بایسته شناخته نیست.
    غالب با قصیده‎های صمیمی و غزل‎های دلنشین و مثنوی‎ها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیال‎پروران و نازک‎اندیشان و آتش‎نفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آن‎سان که بایسته شناخته نیست.
    شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیال‎پروری‎های سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است.
    شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیال‎پروری‎های سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است.
    او در گونه‎های نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوه‎های گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرح‎های رنگارنگ، نگارخانه‎ای خیال‎انگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردن‎فرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است:  
    او در گونه‎های نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوه‎های گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرح‎های رنگارنگ، نگارخانه‎ای خیال‎انگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردن‎فرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است:
    '''امروز من نظامی و خاقانیم به دهر   دهلی ز من به گنجه و شروان برابر است'''
    {{شعر}}
    {{ب|''امروز من نظامی و خاقانیم به دهر''|2=''دهلی ز من به گنجه و شروان برابر است''}}
    {{پایان شعر}}
     
    او خود کلک خیال‎انگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است:
    او خود کلک خیال‎انگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است:
    '''اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب   نسیم، روی گل از باغبان بگرداند'''
    {{شعر}}
    {{ب|''اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب''|2='' نسیم، روی گل از باغبان بگرداند''}}
    {{پایان شعر}}
     
    و نکته نعز این است که او راست این سروده:
    و نکته نعز این است که او راست این سروده:
    '''نگویم تا نباشد نعز غالب   چه غم گر هست اشعار من اندک'''<ref>ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8</ref>.
    {{شعر}}
     
    {{ب|''نگویم تا نباشد نعز غالب''|2=''چه غم گر هست اشعار من اندک''}}{{پایان شعر}}
    <ref>ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8</ref>.


    نکته‎ای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلع‎ها و مقطع‎های اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در این‎باره می‎گوید:
    نکته‎ای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلع‎ها و مقطع‎های اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در این‎باره می‎گوید:
    '''هر مطلعی که ریزد از خامه‎ام فغانی است   جز نغمه محبت سازم نوا ندارد'''
    {{شعر}}
     
    {{ب|''هر مطلعی که ریزد از خامه‎ام فغانی است''|2=''جز نغمه محبت سازم نوا ندارد''}}
    {{پایان شعر}}
     
    از آن جمله است این چند نمونه:
    از آن جمله است این چند نمونه:
    '''نومیدی ما گردش ایام ندارد   روزی که سیه شد سحر و شام ندارد'''
    {{شعر}}
    '''باید ز می ‎هرآینه پرهیز گفته‎اند     آری دروغ مصلحت‎آمیز گفته‎اند'''
     
    '''پروا اگر از عربده دوش نکردند   امشب چه خطر بود که می ‎نوش نکردند'''
    {{ب|''نومیدی ما گردش ایام ندارد''|2=''روزی که سیه شد سحر و شام ندارد''}}
    '''شب‎های غم که چهره به خوناب شسته‎ایم     از دیده نقش وسوسه خواب شسته‎ایم'''
    {{ب|''باید ز می ‎هرآینه پرهیز گفته‎اند''|2=''آری دروغ مصلحت‎آمیز گفته‎اند''}}
    {{ب|''پروا اگر از عربده دوش نکردند''|2=''امشب چه خطر بود که می ‎نوش نکردند''}}
    {{ب|''شب‎های غم که چهره به خوناب شسته‎ایم''|2=''از دیده نقش وسوسه خواب شسته‎ایم''}}
    {{پایان شعر}}
     
    ردیف‎ها و قافیه‎های اشعار غالب به‎گونه‎ای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری به‎منظور تکمیل دیوان می‎باشد.
    ردیف‎ها و قافیه‎های اشعار غالب به‎گونه‎ای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری به‎منظور تکمیل دیوان می‎باشد.
    تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینه‎های فکری ایرانیان می‎باشد. از آن جمله است واژه‎های زند‎خوانی، آتش‎پرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات:
    تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینه‎های فکری ایرانیان می‎باشد. از آن جمله است واژه‎های زند‎خوانی، آتش‎پرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات:
    '''گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آن‎که او     اختلافی در میان ظلمت و نور افگند'''
    {{شعر}}
    '''شرار آتش زردشت در نهانم بود     که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت'''
     
    {{ب|''گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آن‎که او''|2=''اختلافی در میان ظلمت و نور افگند''}}
    {{ب|''شرار آتش زردشت در نهانم بود''|2=''که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت''}}
    {{پایان شعر}}
     
     
    {{ب|''فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر''|2=''گر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت''}}
    {{پایان شعر}}


    '''فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر  گر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت'''
    طنزپردازی و لطیفه‎گویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامه‎ای که به یکی از دوستان خود به‎مناسبت درگذشت همسرش می‎نگارد، این بیت را می‎نویسد:
    طنزپردازی و لطیفه‎گویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامه‎ای که به یکی از دوستان خود به‎مناسبت درگذشت همسرش می‎نگارد، این بیت را می‎نویسد:
    '''زن نو کن ای دوست در هر بهار   که تقویم پارینه ناید به‎کار'''
    {{شعر}}
     
    {{ب|''زن نو کن ای دوست در هر بهار''|2='' که تقویم پارینه ناید به‎کار''}}
    {{پایان شعر}}
     
    و در یکی از رباعی‎های خود چنین آورده است:
    و در یکی از رباعی‎های خود چنین آورده است:
    '''آن مرد که زن گرفت دانا نبود   از غصه فراغتش همانا نبود'''
    {{شعر}}
    '''دارد به جهان خانه و زن نیست درو   نازم به خدا چرا توانا نبود'''
     
    {{ب|''آن مرد که زن گرفت دانا نبود''|2=''از غصه فراغتش همانا نبود''}}
    {{ب|''دارد به جهان خانه و زن نیست درو''|2='' نازم به خدا چرا توانا نبود''}}
    {{پایان شعر}}
    او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، می‎گوید:
    او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، می‎گوید:
    '''ای آنکه به راه کعبه رویی داری   نازم که گزیده آرزویی داری'''
    {{شعر}}
    '''زین گونه که تند می‎خرامی دانم   در خانه زن ستیزه‎خویی داری'''
    {{ب|''ای آنکه به راه کعبه رویی داری''|2='' نازم که گزیده آرزویی داری''}}
    {{ب|''زین گونه که تند می‎خرامی دانم''|2=''در خانه زن ستیزه‎خویی داری''}}
    {{پایان شعر}}
    و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان می‎آورد چنین می‎سراید:
    و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان می‎آورد چنین می‎سراید:
    '''گفتم این ماه‎پیکران چه کسند؟   گفت خوبان کشور لندن'''
    {{شعر}}
    '''گفتم اینان مگر دلی دارند؟   گفت دارند لیکن از آهن'''
    {{ب|''گفتم این ماه‎پیکران چه کسند؟''|2=''گفت خوبان کشور لندن''}}
    {{ب|''گفتم اینان مگر دلی دارند؟''|2=''گفت دارند لیکن از آهن''}}
    {{پایان شعر}}
    و راه گریز از نماز و روزه را بدین‎سان آرزو می‎کند:
    و راه گریز از نماز و روزه را بدین‎سان آرزو می‎کند:
    '''در عالم بی‎زری که تلخ است حیات   طاعت نتوان کرد به امید نجات'''
    {{شعر}}
    '''ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات   بودی به وجود مال چون حج و زکات'''
    {{ب|''در عالم بی‎زری که تلخ است حیات''|2=''طاعت نتوان کرد به امید نجات''}}
    {{ب|''ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات''|2='' بودی به وجود مال چون حج و زکات''}}
    {{پایان شعر}}
     
    و نیز در یک رباعی سروده:
    و نیز در یک رباعی سروده:
    '''رنجورم و می‎ به دهر درمان بُوَدم   نیروی دل و روشنی جان بودم'''
    {{شعر}}
    '''گفتم به پدر که خو به می‎نوشی کن   تا باده به میراث فراوان بودم'''
    {{ب|''رنجورم و می‎ به دهر درمان بُوَدم''|2='' نیروی دل و روشنی جان بودم''}}
    {{ب|''گفتم به پدر که خو به می‎نوشی کن''|2='' تا باده به میراث فراوان بودم''}}
    {{پایان شعر}}
     
    و در رباعی دیگر گفته است:
    و در رباعی دیگر گفته است:
    '''با دست غم آن باد که حاصل ببرد   آب رخ هوشمند و غافل ببرد'''
    {{شعر}}
    '''بگذاشته‎ام خمی ز صهبا به پسر     کش انده مرگ پدر از دل ببرد'''
     
    {{ب|''با دست غم آن باد که حاصل ببرد''|2=''آب رخ هوشمند و غافل ببرد''}}
    {{ب|''بگذاشته‎ام خمی ز صهبا به پسر ''|2='' کش انده مرگ پدر از دل ببرد''}}
    {{پایان شعر}}
     
    اگرچه سخن غالب سنتی‎تر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعه‎گویی نامیده‎اند طبع آزموده است؛ از آن جمله است:
    اگرچه سخن غالب سنتی‎تر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعه‎گویی نامیده‎اند طبع آزموده است؛ از آن جمله است:
    '''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت   جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت'''
    {{شعر}}
    '''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت   بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت'''
     
    '''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند     نازنین‎پایش به کوی غیر بوسیدن نداشت'''<ref>ر.ک: دیباچه، ص32-35</ref>.
    {{ب|''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت ''|2='' جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت''}}
    {{ب|''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت''|2=''بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت''}}
    {{ب|''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند''|2='' نازنین‎پایش به کوی غیر بوسیدن نداشت''}}
    {{پایان شعر}}
    <ref>ر.ک: دیباچه، ص32-35</ref>.


    حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابی‎طالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>.
    حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابی‎طالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>.
    خط ۱۰۲: خط ۱۵۰:
    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==
    دیباچه چاپ دوم و دیباچه.
    دیباچه چاپ دوم و دیباچه.
       
       
    == وابسته‌ها ==
    == وابسته‌ها ==
    خط ۱۱۰: خط ۱۵۵:
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:زبان‌شناسی، علم زبان]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:زبان و ادبیات شرقی (آسیایی)]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
       
       
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
    [[رده:قربانی-باقی زاده]]
     
    [[رده: 25 شهریور الی 24 مهر]]
     
    [[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]]
    [[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]]

    نسخهٔ ‏۶ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۰۱

    ‏دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی
    دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی
    پدیدآورانغالب دهلوي، اسدالله بن عبدالله (شاعر) حائري، محمد حسن (مصحح و مقدمه نويس)
    عنوان‌های دیگرديوان غالب دهلوي مشتمل بر غزليات و رباعيات فارسي ديوان
    ناشرمرکز پژوهشي ميراث مکتوب
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1386ش,
    شابک978-964-8700-29-9
    موضوعشعر فارسي - قرن 13ق.
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏PIR‎‏ ‎‏724‎‏9‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9‎‏ ‎‏1386

    ‏دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی، سروده میرزا اسدالله خان غالب دهلوی است. آنچه در این کتاب گردآوری شده مجموعه غزل‎های فارسی و رباعی‎های غالب دهلوی در موضوعات گوناگون اجتماعی و اخلاقی و... است که به اهتمام محمدحسن حائری تصحیح و تحقیق شده است.

    ساختار

    کتاب، مشتمل است بر مقدمه مرکز پژوهشی میراث مکتوب، دیباچه چاپ دوم، دیباچه، پی‎نوشت‎ها و متن اشعار در دو فصل مجزا (غزل‎ها و رباعی‎ها).

    گزارش محتوا

    محقق در دیباچه چاپ دوم در مورد ویژگی‎های شعر غالب دهلوی بیان می‎دارد که: جایگاه شعر غالب در سیر تخیل ادبی تا بدان پایه است که برای بررسی سیر طبیعی خیال و پژوهش در شعر و ادب فارسی از اشارت بدان گریزی نیست. هنگامی که شاعرانی چون مشتاق اصفهانی و شعله اصفهانی در مکتب اصفهان از سبک معروف دوران خویش روی برتافتند و به شیوه‎های پیشین بازگشتند، در آن سوی مرزهای سیاسی ایران همان روش، با نگرشی نو و طرزی تازه شکل می‎گرفت و سخن‎سنجان باریک‎بینی را به خیل خیال‎پردازان آن سامان به ارمغان می‎فرستاد که حاصل این ره‎آورد ادبی، شاعر اندیشمند و نویسنده دیده‎‎ور میرزا اسدالله خان غالب دهلوی بود. غالب با قصیده‎های صمیمی و غزل‎های دلنشین و مثنوی‎ها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیال‎پروران و نازک‎اندیشان و آتش‎نفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آن‎سان که بایسته شناخته نیست. شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیال‎پروری‎های سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است. او در گونه‎های نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوه‎های گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرح‎های رنگارنگ، نگارخانه‎ای خیال‎انگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردن‎فرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است:

    امروز من نظامی و خاقانیم به دهردهلی ز من به گنجه و شروان برابر است

    او خود کلک خیال‎انگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است:

    اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب نسیم، روی گل از باغبان بگرداند

    و نکته نعز این است که او راست این سروده:

    نگویم تا نباشد نعز غالبچه غم گر هست اشعار من اندک

    [۱].

    نکته‎ای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلع‎ها و مقطع‎های اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در این‎باره می‎گوید:

    هر مطلعی که ریزد از خامه‎ام فغانی استجز نغمه محبت سازم نوا ندارد

    از آن جمله است این چند نمونه:

    نومیدی ما گردش ایام نداردروزی که سیه شد سحر و شام ندارد
    باید ز می ‎هرآینه پرهیز گفته‎اندآری دروغ مصلحت‎آمیز گفته‎اند
    پروا اگر از عربده دوش نکردندامشب چه خطر بود که می ‎نوش نکردند
    شب‎های غم که چهره به خوناب شسته‎ایماز دیده نقش وسوسه خواب شسته‎ایم

    ردیف‎ها و قافیه‎های اشعار غالب به‎گونه‎ای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری به‎منظور تکمیل دیوان می‎باشد. تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینه‎های فکری ایرانیان می‎باشد. از آن جمله است واژه‎های زند‎خوانی، آتش‎پرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات:

    گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آن‎که اواختلافی در میان ظلمت و نور افگند
    شرار آتش زردشت در نهانم بودکه هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت


    فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصرگر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت

    طنزپردازی و لطیفه‎گویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامه‎ای که به یکی از دوستان خود به‎مناسبت درگذشت همسرش می‎نگارد، این بیت را می‎نویسد:

    زن نو کن ای دوست در هر بهار که تقویم پارینه ناید به‎کار

    و در یکی از رباعی‎های خود چنین آورده است:

    آن مرد که زن گرفت دانا نبوداز غصه فراغتش همانا نبود
    دارد به جهان خانه و زن نیست درو نازم به خدا چرا توانا نبود

    او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، می‎گوید:

    ای آنکه به راه کعبه رویی داری نازم که گزیده آرزویی داری
    زین گونه که تند می‎خرامی دانمدر خانه زن ستیزه‎خویی داری

    و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان می‎آورد چنین می‎سراید:

    گفتم این ماه‎پیکران چه کسند؟گفت خوبان کشور لندن
    گفتم اینان مگر دلی دارند؟گفت دارند لیکن از آهن

    و راه گریز از نماز و روزه را بدین‎سان آرزو می‎کند:

    در عالم بی‎زری که تلخ است حیاتطاعت نتوان کرد به امید نجات
    ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات بودی به وجود مال چون حج و زکات

    و نیز در یک رباعی سروده:

    رنجورم و می‎ به دهر درمان بُوَدم نیروی دل و روشنی جان بودم
    گفتم به پدر که خو به می‎نوشی کن تا باده به میراث فراوان بودم

    و در رباعی دیگر گفته است:

    با دست غم آن باد که حاصل ببردآب رخ هوشمند و غافل ببرد
    بگذاشته‎ام خمی ز صهبا به پسر کش انده مرگ پدر از دل ببرد

    اگرچه سخن غالب سنتی‎تر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعه‎گویی نامیده‎اند طبع آزموده است؛ از آن جمله است:

    خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت
    آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفتبر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت
    شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند نازنین‎پایش به کوی غیر بوسیدن نداشت

    [۲].

    حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابی‎طالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است[۳].

    غزل‎ها و رباعی‎های این مجموعه با پنج نسخه برابر نهاده و تلاش شده که نزدیک‎ترین واژه‎ها وتعبیرها به زبان شاعر برگزیده شود و دیگر واژه‎ها و تعبیرها به ذیل متن منتقل شده و نسخه‎بدل عنوان گیرد، بدین نشانی:

    1. د: نشان از نسخه دهلی دارد.
    2. ن: به معنی نسخه نولکشور است.
    3. ت: در مفهوم نسخه‎ای است که از آنِ مجلس ترقی ادب اردوی لاهور می‎باشد.
    4. ل: نسخه چاپ لاهور است.
    5. لک: در معنی کلیات لکهنو است[۴].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر گردیده است. جدول برابری نسخه‎ها در پایان کتاب جایگاه هر غزل را در هر نسخه مشخص می‎کند و گزارش برخی واژه‎ها، نام‎ها، نشان‎ها بیشتر شامل واژه‎ها و اصطلاحاتی است که در ایران دیروز و یا هند و پاکستان امروز رواج داشته و یا دارد و امروز از زبان فارسی دور شده و یا مفهوم آن دگرگون گشته است.

    فهارس فنی مشتمل بر پیوست‎ها، نمایه‎ها و کتاب‎نامه در انتهای کتاب ذکر گردیده است.

    پانویس

    1. ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8
    2. ر.ک: دیباچه، ص32-35
    3. ر.ک: همان، ص38
    4. ر.ک: همان، ص‎38-39

    منابع مقاله

    دیباچه چاپ دوم و دیباچه.

    وابسته‌ها