لوائح الحق و لوامع العشق: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =') |
جز (جایگزینی متن - ' | کتابخانۀ دیجیتال نور =' به '| کتابخانۀ دیجیتال نور =') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
| چاپ =1 | | چاپ =1 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =6542 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = |
نسخهٔ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۱۱
لوایح الحق و لوامع العشق | |
---|---|
پدیدآوران | منصور، محمد علاءالدین (مترجم) جامی، عبدالرحمن بن احمد (نويسنده) |
ناشر | المجلس الأعلی للثقافة |
مکان نشر | قاهره - مصر |
سال نشر | 2003 م |
چاپ | 1 |
موضوع | تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 283/3 /ج2ل9 1382 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
لوائح الحق و لوامع العشق شامل سه رساله عرفانى به نامهاى «لوايح»، «لوامع» و «شرح رباعيات در وحدت وجود» است كه توسط عبدالرحمن جامى نگاشته شده است. اولين رساله كه به «لوايح» موسوم است، در بيان معارف و معانى كه بر اهل عرفان و ذوق لايح گشته و به همين جهت اسم كتاب به لوايح نامگذارى شده است
گزارش محتوا
مهمترين مطالب كتاب عبارتند از:
تفرقه آن است كه دل به واسطه تعلق به امور متعدد پراكنده شود و جمعيت آنكه از همه به مشاهده واحد پرداخته شود. ماسواى حق معرض زوال و فناست، جميل على الاطلاق حضرت ذوالجلال والافضال است. آدمى گرچه به سبب جسمانيت در غايت فساد است؛ ولى به حسب روحانیت در نهايت لطافت است، فنا عبارت از آن است كه واسطه استيلاى ظهور هستى حق بر باطن به ما سواى او شعور نماند. ذات من حيث هى از همه اسماء و صفات معرّا و از جميع نسب و اضافات مبرا است. تعين اول وحدتيست صرف و قابليتى است، محض و مشتمل بر جميع قابليات مىباشد. مراد از اندراج كثرت شئون در وحدت ذات نه اندراج جزوست در كل يا اندراج مظروف در ظرف، بلكه مراد اندراج اوصاف و لوازم است در موصوف و ملزوم. ظهور و خفاى شئون و اعتبارات به سبب تلبس به ظاهر وجود و عدم آن موجب تغير حقيقت وجود و صفات حقيقيهى او نيست، بلكه مبتنى بر تبديل نسب و اضافاتست، استغناى مطلق از قيد به اعتبار ذات است و الاّ ظهور اسماء الوهيت و تحقق نسبت ربوبيت بىمقيد از محالات است، حقيقت هر شى تعين وجود است، در علم به اعتبار شانى كه آن شى مظهر اوست، موجود حقيقتى بيش نيست و آن عين وجود حق و هسته مطلق است؛ اما او داراى مراتب بسيار است. اول رتبه لا يقين به عدم انحصار است، مرتبه دوم تعين اوست به تعينى جامع، مرتبه سوم احديت جمع و جميع تعينات فعليه مؤثره است، مرتبه چهارم مرتبه الوهيت است، مرتبه پنجم احديت جمع جميع تعينات افعاليه است، مرتبه ششم تفضيل مرتبه كونيه است. بنابراين يكى بيش نيست و در جميع اين مراتب سارى است، حق سبحانه داراى دو تجلى است، يكى تجلى غيبى علمى كه صوفيه از آن به فيض اقدس تعبير مىكنند و دوم تجلى شهادى وجودى كه از آن به فيض مقدس تعبير مىشود و اين تجلى دوم مترتب بر تجلى اول است و در مواقع مظهر است براى كمالاتى است كه به تجلى اول در قابليات و استعدادات اعيان اندراج يافته بود.
دومين رساله اين مجموعه در شرح رباعيات در وحدت وجود و بيان تنزلاتش به مراتب شهود است كه حاجى خود آن را سروده و در مجموع چهل و چهار رباعى مىباشد و مطالب مهم آن عبارتند از: طائفه صوفيه قائل به وحدت وجودند آنها مىگويند كه حقيقت وجود كه عين واجبالوجود است نه كليست و نه جزئى، نه خاص و نه عام، بلكه مطلق است از همه قيود تا حدّى كه از قيد اطلاق نيز معرّاست. ادراك ذات سبحانه اگر چه به اعتبار بطون و تجرد از مجالى تعيّنات شؤن ممتنع است؛ ولى به اعتبار ظهور در مراتب ممكن، بلكه واقع است. مراتب كليه منحصر در پنج مرتبه است و آن را خطرات خمس نامند. معناى آن كه اعيان ثابته بويى از وجود خارجى به مشام ايشان نرسيده است، آنست كه اعيان ثابته به هنگام افاضه وجود بر ايشان بر بطون خود ثابت و مستقرّند و به هيچ وجه ظاهر نخواهند شد. حضرت حق سبحانه به حسب كمال ذاتى از وجود عالم و عالميان مستغنى است؛ ولى در تحقق و ظهور كمال اسمايى موقوف بر وجود اعيان ممكناتست. مرايا و مجالى صفات و اعتبارات ذاتاند. قضاء عبارتست از حكم الهى كلى بر اعيان موجودات. و قدر عبارتست از تفضيل اين حكم كلى. طريقه توجه خواجه نقشبنديه آنست كه بايد توجه به لحم صنوبرى نمود و چشم و فكر و خيال و همهى قوا را به آن متوجه نمود. در اين حالت كيفيت غيبت و بىخودى به انسان روى مىآورد. اكمل مراتب حضور آنست كه بعد از تعطيل قواى ظاهرى و باطنى از تصرفات مختلف، بلكه از ماسواى حق بايد به حضرت حق توجه كرد، بر وجهى كه معلوم حق است بر طالب. سالك واجبست كه رجوع كند، از آنچه كه در آنست به مفارقت صورت كثرت به تدريج به واسطه انفراد و انقطاع تا مناسبتى ميان او و حق تعالى حاصل شود و بعد از آن به ملازمت ذكرى از اذكار توجه به حضرت حق سبحانى كند و مشايخ طريقت از ميان اذكار «لا اله الا الله» را اختيار كردهاند.
رساله سوم اين مجموعه به لوامع در شرح قصيده خمريه ابن فارض معروف است. اين قصيده در وصف راح محبت است كه در ميان ارباب عرفان و اصحاب ذوق شهرت تمام دارد. جامى ابتداء به تعريف و تقسيم محبت و بيان اصول و فروع آن پرداخته، سپس وارد شرح مىشود. جامى در اين شرح به برخى از حقائق عرفانى تحت عنوان لامعه اشاره مىكند كه در اينجا مهمات آن بيان مىشود: حقيقت سكر همان حيرت و هيمانى است كه براى ارواح كمل در اثر مشاهده جمال و جلال حق سبحانه حاصل مىشود. هر جزئى از اجزاى عالم مظهر اسمى از اسماى الهى است و مجموع عالم مظهر جميع اسما يا بر سبيل تفرقه و يا تفضيل و حقيقت انسانى احديت جمع جميع مظاهر است، و اصلان و كاملان دو قسماند: جماعتى مقربان حضرت جلالاند كه بعد از وصول به درجه كمال حواله تكميل ديگران به ايشان نرفت و قسم دوم كسانى هستند كه چون ايشان را از ايشان بربانيد. باز تصرف جمال ازل ايشان را به ايشان دهد و هر يك نجم هدايت فروماندگان ظلمت بيابان حيرت شوند. ابن فارض در مطلع قصيده مىگويد: «شربنا على ذكر الحبيب مدامه سكر نابها من قبل ان يخلق الكرم» به نظر حاجى مراد «مدامه» محبت ذاتيه است و بشرب مدامه قبول استعداد آن محبت در مرتبه اعيان ثابته و به ذكر حبيب تجلى علمى خودش در حضرت علم به صور اعيان و قابليات اضافه ذكر به حبيب از قبيل اضافه مصدر به فاعلش است و مراد سكر استعداد سكر است در همان مرتبه با حقيقت سكر در مراتبه ديگر، در مشرب عرفان چون مالك در مقام فناء فى الله و البقاء بالله به واسطه استيلاى مستى شراب محبت از بار هستى و ادبار خودپرستى خلاص يافته باشد و به شرف خلعت بقاى حقيقى اختصاص يابد. در اين صورت تمامى تصرفات حق سبحانه را مضاف به خود ببيند و همه موجودات را مطيع تصرفات خود مىيابد. تهذيب اخلاق به نور توحيد آنست كه سالك بعد از آن كه تجلى ذات او را از خود فانى و به خود باقى مىگرداند، دل او عرش ذات شده و نفس مظهر صفات مىگردد و بالاخره متخلق به اخلاق الهى مىشود. سريان حيات در تمامى اشياء به واسطه سريان هويت الهى است، البته حيات هر موجودى متناسب با اوست كه در وى به حب قابليت و استعداد ظاهر مىشود.حقيقت محمديه(ص) كه صورت معلوميت ذات است، قلم اعلى است و نسبت با ذات احديت محاذات و مقابله كاملى برقرار است.
لازم به ذكر است كه جامى در تبيين معارف به شدت از عرفان محىالدين و شاگردش قونوى متأثر است، در واقع مىتوان گفت جامى جزو مروجين مكتب ابنعربى بشمار مىرود.