الاعتصام: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' {{جعبه اطلاعات کتاب' به '{{جعبه اطلاعات کتاب') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | {{جعبه اطلاعات کتاب | ||
| تصویر =NUR01073J1.jpg | | تصویر =NUR01073J1.jpg | ||
خط ۲۶: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
«الاعتصام»، تألیف ابراهيم بن محمد بن احمد مؤيدى، به زبان عربى، كه درباره ضرورت تمسّك و اعتصام به كتاب و سنّت و پرهيز از بدعت نوشته شده است. مؤلف در مقدمه كتاب به بيان معناى حديثى كه درباره غربت اسلام از پيامبر اكرم(ص) روايت شده مىپردازد. پس از آن ضمن ابوابى چند به بيان معناى بدعت و لزوم پرهيز از آن پرداخته است. | «الاعتصام»، تألیف ابراهيم بن محمد بن احمد مؤيدى، به زبان عربى، كه درباره ضرورت تمسّك و اعتصام به كتاب و سنّت و پرهيز از بدعت نوشته شده است. مؤلف در مقدمه كتاب به بيان معناى حديثى كه درباره غربت اسلام از پيامبر اكرم(ص) روايت شده مىپردازد. پس از آن ضمن ابوابى چند به بيان معناى بدعت و لزوم پرهيز از آن پرداخته است. | ||
نسخهٔ ۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۳۶
الاعتصام | |
---|---|
پدیدآوران | شاطبی، ابراهیم بن موسی (نويسنده) حلبی، محمود طعمه (محقق) |
ناشر | دار المعرفة |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1420 ق |
چاپ | 2 |
موضوع | بدعت و بدعت گذاران قرآن - احکام و قوانین |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | BP 225/4 /ش2الف6 1379 |
«الاعتصام»، تألیف ابراهيم بن محمد بن احمد مؤيدى، به زبان عربى، كه درباره ضرورت تمسّك و اعتصام به كتاب و سنّت و پرهيز از بدعت نوشته شده است. مؤلف در مقدمه كتاب به بيان معناى حديثى كه درباره غربت اسلام از پيامبر اكرم(ص) روايت شده مىپردازد. پس از آن ضمن ابوابى چند به بيان معناى بدعت و لزوم پرهيز از آن پرداخته است.
ساختار و گزارش محتوا
كتاب داراى ده باب است كه هر باب خود مشتمل بر فصول و مسائلى چند است.
باب اول، به تعريف بدعت و بيان معناى آن اختصاص يافته است.
باب دوم، به بيان رواياتى چند در مذمت بدعت نهادن در دين و عاقبت سوء بدعت گذاران اختصاص يافته است.
باب سوم، به عام بودن رواياتى كه درباره مذمت بدعت گذارى وارد شده، اشاره دارد و بيان مىدارد كه بر اساس اين روايات هر گونه بدعت نهادن در دين مذموم و نكوهيده است و اين دسته از روايات اختصاص به مورد خاصى ندارد. در اين باب همچنين به برخى شبهات بدعت گذاران كه در توجيه عمل خويش بدانها استناد جستهاند و نيز پاسخ آنها پرداخته مىشود.
باب چهارم، به استدلالهاى اهل بدعت در توجيه عمل خويش و نيز پاسخ بدانها اختصاص يافته است.
در باب پنجم، مؤلف با تقسيم بدعتها به دو نوع حقيقى و اضافى، به بيان تفاوت ميان آنها پرداخته و احكام ويژه هر يك را بيان مىكند.
در باب ششم، به بيان اختلاف مرتبه بدعتها با توجه به احكام خمسه (حرمت، وجوب، استحباب، كراهت و اباحه) در مورد آنها پرداخته شده است.
باب هفتم، به بحث و بررسى درباره اين موضوع اختصاص يافته كه آيا بدعت گذارى تنها در محدوده امور عبادى مذموم است، يا اين كه امور غير عبادى و عادى را نيز دربر مىگيرد؟
باب هشتم، به بيان تفاوت بدعتها با مصالح مرسله و استحسان اختصاص يافته است.
در باب نهم، به بيان اسباب جدايى فرقههاى بدعتگذار از پيكره امت اسلامى پرداخته شده و اين اسباب به كسبى و غير كسبى تقسيم گرديدهاند. در ادامه اين باب همچنين از توبه شخص بدعتگذار سخن به ميان آمده است.
باب دهم، به بيان معناى صراط مستقيمى كه بدعت گذاران از آن انحراف پيدا كرده و بر اثر پيروى از هواى نفس گمراه گشتهاند، اختصاص داده شده است. در اين باب مؤلف، به ارائه ده نمونه از موارد هواپرستى و تقليد اهل بدعت مىپردازد.
نقد سخنان شاطبى
سخن شاطبى بهرغم جامعيّتى كه دارد، از جهاتى قابل مناقشه است:
يك - ايشان نقش نفاق فكرى و سياسى را كه قرآن و روايات، فراوان از آن سخن گفتهاند و پيش از اين از امام على بن ابىطالب(ع) و نيز از شهرستانى درباره تأثير آن مطالب در ايجاد اختلاف نقل شد، ناديده گرفته است. از اين رو همه فرقههاى اسلامى به استثناى يك فرقه را حاصل قرائتهاى حق طلبانه، امّا ناصواب و نادرست دانسته و از اين طريق همه آنان را مشمول رحمت و اجر الهى مىداند.
هيچ پژوهشگر بىطرف و آزاد انديشى نمىتواند فرايند كوششهاى زيانبخش منافقان را در قبل و بعد از رحلت پيامبر(ص) ناديده بگيرد. تعارضهاى برخاسته از جعل و تحريف در روايات نبوى بر كسى پوشيده نيست. آنچه فضاى معرفت صراط مستقيم را به تعبير شاطبى تيره و تار كرده است، چيزى جز اين گونه تعارضها نيست؛ اما شاطبى هيچ اشارهاى به علل اين تيرگىها نكرده است.
هر پژوهشگر دينى، به جاى آن كه چشم از واقعيتهاى تاريخ بپوشد و اين همه تعارض غير قابل حل را ناديده بگيرد، بايد بر حسب توصيههاى خودِ شاطبى، به دور از تعصّب، تقليد و توجيه خطاى گذشتگان و با پرهيز از ظنون و گمانهزنىهاى بىاساس، به بيّنات كتاب و سنّت بازگردد و قطعيات دين را زير ابر موهومات پنهان نكند و به تقليد از ديگران كه يقيناً تقليدشان نامشروع يا غير لازم است، با نصوص شريعت مخالت نورزد.
شگفت از شاطبى و امثال اوست كه در كتاب قطورى كه اساساً درباره ضرورت تمسّك و اعتصام به كتاب، سنّت و پرهيز از بدعت نوشته شده است، حتّى يك سطر درباره حديث ثقلين كه بيش از بيست صحابى آن را نقل كردهاند، نمىنويسد و به هر دليل از بزرگترين بدعتهاى گذشتگان كه همان مخالفت با نصوص است ياد نمىكند؛ امّا درباره حجيت تمسّك به خلفاى راشدين كه روايات آن فقط از طريق عرباض بن ساريه شامى و به واسطه راويان شامى ديگر از پيامبر(ص) نقل شده است، به تفصيل بحث كرده و مضمون حديث را از مسلّمات اصول فقه تلقى مىكند. وى سپس با طرح روايات تفرقه كه از طريق چند صحابه با مضامين متضاد، مضطرب و مبهم نقل شدهاند، بيش از صد صفحه در اين باره بحث مىكند و در آخر به اين نتيجه مىرسد كه چون علائم پيشنهادى در اين روايات، مبهم و ناشناخته است، پس چارهاى جز تلاش و اجتهاد در راه شناخت صراط مستقيم از راه دلايل ظنّى نيست!
شگفتآورتر آن كه وى با استناد به روايت عرباض بن ساريه، سنت و سيره صحابه را مانند سنّت و سيرۀ پيامبر لازم الاتباع مىداند، امّا شيعه اهل بيت(ع) را كه با تمسّك به حديث متواتر ثقلين و امثال آن، خود را ملزم به پيروى از على(ع) و خاندان او مىدانند و به پيروى از همين خاندان، معتقدند كه هر چيزى كه در تعارض با بيّنات كتاب و سنّت باشد، بايد به ديوار زده شود و هيچ ارزشى ندارد، به تقليد از رجال و تقديم آراى آنان بر قرآن و سنّت متّهم مىكند. شايد منظور وى از رجال همان كسانى باشد كه مشمول عنوان (عترت) در حديث پيامبر هستند.
به نظر مىرسد، وى ناخواسته بر طبل اختلاف زده و با غفلت از توصيههايى كه براى تقريب مذاهب و كشف صراط مستقيم كرده بود، در تحليلها و داورىهاى خود، از مقاصد كتاب و سنّت باز مانده و به جاى حلّ تعارض نصوص مهمّ و راهبردىِ كتاب و سنّت و تمسّك به بيّنات مشهور و مورد اتفاق، از ظنون نقلى پيروى كرده است.
دو- اگر او از همان اتّهامى كه به شيعه زده پرهيز مىكرد و دچار شخصيّت زدگى و تقليد نمىشد و به پيروى از سلف، باب مطالعه و تدبّر درباره صحابه را نمىبست و آن گونه كه به مخالفت عمر با وصيّت پيامبر اشاره كرده، از ديگر موارد مخالفت صحابه با نصوص كتاب و سنت غافل نمىشد و در اين ميان بيّنات كتاب و سنّت متواتر يا مشهور را بر گفتار و كردار ديگران حاكم مىكرد، تا حدّ زيادى ابهام موجود در شناخت صراط مستقيم بر طرف مىشد. او خود در جايى از كتابش وجود شبهه و تقليد از شبههداران را دو عامل گمراهى و انحراف از جادّه حق مىداند.
سه- يكى ديگر از كاستىهاى سخن ايشان، غفلت يا تغافل وى از ديگر روايات مربوط به تفرقه است. در برخى از اين روايات، بدون ترديد، رأى و قياس نكوهش و اهل رأى و قياس از گروههاى گمراه معرفى شدهاند. اين ويژگى، به هر معنا و با هر توجيهى كه باشد، در كدام فرقه از فرقههاى شناخته شده، شايع و معمول بوده است؟ پرواضح است كه اهل بيت(ع) با هر شكل از قياس و رأى مخالف بودهاند.
از ديگر روايات مربوط به اين مسئله روايت معتبر عبدالله بن مسعود از رسول خدا است. در اين روايت، كسانى كه با پادشاهان در افتاده و در تنهايى و ناامنى مىزيستهاند، به عنوان اهل نجات و رستگارى و از پيروان عيسى(ع) معرفى شدهاند. به راستى در ميان امت پيامبر(ص) كدام فرقه را مىتوان يافت كه از آغاز تاكنون در برابر پادشاهان ايستاده و حيات تاريخى كدام فرقه با حيات سياسى پادشاهان به هم آميخته است.
چهار- شاطبى در تحليل پيدايش فرقهها و بدعتها، معيارهاى سودمندى ارائه كرده، امّا در تطبيق و تعقيب تاريخى اين معيارها به هر دليل(از سر تعصب يا تقيه) راه انصاف نپيموده و حتّى نوشتههاى قبلى خود را ناديده گرفته است.
اگر بر اساس برخى از روايات مورد قبول وى و روايات ديگرى كه در كتب حديثى اهل سنّت آمده است، پيامبر خدا از ارتداد، بدعتگذارى و تفرقه صحابه خود خبر مىدهد و امام على(ع) نيز بر حسب نقل منابع روايى شيعه و اهل سنت، از تكذيب و جهالت برخى از آنان پرده برمىدارد و تاريخ نيز نخستين و مهمترين اختلافهاى صحابه را بيان مىكند، آيا اين اختلافات هيچ مخالفتى با شريعت نداشتند و آنچه اتفاق افتاد، مربوط به قرن دوم و بعد از صحابه است؟
اگر اين سخن خادم پيامبر(ص)، انس بن مالك، درست باشد كه «در ميان مردم چيزى از معارف و سنن زمان رسول خدا به جز لا اله الّا الله باقى نمانده است و اگر كسى پيشينيان خود را درك مىكرد و تا به امروز زنده مىماند، چيزى از اسلام امروزى را نمىشناخت» و نيز اگر اسناد و شواهد فراوان، دال بر مخالفت صحابه با نصوص سنّت نبوى - كه ابن حزم، شهرستانى و حتى شاطبى برخى از آنها را پذيرفتهاند - درست باشد و اين مطلب را بپذيريم كه بارزترين مصداق بدعت، اجتهاد در برابر نصّ و تأويل قرآن مىباشد، چرا بايد از ريشهيابى اختلافها در عصر صحابه و حتّى در عصر پيامبر(ص) بيمناك باشيم؟
نسخه شناسى
اين كتاب در سال 1331ق 1913م توسط دار الكتب المصريه با مقدمه محمد رشيد رضا به چاپ رسيد. نسخه حاضر در برنامه با تعليقات محمود طعمه حلبى در قطع وزيرى با جلد گالينگور در 607 صفحه براى بار دوم در سال 1420ق 2000م توسط انتشارات دار المعرفه، بيروت منتشر شده است.
منابع مقاله
1-مقدمه محقق كتاب.
2-متن كتاب.
3-سايت دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه اصفهان به نشانى: morsalat.ir www...
4- سركيس، يوسف اليان؛ معجم المطبوعات العربيه و المعربه؛ جلد اول، ص1091.