تاریخ جهان آرای عباسی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== منابع ==' به '== منابع مقاله ==') |
جز (جایگزینی متن - 'هـ.ش' به 'ش') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
|- | |- | ||
|سال نشر | |سال نشر | ||
|data-type='publishYear'| 1383 | |data-type='publishYear'| 1383 ش | ||
|-class='articleCode' | |-class='articleCode' | ||
|کد اتوماسیون | |کد اتوماسیون |
نسخهٔ ۲۶ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۱:۳۴
نام کتاب | تاریخ جهان آرای عباسی |
---|---|
نام های دیگر کتاب | عباسنامه |
پدیدآورندگان | میر محمد صادق، سعید (مصحح)
اشراقی، احسان (ناظر) وحید قزوینی، محمدطاهر بن حسین (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 1176 /و3ت2 |
موضوع | ایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق.
صفی صفوی، شاه ایران، 1021 - 1052ق. عباس صفوی دوم، شاه ایران - 1077ق. نثر فارسی - قرن 11ق. |
ناشر | پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1383 ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10666AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
"تاريخ جهان آراى عباسى"، از مهمترين منابع فارسى روزگار صفويه، به ويژه حكومت شاه صفى و شاه عباس دوم است كه به قلم ميرزا محمد طاهر وحيد قزوينى، مورخ دربار شاه عباس دوم، به درخواست سيد علاءالدين خليفه سلطان، وزير اعظم شاه، نگاشته شده و به تصحيح و تعليق سيد سعيد ميرمحمد صادق مىباشد.
ازاين اثر، با عناوين ديگرى؛ همچون تاريخ جديد، تاريخ عباسى، نصف جهان في تعريف اصفهان، تاريخ شاه عباس ثانى، تاريخ شاه عباس دوم، تاريخ وحيد و عباسنامه نيز ياد شده است.
اعتضادالسلطنه در روزنامه «سين ملتى»، اشاره دارد كه قزوينى، تاريخى از اول دولت صفوى تا بيست و دو سال از سلطنت شاه عباس دوم نوشته است، كه اين خود، دليل اعتبار كتاب مىباشد.
ساختار
كتاب با پيشگفتار مصحح و مقدم مؤلف آغاز شده و مطالب در سه باب عمده و باب دوم در چندين فصل مطرح شده است.
اين اثر، به نثرى روان و ساده، به صورت وقايعنگارى سال به سال، نوشته شده و مؤلف، به واسط شغل و معلومات خويش كه شخصى اديب و محقق بوده، تسلط بر ادب عصر خويش را به نمايش گذارده، به طورى كه نگارشِ به سبك نثر مسجع و كلام موزون درغالب مطالب، گواه صادق اين مدعاست.
بنا به مقتضاى كلام، اشعارى در ضمن ذكر وقايع، آورده شده كه بيشتر از خود مؤلف و بعضى از معاصرين اوست. از آيات، احاديث، ضربالمثلها و اشعار عربى نيز استفاده شده است.
اين اثر، فقط شرح وقايع و سوانح نيست و هر جا كه فرصتى دست داده، اطلاعات جامعى در زمينه اوضاع جغرافيايى، اقليمى و اجتماعى به ويژه شخصيتهاى مهم كشورى، لشكرى، انواع مشاغل و مناصب، ايلات و طوايف به دست مىدهد. در نتيجه اين كتاب، به صورت منبعى دست اول و جامع درباره وقايع، تحولات، اوضاع تاريخى و جغرافيايى، طبقات اجتماعى و ديگر امور رايج در آن سالها درآمده است.
گزارش محتوا
مصحح در پيشگفتار، ضمن بيان نحوه و انگيز تصحيح كتاب، به تشريح مفصّل سرگذشت و آثار مؤلف پرداخته و از طغرا، شاعر و نويسنده قرن يازدهم هندوستان نقل مىكند كه اين كتاب، برگرفته از تاريخ اكبرنامه ابوالفضل دكنى و اسكندرنامه نظامى است.
در پايان پيشگفتار، تصاويرى از بعضى صفحات نسخ خطى كتاب، آورده شده است.
مقدمه مؤلف: در ابتدا به بيان نحو تأليف كتاب، شرح ولادت شاه عباس دوم و نسب او پرداخته است.
دراين باره آمده است كه شاه عباس دوم، در سال 1041ق به دنيا آمده و اجداد او عبارتند از؛ شاه صفى ميرزا، شاه عباس اول، شاه طهماسب، شاه اسماعيل و بعد از آن سعى شده تا دودمان صفويان را به ائمه(ع) برساند و لذا نسب نقل شده، تا امام هفتم(ع) مىرسد.
باب اول، به ذكر مختصرى از احوال اجداد صفويه، از امير فيروزشاه زرين كلاه تا آغاز سلطنت صفويه مىپردازد.
آمده است كه يكى از فرزندان ابراهيم ادهم كه فرمانروايى مُغان را در دست داشت، امير فيروزشاه را به حكومت ولايت اردبيل و توابع آن مىگمارد؛ ولى او قبول نكرده و به گيلان مىرود و در آن جا به تربيت نفوس مىپردازد و بعد از او اميرعوض و محمدحافظ سالك طريق ارشاد مىشوند.
در مورد محمدحافظ آمده است كه در سن هفت سالگى غايب مىشود و بعد از هفت سال در حالى كه مصحف مجيد در گردن حمايل كرده بود، پيدا مىشود و چنين مىگويند كه طايف جن او را برده و به تربيت و اصلاح او اقدام كردهاند.
باب دوم، برآمدن شاه اسماعيل صفوى تا جلوس شاه عباس دوم را در شش فصل دنبال مىكند:1- احوال نواب خاقان سليمان شان 2- احوال شاه طهماسب 3- جلوس اسماعيل ثانى 4- نواب سكندرشأن 5- در جلوس نواب گيتى ستان 6- بيان نواب شاه صفى.
شرح جنگ چالدران، وقايع خراسان، تسخير ولايات شروان و گرجستان، سوانح آذربايجان و خوارزم و سوانح بزرگ و كوچكى كه در آن ايام اتفاق افتاده، از جمله مطالب اين باب است.
در شرح وقايع آذربايجان آمده است كه در سال جلوس شاه عباس، اكراد به قلع كوكر چنلق و توپراق قلعه آذربايجان، حمله كرده آن جا را تصرف مىكنند. ابوبكرميرزا نيز كه از اولاد شروان بود، شورش كرده و به خواندگارمصطفى پاشاى متوصل مىشود. او نيز يكى از سرداران خود را به كمك ابوبكرميرزا مىفرستد؛ ولى در نهايت اين شورشها سركوب شده و آذربايجان آرام مىشود.
مآخذ نگارش، باب اول و دوم صفوهالصفا تاريخ جهان آراى عباسى، احسن التواريخ، حبيب السير، تاريخ عالم آراى عباسى و... بوده و از مزاياى مطالب اين دو باب، فصلى است كه در پايان هر باب در ذكر صدراعظمها؛ از جمله: اميرقوامالدين اصفهانى، نعمت حلى و...؛ علما: شيخ على عبدالعلى مجتهد، شيخ على منشار و...- وزرا: خواجه جلالالدين محمد كججى، قاضى جهان سيفى حسنىِ قزوينى و...؛ نقاشان: سياوش بيگ كرمى، شيخ محمد سبزوارى و...؛ خطاطان: محمود ساوشانى، ميرسيد محمد شمعريز مشهدى و... و طوايف: شاملو، استاجلو، تركمان، افشار، قاجار، تكلو، طالش، پازوكى، شيخاوند و... آمده است.
باب سوم، نحوه جلوس شاه عباس دوم و شرح وقايع زمان اوست(1052-1075ق)، شرح وقايعى؛ چون مناقش والى گرجستان با طهمورث، آمدن سفراى روم به دربار ايران، به قتل رسيدن ميرزاتقى اعتمادالدوله، از دست رفتن قندهار، آمدن سفيران و وليعهد هندوستان به دربار و وقايع ديگرى كه در ايام جلوس شاه اتفاق افتاده است.
در جدا شدن قندهار از ايران چنين روايت شده كه شاه عبّاس اول در سال 1031ق به قصد تسخير قندهار و به نام شكار، به كنار هيرمند آمد و از آن جا كه حاكم قندهار حاضر به تسليم شهر نگرديد، او شهر را تسخير كرد.
با به قدرت رسيدن شاه صفى و وجود پارهاى مشكلات در ايران، دربار هند به فكر باز پس گرفتن قندهار از ايران افتاد. از آن جا كه شاه صفى نيز اين مطلب را مىدانست، تلاش كرد با اعزام سفيران متعدد نظر دربار هند را منحرف كند؛ ولى تلاشهاى او اثرى نداشت و شاه جهان، پادشاه گوركانى هند، از اختلافات موجود بين على مردانخان، والى ايرانى قندهار و ميرزا تقى مازندارانى اعتمادالدّوله (يكى از درباريان ايران) استفاده كرده و با تطميع علىمردانخان، به آسانى قندهار را تصرّف كرد و از اين زمان، روابط دو كشور به سردى گراييده و ديگر در زمان شاه صفى از جانب هند سفيرى به ايران نيامد.
دربار ايران در اين زمان اوضاع مناسبى نداشت و اختلافات بين امرا نقش فراوانى در از دست رفتن قندهار داشت. روابط ايران و هند چند سالى بدين شكل بود تا اين كه شاه هندوستان سفيرى به نام جاننثارخان را همراه با نامهاى به ايران فرستاد.
ظاهرا غرض از فرستادن اين سفير، بيان تسليت مرگ شاه صفى و تهنيت شاه عبّاس دوم بود؛ امّا باطناً، جهت اظهار اين مطلب بود كه اگر علىمردانخان قندهار را به دست فرستادگان پادشاه گوركانى هند داده، از ترس جان خويش در قبال حاسدان و غرضورزان بوده و نه جاهطلبى و آزمندى. ضمناً شاه جهان در اين نامه خواستار آن شده بود كه به محمّدعلى، فرزند ارشد علىمردانخان اجازه داده شود تا نزد پدر خويش به هند رود. واضح است كه اين امر يك نيرنگ سياسى و ديپلماتيك بود، زيرا اجازه شاه عبّاس تلويحاً به رسميّت شناختن الحاق قندهار به سرزمين گوركانيان هند بود.
مؤلف، چون مورخ دربارى بوده، بر تاريخ روزگار خود آگاهى و بصيرت داشته و آن چه را نگاشته است، مبتنى بر آگاهى شخصى و اسناد دست اول است.
بخش سوم كتاب كه مؤلف خود شاهد وقايع بوده، فاقد تاريخ است و از نظر ترتيب و تنظيم وقايع تا اندازهاى ضعيف است.
وضعيت كتاب
بخشهايى از اين كتاب را برنهارددارن تحت عنوان «الانتخاب البهيۀ من الكتب العربيه...» ترجمه نموده و به زبان آلمانى به طبع رسانيده است.
در تصحيح كتاب از هفت نسخه استفاده شده است.
فهرست مطالب در ابتدا و تعليقات(توضيح و بررسى بعضى كلمات و عبارات متن) نماى آيات، احاديث، امثال عربى، اشعار، اسامى كتابها، القاب شهرها، افراد و شاهان، ملل و نحل، مناصب و مشاغل، اماكن جغرافيايى، اسامى افراد، اصطلاحات، بازىها و حيوانات در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها به اختلاف نسخ و تعريف كلمات متن اختصاص دارد.
منابع مقاله
1- پيشگفتار، مقدمه و متن كتاب.
2- دهقان نژاد، مرتضى (نقش راهبردى قندهار در روابط ايران و هند در دوران صفويه)، (پايگاه مجلات تخصصى نور) زمستان 1384- شماره 20.