پرش به محتوا

باقلانی، محمد بن طیب: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' الدوله' به '‌الدوله'
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک')
جز (جایگزینی متن - ' الدوله' به '‌الدوله')
خط ۵۲: خط ۵۲:


== مناظره با متکلمین ==
== مناظره با متکلمین ==
باقلاّنى از اوان جوانى به قدرت در علم كلام و مناظره با مخالفان در مسائل دينى اشتهار يافت، به طورى كه عضد الدولۀ ديلمى، كه در آن هنگام والى فارس بود و در شيراز اقامت داشت، او را از بصره به شيراز فرا خواند.داستان رفتن باقلاّنى از بصره به شيراز و ورود او به مجلس عضد الدوله و مناظره با بزرگان و رؤساى معتزله در حضور او در ترتيب المدارك، از قول خود باقلاّنى، بتفصيل نقل شده است كه تماما به نفع خود باقلاّنى و عقايد او تنظيم شده و «يكجانبه» است.با اينهمه، اگر هم در جزئيات و تفاصيل آن زياده‌رويهايى باشد، اصل قضيه و مباحثۀ او با سران معتزله و ظهور قدرت او در احتجاج و استدلال ظاهرا درست است؛زيرا باقلاّنى اشعرى مذهب، كه عقايدش كاملا مخالف عضد الدولۀ شيعى بود، توانست با فصاحت كلام و نيروى استدلال و احتجاج در عضد الدوله نفوذ كند تا آنجا كه به دستور او معلم فرزندش شد.
باقلاّنى از اوان جوانى به قدرت در علم كلام و مناظره با مخالفان در مسائل دينى اشتهار يافت، به طورى كه عضد الدولۀ ديلمى، كه در آن هنگام والى فارس بود و در شيراز اقامت داشت، او را از بصره به شيراز فرا خواند.داستان رفتن باقلاّنى از بصره به شيراز و ورود او به مجلس عضد‌الدوله و مناظره با بزرگان و رؤساى معتزله در حضور او در ترتيب المدارك، از قول خود باقلاّنى، بتفصيل نقل شده است كه تماما به نفع خود باقلاّنى و عقايد او تنظيم شده و «يكجانبه» است.با اينهمه، اگر هم در جزئيات و تفاصيل آن زياده‌رويهايى باشد، اصل قضيه و مباحثۀ او با سران معتزله و ظهور قدرت او در احتجاج و استدلال ظاهرا درست است؛زيرا باقلاّنى اشعرى مذهب، كه عقايدش كاملا مخالف عضد الدولۀ شيعى بود، توانست با فصاحت كلام و نيروى استدلال و احتجاج در عضد‌الدوله نفوذ كند تا آنجا كه به دستور او معلم فرزندش شد.


عضد الدوله، كه وسعت نظر و بلند پروازيهايى وراى اختلاف مذاهب و فرق داشت،ظاهرا نمى‌خواست دربار او در شيراز منحصر به علماى معتزله شود و در بغداد و عراق، كه مركز عالم اسلام بود، به اين صفت اشتهار يابد و مايل بود كه بجز شيعه و معتزله از نمايندگان مذهب اشعرى نيز، كه در آن زمان در ميان مردم قدرت و نفوذ فراوان داشتند و از نفوذ معتزله در همه جا كاسته بودند، كسانى در دربار خود داشته باشد.ازينرو، باقلاّنى جوان را كه، در محيط كلامى بصره در جدل و احتجاج مشهور شده بود، به دربار خود خواند.
عضد‌الدوله، كه وسعت نظر و بلند پروازيهايى وراى اختلاف مذاهب و فرق داشت،ظاهرا نمى‌خواست دربار او در شيراز منحصر به علماى معتزله شود و در بغداد و عراق، كه مركز عالم اسلام بود، به اين صفت اشتهار يابد و مايل بود كه بجز شيعه و معتزله از نمايندگان مذهب اشعرى نيز، كه در آن زمان در ميان مردم قدرت و نفوذ فراوان داشتند و از نفوذ معتزله در همه جا كاسته بودند، كسانى در دربار خود داشته باشد.ازينرو، باقلاّنى جوان را كه، در محيط كلامى بصره در جدل و احتجاج مشهور شده بود، به دربار خود خواند.


معتزله در حضور عضد الدوله يكى از مسائل مشكل و جنجالى علم كلام را با باقلاّنى در ميان گذاشتند و از او خواستند كه به آن پاسخ دهد و اين در حقيقت دامى بود كه براى او گسترده بودند.مسئله اين بود كه «آيا خداوند مى‌تواند انسان را به چيزى كه فوق تاب و توانايى اوست مكلّف سازد؟» اشاعره، كه براى قدرت خداوند حدّ و مرزى قائل نبودند، پاسخشان به اين سؤال مثبت بود؛ولى معتزله مى‌گفتند كه پس مسئلۀ عدل الهى چه مى‌شود و از نظر حسن و قبح عقلى امور چه توضيحى داده مى‌شود؟معتزله مى‌خواستند با پاسخ مثبتى كه باقلاّنى اشعرى به اين سؤال مى‌دهد او را در نظر عضد الدوله ناچيز گردانند.پاسخ باقلاّنى زيركانه بود:اگر مقصود شما از تكليف فقط سخن خداوند با مخلوق خويش است كه در اين صورت تكليف به فوق طاقت جايز است، زيرا خود خداوند در قرآن مى‌فرمايد:'''و يدعون الى السّجود فلا يستطيعون'''(القلم:42)، آنان به سجود فراخوانده مى‌شوند ولى نمى‌توانند.اين تكليف به مالايطاق است.يا خداوند از فرشتگان مى‌خواهد كه اسماء (اشياء) را بگويند و آنان در پاسخ مى‌گويند:'''سبحانك لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا'''(بقره:32)، پاك خدايا، جز آنچه به ما ياد داده‌اى چيزى نمى‌دانيم.پس خداوند فرشتگان را تكليف به مالايطاق كرده است؛ اما اگر مقصود تكليف اصطلاحى باشد،يعنى آنچه فعل و ترك آن مقدور است، سؤال شما درست نيست؛زيرا تكليف آن استكه فعل آن مقدور باشد و تكليف به نامقدور سخنى متناقض خواهد بود و سؤال شما شايستۀ پاسخ نيست.
معتزله در حضور عضد‌الدوله يكى از مسائل مشكل و جنجالى علم كلام را با باقلاّنى در ميان گذاشتند و از او خواستند كه به آن پاسخ دهد و اين در حقيقت دامى بود كه براى او گسترده بودند.مسئله اين بود كه «آيا خداوند مى‌تواند انسان را به چيزى كه فوق تاب و توانايى اوست مكلّف سازد؟» اشاعره، كه براى قدرت خداوند حدّ و مرزى قائل نبودند، پاسخشان به اين سؤال مثبت بود؛ولى معتزله مى‌گفتند كه پس مسئلۀ عدل الهى چه مى‌شود و از نظر حسن و قبح عقلى امور چه توضيحى داده مى‌شود؟معتزله مى‌خواستند با پاسخ مثبتى كه باقلاّنى اشعرى به اين سؤال مى‌دهد او را در نظر عضد‌الدوله ناچيز گردانند.پاسخ باقلاّنى زيركانه بود:اگر مقصود شما از تكليف فقط سخن خداوند با مخلوق خويش است كه در اين صورت تكليف به فوق طاقت جايز است، زيرا خود خداوند در قرآن مى‌فرمايد:'''و يدعون الى السّجود فلا يستطيعون'''(القلم:42)، آنان به سجود فراخوانده مى‌شوند ولى نمى‌توانند.اين تكليف به مالايطاق است.يا خداوند از فرشتگان مى‌خواهد كه اسماء (اشياء) را بگويند و آنان در پاسخ مى‌گويند:'''سبحانك لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا'''(بقره:32)، پاك خدايا، جز آنچه به ما ياد داده‌اى چيزى نمى‌دانيم.پس خداوند فرشتگان را تكليف به مالايطاق كرده است؛ اما اگر مقصود تكليف اصطلاحى باشد،يعنى آنچه فعل و ترك آن مقدور است، سؤال شما درست نيست؛زيرا تكليف آن استكه فعل آن مقدور باشد و تكليف به نامقدور سخنى متناقض خواهد بود و سؤال شما شايستۀ پاسخ نيست.


پس از گفتگوى مختصرى باقلاّنى مسئله را بتفصيل جواب داد و گفت:در شرع ما بر كسى كه ناتوان و عاجز باشد تكليفى نشده است؛ اما اگر هم مى‌شد درست بود، زيرا خداوند از زبان كسانى كه او را مى‌خوانند مى‌فرمايد:'''و لا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به''' (بقره:286)، آنچه به آن توانايى نداريم بر ما تحميل مفرما.
پس از گفتگوى مختصرى باقلاّنى مسئله را بتفصيل جواب داد و گفت:در شرع ما بر كسى كه ناتوان و عاجز باشد تكليفى نشده است؛ اما اگر هم مى‌شد درست بود، زيرا خداوند از زبان كسانى كه او را مى‌خوانند مى‌فرمايد:'''و لا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به''' (بقره:286)، آنچه به آن توانايى نداريم بر ما تحميل مفرما.
خط ۶۴: خط ۶۴:
اشاعره معتقد به تأثير علت در معلول نيستند و مى‌گويند خداوند، پس از حصول اسباب و شرايط، اثر را در معلول ايجاد مى‌كند.و اين «جريان عادة اللّه» است،يعنى اگر ارادۀ خداوند تعلّق گرفت اثر را از مؤثر باز مى‌گيرد و به همين جهت چشم و تقابل او با شىء«مرئى» علت رؤيت نيست و خداوند بايد «ادراك» یا «بصر»(بينش) را بيافريند تا عمل رؤيت صورت گيرد.
اشاعره معتقد به تأثير علت در معلول نيستند و مى‌گويند خداوند، پس از حصول اسباب و شرايط، اثر را در معلول ايجاد مى‌كند.و اين «جريان عادة اللّه» است،يعنى اگر ارادۀ خداوند تعلّق گرفت اثر را از مؤثر باز مى‌گيرد و به همين جهت چشم و تقابل او با شىء«مرئى» علت رؤيت نيست و خداوند بايد «ادراك» یا «بصر»(بينش) را بيافريند تا عمل رؤيت صورت گيرد.


عضد الدوله در 367 وارد بغداد شد و تا پايان عمر (372) در آن شهر ماند و باقلاّنى نيز به بغداد رفت و بساط درس و مناظرۀ خود را در آن شهر، كه از هر جهت مركز عالم اسلام بود، گسترد.
عضد‌الدوله در 367 وارد بغداد شد و تا پايان عمر (372) در آن شهر ماند و باقلاّنى نيز به بغداد رفت و بساط درس و مناظرۀ خود را در آن شهر، كه از هر جهت مركز عالم اسلام بود، گسترد.


== سفر به روم شرقی ==
== سفر به روم شرقی ==


شهرت او و حرمت و عظمتش در نظر عضد الدوله باعث شد كه از سوى او به سفارت روم شرقى برگزيده شود.
شهرت او و حرمت و عظمتش در نظر عضد‌الدوله باعث شد كه از سوى او به سفارت روم شرقى برگزيده شود.


احتمال مى‌رود كه عضد الدوله مخصوصا باقلاّنى را به اين سفارت برگزيده باشد تا او با نيروى جدلى نمايان خود قدرت منطقى و استدلالى اسلام را به رخ اسقفهاى شهر قسطنطنيه، كه از مراكز مهم دينى مسيحيت بود، بكشد و، به عبارت ديگر، برترى علمى و فرهنگى بغداد را بر قسطنطنيه ثابت كند.از اين
احتمال مى‌رود كه عضد‌الدوله مخصوصا باقلاّنى را به اين سفارت برگزيده باشد تا او با نيروى جدلى نمايان خود قدرت منطقى و استدلالى اسلام را به رخ اسقفهاى شهر قسطنطنيه، كه از مراكز مهم دينى مسيحيت بود، بكشد و، به عبارت ديگر، برترى علمى و فرهنگى بغداد را بر قسطنطنيه ثابت كند.از اين
سفارت و مباحثات باقلاّنى در دربار باسيليوس دوم، امپراتور روم شرقى (حك:348-960/416-1025)، جزئيات و تفاصيلى نقل شده است كه همۀ آنها را عينا نمى‌توان پذيرفت و ما گزارشى از منابع روم شرقى در دست نداريم كه، از مقايسۀ آن با گزارشهاى مورّخان مسلمان اصل حقيقت را تا اندازه‌اى به دست
سفارت و مباحثات باقلاّنى در دربار باسيليوس دوم، امپراتور روم شرقى (حك:348-960/416-1025)، جزئيات و تفاصيلى نقل شده است كه همۀ آنها را عينا نمى‌توان پذيرفت و ما گزارشى از منابع روم شرقى در دست نداريم كه، از مقايسۀ آن با گزارشهاى مورّخان مسلمان اصل حقيقت را تا اندازه‌اى به دست
بياوريم؛ اما بعيد نيست كه بعضى از مسائل حادّ كلامى و اعتقادى، كه طرفين آن را موجب طعن بر يكديگر مى‌شمردند، با ظرافت و كياست مطرح شده باشد.
بياوريم؛ اما بعيد نيست كه بعضى از مسائل حادّ كلامى و اعتقادى، كه طرفين آن را موجب طعن بر يكديگر مى‌شمردند، با ظرافت و كياست مطرح شده باشد.


مى‌گويند هنگامى كه باقلاّنى براى سفر به قسطنطنيه آماده شد، وزير عضد الدوله به او گفت: «طالع خروج خود را نمى‌خواهى؟» باقلاّنى گفت كه اعتقادى به احكام نجوم ندارد و سعد و نحس و خير و شر را همه از قدرت خداوند مى‌داند.<ref>عياض بن موسى، ج 4، ص594</ref>
مى‌گويند هنگامى كه باقلاّنى براى سفر به قسطنطنيه آماده شد، وزير عضد‌الدوله به او گفت: «طالع خروج خود را نمى‌خواهى؟» باقلاّنى گفت كه اعتقادى به احكام نجوم ندارد و سعد و نحس و خير و شر را همه از قدرت خداوند مى‌داند.<ref>عياض بن موسى، ج 4، ص594</ref>


وزير به ابوسليمان منطقى سجستانى گفت كه با او در اين باره بحث كند و ابوسليمان گفت كه اهل بحث با باقلاّنى نيست، زيرا باقلاّنى معتقد است كه اگر در اين سوى دجله ده نفر سوار قايق شوند در آن سوى دجله ممكن است به قدرت الهى يازده نفر شوند و مرا با چنين كسى بحثى نيست.باقلاّنى گفت كه سخن در قدرت خداوند نبود، ما مى‌گوييم كه چنين كارى از قدرت خدا ساخته است اما امروز نمى‌كند، زيرا خرق عادت است؛چنانكه خداوند مى‌تواند كسى را مانند آدم، نه از پدر و مادر، بيافريند، اما امروز نمى‌آفريند زيرا خرق عادت است و به همين جهت سخن ابوسليمان منطقى فرار از بحث است.ابوسليمان گفت: مناظرات بر پايۀ تمرين و تجربه است و من در مناظره با اين قوم(متكلمان) تجربه‌اى ندارم، زيرا ايشان اصطلاحات و عبارات ما (حكما) را نمى‌شناسند و ما هم اصطلاحات ايشان را نمى‌دانيم.وزير عذر او را پذيرفت و باقلاّنى روانۀ سفر شد.
وزير به ابوسليمان منطقى سجستانى گفت كه با او در اين باره بحث كند و ابوسليمان گفت كه اهل بحث با باقلاّنى نيست، زيرا باقلاّنى معتقد است كه اگر در اين سوى دجله ده نفر سوار قايق شوند در آن سوى دجله ممكن است به قدرت الهى يازده نفر شوند و مرا با چنين كسى بحثى نيست.باقلاّنى گفت كه سخن در قدرت خداوند نبود، ما مى‌گوييم كه چنين كارى از قدرت خدا ساخته است اما امروز نمى‌كند، زيرا خرق عادت است؛چنانكه خداوند مى‌تواند كسى را مانند آدم، نه از پدر و مادر، بيافريند، اما امروز نمى‌آفريند زيرا خرق عادت است و به همين جهت سخن ابوسليمان منطقى فرار از بحث است.ابوسليمان گفت: مناظرات بر پايۀ تمرين و تجربه است و من در مناظره با اين قوم(متكلمان) تجربه‌اى ندارم، زيرا ايشان اصطلاحات و عبارات ما (حكما) را نمى‌شناسند و ما هم اصطلاحات ايشان را نمى‌دانيم.وزير عذر او را پذيرفت و باقلاّنى روانۀ سفر شد.
خط ۹۱: خط ۹۱:
به عقيدۀ او آنچه در بيان اعجاز قرآن از مردم خواسته شده است كه مثل آن را اگر بتوانند بياورند نظم قرآن است زيرا «كلام قديم» مثل ندارد و اين حروف و كلمات منظّم قرآنی «عبارت و حكايت و دلالت» از آن كلام قديم مى‌كند.اين كلام قديم همان است كه اشاعره به آن «كلام نفسى»گفته‌اند و الفاظ را عبارات و دلايل آن دانسته‌اند و اين خلاف مذهب [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] است كه حتى الفاظ و كلماتى را كه در مصاحف نوشته شده و مردم بر زبان جارى مى‌كنند قديم مى‌داند.به همين جهت بوده است كه امام ابوحامد اسفراينى از باقلاّنى بيزارى مى‌جسته است.
به عقيدۀ او آنچه در بيان اعجاز قرآن از مردم خواسته شده است كه مثل آن را اگر بتوانند بياورند نظم قرآن است زيرا «كلام قديم» مثل ندارد و اين حروف و كلمات منظّم قرآنی «عبارت و حكايت و دلالت» از آن كلام قديم مى‌كند.اين كلام قديم همان است كه اشاعره به آن «كلام نفسى»گفته‌اند و الفاظ را عبارات و دلايل آن دانسته‌اند و اين خلاف مذهب [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] است كه حتى الفاظ و كلماتى را كه در مصاحف نوشته شده و مردم بر زبان جارى مى‌كنند قديم مى‌داند.به همين جهت بوده است كه امام ابوحامد اسفراينى از باقلاّنى بيزارى مى‌جسته است.


ابوحيّان توحيدى نيز، كه معاصر باقلاّنى بوده، او را سخت نكوهش كرده است.ابوعبداللّه العارض، وزير ديلمى، در يكى از شبهاى انس، دربارۀ اهل كلام مى‌پرسد و عقيدۀ او را دربارۀ باقلاّنى مى‌خواهد.ابوحيان مى‌گويد: باقلاّنى مى‌پندارد كه سنّت را يارى مى‌دهد و معتزله را مجاب مى‌كند و حديث رسول صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم را نشر مى‌دهد، اما او به مذهب خرّميان و طريقه‌هاى ملحدان است<ref>ج 1، ص143</ref>اين گفتۀ ابوحيان بهتان صرف و دروغ محض است و تنها محملى كه دارد اين است كه باقلاّنى را عضد الدوله و پسرش و شايد به طور كلى آل بويه حمايت مى‌كرده است و او دل خوشى از اين خاندان نداشته و كتاب او در نكوهش و ذمّ ابن العميد و صاحب بن عبّاد معروف است.
ابوحيّان توحيدى نيز، كه معاصر باقلاّنى بوده، او را سخت نكوهش كرده است.ابوعبداللّه العارض، وزير ديلمى، در يكى از شبهاى انس، دربارۀ اهل كلام مى‌پرسد و عقيدۀ او را دربارۀ باقلاّنى مى‌خواهد.ابوحيان مى‌گويد: باقلاّنى مى‌پندارد كه سنّت را يارى مى‌دهد و معتزله را مجاب مى‌كند و حديث رسول صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم را نشر مى‌دهد، اما او به مذهب خرّميان و طريقه‌هاى ملحدان است<ref>ج 1، ص143</ref>اين گفتۀ ابوحيان بهتان صرف و دروغ محض است و تنها محملى كه دارد اين است كه باقلاّنى را عضد‌الدوله و پسرش و شايد به طور كلى آل بويه حمايت مى‌كرده است و او دل خوشى از اين خاندان نداشته و كتاب او در نكوهش و ذمّ ابن العميد و صاحب بن عبّاد معروف است.


== منصب قاضی‌القضاتی==
== منصب قاضی‌القضاتی==
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
باقلاّنى تأليفات بسيار داشته و احمد صقر، در مقدمۀ اعجاز القرآن، در حدود پنجاه و پنج اثر از تأليفات او را نام برده است كه البته بيشتر آنها در دست نيست و ما در اينجا به ذكر آنچه به گفتۀ مؤلفان جديد شرح حال او در كتابخانه‌هاى جهان موجود است اكتفا مى‌كنيم:
باقلاّنى تأليفات بسيار داشته و احمد صقر، در مقدمۀ اعجاز القرآن، در حدود پنجاه و پنج اثر از تأليفات او را نام برده است كه البته بيشتر آنها در دست نيست و ما در اينجا به ذكر آنچه به گفتۀ مؤلفان جديد شرح حال او در كتابخانه‌هاى جهان موجود است اكتفا مى‌كنيم:


#مهمترين كتابى كه از او در دست و متضمن آراء كلامى و استدلالات او بر اين آراء و عقايد است، التّمهيد است.در ترتيب المدارك<ref>ج 4، ص593</ref>آمده است كه عضد الدوله پسر خود را به باقلاّنى سپرد تا مذهب اهل سنت را به او تعليم دهد و باقلاّنى كتاب التمهيد را براى او تأليف كرد.از اين عبارت چنين
#مهمترين كتابى كه از او در دست و متضمن آراء كلامى و استدلالات او بر اين آراء و عقايد است، التّمهيد است.در ترتيب المدارك<ref>ج 4، ص593</ref>آمده است كه عضد‌الدوله پسر خود را به باقلاّنى سپرد تا مذهب اهل سنت را به او تعليم دهد و باقلاّنى كتاب التمهيد را براى او تأليف كرد.از اين عبارت چنين
استنباط شده است كه كتاب التمهيد براى پسر عضد الدوله تأليف شده است، ولى چنين مطلبى از مقدمۀ التمهيد بر نمى‌آيد؛ بلكه ظاهر مقدمه مى‌رساند كه كتاب براى خود عضد الدوله تأليف شده است و در آن اشاره‌هاى زيركانه است به اينكه عضد الدوله به مذهب باقلاّنى نبوده است، مانند جمله دعائيّۀ «منّ بارشاده و هداه» و نظاير آن.اما در همين مقدمه بصراحت مى‌گويد كه در اين كتاب از «خلاف ميان اهل حق...و رافضه و از مناقب صحابه و فضايل ائمّۀ اربعه...» سخن خواهد گفت.كتاب التمهيد دوبار به طبع رسيده است:بار اول در قاهره در 1947 با مقدمۀ عبدالهادى ابوريده و محمود خضيرى كه از روى نسخۀ ناقص پاريس چاپ شده است و به همين جهت قسمت مهمى از مطالب كتاب را ندارد؛پس از آن، در سال 1957، ريچارد جوزف مكارتى آن را دوباره نشر و نقص آن را از روى نسخ خطى ديگر تكميل كرد، اما قسمت امامت را منتشر نكرد.
استنباط شده است كه كتاب التمهيد براى پسر عضد‌الدوله تأليف شده است، ولى چنين مطلبى از مقدمۀ التمهيد بر نمى‌آيد؛ بلكه ظاهر مقدمه مى‌رساند كه كتاب براى خود عضد‌الدوله تأليف شده است و در آن اشاره‌هاى زيركانه است به اينكه عضد‌الدوله به مذهب باقلاّنى نبوده است، مانند جمله دعائيّۀ «منّ بارشاده و هداه» و نظاير آن.اما در همين مقدمه بصراحت مى‌گويد كه در اين كتاب از «خلاف ميان اهل حق...و رافضه و از مناقب صحابه و فضايل ائمّۀ اربعه...» سخن خواهد گفت.كتاب التمهيد دوبار به طبع رسيده است:بار اول در قاهره در 1947 با مقدمۀ عبدالهادى ابوريده و محمود خضيرى كه از روى نسخۀ ناقص پاريس چاپ شده است و به همين جهت قسمت مهمى از مطالب كتاب را ندارد؛پس از آن، در سال 1957، ريچارد جوزف مكارتى آن را دوباره نشر و نقص آن را از روى نسخ خطى ديگر تكميل كرد، اما قسمت امامت را منتشر نكرد.
#اعجاز القرآن، كه چندين بار در قاهره به چاپ رسيده است و چاپ منقّح آن با مقدمه‌اى در شرح حال باقلاّنى و تأليفات او به قلم سيد احمد صقر در 1954 در قاهره صورت گرفته است.
#اعجاز القرآن، كه چندين بار در قاهره به چاپ رسيده است و چاپ منقّح آن با مقدمه‌اى در شرح حال باقلاّنى و تأليفات او به قلم سيد احمد صقر در 1954 در قاهره صورت گرفته است.
#الانصاف في اسباب الخلاف، در علم كلام، كه در 1369 در قاهره به طبع رسيده است و، به گفتۀ احمد صقر <ref>در مقدمۀ اعجاز القرآن، ص51</ref>همان «رسالة الحرّة» است.
#الانصاف في اسباب الخلاف، در علم كلام، كه در 1369 در قاهره به طبع رسيده است و، به گفتۀ احمد صقر <ref>در مقدمۀ اعجاز القرآن، ص51</ref>همان «رسالة الحرّة» است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش