گنجینه عرفان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره'
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين')
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره')
خط ۴۲: خط ۴۲:
'''مقصد اقصى'''، اثر [[عزيزالدين نسفى]]، به زبان فارسى، رساله‌اى است در عرفان عملى و نظرى.
'''مقصد اقصى'''، اثر [[عزيزالدين نسفى]]، به زبان فارسى، رساله‌اى است در عرفان عملى و نظرى.


مؤلف خود در باره انگيزه تأليف و موضوع كتاب مى‌فرمايد:
مؤلف خود درباره انگيزه تأليف و موضوع كتاب مى‌فرمايد:


«اما بعد، چنين گويد اضعف ضعفاء و خادم فقراء، عزيز بن محمد النسفى كه جماعت درويشان كثرهم الله، از اين بى‌چاره درخواست كردند كه مى‌بايد كه در معرفت ذات و صفات و افعال خداى و در معرفت نبوت و ولايت و در معرفت انسان و در معرفت مبدأ و معاد انسان، كتابى جمع كنيد و در اول كتاب، بيان كنيد كه رونده كيست و راه چيست و منزل چند است و مقصد كدام است و ديگر بيان كنيد كه شريعت چيست و طريقت چيست و حقيقت چيست و انسان كامل كدام است و ديگر بيان كنيد كه صحبت چيست و ترك چيست و سلوك چيست و انسان كامل آزاد كدام است.
«اما بعد، چنين گويد اضعف ضعفاء و خادم فقراء، عزيز بن محمد النسفى كه جماعت درويشان كثرهم الله، از اين بى‌چاره درخواست كردند كه مى‌بايد كه در معرفت ذات و صفات و افعال خداى و در معرفت نبوت و ولايت و در معرفت انسان و در معرفت مبدأ و معاد انسان، كتابى جمع كنيد و در اول كتاب، بيان كنيد كه رونده كيست و راه چيست و منزل چند است و مقصد كدام است و ديگر بيان كنيد كه شريعت چيست و طريقت چيست و حقيقت چيست و انسان كامل كدام است و ديگر بيان كنيد كه صحبت چيست و ترك چيست و سلوك چيست و انسان كامل آزاد كدام است.
خط ۵۸: خط ۵۸:




مقدمه: مقدمه كتاب، مشتمل بر هشت فصل است كه در باره‌ى اصول تصوف نوشته شده است و مسائلى از قبيل راه، رونده، منازل سلوك، مقصد، شريعت، طريقت، حقيقت، صحبت، ترك، سلوك، انسان كامل آزاد در آن مطرح شده است. نسفى تصريح مى‌كند كه هر فصلى از اين فصول هشت‌گانه، در واقع اصلى از اصول تصوف است و بر اهل تصوف لازم است كه اين فصول را هميشه مورد مطالعه قرار دهند.
مقدمه: مقدمه كتاب، مشتمل بر هشت فصل است كه درباره‌ى اصول تصوف نوشته شده است و مسائلى از قبيل راه، رونده، منازل سلوك، مقصد، شريعت، طريقت، حقيقت، صحبت، ترك، سلوك، انسان كامل آزاد در آن مطرح شده است. نسفى تصريح مى‌كند كه هر فصلى از اين فصول هشت‌گانه، در واقع اصلى از اصول تصوف است و بر اهل تصوف لازم است كه اين فصول را هميشه مورد مطالعه قرار دهند.


فصل اول: رونده در اول، حس است و بعد از مدتى عقل مى‌شود و در آخر، نور الله مى‌گردد. مقصود همه روندگان، معرفت خداوند تبارك و تعالى است. در باب منازل سلوك، اهل تصوف و اهل وحدت سخنانى دارند؛ اهل تصوف مى‌گويند: «از انسان تا به خدا راه نيست، چون ذات حق تعالى نامحدود است و اول و آخر ندارد و به كل اشياء محيط است و كسانى كه به قرب حضور مى‌رسند، تمام عالم را در جنب عظمت ذات خداوند، مانند قطره مى‌بينند»، ولى اهل وحدت مى‌گويند: «از انسان تا به خدا راه نيست، چون وجود، يكى بيش نيست و آن وجود خداى تعالى است و تا سالك از وجود مجازى خود نگذرد، هرگز به خدا نخواهد رسيد».
فصل اول: رونده در اول، حس است و بعد از مدتى عقل مى‌شود و در آخر، نور الله مى‌گردد. مقصود همه روندگان، معرفت خداوند تبارك و تعالى است. در باب منازل سلوك، اهل تصوف و اهل وحدت سخنانى دارند؛ اهل تصوف مى‌گويند: «از انسان تا به خدا راه نيست، چون ذات حق تعالى نامحدود است و اول و آخر ندارد و به كل اشياء محيط است و كسانى كه به قرب حضور مى‌رسند، تمام عالم را در جنب عظمت ذات خداوند، مانند قطره مى‌بينند»، ولى اهل وحدت مى‌گويند: «از انسان تا به خدا راه نيست، چون وجود، يكى بيش نيست و آن وجود خداى تعالى است و تا سالك از وجود مجازى خود نگذرد، هرگز به خدا نخواهد رسيد».
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
سالك وقتى به صحبت درويشان مى‌رسد، بايد مستمع و حاضر باشد و سخن كم گويد و سخنى كه از وى نمى‌پرسند، جواب ندهد. هم‌چنين سالك نبايد از درويشان به طريق امتحان سؤال كند و هيچ‌وقت در بند بحث و مجادله نباشد.
سالك وقتى به صحبت درويشان مى‌رسد، بايد مستمع و حاضر باشد و سخن كم گويد و سخنى كه از وى نمى‌پرسند، جواب ندهد. هم‌چنين سالك نبايد از درويشان به طريق امتحان سؤال كند و هيچ‌وقت در بند بحث و مجادله نباشد.


فصل ششم: اين فصل، در باره ترك است. ترك، قطع پيوند است و قطع پيوند در باطن، آن است كه دوستى دنيا را به‌يك‌باره از دل بيرون كند و در ظاهر، آن است كه آنچه در دنيا دارد، ترك كرده و به درويشان ايثار نمايد. ترك بايد با اجازه‌ى شيخ باشد؛ هر چيزى را كه او گويد ترك كن، بايد ترك كرد؛ چه دنيوى و چه اخروى؛ از جهت آنكه هيچ‌كس بت خود را نمى‌شناسد و نمى‌داند كه بت‌پرست است، بلكه هر كسى خود را فارغ و آزاد گمان مى‌كند و خود را موحد و بت‌شكن مى‌شناسد.
فصل ششم: اين فصل، درباره ترك است. ترك، قطع پيوند است و قطع پيوند در باطن، آن است كه دوستى دنيا را به‌يك‌باره از دل بيرون كند و در ظاهر، آن است كه آنچه در دنيا دارد، ترك كرده و به درويشان ايثار نمايد. ترك بايد با اجازه‌ى شيخ باشد؛ هر چيزى را كه او گويد ترك كن، بايد ترك كرد؛ چه دنيوى و چه اخروى؛ از جهت آنكه هيچ‌كس بت خود را نمى‌شناسد و نمى‌داند كه بت‌پرست است، بلكه هر كسى خود را فارغ و آزاد گمان مى‌كند و خود را موحد و بت‌شكن مى‌شناسد.


فصل هفتم: اين فصل، در بيان جذبه، سلوك و عروج است. جذبه، عبارت از كشش و سلوك، عبارت از كوشش و عروج، عبارت از بخشش است. آنچه از طرف حق است، نامش جذبه است و آنچه از طرف بنده است، نامش ميل و ارادت و محبت و عشق است. سالك وقتى همه چيز را ترك كند و به‌يك‌بار روى به خدا آورد و هر چه غير حق را فراموش كند، به مرتبه عشق مى‌رسد.
فصل هفتم: اين فصل، در بيان جذبه، سلوك و عروج است. جذبه، عبارت از كشش و سلوك، عبارت از كوشش و عروج، عبارت از بخشش است. آنچه از طرف حق است، نامش جذبه است و آنچه از طرف بنده است، نامش ميل و ارادت و محبت و عشق است. سالك وقتى همه چيز را ترك كند و به‌يك‌بار روى به خدا آورد و هر چه غير حق را فراموش كند، به مرتبه عشق مى‌رسد.
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
هر گاه سالك را جذبه حق دررسد و در همان جذبه، زندگى كند و در همان مرتبه از دنيا برود، چنين كسى را مجذوب مى‌گويند و اگر بازآيد و از خود باخبر شود، اگر سلوك را تمام كند، چنين فردى را مجذوب سالك گويند و اگر اول، سلوك كند و سلوك را تمام كند، آن‌گاه جذبه حق به وى رسد، چنين كسى را سالك مجذوب گويند و اگر سلوك كند و سلوك را تمام كند و جذبه حق به وى نرسد، چنين كسى را سالك گويند.
هر گاه سالك را جذبه حق دررسد و در همان جذبه، زندگى كند و در همان مرتبه از دنيا برود، چنين كسى را مجذوب مى‌گويند و اگر بازآيد و از خود باخبر شود، اگر سلوك را تمام كند، چنين فردى را مجذوب سالك گويند و اگر اول، سلوك كند و سلوك را تمام كند، آن‌گاه جذبه حق به وى رسد، چنين كسى را سالك مجذوب گويند و اگر سلوك كند و سلوك را تمام كند و جذبه حق به وى نرسد، چنين كسى را سالك گويند.


فصل هشتم: اين فصل، در باره نصيحت درويشان است كه به دنيا و نعمت دل ننهند و بر حيات و صحت و مال و جاه اعتماد نكنند، چون آنچه در زير فلك قمر است و افلاك و انجم بر آن مى‌گردد، به يك حال نمى‌ماند.
فصل هشتم: اين فصل، درباره نصيحت درويشان است كه به دنيا و نعمت دل ننهند و بر حيات و صحت و مال و جاه اعتماد نكنند، چون آنچه در زير فلك قمر است و افلاك و انجم بر آن مى‌گردد، به يك حال نمى‌ماند.


همه ما مسافريم، اگر دولت است، مى‌گذرد و اگر محنت است نيز مى‌گذرد.
همه ما مسافريم، اگر دولت است، مى‌گذرد و اگر محنت است نيز مى‌گذرد.
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
به گفته مؤلف، هر يك از فصول هشت‌گانه مذكور، به منزله اصلى از اصول تصوف به شمار مى‌رود، لذا بر سالك لازم است، همواره آنها را مورد مطالعه و عمل قرار دهد.
به گفته مؤلف، هر يك از فصول هشت‌گانه مذكور، به منزله اصلى از اصول تصوف به شمار مى‌رود، لذا بر سالك لازم است، همواره آنها را مورد مطالعه و عمل قرار دهد.


مؤلف پس از اتمام فصول هشت‌گانه مزبور، در ادامه، در ضمن 8 باب كه برخى خود مشتمل بر چند فصلند، از عقيده اهل تصوف در باره معرفت ذات خداى تعالى، صفات خداى تعالى، افعال خداى تعالى، معرفت افعال بر قول اهل حكمت، معرفت ولايت و نبوت، اعتقاد اهل تقليد و اهل استدلال و اهل كشف، معرفت انسان و چهار درياى ذات خدا و روح اضافى و ملك و ملكوت سخن گفته است.
مؤلف پس از اتمام فصول هشت‌گانه مزبور، در ادامه، در ضمن 8 باب كه برخى خود مشتمل بر چند فصلند، از عقيده اهل تصوف درباره معرفت ذات خداى تعالى، صفات خداى تعالى، افعال خداى تعالى، معرفت افعال بر قول اهل حكمت، معرفت ولايت و نبوت، اعتقاد اهل تقليد و اهل استدلال و اهل كشف، معرفت انسان و چهار درياى ذات خدا و روح اضافى و ملك و ملكوت سخن گفته است.


خاتمة الكتاب: مؤلف در اين خاتمه مى‌فرمايد: «اى درويش هر كه دانست كه خداى را آن‌چنان‌كه خداى است، نمى‌توان دانست، كه: «العجز عن درك الادراك، ادراك»
خاتمة الكتاب: مؤلف در اين خاتمه مى‌فرمايد: «اى درويش هر كه دانست كه خداى را آن‌چنان‌كه خداى است، نمى‌توان دانست، كه: «العجز عن درك الادراك، ادراك»
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش