ابن شداد، یوسف بن رافع: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'عماد الدين ' به 'عمادالدين ') |
جز (جایگزینی متن - 'كمال الدين' به 'كمالالدين') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
استاد ديگرش عبدالله بن خضر معروف به ابن شيرجى بود كه پارهاى از تفسير ثعلبى را به وى آموخت. او نزد فخرالدين سعيد بن عبدالله شهرزورى مسندهاى شافعى، ابوعوانه، ابويعلى و جامع ترمذى و سنن ابوداوود را خواند و در 567ق / 1172م، از او اجازه گرفت. مجد الدين عبدالله بن محمد اشيرى، سراج الدين محمد بن على جيانى، شهده (زنى كاتب در بغداد)، ابوالمعيث و شيخ رضىالدين قزوينى استاد نظاميه بغداد، ديگر استادان او بودند. | استاد ديگرش عبدالله بن خضر معروف به ابن شيرجى بود كه پارهاى از تفسير ثعلبى را به وى آموخت. او نزد فخرالدين سعيد بن عبدالله شهرزورى مسندهاى شافعى، ابوعوانه، ابويعلى و جامع ترمذى و سنن ابوداوود را خواند و در 567ق / 1172م، از او اجازه گرفت. مجد الدين عبدالله بن محمد اشيرى، سراج الدين محمد بن على جيانى، شهده (زنى كاتب در بغداد)، ابوالمعيث و شيخ رضىالدين قزوينى استاد نظاميه بغداد، ديگر استادان او بودند. | ||
وى پس از ازدواج، به بغداد رفت و چهار سال مُعيد مدرسه نظاميه شد. در 569ق، به موصل بازگشت و در مدرسهاى كه | وى پس از ازدواج، به بغداد رفت و چهار سال مُعيد مدرسه نظاميه شد. در 569ق، به موصل بازگشت و در مدرسهاى كه كمالالدين شهرزورى، تأسيس كرده بود، به تدريس پرداخت. در همين دوران بود كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] از درس وى بهره برد. | ||
او در 583ق / 1188م، به حج رفت، سپس براى زيارت قدس و خليل(ع) به شام رهسپار شد و چون به دمشق رسيد، صلاحالدين ايوبى او را نزد خود خواند و گرامى داشت. پس از بازگشت از قدس، به درخواست صلاحالدين در دژ اكراد با او ديدار كرد و کتابى به او هديه نمود و در اوايل جمادىالاول 584ق / ژوئيه 1188، به خدمت او درآمد. | او در 583ق / 1188م، به حج رفت، سپس براى زيارت قدس و خليل(ع) به شام رهسپار شد و چون به دمشق رسيد، صلاحالدين ايوبى او را نزد خود خواند و گرامى داشت. پس از بازگشت از قدس، به درخواست صلاحالدين در دژ اكراد با او ديدار كرد و کتابى به او هديه نمود و در اوايل جمادىالاول 584ق / ژوئيه 1188، به خدمت او درآمد. |
نسخهٔ ۲۸ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۳:۲۱
نام | ابن شداد، یوسف بن رافع |
---|---|
نامهای دیگر | ابن شداد، ابو المحاسن یوسف بن رافع
ابن شداد، بهاء الدین یوسف بن رافع |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 632 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | النوادر السلطانیه و المحاسن الیوسفیه، او، سیره صلاح الدین |
کد مؤلف | AUTHORCODE8150AUTHORCODE |
«ابن شداد، ابوالمحاسن بهاء الدين يوسف بن رافع بن تميم بن عقبة بن محمد بن عتاب اسدى»، فقيه، قاضى و تاريخنگار شافعى، در رمضان 539ق / مارس 1145م، در موصل زاده شد.
در كودكى پدر خود را از دست داد و دائيان وى تربيتش را به عهده گرفتند و از آنجا كه شداد جد مادرىاش بود و دائيان او به بنى شداد معروف بودند، او نيز به ابن شداد معروف شد.
او در كودكى قرآن را حفظ كرد و وقتى ابوبكر يحيى بن سعدون قرطبى به موصل آمد، نزد وى به شاگردى پرداخت و حديث، تفسير و قرائتهاى هفتگانه قرآن را نزد او فراگرفت و تا واپسين سال زندگى استاد، ملازم وى ماند.
استاد ديگرش عبدالله بن خضر معروف به ابن شيرجى بود كه پارهاى از تفسير ثعلبى را به وى آموخت. او نزد فخرالدين سعيد بن عبدالله شهرزورى مسندهاى شافعى، ابوعوانه، ابويعلى و جامع ترمذى و سنن ابوداوود را خواند و در 567ق / 1172م، از او اجازه گرفت. مجد الدين عبدالله بن محمد اشيرى، سراج الدين محمد بن على جيانى، شهده (زنى كاتب در بغداد)، ابوالمعيث و شيخ رضىالدين قزوينى استاد نظاميه بغداد، ديگر استادان او بودند.
وى پس از ازدواج، به بغداد رفت و چهار سال مُعيد مدرسه نظاميه شد. در 569ق، به موصل بازگشت و در مدرسهاى كه كمالالدين شهرزورى، تأسيس كرده بود، به تدريس پرداخت. در همين دوران بود كه ابن خلكان از درس وى بهره برد.
او در 583ق / 1188م، به حج رفت، سپس براى زيارت قدس و خليل(ع) به شام رهسپار شد و چون به دمشق رسيد، صلاحالدين ايوبى او را نزد خود خواند و گرامى داشت. پس از بازگشت از قدس، به درخواست صلاحالدين در دژ اكراد با او ديدار كرد و کتابى به او هديه نمود و در اوايل جمادىالاول 584ق / ژوئيه 1188، به خدمت او درآمد.
او گاه از طرف صلاحالدين، براى ميانجىگرى يا جمعآورى نيروهاى كمكى از خليفه وقت و ديگر حاكمان به سنجار، جزيره، موصل، اربل و ساير شهرها مىرفت.
وى همچنين قاضى عسكر و قاضى بيتالمقدس شد و از اين زمان تا 589ق؛ يعنى تا درگذشت صلاحالدين، چونان دوست، مشاور و دستيارى تاريخنگار، در تمام سفرها و جنگها، همراه او بود. اين دوستى موجب شد كه بتواند شرح زنده وقايع دوران صلاحالدين را بنويسد.
او در 591ق / 1195م، به خدمت ملك ظاهر غياث الدين فرزند صلاحالدين درآمد و او قضاى حلب و سرپرستى اوقاف را بر عهده وى نهاد. ابن شداد افزون بر آن، در كارهاى سياسى و حكومتى مورد مشورت غياث الدين بود.
حلب در آن زمان چند مدرسهاى بيش نداشت و شمار دانشمندان مقيم آنجا اندك بود؛ ازاينرو، وى درآمد اقطاعى را كه عمادالدين عثمان، پسر صلاحالدين به او داده بود و بيش از صد هزار درهم در سال برآورد مىشد و به علت نداشتن فرزند و خويشاوند، نيازى به آن نداشت، صرف نوسازى مدارس كرد و دانشمندان را از دور و نزديك به آنجا دعوت نمود. وى در 601ق / 1204م، نيز مدرسهاى براى شافعيان و در نزديك آن، مركزى براى تدريس حديث نبوى ساخت و بين آن دو، مقبرهاى براى خود بنا كرد كه دو در به آن دو مدرسه داشت.
در 607ق / 1210م، از طرف ظاهر كه عزم ملك عادل را بر لشگركشى به شام و جنگ با سپاهيان صليبى، براى مقابله با خود پنداشته بود، به مصر رفت و با عادل، پيمانى سياسى بست. در 608ق / 1211م، دوباره به نمايندگى از جانب ظاهر به قاهره رفت تا دختر عادل را براى او خواستگارى كند و عادل نيز پذيرفت. پس از مردن ظاهر، الملك العزيز كه دو سال و اندى بيش نداشت، به حكومت رسيد و عملا ابن شداد به همراه كفيل عزيز؛ يعنى شهاب الدين ابوسعيد طغرل كه متولى تدبير حكومت بود، كارها را حل و فصل مىكردند.
در اين ايام، ابن شداد قدرت زيادى داشت، ديگر فقيهان نيز به سبب او حرمت زيادى داشتند. در اين دوران، ابن شداد بهرغم پيرى و بيمارى، همچنان به روايت حديث ادامه مىداد. در 628ق / 1231م، رهسپار مصر شد تا براى اهداف سياسى، دختر حكمران مصر، الملك الكامل را كه در پى دو سفر در 613ق / 1216م و 626ق / 1229م، به عقد الملك العزيز درآورده بود، به حلب بياورد، اما در بازگشت به حلب دريافت كه حكمران جوان براى خود مستقل شده و كفالت را از او برداشتهاند.
چنين وضعى، خوشايند قاضى نبود و از آن پس از كارهاى حكومت كناره گرفت، اما همچنان به گفتن حديث مىپرداخت تا آنكه در 14 صفر 632 / 8 نوامبر 1234م، در حلب، درگذشت و در مقبرهاى كه گفته شد، دفن گرديد. خانهاش پس از مرگ، به صوفيان وانهاده شد تا بهعنوان خانقاه از آن استفاده كنند.
آثار وى عبارتند از
1. أسماء الرجال الذين في المهذب للشيرازي؛
2. دلائل الأحكام؛
3. درسهايى درباره حديث؛
4. کتاب العصا؛
5. ملجأ الحكام عند التباس الأحكام؛
6. النوادر السلطانية و المحاسن اليوسفية.
منابع مقاله
دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 74، نوشته: ناصر گذشته.