زمزم یاد؛ اشعار مسابقه بزرگ شعر حج: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    خط ۹۱: خط ۹۱:
    4. غزل آقاى سهيل محمودى تحت عنوان «زمزم ياد»:
    4. غزل آقاى سهيل محمودى تحت عنوان «زمزم ياد»:


    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! نام تو، پژواك عمرى نعره‌هاى بى‌امانم بود !! كام تو، كامل‌ترين يك روزِ عمرِ بى‌نشانم بود
    |}؛


    {| class="wikitable poem"
    {{شعر}}
    |-
    {{ب|''نام تو، پژواك عمرى نعره‌هاى بى‌امانم بود''|2=''كام تو، كامل‌ترين يك روزِ عمرِ بى‌نشانم بود''}}
    ! من خودم را مثل موجى در كنارِ ساحلت ديدم !! آن زمان كه خسته از توفان و دريا جسم و جانم بود  
    {{ب|''من خودم را مثل موجى در كنارِ ساحلت ديدم''|2=''آن زمان كه خسته از توفان و دريا جسم و جانم بود''}}
    |}؛
    {|''دست‌هايم را گرفتى دورِ خود گرداندى و انگار''|2=''گردبادى بودم و هوهوىِ نامت بر زبانم بود''}}
     
    {|''با تو يك شب قلوه‌سنگ و سنگ‌ريزه جمع مى‌كردم''|2=''كودكى و شيطنت بود و صفاى دوستانم بود''}}
    {| class="wikitable poem"
    {|''ناگهان ديدم كه نيلوفر شدم، گردِ تو پيچيدم''|2=''شانه‌هاى تا هميشه مهربانت، آسمانم بود''}}
    |-
    {|''زمزم ياد تو در چشمانِ من سر رفت و مى‌ديدم''|2=''هفت درياى جهان، در يك زمان هم‌داستانم بود''}}
    ! دست‌هايم را گرفتى دورِ خود گرداندى و انگار !! گردبادى بودم و هوهوىِ نامت بر زبانم بود  
    {{پایان شعر}}
    |}؛
    (همان، ص20).
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! با تو يك شب قلوه‌سنگ و سنگ‌ريزه جمع مى‌كردم !! كودكى و شيطنت بود و صفاى دوستانم بود  
    |}؛
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! ناگهان ديدم كه نيلوفر شدم، گردِ تو پيچيدم !! شانه‌هاى تا هميشه مهربانت، آسمانم بود  
    |}؛
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! زمزم ياد تو در چشمانِ من سر رفت و مى‌ديدم !! هفت درياى جهان، در يك زمان هم‌داستانم بود  
    |} (همان، ص20).


    5. غزل آقاى جعفر رسول‌زاده (آشفته) تحت عنوان «بقيع»:
    5. غزل آقاى جعفر رسول‌زاده (آشفته) تحت عنوان «بقيع»:


    {|  class="wikitable poem"
    {{شعر}}
    |-
    {{ب|''غربت‌آباد ديار آشنايى‌ها، بقيع''|2=''همدم ديرينه غم‌هاى ناپيدا، بقيع''}}
    ! غربت‌آباد ديار آشنايى‌ها، بقيع !! همدم ديرينه غم‌هاى ناپيدا، بقيع  
    {{ب|''در تو حتى لحظه‌ها هم بى‌قرارى مى‌كنند''|2=''اى تمام واژه‌هاى اشك را معنى بقيع''}}
    |}؛
    {{ب|''در تو، خون ديده‌ها دريا شد و صاحب‌دلان''|2=''جرعه‌جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع''}}
    {{ب|''سنگ‌فرش كوچه‌هايت داغ‌هاى سينه‌سوز''|2=''شمع فانوس نگاهت چشم خون‌پالا بقيع''}}
    {{ب|''تو بلور روشنايى‌هاى شهر يثربى''|2=''چون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع''}}
    {{ب|''هم‌صدا با قرن‌ها مظلومى آل رسول''|2=''حنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا بقيع''}}
    {{ب|''وسعت تنهايى‌ات دل‌هاى ما را مى‌برد''|2=''تا خدا تا عشق تا تنهايى مولا بقيع''}}
    {{ب|''قصه مظلومى‌اش را با تو گفت آن شب كه داشت''|2=''در گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا بقيع''}}
    {{ب|''در هجوم تيرگى‌ها، در شب سرد سكوت''|2=''حسرتى مى‌بُرد خورشيد جهان‌آرا بقيع''}}
    {{ب|''        ''|2=''          ''}}
    {{ب|''        ''|2=''          ''}}
    {{ب|''        ''|2=''          ''}}
    {{ب|''        ''|2=''          ''}}
    {{ب|''        ''|2=''          ''}}
    {{ب|''        ''|2=''          ''}}
    {{پایان شعر}}
    اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنى !! اى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع


    {|  class="wikitable poem"
    كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه‌اى !! با تو مى‌مانديم تا موعود تا فردا بقيع  
    |-
    ! در تو حتى لحظه‌ها هم بى‌قرارى مى‌كنند !! اى تمام واژه‌هاى اشك را معنى بقيع  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    اى بهشت آرزو، گم‌كرده دل‌هاى پاك !! اى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع  
    |-
    ! در تو، خون ديده‌ها دريا شد و صاحب‌دلان !! جرعه‌جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شود !! چشمه‌اى از چشم جان بى‌دلان بگشا بقيع  
    |-
    ! سنگ‌فرش كوچه‌هايت داغ‌هاى سينه‌سوز !! شمع فانوس نگاهت چشم خون‌پالا بقيع  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    دارم اميد آنكه در محشر پناهم مى‌دهد !! سايه ديوار اين «آشفته»حالى‌ها بقيع  
    |-
    (همان، ص29).
    ! تو بلور روشنايى‌هاى شهر يثربى !! چون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    6. شعر آقاى هادى سلطانى شيرازى تحت عنوان «احرام عشق»:
    |-
    ! هم‌صدا با قرن‌ها مظلومى آل رسول !! حنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا بقيع
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! وسعت تنهايى‌ات دل‌هاى ما را مى‌برد !! تا خدا تا عشق تا تنهايى مولا بقيع
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! قصه مظلومى‌اش را با تو گفت آن شب كه داشت !! در گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا بقيع
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! در هجوم تيرگى‌ها، در شب سرد سكوت !! حسرتى مى‌بُرد خورشيد جهان‌آرا بقيع
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنى !! اى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه‌اى !! با تو مى‌مانديم تا موعود تا فردا بقيع
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! اى بهشت آرزو، گم‌كرده دل‌هاى پاك !! اى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع
    |}؛
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شود !! چشمه‌اى از چشم جان بى‌دلان بگشا بقيع
    |}؛
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! دارم اميد آنكه در محشر پناهم مى‌دهد !! سايه ديوار اين «آشفته»حالى‌ها بقيع
    |} (همان، ص29).
    6. شعر آقاى هادى سلطانى شيرازى تحت عنوان «احرام عشق»:


    {|  class="wikitable poem"
    اى مروه و صفاى دلم روى و موى تو !! زمزم مدام تشنه جام سبوى تو  
    |-
    ! اى مروه و صفاى دلم روى و موى تو !! زمزم مدام تشنه جام سبوى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    خال لبت چو ركن حَجَر مبدأ و ختام !! باشد طواف دل ز ازل گِردِ روى تو  
    |-
    ! خال لبت چو ركن حَجَر مبدأ و ختام !! باشد طواف دل ز ازل گِردِ روى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    روى مطاف و كعبه و سعى و صفا تويى !! جان مى‌رسد به معرفت از گفتگوى تو  
    |-
    ! روى مطاف و كعبه و سعى و صفا تويى !! جان مى‌رسد به معرفت از گفتگوى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    هر عارفى كه جامه احرام عشق بست !! دائم به دور خانه كند جستجوى تو  
    |-
    ! هر عارفى كه جامه احرام عشق بست !! دائم به دور خانه كند جستجوى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    آن كس كه راهى عرفات وجود توست !! بايد كه خويش ذبح كند پيش روى تو  
    |-
    ! آن كس كه راهى عرفات وجود توست !! بايد كه خويش ذبح كند پيش روى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    آنگه رسد به مشعر جانان و بگذرد !! و اندر مناى عشق زند بر عدوى تو  
    |-
    ! آنگه رسد به مشعر جانان و بگذرد !! و اندر مناى عشق زند بر عدوى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    منت خداى را كه ز يُمن عطاى او !! باشد نواى من همه در هاى و هوى تو  
    |-
    ! منت خداى را كه ز يُمن عطاى او !! باشد نواى من همه در هاى و هوى تو  
    |}؛


    {|  class="wikitable poem"
    هادى مقيم شو تو در اين كوى كز وفا !! آن گل‌عذار در بگشايد به روى تو  
    |-
    (همان، ص95).
    ! هادى مقيم شو تو در اين كوى كز وفا !! آن گل‌عذار در بگشايد به روى تو  
    |} (همان، ص95).


    7. شعر آقاى جواد محدثى تحت عنوان «خسى در ميقات»:
    7. شعر آقاى جواد محدثى تحت عنوان «خسى در ميقات»:

    نسخهٔ ‏۱ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۱۴:۵۵

    زمزم یاد : اشعار مسابقه بزرگ شعر حج
    نام کتاب زمزم یاد : اشعار مسابقه بزرگ شعر حج
    نام های دیگر کتاب مجموعه اشعار مسابقه بزرگ شعر حج
    پدیدآورندگان مرکز تحقیقات حج (تهيه و تنظيم)
    زبان فارسی
    کد کنگره ‏PIR‎‏ ‎‏4053‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏3‎‏م‎‏5‎‏
    موضوع حج - شعر - مجموعه‏ها

    شعر فارسی - قرن 14 - مجموعه‎ها

    شعر مذهبی - قرن 14 - مجموعه‌ها

    ناشر مشعر
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر
    کد اتوماسیون 3841


    معرفى اجمالى

    «زمزم ياد: اشعار مسابقه بزرگ شعر حج»، اثر مركز تحقيقات حج است كه در آن، مجموعه‌اى از اشعار شاعران سراسر كشور درباره حج گردآورى شده است.

    در اين مجموعه هنرى، افزون بر آموزش مناسك حج، ولايت و محبت پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت پاكش(ع) با زبان لطيف شاعرانه مطرح شده و ياد خدا و ياد اولياى او زنده شده است.

    ساختار

    كتاب حاضر، از مقدمه ناشر و بيانيه داوران و متن اصلى (شامل اشعار شاعران به ترتيب حروف الفبا) تشكيل شده است.

    گزارش محتوا

    برخى از نكات جالب و آموزنده اين اثر عبارت است از:

    1. در مقدمه ناشر (معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى) چنين آمده است: «... انبوهى عظيم از سروده‌هاى شاعران فارسى، بر محور خدا و دين و كعبه و قبله و مدايح نبوى و فضايل اهل‌بيت و مفاهيم اخلاقى و ارزش‌هاى اسلامى شكل گرفته و پديد آمده است... آيين توحيدى و مراسم ابراهيمى حج و دلربايى كعبه و شكوه و قداست آن و حرمتِ حرمين شريفين، همواره براى شاعران، شوق‌انگيز و انگيزه‌ساز بوده است...

    «زمزم ياد»، مجموعه اشعار واصله به دبيرخانه «مسابقه بزرگ و سراسرى شعر حج» است كه در سال 1382ش، از سوى معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى برگزار شد، تعدادى از اين اشعار امتياز لازم را به دست آورده و برخى نيز مورد تشويق و تقدير قرار گرفت... (مقدمه كتاب، ص11-12).

    2. در بيانيه هيئت داوران مسابقه سراسرى شعر حج (دكتر قيصر امين‌پور، مهندس محمدرضا عبدالملكيان و ساعد باقرى)، نتايج نهايى مسابقه سراسرى شعر حج اعلام شده و اشعار تعداد دوازده تن از شاعران شايسته تقدير شمرده شده و...

    و در رده پيش‌كسوتان و نام‌آشنايان:

    الف)- رتبه يكم: مشتركاً آقاى سهيل محمودى از تهران براى غزل «زمزم ياد» و آقاى حسين اسرافيلى از تهران براى غزل «بقيع غريب»، هر دو نفر برنده سفر حج تمتع؛

    ب)- رتبه دوم: آقاى افشين علاء از تهران، براى غزل «مهر بقيع»، برنده سفر عمره مفرده؛

    ج)- رتبه سوم: آقاى جعفر رسول‌زاده (آشفته)، از اصفهان براى غزل «بقيع»، برنده چهار سكه تمام بهار آزادى (ر.ك: همان، ص15-18).

    3. غزل آقاى حسين اسرافيلى تحت عنوان بقيعِ غريب:

    مى‌گرددم دو ديده پريشان و جان، غريبدر منظرى كه نيست به هفت آسمان، غريب
    يا رب بقيع، قطعه‌اى از آسمان توستپيچيده در غبار زمين و زمان، غريب
    آن گوهرى كه بود مَلك خادم درشخفته است در كنار حَرَم، بى‌نشان، غريب
    اين خاك، ميزبان پريشان كربلاستمانده است در حضور تو، اى آسمان، غريب
    اينجا مزار صادق آل محمد(ص) استتنها ميان گردش چشم جهان، غريب
    در خلوت است بارگه باقرالعلوم(ع)همچون مزار مادر زخمى، جوان، غريب
    اين‌سوى ميله، مرقد اولاد مصطفاستو آن‌سو، نگاه غمزده زائران، غريب
    اين محرمان پردگى عرش ذوالجلالاينسان فتاده‌اند در اين خاكدان، غريب
    اشك است اينكه مى‌چكد از آستين ابرمِهر است اينكه مانده در اين آستان، غريب
    مى‌گردد آسمان، به طوافى هميشگىبر اين مدار غربت و بر اين مكان، غريب
    يا رب چه حكمتى است در اين قطعه شريفمهمان غريب و بارگه ميزبان، غريب
    يا رب كرامتى! كه زنم بوسه بر بقيعسر را نهم به خاك و بگريم بر آن غريب

    (ر.ك: همان، ص19).

    4. غزل آقاى سهيل محمودى تحت عنوان «زمزم ياد»:


    نام تو، پژواك عمرى نعره‌هاى بى‌امانم بودكام تو، كامل‌ترين يك روزِ عمرِ بى‌نشانم بود
    من خودم را مثل موجى در كنارِ ساحلت ديدمآن زمان كه خسته از توفان و دريا جسم و جانم بود
    دست‌هايم را گرفتى دورِ خود گرداندى و انگارگردبادى بودم و هوهوىِ نامت بر زبانم بود
    با تو يك شب قلوه‌سنگ و سنگ‌ريزه جمع مى‌كردمكودكى و شيطنت بود و صفاى دوستانم بود
    ناگهان ديدم كه نيلوفر شدم، گردِ تو پيچيدمشانه‌هاى تا هميشه مهربانت، آسمانم بود
    زمزم ياد تو در چشمانِ من سر رفت و مى‌ديدمهفت درياى جهان، در يك زمان هم‌داستانم بود

    (همان، ص20).

    5. غزل آقاى جعفر رسول‌زاده (آشفته) تحت عنوان «بقيع»:

    غربت‌آباد ديار آشنايى‌ها، بقيعهمدم ديرينه غم‌هاى ناپيدا، بقيع
    در تو حتى لحظه‌ها هم بى‌قرارى مى‌كننداى تمام واژه‌هاى اشك را معنى بقيع
    در تو، خون ديده‌ها دريا شد و صاحب‌دلانجرعه‌جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع
    سنگ‌فرش كوچه‌هايت داغ‌هاى سينه‌سوزشمع فانوس نگاهت چشم خون‌پالا بقيع
    تو بلور روشنايى‌هاى شهر يثربىچون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع
    هم‌صدا با قرن‌ها مظلومى آل رسولحنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا بقيع
    وسعت تنهايى‌ات دل‌هاى ما را مى‌بردتا خدا تا عشق تا تنهايى مولا بقيع
    قصه مظلومى‌اش را با تو گفت آن شب كه داشتدر گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا بقيع
    در هجوم تيرگى‌ها، در شب سرد سكوتحسرتى مى‌بُرد خورشيد جهان‌آرا بقيع

    اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنى !! اى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع

    كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه‌اى !! با تو مى‌مانديم تا موعود تا فردا بقيع

    اى بهشت آرزو، گم‌كرده دل‌هاى پاك !! اى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع

    سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شود !! چشمه‌اى از چشم جان بى‌دلان بگشا بقيع

    دارم اميد آنكه در محشر پناهم مى‌دهد !! سايه ديوار اين «آشفته»حالى‌ها بقيع (همان، ص29).

    6. شعر آقاى هادى سلطانى شيرازى تحت عنوان «احرام عشق»:


    اى مروه و صفاى دلم روى و موى تو !! زمزم مدام تشنه جام سبوى تو

    خال لبت چو ركن حَجَر مبدأ و ختام !! باشد طواف دل ز ازل گِردِ روى تو

    روى مطاف و كعبه و سعى و صفا تويى !! جان مى‌رسد به معرفت از گفتگوى تو

    هر عارفى كه جامه احرام عشق بست !! دائم به دور خانه كند جستجوى تو

    آن كس كه راهى عرفات وجود توست !! بايد كه خويش ذبح كند پيش روى تو

    آنگه رسد به مشعر جانان و بگذرد !! و اندر مناى عشق زند بر عدوى تو

    منت خداى را كه ز يُمن عطاى او !! باشد نواى من همه در هاى و هوى تو

    هادى مقيم شو تو در اين كوى كز وفا !! آن گل‌عذار در بگشايد به روى تو (همان، ص95).

    7. شعر آقاى جواد محدثى تحت عنوان «خسى در ميقات»:

    من از اين شهرِ اميد؛

    شهر توحيد كه نامش «مكه» است؛

    و غنوده است ميان صدفش «كعبه» پاك؛

    قصه‌ها مى‌دانم.

    دست در دست من اينك بگذار؛

    تا از اين شهر پر از خاطره ديدار كنيم؛

    هر كجا گام نهى در اين شهر؛

    و به هر سوى و به هر چشم‌انداز؛

    كه نظر كرده و چشم‌اندازى؛

    مى‌شود زنده، در انديشه، بسى خاطره‌ها؛

    يادى از «هاجر» و اسماعيلش؛

    مظهر سعى و تكاپو و تلاش؛

    يادى از «ابراهيم»؛

    آنكه شالوده اين خانه بريخت؛

    آنكه بت‌هاى كهن را بشكست؛

    آنكه بر درگه دوست؛

    پسرش را كه جوان بود به قربانى برد... (همان، ص201-202).

    وضعيت كتاب

    براى كتاب حاضر فقط فهرست تفصيلى مطالب در آغاز اين اثر آمده و متأسفانه فهرست‌هاى فنى تنظيم نشده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    پیوندها

    مطالعه کتاب زمزم یاد : اشعار مسابقه بزرگ شعر حج در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور