۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين') |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
كتاب مشتمل بر سه بخش مقدمه محقق، متن اثر و تعليقات محقق است. نويسنده مباحث را در قالب «گفتار»هايى كه موضوعش در ذيل آن ذكر شده ارائه نموده است. نثر كتاب برخلاف كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير | كتاب مشتمل بر سه بخش مقدمه محقق، متن اثر و تعليقات محقق است. نويسنده مباحث را در قالب «گفتار»هايى كه موضوعش در ذيل آن ذكر شده ارائه نموده است. نثر كتاب برخلاف كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير ظهيرالدين مرعشى روان و ساده نيست. | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
درباره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است: | درباره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است: | ||
[[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]] در مقدمهاش كه در تاريخ اول اسفند 1355ش نوشته- چند مطلب را يادآور شده است: يك- تا امروز دو كتاب درباره مرعشيان مازندران در دست داريم: نخست كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير | [[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]] در مقدمهاش كه در تاريخ اول اسفند 1355ش نوشته- چند مطلب را يادآور شده است: يك- تا امروز دو كتاب درباره مرعشيان مازندران در دست داريم: نخست كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير ظهيرالدين مرعشى است كه كمتر از نيمى از كتاب خود را به مير قوامالدين مرعشى و بازماندگان او اختصاص داده است. قيام مير قوامالدين در سال 760ش بود و مير ظهيرالدين تاريخ اين خاندان را تا سال 881ش به رشته تحرير درآورد. بنابراين 121 سال تاريخ اين خاندان در اين كتاب آمده است. مير تيمور، مؤلف كتاب دنباله كار مير ظهيرالدين را گرفت و تاريخ اين خاندان را تا سال 1075ش نوشت. حدود پنجاه سال پيش از اين تاريخ است كه سادات مرعشى را شاه عباس يكى پس از ديگرى به اصفهان و شيراز و کرمان فرستاد و آنانكه در اين شهرها دوام نياوردند، به هندوستان رفتند و بدينترتيب مرعشيان پراكنده شدند و هريك از دايره جمع به جائى افتادند و قدرتى را كه مير قوامالدين با درويشان خود يعنى كاكلتراشان به وجود آورده بود، يكسره از ميان رفت. دو- تنها نسخه موجود از اين كتاب در كتابخانه وزيرى يزد بود كه دوستان ارجمند آقاى محمد تقى دانشپژوه و آقاى محمد شيروانى نخست از آن خبردار شدند و اين بنده را آگاه كردند. نگارنده با كسب اجازه از واقف خواست از آن نسخه عكسى تهيه كند.... نسخه تصحيح شده را خدمت دبير كل محترم بنياد فرهنگ ايران- آقاى دكتر خانلرى بردم و ايشان اجازه دادند تا جزء كتب تاريخى بنياد به چاپ برسد. سه- مؤلف كتاب مير تيمور چنانكه از نامش پيداست، از سادات مرعشى مازندران است. در ميان افراد اين خاندان تا آنجا كه اين بنده آگاه است چهار تن به نام «مير تيمور» معروف بودهاند. نخستين آنها مير تيمور بن مير عبدالكريم بن سيد عبداللّه بن سيد عبدالكريم بن سيد محمد بن سيد مرتضى بن سيد على بن مير كمالالدين بن مير قوامالدين مرعشى است ديگرى مير تيمور نوه همين مرد است يعنى مير تيمور بن مير عبدالكريم بن مير تيمور. سومى مير تيمور خان بن مير سلطان مراد خان بن ميرزا محمد خان (ميرزا خان) بن مير سلطان مراد خان بن مير شاهى برادر مير تيمور نخستين. چهارمى مير تيمور بن مير قوامالدين بن ميرزا على خان بن مير على خان بن مير قوامالدين بن مير على خان بن مير قوامالدين بن سيد محمد بن سيد مرتضى بن سيد على بن مير كمالالدين بن مير قوامالدين مرعشى است. به گمان اين بنده مير تيمورى كه مقدم بر همه نام بردم مؤلف اين كتاب است. ....<ref>مقدمه كتاب، ص نه و ده.</ref> | ||
نويسنده به نثر مرسوم روزگار خويش مطلبش را اينگونه آغاز كرده است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم و به ثقتى شادابترين گلى كه در چمن فصاحت و بيان و خوشابترين لؤلؤئى كه در بحر بلاغت و تبيان از فيض نسيم ايمان و اعتقاد و انتفاع تقاطر سحاب نيسان ايقان و انقياد ظاهر و باهر گردد، حمد بيحد و شكر بيمر و عدّ مالك الملكى است كه...» ....<ref>متن كتاب، ص 3</ref>و در مطلب پايانى چنين آورده است: «چون نواب همايون در وقت خواندن عرضه مير تيمور و اقوام فرموده بود كه ايشان در آنجاها چرا باشند و ايشان را به درگاه عرش اشتباه ارسال نمايند تا هركس كه قابل ترقى و ملازمت باشند در سلك ملازمان درآورده و بر خدمت بايستند و ديگران را مرخص ساخته به وطن موروثى رفته كه مرفهالحال به دعاى دولت قاهره و شكر ايزدى اشتغال نمايند و بعد از آمدن ايشان نيز فرمودند كه اسامى و احوال را نوشته به عرض رسانند» ....<ref>همان، ص 403</ref> | نويسنده به نثر مرسوم روزگار خويش مطلبش را اينگونه آغاز كرده است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم و به ثقتى شادابترين گلى كه در چمن فصاحت و بيان و خوشابترين لؤلؤئى كه در بحر بلاغت و تبيان از فيض نسيم ايمان و اعتقاد و انتفاع تقاطر سحاب نيسان ايقان و انقياد ظاهر و باهر گردد، حمد بيحد و شكر بيمر و عدّ مالك الملكى است كه...» ....<ref>متن كتاب، ص 3</ref>و در مطلب پايانى چنين آورده است: «چون نواب همايون در وقت خواندن عرضه مير تيمور و اقوام فرموده بود كه ايشان در آنجاها چرا باشند و ايشان را به درگاه عرش اشتباه ارسال نمايند تا هركس كه قابل ترقى و ملازمت باشند در سلك ملازمان درآورده و بر خدمت بايستند و ديگران را مرخص ساخته به وطن موروثى رفته كه مرفهالحال به دعاى دولت قاهره و شكر ايزدى اشتغال نمايند و بعد از آمدن ايشان نيز فرمودند كه اسامى و احوال را نوشته به عرض رسانند» ....<ref>همان، ص 403</ref> |
ویرایش