۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ملاهادى سبزوارى' به 'ملاهادى سبزوارى ') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
در يك نگاه خوشبينانه، اين گرايش از آنجا ريشه مىگيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مىدانستند و بيشتر متفكرانى را مىشناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابنرشد خاتمه يافته مىدانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابنرشد برمىداشتند، بررسى آرا و عقايد ابنخلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگنامه هم انجام داده و مقدمه ابنخلدون را جزو منابع شمرده است. | در يك نگاه خوشبينانه، اين گرايش از آنجا ريشه مىگيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مىدانستند و بيشتر متفكرانى را مىشناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابنرشد خاتمه يافته مىدانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابنرشد برمىداشتند، بررسى آرا و عقايد ابنخلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگنامه هم انجام داده و مقدمه ابنخلدون را جزو منابع شمرده است. | ||
اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابنرشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را بهراحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشمپوشى نمايند. چگونه مىتوان شارحان حكمت اشراق، چون سهرهوردى و قطبالدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلالالدين دوانى، [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]] ، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت. | اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابنرشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را بهراحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشمپوشى نمايند. چگونه مىتوان شارحان حكمت اشراق، چون سهرهوردى و قطبالدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلالالدين دوانى، [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت. | ||
غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابنرشد، عمدهترين نقص اين فرهنگنامه به شمار مىرود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابنرشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و همچنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابنرشد است. | غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابنرشد، عمدهترين نقص اين فرهنگنامه به شمار مىرود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابنرشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و همچنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابنرشد است. |
ویرایش