هشام بن حکم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابی الحدید' به 'ابی‌الحدید'
جز (جایگزینی متن - 'هـ' به 'ه')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ابی الحدید' به 'ابی‌الحدید')
 
خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
یکی از آنها سید مرتضی است که می‌گوید: «اما حقیقت امر این است که گفته‌اند او، یعنی هشام خواسته است به این جهت متمایل شود که خدا جسمی است که حقیقت اجسام حاضر را داراست و نقل مطالبی که علیه او ادعا شده، فقط حرف‌هایی است که جاحظ در ضمن حکایت از نظام اظهار کرده است و آنچه در این دو گفتار هست، تهمتی است که بر او زده‌اند و به اظهارات جاحظ در مورد هشام نمی‌توان اعتماد کرد» و پیش از این بیان نیز گفته است: «بیشتر اصحاب ما می‌گویند اظهار هشام در این باب در حال معارضه او با معتزله است و در مقام معارضه و مناظره و بحث چنین اظهاری را کرده است».  
یکی از آنها سید مرتضی است که می‌گوید: «اما حقیقت امر این است که گفته‌اند او، یعنی هشام خواسته است به این جهت متمایل شود که خدا جسمی است که حقیقت اجسام حاضر را داراست و نقل مطالبی که علیه او ادعا شده، فقط حرف‌هایی است که جاحظ در ضمن حکایت از نظام اظهار کرده است و آنچه در این دو گفتار هست، تهمتی است که بر او زده‌اند و به اظهارات جاحظ در مورد هشام نمی‌توان اعتماد کرد» و پیش از این بیان نیز گفته است: «بیشتر اصحاب ما می‌گویند اظهار هشام در این باب در حال معارضه او با معتزله است و در مقام معارضه و مناظره و بحث چنین اظهاری را کرده است».  


ابن ابی الحدید می‌گوید: «کسانی از شیعه که در عقیده خود تعصب دارند و در زمان ما هستند، معتقدند که هشام قائل به تجسیم معنوی و حقیقی نبوده و گفته است: او جسمی است به معنایی که از یونس و از سکاک و دیگران بیان کردیم».  مقصودش از آنچه از یونس و سکاک نقل کرده این است که جمله «جسم لا کالاجسام» جسمی است نه مثل سایر اجسام، یعنی چیزی است نه مثل سایر چیزها و این جمله عربی اول در آن وقت به جای جمله دوم، استعمال می‌شده است.  
ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «کسانی از شیعه که در عقیده خود تعصب دارند و در زمان ما هستند، معتقدند که هشام قائل به تجسیم معنوی و حقیقی نبوده و گفته است: او جسمی است به معنایی که از یونس و از سکاک و دیگران بیان کردیم».  مقصودش از آنچه از یونس و سکاک نقل کرده این است که جمله «جسم لا کالاجسام» جسمی است نه مثل سایر اجسام، یعنی چیزی است نه مثل سایر چیزها و این جمله عربی اول در آن وقت به جای جمله دوم، استعمال می‌شده است.  


شهرستانی نیز گفته این دسته را تأیید می‌کند و می‌گوید: «این هشام بن حکم، کسی است که در اصول غور و عمق فراوانی داشته است و ممکن نیست که استدلالهای خود را در مقام معارضه با معتزله، از نظر دور داشته و از آنها غافل باشد. او مردی است که دنبال و پشتیبان استدلالهای خود بر ضد معتزله بوده است و کسی نیست که در مورد خدا به تشبیه قائل شود. هشام کسی است که ابوالهذیل علاف را ملزم و مجاب کرده و به او گفت: «تو می‌گویی خدا به علم خود عالم است و علم او ذات اوست، در این صورت او را با حادثات شریک دانسته و می‌گویی به علم خود عالم است و این حرف مباین است با گفته «علم او ذات او است» و او در این صورت مثل سایر عالمان خواهد بود، پس چرا نمی‌گویی جسم است نه مثل سایر اجسام و صورتی است نه مثل سایر صورتها و قدری است نه مثل سایر قدرها...»   
شهرستانی نیز گفته این دسته را تأیید می‌کند و می‌گوید: «این هشام بن حکم، کسی است که در اصول غور و عمق فراوانی داشته است و ممکن نیست که استدلالهای خود را در مقام معارضه با معتزله، از نظر دور داشته و از آنها غافل باشد. او مردی است که دنبال و پشتیبان استدلالهای خود بر ضد معتزله بوده است و کسی نیست که در مورد خدا به تشبیه قائل شود. هشام کسی است که ابوالهذیل علاف را ملزم و مجاب کرده و به او گفت: «تو می‌گویی خدا به علم خود عالم است و علم او ذات اوست، در این صورت او را با حادثات شریک دانسته و می‌گویی به علم خود عالم است و این حرف مباین است با گفته «علم او ذات او است» و او در این صورت مثل سایر عالمان خواهد بود، پس چرا نمی‌گویی جسم است نه مثل سایر اجسام و صورتی است نه مثل سایر صورتها و قدری است نه مثل سایر قدرها...»