۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'لن' به 'لن') |
جز (جایگزینی متن - 'یه' به 'یه') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
وی همچنین مجموعه رسائل حاضر را از جمله آثاری دانسته که نزدیک به صد سال پیش از مغول ساخته و پرداخته شده است و مؤلّف آن بهدرستى شناخته نیست؛ نام و نشان او در هیچیک از مآخذ و منابع رجالى و غیر رجالى روزگارش و نیز در مآخذ سدههاى میانه و متأخّر ضبط نشده است<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده و نوزده</ref>. | وی همچنین مجموعه رسائل حاضر را از جمله آثاری دانسته که نزدیک به صد سال پیش از مغول ساخته و پرداخته شده است و مؤلّف آن بهدرستى شناخته نیست؛ نام و نشان او در هیچیک از مآخذ و منابع رجالى و غیر رجالى روزگارش و نیز در مآخذ سدههاى میانه و متأخّر ضبط نشده است<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده و نوزده</ref>. | ||
در جاىجاى نسخه مجموعه رسائل، از نویسنده بهصورتهاى «حکیم»، «الحكيم الفاضل» یاد شده است. در ظهر رساله «عدة العقول و عمدة المعقول» هم خودش آورده است که رساله مذکور را در سال 558ق، بدون توجه و اخذ و نقل از کتابى تألیف کرده است. متن رسالهها و | در جاىجاى نسخه مجموعه رسائل، از نویسنده بهصورتهاى «حکیم»، «الحكيم الفاضل» یاد شده است. در ظهر رساله «عدة العقول و عمدة المعقول» هم خودش آورده است که رساله مذکور را در سال 558ق، بدون توجه و اخذ و نقل از کتابى تألیف کرده است. متن رسالهها و نکتهگیریهایى که گاه بر فلاسفه یونان دارد و گاه بر معتزله و گاهى هم بر کسانى چون ابوسهل مسیحى انتقاد و تعریض مىکند، همه از تسلّط و تصلّب او در مفاهیم فلسفى و کلامى حکایت دارند و مؤید اشاره مزبور است که در ظهر نسخه «عدة العقول» آمده است<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>. | ||
اولین رساله کتاب پاسخ به دو مسئله در موضوع حدوث نفس با جسم و نسبت لذات حسی با لذات عقلی است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص7-4</ref>. | اولین رساله کتاب پاسخ به دو مسئله در موضوع حدوث نفس با جسم و نسبت لذات حسی با لذات عقلی است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص7-4</ref>. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مىکنند: «و هر که دعوى کند بهجز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مىکند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات است در سالهاى فراوان رنجها بردهاند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام بهجاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و بهقدر طرق و وسع خویش امتحان و تصفّح کرده، موجودات محسوس بیش از این نیافتهاند البته»<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه و بیستوچهار؛ متن کتاب، ص13</ref>. | مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مىکنند: «و هر که دعوى کند بهجز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مىکند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات است در سالهاى فراوان رنجها بردهاند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام بهجاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و بهقدر طرق و وسع خویش امتحان و تصفّح کرده، موجودات محسوس بیش از این نیافتهاند البته»<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه و بیستوچهار؛ متن کتاب، ص13</ref>. | ||
در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مىکند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را بهگونهاى مسلّم میدارد که میتوان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از نمونههاى بارز در تاریخ انتقادهاى علمى است. امّا با وجود آنکه فضل یکى از حکیمان و متکلّمان منقّد است، در نقد و ردّ رأى و نظر پیشینیان خود، به فلاسفهاى همچون ابن سینا که بهتندى آراى دیگران را نقد و طرد مىکردهاند، نمىماند و جانب حزم و احتیاط را مرعى میداشته است و حتّى | در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مىکند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را بهگونهاى مسلّم میدارد که میتوان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از نمونههاى بارز در تاریخ انتقادهاى علمى است. امّا با وجود آنکه فضل یکى از حکیمان و متکلّمان منقّد است، در نقد و ردّ رأى و نظر پیشینیان خود، به فلاسفهاى همچون ابن سینا که بهتندى آراى دیگران را نقد و طرد مىکردهاند، نمىماند و جانب حزم و احتیاط را مرعى میداشته است و حتّى پختگیهاى پیشینیان را به هنگام نقد نارساییهاى آنان نشان میدهد؛ چنانکه وقتى نظریه نور ابوسهل مسیحى را نقد مىکند، درباره او مینویسد: «مردى بوده است که سخن او در حکمت معتبر دارند، اما در باب معرفت نور او را عثرتى افتاده است». همین روحیه احتیاط و بینش نقد علمى است که به او آموخته است تا از یافتهها، رنجها و تجربههاى پیشینیان استقبال کند و نظر جمهور آنان را بهمثابه دلیلى براى مجاب کردن برخى از دستههاى فلسفى تلقى نماید<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه</ref>. | ||
نخستین نکتهاى که در مورد رسالههاى فارسى این مجموعه باید لحاظ گردد این است که بهقطع و یقین رسالههاى مزبور از نگارشهاى فضل بن احمد است، نه از ملفوظات و امالى او. اینکه در برخى موارد آمده است که: «قال الحكيم» و «حکیم گوید»، مسلّما که از اضافات کاتب نسخه است و به واقع یکى از آداب کاتبان و نسخهنویسان، که بعضاً پیش از پرداختن به متن نوشته مؤلف آن را میآوردهاند. نمونه بسیار بارز این ادب نسخهنویسى را در آغاز تفسیر تاج التراجم شهفور اسفراینى، در نسخههاى گنجبخش پاکستان و بودلیان میبینیم و نیز نمونه دیگر آن را در أنس التائبين احمد جام ژندهپیل مییابیم که در آغاز هر باب، این طرز کتابت را کاتب پى گرفته است<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوچهار</ref>. | نخستین نکتهاى که در مورد رسالههاى فارسى این مجموعه باید لحاظ گردد این است که بهقطع و یقین رسالههاى مزبور از نگارشهاى فضل بن احمد است، نه از ملفوظات و امالى او. اینکه در برخى موارد آمده است که: «قال الحكيم» و «حکیم گوید»، مسلّما که از اضافات کاتب نسخه است و به واقع یکى از آداب کاتبان و نسخهنویسان، که بعضاً پیش از پرداختن به متن نوشته مؤلف آن را میآوردهاند. نمونه بسیار بارز این ادب نسخهنویسى را در آغاز تفسیر تاج التراجم شهفور اسفراینى، در نسخههاى گنجبخش پاکستان و بودلیان میبینیم و نیز نمونه دیگر آن را در أنس التائبين احمد جام ژندهپیل مییابیم که در آغاز هر باب، این طرز کتابت را کاتب پى گرفته است<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوچهار</ref>. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
در | در پاورقیهای کتاب، اختلاف متن با نسخه اصلی و صحیح برخی الفاظ ذکر شده است. | ||
در انتهای اثر فهرست لغات و اصطلاحات، کسان، آیات قرآنی و احادیث و اقوال ذکر شده است. | در انتهای اثر فهرست لغات و اصطلاحات، کسان، آیات قرآنی و احادیث و اقوال ذکر شده است. | ||
ویرایش