شرح منظومة السبزواري (گرامی): تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ']]')
    جز (جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو')
    خط ۵۴: خط ۵۴:
    2- با آنكه زبان متن و شرح، عربى است ولى شارح افزون بر ابيات عربى، در موارد متعددى اشعار فارسى را نيز ذكر و به آن استشهاد كرده است. در مواردى در پاورقى نيز مطالبى به زبان فارسى نقل كرده است <ref>همان، ص 85- 115</ref>.
    2- با آنكه زبان متن و شرح، عربى است ولى شارح افزون بر ابيات عربى، در موارد متعددى اشعار فارسى را نيز ذكر و به آن استشهاد كرده است. در مواردى در پاورقى نيز مطالبى به زبان فارسى نقل كرده است <ref>همان، ص 85- 115</ref>.


    3- شارح تأكيد كرده است كه مؤلف علم منطق، ارسطوست به اين معنا كه هر چند منطق در اصل در عقل بشر بود و سقراط و افلاطون نيز مقدارى از آن را نوشته بودند ولى منظم و مدون و باب‌بندى نشده بود و ارسطو آن را تدوين كرد و به آن نظم بخشيد <ref>همان، ص 54</ref>.
    3- شارح تأكيد كرده است كه مؤلف علم منطق، [[ارسطو]]ست به اين معنا كه هر چند منطق در اصل در عقل بشر بود و سقراط و افلاطون نيز مقدارى از آن را نوشته بودند ولى منظم و مدون و باب‌بندى نشده بود و [[ارسطو]] آن را تدوين كرد و به آن نظم بخشيد <ref>همان، ص 54</ref>.


    4- شارح با عنايت به آنكه منطق علمى آلى است، تأكيد كرده كه پس منطق، علمى كلى است زيرا پژوهشگران، منطق را وسيله‌اى براى تحقيق در الهيات بالمعني‌الأعم قرار مى‌دهند و اين الهيات كه از وجود مطلق بحث مى‌كند، كلى است در نتيجه منطق هم كلى است <ref>همان، ص 43</ref>.
    4- شارح با عنايت به آنكه منطق علمى آلى است، تأكيد كرده كه پس منطق، علمى كلى است زيرا پژوهشگران، منطق را وسيله‌اى براى تحقيق در الهيات بالمعني‌الأعم قرار مى‌دهند و اين الهيات كه از وجود مطلق بحث مى‌كند، كلى است در نتيجه منطق هم كلى است <ref>همان، ص 43</ref>.
    خط ۶۲: خط ۶۲:
    6- برخى اشكالى بر ضدّ علم منطق مطرح كرده‌اند كه همان‌طور كه در حديث ثقلين آمده ملاك هدايت و عدم ضلالت، تمسّك به قرآن و اهل بيت(ع) است ولى منطق، هيچ يك از آن دو نيست. شارح به اين اشكال چنين پاسخ داده است كه: اين سخن عجيبى است! زيرا منطق راه تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) است و براى تحقق تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) بايد به تمسك قطعى و يقينى برسيم و ظن و تخمين كافى نيست و قطع و يقين هم با برهان منطقى حاصل مى‌شود. شگفت است كه اشكال‌كننده به اين نكته توجه نكرده كه منطق، علمى آلى و ابزارى قانونمند است. علاوه بر آنكه خود اين بيان اشكال كننده قياسى است كه بايد حجيتش در منطق اثبات شود و از سويى ديگر آيات قرآن سرشار از فرمان به انديشيدن و تدبير و تعقل و ستايش برهان است درحالى‌كه راه انديشه‌ورزى و تعقل را بيان نكرده است پس به ناچار مقصود از آن، استفاده از همان روش فطرى طبيعى است كه در منطق مطرح مى‌شود يعنى قياس <ref>همان، ص 58- 59</ref>.
    6- برخى اشكالى بر ضدّ علم منطق مطرح كرده‌اند كه همان‌طور كه در حديث ثقلين آمده ملاك هدايت و عدم ضلالت، تمسّك به قرآن و اهل بيت(ع) است ولى منطق، هيچ يك از آن دو نيست. شارح به اين اشكال چنين پاسخ داده است كه: اين سخن عجيبى است! زيرا منطق راه تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) است و براى تحقق تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) بايد به تمسك قطعى و يقينى برسيم و ظن و تخمين كافى نيست و قطع و يقين هم با برهان منطقى حاصل مى‌شود. شگفت است كه اشكال‌كننده به اين نكته توجه نكرده كه منطق، علمى آلى و ابزارى قانونمند است. علاوه بر آنكه خود اين بيان اشكال كننده قياسى است كه بايد حجيتش در منطق اثبات شود و از سويى ديگر آيات قرآن سرشار از فرمان به انديشيدن و تدبير و تعقل و ستايش برهان است درحالى‌كه راه انديشه‌ورزى و تعقل را بيان نكرده است پس به ناچار مقصود از آن، استفاده از همان روش فطرى طبيعى است كه در منطق مطرح مى‌شود يعنى قياس <ref>همان، ص 58- 59</ref>.


    7- شارح درباره واضع علم منطق، توضيح داده است كه ارسطو هر چند اولين مؤلف در علم منطق بود ولى واضع و مبتكرش نبود چون خدا منطق را ابداع كرده است. همان كه قديم ذاتى و صفاتى است و از صفاتش فياضيت مطلقه است و همو كه دانايى است كه بشر و ساير موجودات را تعليم مى‌دهد و با اسم عليم با آنان ارتباط برقرار مى‌كند و افزون بر منطق، همه علوم كلى اصالى همانند فلسفه را نيز ابداع كرده است <ref>همان، ص 60- 62</ref>.
    7- شارح درباره واضع علم منطق، توضيح داده است كه [[ارسطو]] هر چند اولين مؤلف در علم منطق بود ولى واضع و مبتكرش نبود چون خدا منطق را ابداع كرده است. همان كه قديم ذاتى و صفاتى است و از صفاتش فياضيت مطلقه است و همو كه دانايى است كه بشر و ساير موجودات را تعليم مى‌دهد و با اسم عليم با آنان ارتباط برقرار مى‌كند و افزون بر منطق، همه علوم كلى اصالى همانند فلسفه را نيز ابداع كرده است <ref>همان، ص 60- 62</ref>.


    8- شارح درباره معناى ايساغوجى نكته‌اى را متذكر شده است: بر اساس ظاهر كلمات [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در «أساس الاقتباس»، علامه قطب‌الدين شيرازى در «درّة التاج»، ابن نديم در «الفهرست»، غزالى در «مقاصد الفلاسفة»، فروغى در «سير حكمت در اروپا» و نيز «المنجد»، ايساغوجى به معنى مدخل و مقدمه است؛ نه كليات خمس فقط بلكه شامل هر آن چيزى مى‌شود كه در مقدمه منطق ذكر مى‌شود مانند مبحث الفاظ و كلى و جزئى و ذاتى و عرضى. به نظر مى‌رسد كه افراد مذكور يا برخى از آنان، به زبان يونانى و اصطلاحات قدما آگاه‌تر از [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] هستند. البته همين اشكال بر ملاعبدالله در حاشيه و نوبخت در منطقش وارد است كه ايساغوجى را كليات خمس شمرده‌اند. شهابى در «رهبر خرد» گفته است كه درست است كه لغت ايساغوجى اعم است ولى اصطلاح اخص است و ايساغوجى در اصطلاح، فقط كليات خمس است؛ ولى اين مطلب هم درست نيست زيرا عبارت محقق طوسى صريح است كه اصطلاح هم اعمّ است <ref>همان، ص 64- 65</ref>.
    8- شارح درباره معناى ايساغوجى نكته‌اى را متذكر شده است: بر اساس ظاهر كلمات [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در «أساس الاقتباس»، علامه قطب‌الدين شيرازى در «درّة التاج»، ابن نديم در «الفهرست»، غزالى در «مقاصد الفلاسفة»، فروغى در «سير حكمت در اروپا» و نيز «المنجد»، ايساغوجى به معنى مدخل و مقدمه است؛ نه كليات خمس فقط بلكه شامل هر آن چيزى مى‌شود كه در مقدمه منطق ذكر مى‌شود مانند مبحث الفاظ و كلى و جزئى و ذاتى و عرضى. به نظر مى‌رسد كه افراد مذكور يا برخى از آنان، به زبان يونانى و اصطلاحات قدما آگاه‌تر از [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] هستند. البته همين اشكال بر ملاعبدالله در حاشيه و نوبخت در منطقش وارد است كه ايساغوجى را كليات خمس شمرده‌اند. شهابى در «رهبر خرد» گفته است كه درست است كه لغت ايساغوجى اعم است ولى اصطلاح اخص است و ايساغوجى در اصطلاح، فقط كليات خمس است؛ ولى اين مطلب هم درست نيست زيرا عبارت محقق طوسى صريح است كه اصطلاح هم اعمّ است <ref>همان، ص 64- 65</ref>.