سفرنامه بلوشر: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - ': ==' به '==')
    جز (جایگزینی متن - 'كرمان' به 'کرمان')
    خط ۶۵: خط ۶۵:
    سوء استفاده ليندن بلات آلمانى در بانك ملى، حوادث پشت پرده ماجراهاى قتل شخصيت‌ها در زندان قصر قاجار، چاپ مطبوعات كمونيستى از طرف دانشجويان ايرانى در آلمان، و اظهار نظر درباره دولتمردان ايرانى، از جمله اين مطالب است كه در قسمت دوم اين كتاب آمده است.
    سوء استفاده ليندن بلات آلمانى در بانك ملى، حوادث پشت پرده ماجراهاى قتل شخصيت‌ها در زندان قصر قاجار، چاپ مطبوعات كمونيستى از طرف دانشجويان ايرانى در آلمان، و اظهار نظر درباره دولتمردان ايرانى، از جمله اين مطالب است كه در قسمت دوم اين كتاب آمده است.


    اما در مورد اين كتاب و ساير نوشته‌هاى بيگانگان درباره ايران و به خصوص سفرنامه‌ها، بايد در نظر داشت كه اين آثار از اطلاعات ناقص و داورى‌هاى ناروا و لغزش‌هاى گوناگون خالى نيست و ترجمه اين نوشته‌هاى تنها از نظر ملاحظات تاريخى و جغرافيائى و جامعه‌شناسى مفيد است كه اين منظور نيز پس از پژوهش و تطبيق منابع مختلف موجود با اين آثار حاصل مى‌شود؛ چه پژوهنده ايرانى به هنگام اظهارنظر درباره موضوع مورد تحقيق خود بايد كاملاً از آراء و نظريات ديگران، هر چند حاكى از بغض و سوءنظر يا عدم اطلاع باشد، آگاه شود. خلاصه آن كه بايد چنين نوشته‌ها را از جمله اسباب و مآخذ تحقيق به شمار آورد و بس. سهوها و كوتاهى‌هاى كتاب حاضر را مى‌توان، به دو گروه تقسيم كرد: نخست خطاهايى كه نويسنده در اظهارنظرها نسبت به امور دينى مرتكب شده است؛ مثلاً در صفحه‌هاى 14، 16، 17 تشيع را ساخته و پرداخته ايرانيان وانمود كرده كه ادعائى است، بى‌اساس و تاريخ زيديه يمن و بعضى ديگر از فرق شيعه خلاف اين نظر را ثابت مى‌كند، يا اينكه مثلاً در صفحه 106 نوشته است: «در كرمانشاه زير نظر سفارت كه از آلمان آمده بود با داروهائى كه از آلمان به همراه داشت، بيمارستانى تأسيس شد كه... از عهده رقابت با تربتى كه از كربلا مى‌آوردند... برمى‌آمد.» گذشته اينكه مؤلف عمق اعتقاد مذهبى مردم را درنيافته و پنداشته است كه تربت جنبه داروئى دارد، با سوءنيت زمينه را چنان فراهم كرده است كه پزشكى و داروى آلمانى را تبليغ كند.
    اما در مورد اين كتاب و ساير نوشته‌هاى بيگانگان درباره ايران و به خصوص سفرنامه‌ها، بايد در نظر داشت كه اين آثار از اطلاعات ناقص و داورى‌هاى ناروا و لغزش‌هاى گوناگون خالى نيست و ترجمه اين نوشته‌هاى تنها از نظر ملاحظات تاريخى و جغرافيائى و جامعه‌شناسى مفيد است كه اين منظور نيز پس از پژوهش و تطبيق منابع مختلف موجود با اين آثار حاصل مى‌شود؛ چه پژوهنده ايرانى به هنگام اظهارنظر درباره موضوع مورد تحقيق خود بايد كاملاً از آراء و نظريات ديگران، هر چند حاكى از بغض و سوءنظر يا عدم اطلاع باشد، آگاه شود. خلاصه آن كه بايد چنين نوشته‌ها را از جمله اسباب و مآخذ تحقيق به شمار آورد و بس. سهوها و كوتاهى‌هاى كتاب حاضر را مى‌توان، به دو گروه تقسيم كرد: نخست خطاهايى كه نويسنده در اظهارنظرها نسبت به امور دينى مرتكب شده است؛ مثلاً در صفحه‌هاى 14، 16، 17 تشيع را ساخته و پرداخته ايرانيان وانمود كرده كه ادعائى است، بى‌اساس و تاريخ زيديه يمن و بعضى ديگر از فرق شيعه خلاف اين نظر را ثابت مى‌كند، يا اينكه مثلاً در صفحه 106 نوشته است: «در کرمانشاه زير نظر سفارت كه از آلمان آمده بود با داروهائى كه از آلمان به همراه داشت، بيمارستانى تأسيس شد كه... از عهده رقابت با تربتى كه از كربلا مى‌آوردند... برمى‌آمد.» گذشته اينكه مؤلف عمق اعتقاد مذهبى مردم را درنيافته و پنداشته است كه تربت جنبه داروئى دارد، با سوءنيت زمينه را چنان فراهم كرده است كه پزشكى و داروى آلمانى را تبليغ كند.


    در صفحه 180 و 182 كه نويسنده به موضوع حجاب اشاره كرده، اگر چه خود اعتراف مى‌كند كه «مطلوب‌ترين پوشش از نظر زنان است»؛ ولى نتوانسته موضوع را از نظر ايرانيان مورد تحليل قرار دهد و شاهدى كه آورده زنى آلمانى است كه شوهر ايرانى اختيار كرده است و به ناچار مى‌بايست چادر بپوشد. از آن جا كه نيت نويسنده اثبات برترى اروپائيان است، نظر جوانى را كه خود نويسنده اعتراف مى‌كند، «سخت زير تأثير طرز فكر اروپائى بود»، در مورد اعتقاد مذهبى جويا مى‌شود و از وى نقل مى‌كند كه: «از نظر دين و مذهب بايد بگويم كه ديگر به چيزى اعتقاد ندارم» و بعد دنباله مطلب را به محمدعلى فروغى مى‌كشاند و سپس مى‌نويسد كه با وجود «مطالعه در افكار فلسفى اروپائى... يك شيعه معتقد باقى مانده است».
    در صفحه 180 و 182 كه نويسنده به موضوع حجاب اشاره كرده، اگر چه خود اعتراف مى‌كند كه «مطلوب‌ترين پوشش از نظر زنان است»؛ ولى نتوانسته موضوع را از نظر ايرانيان مورد تحليل قرار دهد و شاهدى كه آورده زنى آلمانى است كه شوهر ايرانى اختيار كرده است و به ناچار مى‌بايست چادر بپوشد. از آن جا كه نيت نويسنده اثبات برترى اروپائيان است، نظر جوانى را كه خود نويسنده اعتراف مى‌كند، «سخت زير تأثير طرز فكر اروپائى بود»، در مورد اعتقاد مذهبى جويا مى‌شود و از وى نقل مى‌كند كه: «از نظر دين و مذهب بايد بگويم كه ديگر به چيزى اعتقاد ندارم» و بعد دنباله مطلب را به محمدعلى فروغى مى‌كشاند و سپس مى‌نويسد كه با وجود «مطالعه در افكار فلسفى اروپائى... يك شيعه معتقد باقى مانده است».