الإمام محمد الغزالي جهوده في التفسير و علوم القرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - 'سبکى' به 'سبکی ')
    خط ۲۴: خط ۲۴:
    | شابک =977-6038-06-9
    | شابک =977-6038-06-9
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =17626
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =11107
    | کتابخوان همراه نور =11107
    | کتابخوان همراه نور =11107
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    خط ۹۴: خط ۹۴:
    شيخ محمد غزالى در مقدمه ى كتاب «گامى به سوى تفسير موضوعى سوره‌هاى قرآن كريم» در مورد روش تفسيرى خود می‌آورد: «هدف من اين بود كه تفسيرى موضوعى برای هر يك از سوره‌هاى كتاب گرانقدر ارائه كنم. تفسير موضوعى با تفسير وضعى متفاوت است. تفسير وضعى، يك آيه و يا دسته‌اى از آيات را در نظر می‌گیرد و به توضيح و تشريح الفاظ و نحوه تجزيه و تركيب جملات و احكام آن می‌پردازد. در حالى كه تفسير موضوعى، همه سوره را يكجا مورد بررسى قرار داده، مى كوشد تا تصويرى كلى از آن ترسيم كند. اين تصوير ابتدا و انتهاى سوره را با هم در نظر می‌گیرد و با شناخت روابط پنهانى اى كه تمام سوره را به هم مى پيوندد، ابتداى سوره را همچون مقدمه‌اى برای انتهاى سوره در نظر می‌گیرد و انتهاى سوره را گواه و تصديق و تأييدى بر ابتداى آن و در ادامه می‌آورد: اين تفسير موضوعى به هيچ وجه خواننده را از تفسير وضعى بى نياز نمى‌كند. بلكه اين تفسير تكميل كننده آن است.» و باز می‌نويسد: «در اينجا معناى ديگرى هم برای تفسير موضوعى است كه به آن نپرداخته ام و آن پى گيرى يك موضوع در همه جاى قرآن و گردآورى و بيان آن در يك سبک و سياق نزدیک به هم است كه بسيارى از مطالب از اين طريق و بر اين مبنا تبيين می‌شود.»
    شيخ محمد غزالى در مقدمه ى كتاب «گامى به سوى تفسير موضوعى سوره‌هاى قرآن كريم» در مورد روش تفسيرى خود می‌آورد: «هدف من اين بود كه تفسيرى موضوعى برای هر يك از سوره‌هاى كتاب گرانقدر ارائه كنم. تفسير موضوعى با تفسير وضعى متفاوت است. تفسير وضعى، يك آيه و يا دسته‌اى از آيات را در نظر می‌گیرد و به توضيح و تشريح الفاظ و نحوه تجزيه و تركيب جملات و احكام آن می‌پردازد. در حالى كه تفسير موضوعى، همه سوره را يكجا مورد بررسى قرار داده، مى كوشد تا تصويرى كلى از آن ترسيم كند. اين تصوير ابتدا و انتهاى سوره را با هم در نظر می‌گیرد و با شناخت روابط پنهانى اى كه تمام سوره را به هم مى پيوندد، ابتداى سوره را همچون مقدمه‌اى برای انتهاى سوره در نظر می‌گیرد و انتهاى سوره را گواه و تصديق و تأييدى بر ابتداى آن و در ادامه می‌آورد: اين تفسير موضوعى به هيچ وجه خواننده را از تفسير وضعى بى نياز نمى‌كند. بلكه اين تفسير تكميل كننده آن است.» و باز می‌نويسد: «در اينجا معناى ديگرى هم برای تفسير موضوعى است كه به آن نپرداخته ام و آن پى گيرى يك موضوع در همه جاى قرآن و گردآورى و بيان آن در يك سبک و سياق نزدیک به هم است كه بسيارى از مطالب از اين طريق و بر اين مبنا تبيين می‌شود.»


    پس از توضيح مختصرى در رابطه با قواعد اوّل و دوّم روش تفسير شيخ، در رابطه با قاعده سوم ايشان معتقد است كه قرآن يك كتاب فنى نيست كه بر مقوله‌هاى مشخصى تقسيم شده باشد بلكه در چارچوب سبکىحيرت انگيز همه مقوله‌ها را در هم مى آميزد. نگريستن در هستى، تاريخ و واقعيّت، انسان را به سوى ايمان و توحيد سوق می‌دهد و به تربيت مردم می‌پردازد. و در مورد تطبيق بين كتاب مسطور و كتاب منظور می‌گوید: «موضوع قرآن انسان است و مبناى آيات، هستى است، و انسان ناچار بايد در قرآن، تدبر كند، و سنّت‌ها و قوانينى را كه بدون درك آنها آبادانى زمين تحقق نمى يابد، بشناسد. در مورد قاعده جمع بين عقل و نقل او در تفسير خود دائما بين آنها توازى برقرارى نمود و قائل بود كه نقل صريح هيچگاه با عقل صحيح مخالف نمى‌كند.
    پس از توضيح مختصرى در رابطه با قواعد اوّل و دوّم روش تفسير شيخ، در رابطه با قاعده سوم ايشان معتقد است كه قرآن يك كتاب فنى نيست كه بر مقوله‌هاى مشخصى تقسيم شده باشد بلكه در چارچوب سبکی حيرت انگيز همه مقوله‌ها را در هم مى آميزد. نگريستن در هستى، تاريخ و واقعيّت، انسان را به سوى ايمان و توحيد سوق می‌دهد و به تربيت مردم می‌پردازد. و در مورد تطبيق بين كتاب مسطور و كتاب منظور می‌گوید: «موضوع قرآن انسان است و مبناى آيات، هستى است، و انسان ناچار بايد در قرآن، تدبر كند، و سنّت‌ها و قوانينى را كه بدون درك آنها آبادانى زمين تحقق نمى يابد، بشناسد. در مورد قاعده جمع بين عقل و نقل او در تفسير خود دائما بين آنها توازى برقرارى نمود و قائل بود كه نقل صريح هيچگاه با عقل صحيح مخالف نمى‌كند.


    و در مورد قواعد اخير او در روش تفسيرش می‌نويسد: «قرآن، امتى يكپارچه و هدفمند را مى شناسد، كه بر گرد هدف خويش مى چرخد و از هدايتها و رهنمودهاى آن، خيزش و انگيزش مى يابد. مى خواهيم به قرآن بازگرديم و طورى بدان بپردازيم كه محور زندگى مان شود. امت داراى قانون اساسى است.»
    و در مورد قواعد اخير او در روش تفسيرش می‌نويسد: «قرآن، امتى يكپارچه و هدفمند را مى شناسد، كه بر گرد هدف خويش مى چرخد و از هدايتها و رهنمودهاى آن، خيزش و انگيزش مى يابد. مى خواهيم به قرآن بازگرديم و طورى بدان بپردازيم كه محور زندگى مان شود. امت داراى قانون اساسى است.»