زبدة الفکر في تاريخ الهجرة: تفاوت میان نسخه‌ها

    (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR11332J1.jpg | عنوان =زبدة الفکر في تاريخ الهجرة | عنوان...» ایجاد کرد)
     
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۰: خط ۳۰:
    }}
    }}


    '''زبدة الفکر في تاريخ الهجرة''' تألیف امیر رکن‌الدین بیبرس منصوری دوادار (متوفی  725ق(، اثری است یک جلدی به زبان عربی در موضوع تاریخ اسلام که حوادث تا سال ۷۲۳ق/۱۳۲۳م را مورد مطالعه قرار داده است. این اثر که در قرن هفتم یا هشتم ه‍.ق تألیف شده به نام تاریخ بیبرس نیز شناخته می‌شود. اثر به تحقیق دونالد س. ریچارد رسیده است.
    '''زبدة الفکر في تاريخ الهجرة''' تألیف [[منصوری دوادار، بیبرس|امیر رکن‌الدین بیبرس منصوری دوادار]] (متوفی  725ق)، اثری است یک جلدی به زبان عربی در موضوع تاریخ اسلام که حوادث تا سال ۷۲۳ق/۱۳۲۳م را مورد مطالعه قرار داده است. این اثر که در قرن هفتم یا هشتم ه‍.ق تألیف شده به نام تاریخ بیبرس نیز شناخته می‌شود. اثر به تحقیق [[ريچاردز، دونالد سيدني|دونالد س. ریچارد]] رسیده است.


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    خط ۳۷: خط ۳۷:
    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    نویسنده در مقدمه کتاب که به صورت نثر مسجع نگاشته شده، ذکر می‌کند: در نگارش این کتاب به یاری خداوند، از اخبار صحیحی استفاده کرده که در جمع آنها تلاش بسیار کرده است. او به توالی ذکر تاریخ سالهای اولیه اسلام تا آغاز دولت ترکیه که آن زمان قائم بر ممالک اسلامی، بود می‌پردازد. وی می‌نویسد: هنگامی که به انتهای نگارش این تاریخ رسیدم، بخاطر عظمت قدر آن و خطیر بودن امرش و تدبیر ملوکش و انتظام سلوکش، خوب دیدم که مبدأ احوال این طایفه را که خداوند، زمام امور حکومت را به دست آنان سپرده، بیان نمایم<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص1-2</ref>.
    نویسنده در مقدمه کتاب که به صورت نثر مسجع نگاشته شده، ذکر می‌کند: در نگارش این کتاب به یاری خداوند، از اخبار صحیحی استفاده کرده که در جمع آنها تلاش بسیار کرده است. او به توالی ذکر تاریخ سالهای اولیه اسلام تا آغاز دولت ترکیه که آن زمان قائم بر ممالک اسلامی، بود می‌پردازد. وی می‌نویسد: هنگامی که به انتهای نگارش این تاریخ رسیدم، بخاطر عظمت قدر آن و خطیر بودن امرش و تدبیر ملوکش و انتظام سلوکش، خوب دیدم که مبدأ احوال این طایفه را که خداوند، زمام امور حکومت را به دست آنان سپرده، بیان نمایم<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص1-2</ref>.
    در یکی از بخشهای کتاب که به ذکر حوادث سال 651ق می‌پردازد می‌خوانیم: در این سال، امرِ امیر فارس‌الدین اقطای جمدار نجمی صالحی در دیار مصر، تقویت شد و نیروهای دریایی تحت امر وی و در کنارش قرار گرفتند. او پیکی به نزد ملک مظفر صاحب حماة فرستاد و درخواست فامیلی با وی کرد و خواست تا او دخترش را به عقد او درآورد... هنگامی که او به نزد صاحل حماة رسید، وی با شکوه از وی پذیرایی کرد و درخواستش را پاسخ گفت و جهیزیه‌ای درخورِ دخترِ یک امیر، همراه دخترش کرد. با این اقدام، امیر فارس‌الدین ارتقا یافت و مرتبه‌اش برتر شد و پیروانش بیشتر شدند. او به نیروهای دریایی و دیگران از خوشداشی‌ها، گوسفندها و هدایا و صله‌هایی داد. البته آنان این عزت را بهایی ندادند و مراسمش را تعطیل کرده و حرمتش را شکستند و... ولی او همه این موارد را نادیده گرفت و پیش خودش مخفی نگه داشت و برای قتل امیر فارس الدین نقشه کشید؛ چرا که او فرمانده بود و اگر او را می‌کشت، فرمانده آن نیروهای دریایی را کشته بود... این سال بر همین منوال گذشت و آنان غرق در لذات و صید و غیره و او نیز در فکر ترفندی برای به دام انداختن آنها بود<ref>ر.ک: متن کتاب، ص10</ref>.
    در یکی از بخشهای کتاب که به ذکر حوادث سال 651ق می‌پردازد می‌خوانیم: در این سال، امرِ امیر فارس‌الدین اقطای جمدار نجمی صالحی در دیار مصر، تقویت شد و نیروهای دریایی تحت امر وی و در کنارش قرار گرفتند. او پیکی به نزد ملک مظفر صاحب حماة فرستاد و درخواست فامیلی با وی کرد و خواست تا او دخترش را به عقد او درآورد... هنگامی که او به نزد صاحل حماة رسید، وی با شکوه از وی پذیرایی کرد و درخواستش را پاسخ گفت و جهیزیه‌ای درخورِ دخترِ یک امیر، همراه دخترش کرد. با این اقدام، امیر فارس‌الدین ارتقا یافت و مرتبه‌اش برتر شد و پیروانش بیشتر شدند. او به نیروهای دریایی و دیگران از خوشداشی‌ها، گوسفندها و هدایا و صله‌هایی داد. البته آنان این عزت را بهایی ندادند و مراسمش را تعطیل کرده و حرمتش را شکستند و... ولی او همه این موارد را نادیده گرفت و پیش خودش مخفی نگه داشت و برای قتل امیر فارس الدین نقشه کشید؛ چرا که او فرمانده بود و اگر او را می‌کشت، فرمانده آن نیروهای دریایی را کشته بود... این سال بر همین منوال گذشت و آنان غرق در لذات و صید و غیره و او نیز در فکر ترفندی برای به دام انداختن آنها بود<ref>ر.ک: متن کتاب، ص10</ref>.
    در این سال، معاهده منگوقاآن با برادرش هولاکو در ارسال به بلاد کفر منعقد شد. او برادرش را به همراه پنج تامان و پنج پیشقراول تجهیز کرد و فرستاد<ref>ر.ک: همان</ref>.
    در این سال، معاهده منگوقاآن با برادرش هولاکو در ارسال به بلاد کفر منعقد شد. او برادرش را به همراه پنج تامان و پنج پیشقراول تجهیز کرد و فرستاد<ref>ر.ک: همان</ref>.
    در این سال، شیخ مسند ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابوالحرم معروف به ابن حاسب سبط حافظ ابوطاهر سلفی، در مصر درگذشت. همچنین شیخ فاضل ابوالفضل احمد بن یوسف مغربی قفصی سفاسی در قاهره، از دنیا رفت. او دارای شعری نیکو و نثری زیبا و آثار متعددی در فنون مختلف بود. شیخ ادیب ابواسحاق ابراهیم بن سلیمان بن حمزه دمشقی کاتب، معروف به ابن نجار در این سال از دنیا رفت. او نیز نیکو شعر می‌گفت و یکی از نویسندگانی بود که به خوش‌خطی و وقوف بر کتابت شهرت داشت. وی سفرهایی به حلب و دیار مصر و جاهای دیگر داشت. در این سال همچنین، قاضی صدرالدین حنفی، قاضی آمد از دنیا رفت. او شخصیتی فاضل و عارف به مذاهب کلیسا بود. همچنین شخصیتی لطیف و در عین حال متعصب و دارای مروت و جوانمردی بود. او در قاهره از دنیا رفت. علاوه بر این موارد، در این سال، سعدالدین محمد بن موید بن حمویه پسرعموی صدرالدین شیخ الشیوخ در خراسان درگذشت. او شخصیتی زاهد و عابد و متقی بود. حقایقی بر زبان او جاری می‌شد و مجاهدات و ریاضات زیادی کشید. او به مصر سفر کرد، به مکه رفت و حج انجام داد، و ساکن شام شد. در آنجا فقیر و نیازمند شد ولی از هیچکس درخواست کمک نکرد حتی پسرعمویش. زمانی که وضعیت فقرش شدید شد و بسیار به وی فشار آمد، به خراسان سفر کرد و تاتار او را اکرام کردند و برخی از آنان به دست وی مسلمان شدند. او خانقاهی در آمل بنا کرد و متوجه زیارت جدش حمویه در جرآباد شد. وی در همانجا درگذشت و در کنار جدش دفن شد.<ref>ر.ک: همان، ص11</ref>
    در این سال، شیخ مسند ابوالقاسم عبدالرحمن بن ابوالحرم معروف به ابن حاسب سبط حافظ ابوطاهر سلفی، در مصر درگذشت. همچنین شیخ فاضل ابوالفضل احمد بن یوسف مغربی قفصی سفاسی در قاهره، از دنیا رفت. او دارای شعری نیکو و نثری زیبا و آثار متعددی در فنون مختلف بود. شیخ ادیب ابواسحاق ابراهیم بن سلیمان بن حمزه دمشقی کاتب، معروف به ابن نجار در این سال از دنیا رفت. او نیز نیکو شعر می‌گفت و یکی از نویسندگانی بود که به خوش‌خطی و وقوف بر کتابت شهرت داشت. وی سفرهایی به حلب و دیار مصر و جاهای دیگر داشت. در این سال همچنین، قاضی صدرالدین حنفی، قاضی آمد از دنیا رفت. او شخصیتی فاضل و عارف به مذاهب کلیسا بود. همچنین شخصیتی لطیف و در عین حال متعصب و دارای مروت و جوانمردی بود. او در قاهره از دنیا رفت. علاوه بر این موارد، در این سال، سعدالدین محمد بن موید بن حمویه پسرعموی صدرالدین شیخ الشیوخ در خراسان درگذشت. او شخصیتی زاهد و عابد و متقی بود. حقایقی بر زبان او جاری می‌شد و مجاهدات و ریاضات زیادی کشید. او به مصر سفر کرد، به مکه رفت و حج انجام داد، و ساکن شام شد. در آنجا فقیر و نیازمند شد ولی از هیچکس درخواست کمک نکرد حتی پسرعمویش. زمانی که وضعیت فقرش شدید شد و بسیار به وی فشار آمد، به خراسان سفر کرد و تاتار او را اکرام کردند و برخی از آنان به دست وی مسلمان شدند. او خانقاهی در آمل بنا کرد و متوجه زیارت جدش حمویه در جرآباد شد. وی در همانجا درگذشت و در کنار جدش دفن شد.<ref>ر.ک: همان، ص11</ref>