ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'خطيب بغدادى' به 'خطيب بغدادى')
    جز (جایگزینی متن - 'ابن خلكان' به 'ابن خلكان')
    خط ۴۱: خط ۴۱:
    اطلاعاتى كه [[خطيب بغدادى]] مى‌دهد، اندكى بيشتر است، اما او هم چيز عمده‌اى بر اين آگاهيها نمى‌افزايد. حدود دو سده پس از خطيب، ياقوت مى‌كوشد كه اطلاعات جامع‌ترى از احوال ابو الفرج فراهم آورد. وى پس از ذكر نام و نسب و دامنۀ اطلاعات ابو الفرج و نيز بحث جالبى دربارۀ تاريخ وفات او، از شيوخ و شاگردان او نام مى‌برد و آنگاه به روايات و داستانهايى كه دربارۀ او نقل كرده‌اند، مى‌پردازد و در همۀ موارد منابع خود را نيز ذكر مى‌كند. از همين امر اهميت كار او آشكار مى‌شود، زيرا چند روايت جالب-هر چند قابل انتقاد-از وزير مغربى و نيز از ادب الغرباى ابو الفرج نقل كرده است كه برخى از آنها منحصر به فرد هستند، مثلا روايات مهمى را كه وى از نشوار تنوخى آورده است، در چاپهاى اين كتاب نمى‌توان يافت.
    اطلاعاتى كه [[خطيب بغدادى]] مى‌دهد، اندكى بيشتر است، اما او هم چيز عمده‌اى بر اين آگاهيها نمى‌افزايد. حدود دو سده پس از خطيب، ياقوت مى‌كوشد كه اطلاعات جامع‌ترى از احوال ابو الفرج فراهم آورد. وى پس از ذكر نام و نسب و دامنۀ اطلاعات ابو الفرج و نيز بحث جالبى دربارۀ تاريخ وفات او، از شيوخ و شاگردان او نام مى‌برد و آنگاه به روايات و داستانهايى كه دربارۀ او نقل كرده‌اند، مى‌پردازد و در همۀ موارد منابع خود را نيز ذكر مى‌كند. از همين امر اهميت كار او آشكار مى‌شود، زيرا چند روايت جالب-هر چند قابل انتقاد-از وزير مغربى و نيز از ادب الغرباى ابو الفرج نقل كرده است كه برخى از آنها منحصر به فرد هستند، مثلا روايات مهمى را كه وى از نشوار تنوخى آورده است، در چاپهاى اين كتاب نمى‌توان يافت.


    بدين سان ياقوت مهم‌ترين و وسيع‌ترين منبع شرح احوال ابو الفرج گرديده و همۀ گفتارهاى گوناگون دانشمندان پس از او و نويسندگان معاصر در اين باره بر روايات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطى، ابن خلكان، ابن خلدون، ابن شاكر كتبى، ذهبى و ديگران هيچ چيز تازه‌اى، جز برخى اظهار نظرها و نقدهاى جالب، به دست نمى‌دهند. در تحقيقات معاصران نيز ابو الفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هيچ كار جدى دربارۀ او انجام نداده‌اند.
    بدين سان ياقوت مهم‌ترين و وسيع‌ترين منبع شرح احوال ابو الفرج گرديده و همۀ گفتارهاى گوناگون دانشمندان پس از او و نويسندگان معاصر در اين باره بر روايات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، ابن خلدون، ابن شاكر كتبى، ذهبى و ديگران هيچ چيز تازه‌اى، جز برخى اظهار نظرها و نقدهاى جالب، به دست نمى‌دهند. در تحقيقات معاصران نيز ابو الفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هيچ كار جدى دربارۀ او انجام نداده‌اند.


    نيكلسون، بروكلمان، عبد الجليل و بلاشر به ذكر كليات و تكرار روايات كهن اكتفا كرده‌اند. مايۀ اصلى همۀ مقالات عربى نيز همان روايات كهن است: احمد امين در ظهر الاسلام، صقر در مقدمۀ مقاتل و جرجى زيدان در تاريخ آداب اللغة العربية، نويسندگان مقدمۀ اغانى چاپ دار الكتب و بسيارى ديگر سخن تازه‌اى نياورده‌اند.
    نيكلسون، بروكلمان، عبد الجليل و بلاشر به ذكر كليات و تكرار روايات كهن اكتفا كرده‌اند. مايۀ اصلى همۀ مقالات عربى نيز همان روايات كهن است: احمد امين در ظهر الاسلام، صقر در مقدمۀ مقاتل و جرجى زيدان در تاريخ آداب اللغة العربية، نويسندگان مقدمۀ اغانى چاپ دار الكتب و بسيارى ديگر سخن تازه‌اى نياورده‌اند.
    خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
    نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جمله‌اى مشوش و ناقص است؛گويى وى گزيده‌اى از اغانى را براى سيف الدوله فرستاده است، اما اين وزير نويسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همين جهت، ياقوت و نويسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كرده‌اند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابو الفرج كتابش را براى امير حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمه‌اى اشاره نكرده است. اين روايت در جاى ديگرى نيز آمده (ابن واصل، 1 (1) 5/-6) كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از كتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار كتابهاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همين نكته هم به غرابت اين روايت مى‌افزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد كتاب آن هم در يك جا، در آن روزگار سخت شگفت مى‌نمايد. اين روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: يكى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابو الفرج را در يك جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، ميان آن دو هيچ رابطه‌اى باقى نمى‌ماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347 ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نام‌آور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابو الفرج مقام وزارت يافته است.
    نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جمله‌اى مشوش و ناقص است؛گويى وى گزيده‌اى از اغانى را براى سيف الدوله فرستاده است، اما اين وزير نويسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همين جهت، ياقوت و نويسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كرده‌اند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابو الفرج كتابش را براى امير حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمه‌اى اشاره نكرده است. اين روايت در جاى ديگرى نيز آمده (ابن واصل، 1 (1) 5/-6) كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از كتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار كتابهاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همين نكته هم به غرابت اين روايت مى‌افزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد كتاب آن هم در يك جا، در آن روزگار سخت شگفت مى‌نمايد. اين روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: يكى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابو الفرج را در يك جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، ميان آن دو هيچ رابطه‌اى باقى نمى‌ماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347 ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نام‌آور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابو الفرج مقام وزارت يافته است.


    اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مى‌يابد: وزير مهلبى از ابو الفرج مى‌پرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مى‌دهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مى‌افزايد كه ابو الفرج در همۀ عمر تنها يك نسخه از آن كتاب نوشته و اين نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده (ادبا، 98/13). بخش آخر اين روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات ابن خلكان (307/3) و سپس به همۀ كتابهاى بعد از او راه يافته است. ابن خلكان، گويى در تأييد رابطه ميان ابو الفرج و صاحب، اين افسانه را نيز مى‌افزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها كتابهايش را حمل مى‌كردند، بى‌نياز شد (همانجا).
    اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مى‌يابد: وزير مهلبى از ابو الفرج مى‌پرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مى‌دهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مى‌افزايد كه ابو الفرج در همۀ عمر تنها يك نسخه از آن كتاب نوشته و اين نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده (ادبا، 98/13). بخش آخر اين روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] (307/3) و سپس به همۀ كتابهاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گويى در تأييد رابطه ميان ابو الفرج و صاحب، اين افسانه را نيز مى‌افزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها كتابهايش را حمل مى‌كردند، بى‌نياز شد (همانجا).


    در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابو الفرج در آغاز كتاب گويد اين كتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوين كرده است (5/1) و معلوم نيست كه اين رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، صاحب بن عباد مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى (352 ق) تمام شده است، مى‌توان صاحب را از اين ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه كتاب براى صاحب تدوين شده بوده است (نك‍: خلف الله، 85)، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر اين نظر را مردود مى‌شمارد (ص 84-87).
    در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابو الفرج در آغاز كتاب گويد اين كتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوين كرده است (5/1) و معلوم نيست كه اين رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، صاحب بن عباد مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى (352 ق) تمام شده است، مى‌توان صاحب را از اين ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه كتاب براى صاحب تدوين شده بوده است (نك‍: خلف الله، 85)، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر اين نظر را مردود مى‌شمارد (ص 84-87).
    خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
    روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابو الفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابو الفرج كاتب امير ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عميد انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابو الفرج در 7 بيت هجوش گفت (ادبا، 110/13-111).
    روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابو الفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابو الفرج كاتب امير ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عميد انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابو الفرج در 7 بيت هجوش گفت (ادبا، 110/13-111).


    نادرست بودن اين روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عميد مى‌انگارد (بيتهاى 1، 2) و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مى‌گويد (بيت 6) و هيچ يك از اين احوال در مورد ابو الفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مى‌كند كه ابو حيان، اين اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است (همان، 111/13). سپس در احوال ابن عميد از قول او، شعر را به ابو الفرج على بن حسين بن هندو نسبت مى‌دهد. اين روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابو حيان (ص 421) آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عميد را هجو گفته، ابو الفرج حمد بن محمد (ابن خلكان، 108/5: احمد بن محمد) است. اينك مى‌توان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابو الفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابو الفرج اصفهانى را با اين عميد رابطه‌اى نبوده است.
    نادرست بودن اين روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عميد مى‌انگارد (بيتهاى 1، 2) و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مى‌گويد (بيت 6) و هيچ يك از اين احوال در مورد ابو الفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مى‌كند كه ابو حيان، اين اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است (همان، 111/13). سپس در احوال ابن عميد از قول او، شعر را به ابو الفرج على بن حسين بن هندو نسبت مى‌دهد. اين روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابو حيان (ص 421) آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عميد را هجو گفته، ابو الفرج حمد بن محمد ([[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 108/5: احمد بن محمد) است. اينك مى‌توان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابو الفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابو الفرج اصفهانى را با اين عميد رابطه‌اى نبوده است.


    آخرين كسى كه گويند ابو الفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطيب بغدادى]] (398/11) و ياقوت (همان، 100/13) مى‌نويسند كه او بسيارى از كتابهايش را پنهانى نزد امويان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن كتابها اندكى به شرق بازگشته است (نيز نك‍: ابن خلكان، 308/3). ابن خلدون تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابو الفرج هم نسب بود) براى تهيۀ كتاب اغانى، 1000 دينار براى ابو الفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از كتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برايش فرستاد (4 (1) 317/؛نيز نك‍: مقرى، 72/3). شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه براى مستنصر ارسال شده است (ص 327). اين سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.
    آخرين كسى كه گويند ابو الفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطيب بغدادى]] (398/11) و ياقوت (همان، 100/13) مى‌نويسند كه او بسيارى از كتابهايش را پنهانى نزد امويان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن كتابها اندكى به شرق بازگشته است (نيز نك‍: [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 308/3). ابن خلدون تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابو الفرج هم نسب بود) براى تهيۀ كتاب اغانى، 1000 دينار براى ابو الفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از كتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برايش فرستاد (4 (1) 317/؛نيز نك‍: مقرى، 72/3). شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه براى مستنصر ارسال شده است (ص 327). اين سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.


    ==شخصيت او==
    ==شخصيت او==
    خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:




    [[خطيب بغدادى]] كه او را شاعر و راوى مطلع از انساب و سيره مى‌داند، از قول تنوخى، حوزۀ اطلاعات او را چنين وصف كرده است: هيچ كس را نديده‌ام كه به اندازۀ اين راوى شيعى، شعر و سروده و اخبار و آثار و احاديث مسند و نسب حفظ باشد (398/11-399). او علاوه بر اين، علوم ديگرى چون مغازى، لغت، نحو و خرافه را نيز مى‌دانست و از بسيارى از آيينهاى نديمى چون شناخت احوال پرندگان شكارى، بيطارى، اندكى پزشكى و نجوم و ديگر چيزها آگاهى داشت (همو، 399/11؛نيز نك‍: قفطى، 251/2؛ابن خلكان، 307/3). ذهبى نيز او را آياتى در معرفت اخبار و ايام و شعر و غنا و محاضرات مى‌داند و مى‌گويد كه او با حدثنا و اخبرنا عجايبى مى‌آورد (همانجا؛نيز نك‍:ابن حجر، 221/4). اما از اين ميان، در روايت اخبار و ادب بيشتر دست داشته (خطيب، 398/11) و اطلاعات ديگر او از حد دانش اهل ادب يا نديمان فراتر نمى‌رفته است و مثلا داستان معالجۀ قولنج گربه‌اش را (نك‍: ياقوت، ادبا، 104/13-105)، نبايد بر دانش عميق و واقعى او در علم بيطارى حمل كرد. مجموعۀ بيست و چند كتابى كه به او نسبت داده‌اند، از دايرۀ ادب و شعر و غنا و اخبار مربوط به آنها خارج نيست.
    [[خطيب بغدادى]] كه او را شاعر و راوى مطلع از انساب و سيره مى‌داند، از قول تنوخى، حوزۀ اطلاعات او را چنين وصف كرده است: هيچ كس را نديده‌ام كه به اندازۀ اين راوى شيعى، شعر و سروده و اخبار و آثار و احاديث مسند و نسب حفظ باشد (398/11-399). او علاوه بر اين، علوم ديگرى چون مغازى، لغت، نحو و خرافه را نيز مى‌دانست و از بسيارى از آيينهاى نديمى چون شناخت احوال پرندگان شكارى، بيطارى، اندكى پزشكى و نجوم و ديگر چيزها آگاهى داشت (همو، 399/11؛نيز نك‍: قفطى، 251/2؛[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 307/3). ذهبى نيز او را آياتى در معرفت اخبار و ايام و شعر و غنا و محاضرات مى‌داند و مى‌گويد كه او با حدثنا و اخبرنا عجايبى مى‌آورد (همانجا؛نيز نك‍:ابن حجر، 221/4). اما از اين ميان، در روايت اخبار و ادب بيشتر دست داشته (خطيب، 398/11) و اطلاعات ديگر او از حد دانش اهل ادب يا نديمان فراتر نمى‌رفته است و مثلا داستان معالجۀ قولنج گربه‌اش را (نك‍: ياقوت، ادبا، 104/13-105)، نبايد بر دانش عميق و واقعى او در علم بيطارى حمل كرد. مجموعۀ بيست و چند كتابى كه به او نسبت داده‌اند، از دايرۀ ادب و شعر و غنا و اخبار مربوط به آنها خارج نيست.


    تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدى‌تر مى‌گرفته و در آن، همچون متخصص اين امر به تأليف دست مى‌زده است. سلسله‌هاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، يك جمهرة النسب و 4 كتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است (نك‍: بخش آثار در همين مقاله).
    تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدى‌تر مى‌گرفته و در آن، همچون متخصص اين امر به تأليف دست مى‌زده است. سلسله‌هاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، يك جمهرة النسب و 4 كتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است (نك‍: بخش آثار در همين مقاله).
    خط ۲۱۶: خط ۲۱۶:




    سه كس كه با ابو الفرج روابطى داشته‌اند، سه تاريخ مختلف در مرگ او ياد كرده‌اند: شاگردش ابن ابى الفوارس گويد كه روز 14 ذيحجۀ 356 درگذشت و پيش از مرگ دچار اختلال حواس شد (خطيب، 400/11؛نيز نك‍: قفطى، 253/2). همين تاريخ را تقريبا همۀ نويسندگان بعدى پذيرفته‌اند (مثلا ابن خلكان، 309/3؛ابو الفداء، 108/1؛ذهبى، ميزان، 123/3) و معاصران نيز بيشتر بر اين نظرند. تاريخ دوم، 357 ق است كه ابو نعيم آورده است. او خود مى‌نويسد كه ابو الفرج را در سنين كهنسالى وى در بغداد، ديده است (22/2). برخى ديگر نيز با ترديد اين سال را ذكر كرده‌اند (مثلا: ابن خلكان، همانجا). تاريخ سوم، سال «سيصد و شصت و اندى» است كه دوستش ابن نديم ذكر كرده (ص 128) و كمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما از ديگر تاريخها صحيح‌تر به نظر مى‌رسد. نخستين بار ياقوت به اين نكته پى برده، اما خود اظهار نظر قاطعى نكرده است. وى از قول حاشيه‌نويسى كه ادب الغرباء ابو الفرج را در دست داشته، داستانى نقل كرده، از اين قرار كه ابو الفرج در آن كتاب گويد: در زمان قدرت معز الدوله، روى قصر او در شماسيه چيزى خوانده، سپس در سال 362 ق به آن مكان بازگشته و اين بار ويرانى قصر را ديده است (ادبا، 95/13-96؛نيز نك‍: ادب، 88) و بدين سان، تاريخى كه ابن نديم ذكر كرده است، محتمل‌تر مى‌گردد (دربارۀ تاريخ وفات او، نك‍: خلف الله، 16-21؛منجد، -14).
    سه كس كه با ابو الفرج روابطى داشته‌اند، سه تاريخ مختلف در مرگ او ياد كرده‌اند: شاگردش ابن ابى الفوارس گويد كه روز 14 ذيحجۀ 356 درگذشت و پيش از مرگ دچار اختلال حواس شد (خطيب، 400/11؛نيز نك‍: قفطى، 253/2). همين تاريخ را تقريبا همۀ نويسندگان بعدى پذيرفته‌اند (مثلا [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 309/3؛ابو الفداء، 108/1؛ذهبى، ميزان، 123/3) و معاصران نيز بيشتر بر اين نظرند. تاريخ دوم، 357 ق است كه ابو نعيم آورده است. او خود مى‌نويسد كه ابو الفرج را در سنين كهنسالى وى در بغداد، ديده است (22/2). برخى ديگر نيز با ترديد اين سال را ذكر كرده‌اند (مثلا: [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، همانجا). تاريخ سوم، سال «سيصد و شصت و اندى» است كه دوستش ابن نديم ذكر كرده (ص 128) و كمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما از ديگر تاريخها صحيح‌تر به نظر مى‌رسد. نخستين بار ياقوت به اين نكته پى برده، اما خود اظهار نظر قاطعى نكرده است. وى از قول حاشيه‌نويسى كه ادب الغرباء ابو الفرج را در دست داشته، داستانى نقل كرده، از اين قرار كه ابو الفرج در آن كتاب گويد: در زمان قدرت معز الدوله، روى قصر او در شماسيه چيزى خوانده، سپس در سال 362 ق به آن مكان بازگشته و اين بار ويرانى قصر را ديده است (ادبا، 95/13-96؛نيز نك‍: ادب، 88) و بدين سان، تاريخى كه ابن نديم ذكر كرده است، محتمل‌تر مى‌گردد (دربارۀ تاريخ وفات او، نك‍: خلف الله، 16-21؛منجد، -14).


    ==آثار==
    ==آثار==




    مجموعۀ آثارى كه به ابو الفرج نسبت داده‌اند، به 28 كتاب بالغ مى‌شود كه از آنها تنها 4 كتاب در دست است. عمده‌ترين كسانى كه فهرست آثار او را آورده‌اند، اينانند: ابن نديم (همانجا)، ثعالبي (109/3)، [[خطيب بغدادى]] (398/11)، شيخ طوسى (ص 223-224)، ياقوت (همان، 99/13-100)، ابن خلكان (308/3) و قفطى (252/2).
    مجموعۀ آثارى كه به ابو الفرج نسبت داده‌اند، به 28 كتاب بالغ مى‌شود كه از آنها تنها 4 كتاب در دست است. عمده‌ترين كسانى كه فهرست آثار او را آورده‌اند، اينانند: ابن نديم (همانجا)، ثعالبي (109/3)، [[خطيب بغدادى]] (398/11)، شيخ طوسى (ص 223-224)، ياقوت (همان، 99/13-100)، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] (308/3) و قفطى (252/2).


    كتابهاى او را مى‌توان بر حسب موضوع چنين تقسيم‌بندى كرد:
    كتابهاى او را مى‌توان بر حسب موضوع چنين تقسيم‌بندى كرد:
    خط ۳۰۱: خط ۳۰۱:
    5. كتابى به نام تحف الوسائد فى اخبار الولائد، كه حاجى خليفه به او نسبت داده است (360/1).
    5. كتابى به نام تحف الوسائد فى اخبار الولائد، كه حاجى خليفه به او نسبت داده است (360/1).


    بسيارى از آثار ابو الفرج، تنها يك سده پس از مرگش از ميان رفته بود، زيرا خطيب مى‌نويسد: او بخشى از تأليفات خود را به اندلس فرستاد كه ديگر به دست ما (در عراق) بازنگشت، و آنگاه نام 11 اثر را كه بيشتر نسب نامه هستند، ذكر مى‌كند (398/11؛قس: قفطى، 252/2؛ ابن خلكان، 308/3). كتاب الاماء الشواعر جزو اين آثار نيست، اما جالب توجه آنكه تنها نسخۀ باقى مانده از اين كتاب به خط مغربى است (نك‍: سامرائى، 13).
    بسيارى از آثار ابو الفرج، تنها يك سده پس از مرگش از ميان رفته بود، زيرا خطيب مى‌نويسد: او بخشى از تأليفات خود را به اندلس فرستاد كه ديگر به دست ما (در عراق) بازنگشت، و آنگاه نام 11 اثر را كه بيشتر نسب نامه هستند، ذكر مى‌كند (398/11؛قس: قفطى، 252/2؛ [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 308/3). كتاب الاماء الشواعر جزو اين آثار نيست، اما جالب توجه آنكه تنها نسخۀ باقى مانده از اين كتاب به خط مغربى است (نك‍: سامرائى، 13).