نصوص الكلم علی كتاب فصول الحكم: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ه‎م' به 'ه‌م')
    جز (جایگزینی متن - 'ه‎ع' به 'ه‌ع')
    خط ۳۳: خط ۳۳:
    در ابتدای کتاب شرح زندگانی نویسنده و شارح، سپس متن فصوص و در ادامه شرح آن آمده است.
    در ابتدای کتاب شرح زندگانی نویسنده و شارح، سپس متن فصوص و در ادامه شرح آن آمده است.


    در متن کتاب [[فصوص الحكمة و شرحه|فصوص الحكمة]] شماره‌هایی در پرانتز گنجانده شده که همان ‎طور که بیان شد، به عدد 54 می‌رسد. این شماره‌ها همان مواردی است که شارح آن‌ها را به‎عنوان ابهامات فصوص در نظر گرفته و بعد از پایان کتاب [[فصوص الحكمة و شرحه|فصوص الحكمة]]، به شرح و رفع ابهام از آن‌ها می‌پردازد.
    در متن کتاب [[فصوص الحكمة و شرحه|فصوص الحكمة]] شماره‌هایی در پرانتز گنجانده شده که همان ‎طور که بیان شد، به عدد 54 می‌رسد. این شماره‌ها همان مواردی است که شارح آن‌ها را به‌عنوان ابهامات فصوص در نظر گرفته و بعد از پایان کتاب [[فصوص الحكمة و شرحه|فصوص الحكمة]]، به شرح و رفع ابهام از آن‌ها می‌پردازد.


    برخی از فصوص مثل فص اول دارای هشت ابهام است که نویسنده در طی هشت عنوان، به شرح و ابهام‎زدایی آن می‌پردازد و برخی از فصوص مثل فص چهارم و پنجم هیچ ابهامی در نظر شارح در آن وجود ندارد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/3 ر.ک: متن کتاب، ص3]، [https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/5 5 و 6]</ref>.
    برخی از فصوص مثل فص اول دارای هشت ابهام است که نویسنده در طی هشت عنوان، به شرح و ابهام‎زدایی آن می‌پردازد و برخی از فصوص مثل فص چهارم و پنجم هیچ ابهامی در نظر شارح در آن وجود ندارد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/3 ر.ک: متن کتاب، ص3]، [https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/5 5 و 6]</ref>.
    خط ۳۹: خط ۳۹:
    عنوان اولی که شارح درصدد رفع ابهام از آن است، واژه «فص» است. وی در توضیح فص می‌گوید: فص هر چیز به معنای خلاصه و گزیده آن چیز است<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39]</ref>.
    عنوان اولی که شارح درصدد رفع ابهام از آن است، واژه «فص» است. وی در توضیح فص می‌گوید: فص هر چیز به معنای خلاصه و گزیده آن چیز است<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39]</ref>.


    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فص اول، تمامی ماهیت‎های موجود را مرکب از ماهیت و هویت می‌داند و تصریح می‌کند که این دو متفاوت از یکدیگرند؛ یعنی چیستی پدیده، عین هویت او نیست؛ زیرا اگر این‎گونه بود، می‌بایست هرگاه که ماهیت انسان را (به‎عنوان‎مثال) تصور می‌کردیم، هویت او هم تصور می‌شد و با علم به ماهیتش، به وجودش پی می‌بردیم..<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/3 ر.ک: همان، ص3]</ref>. شارح در توضیح آن می‌گوید: اگر ماهیت انسان عین وجودش باشد، هرآینه علم به ماهیت انسان باید همان علم به وجودش باشد؛ درصورتی‎که ‎چنین نیست؛ زیرا زیاد پیش می‌آید که ما انسان را تصور می‌کنیم و به دنبال آن معنای وجود و ماهیت و حیثیت آن در ذهنمان خطور نمی‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39 و 40]</ref>.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فص اول، تمامی ماهیت‎های موجود را مرکب از ماهیت و هویت می‌داند و تصریح می‌کند که این دو متفاوت از یکدیگرند؛ یعنی چیستی پدیده، عین هویت او نیست؛ زیرا اگر این‎گونه بود، می‌بایست هرگاه که ماهیت انسان را (به‌عنوان‎مثال) تصور می‌کردیم، هویت او هم تصور می‌شد و با علم به ماهیتش، به وجودش پی می‌بردیم..<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/3 ر.ک: همان، ص3]</ref>. شارح در توضیح آن می‌گوید: اگر ماهیت انسان عین وجودش باشد، هرآینه علم به ماهیت انسان باید همان علم به وجودش باشد؛ درصورتی‎که ‎چنین نیست؛ زیرا زیاد پیش می‌آید که ما انسان را تصور می‌کنیم و به دنبال آن معنای وجود و ماهیت و حیثیت آن در ذهنمان خطور نمی‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39 و 40]</ref>.


    شارح در ادامه می‌گوید: اگر کسی بگوید: «چنین نیست که تصور ماهیت، جدا از تصور وجود باشد؛ زیرا تعقل و تصور ماهیت همان تعقل و تصور وجود است»، ما در جواب او می‌گوییم: این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر ‎چنین بود، به‌مجرد تصور ماهیت در ذهن، باید وجود نیز حاضر می‌شد؛ درصورتی‎که چنین نیست و چه‌بسا بسیاری از ماهیت‎ها را می‌توان در ذهن تصور کرد، درصورتی‎که وجودی در خارج ندارند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/40 ر.ک: همان، ص40]</ref>.
    شارح در ادامه می‌گوید: اگر کسی بگوید: «چنین نیست که تصور ماهیت، جدا از تصور وجود باشد؛ زیرا تعقل و تصور ماهیت همان تعقل و تصور وجود است»، ما در جواب او می‌گوییم: این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر ‎چنین بود، به‌مجرد تصور ماهیت در ذهن، باید وجود نیز حاضر می‌شد؛ درصورتی‎که چنین نیست و چه‌بسا بسیاری از ماهیت‎ها را می‌توان در ذهن تصور کرد، درصورتی‎که وجودی در خارج ندارند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/40 ر.ک: همان، ص40]</ref>.