جبر و اختیار (سبحانی): تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ی‎ن' به 'ی‌ن')
    جز (جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ')
    خط ۳۷: خط ۳۷:
    نویسنده در فصل اول به سیر تاریخی مسئله جبر و اختیار پرداخته است. مسئله آزادی یا مجبور بودن انسان از مسائل دیرینه تمدن‎ها بشمار می‌رود. پس از طلوع خورشید اسلام در اندک زمانی، مسئله آزادی یا مجبور و مقهور بودن انسان‎ها مطرح گردید و دو قطب مخالف را به‎عنوان «تفویضی» و «جبری» پدید آورد و موجب طرح بسیاری از مسائل بلند فلسفی گردید؛ چون قبلاً همین مسئله، در فلسفه یونانی، هم در حکمت نظری و هم در حکمت عملی به‎گونه‌ای مطرح شده بود<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11</ref>.
    نویسنده در فصل اول به سیر تاریخی مسئله جبر و اختیار پرداخته است. مسئله آزادی یا مجبور بودن انسان از مسائل دیرینه تمدن‎ها بشمار می‌رود. پس از طلوع خورشید اسلام در اندک زمانی، مسئله آزادی یا مجبور و مقهور بودن انسان‎ها مطرح گردید و دو قطب مخالف را به‎عنوان «تفویضی» و «جبری» پدید آورد و موجب طرح بسیاری از مسائل بلند فلسفی گردید؛ چون قبلاً همین مسئله، در فلسفه یونانی، هم در حکمت نظری و هم در حکمت عملی به‎گونه‌ای مطرح شده بود<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11</ref>.


    مسئله جبر در میان مشرکان عصر رسالت نیز نفوذ داشته و خداوند در آیه 148 سوره انعام به آن اشاره کرده و فرموده: «به‎زودی گروه مشرکان گویند: اگر خدا نمی‌خواست ما دیگری را شریک او قرار نمی‌دادیم و چیزی را حرام نمی‌کردیم»<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>. این اندیشه بر جامعه مدت‎ها حکومت کرده و ریشه‎کن نگردید؛ لذا در گفتار برخی از یاران پیامبر نیز به چشم می‌خورد<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>. پس‎ از آن اموی‎ها نیز به این تفکر روی آورده و از آن حمایت نموده و در ترویج آن کوشش نمودند؛ زیرا آن را مایه بقای حکومت خود می‌دانستند و از این طریق توده گرسنه و برهنه را از انقلاب و یورش بر حکومت بازمی‌داشتند<ref>ر.ک: همان، ص15-17</ref>. لازم به ذکر است که مسئله جبر در آن زمان به‎صورت یک مذهب رسمی نمود پیدا کرد<ref>ر.ک: همان، ص20</ref> و از آن ‎طرف حضرت علی(ع) و علویان و دیگر مسلمانان به‎دور از سیاست‎های وقت، اندیشه اختیار و آزادی بشر را در اعمال و سرنوشت خود، در میان جوامع اسلامی رواج داده و به‎شدت از جبری‎گری انتقاد می‌نمودند<ref>ر.ک: همان، ص21</ref>.
    مسئله جبر در میان مشرکان عصر رسالت نیز نفوذ داشته و خداوند در آیه 148 سوره انعام به آن اشاره کرده و فرموده: «به‎زودی گروه مشرکان گویند: اگر خدا نمی‌خواست ما دیگری را شریک او قرار نمی‌دادیم و چیزی را حرام نمی‌کردیم»<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>. این اندیشه بر جامعه مدت‎ها حکومت کرده و ریشه‎کن نگردید؛ لذا در گفتار برخی از یاران پیامبر نیز به چشم می‌خورد<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>. پس‎ از آن اموی‎ها نیز به این تفکر روی آورده و از آن حمایت نموده و در ترویج آن کوشش نمودند؛ زیرا آن را مایه بقای حکومت خود می‌دانستند و از این طریق توده گرسنه و برهنه را از انقلاب و یورش بر حکومت بازمی‌داشتند<ref>ر.ک: همان، ص15-17</ref>. لازم به ذکر است که مسئله جبر در آن زمان به‎صورت یک مذهب رسمی نمود پیدا کرد<ref>ر.ک: همان، ص20</ref> و از آن ‎طرف حضرت علی(ع) و علویان و دیگر مسلمانان به‎دور از سیاست‎های وقت، اندیشه اختیار و آزادی بشر را در اعمال و سرنوشت خود، در میان جوامع اسلامی رواج داده و به‎شدت از جبری‌گری انتقاد می‌نمودند<ref>ر.ک: همان، ص21</ref>.


    در جای دیگر کسانی چون معبد جهنی، غلیان بن مسلم دمشقی، واصل بن عطاء از پرچم‎داران اصل اختیار، در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری بودند<ref>ر.ک: همان، ص22-23</ref>.
    در جای دیگر کسانی چون معبد جهنی، غلیان بن مسلم دمشقی، واصل بن عطاء از پرچم‎داران اصل اختیار، در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری بودند<ref>ر.ک: همان، ص22-23</ref>.
    خط ۵۲: خط ۵۲:
    # آیات قرآنی که هدایت و ضلالت را از آن خدا دانسته و احیاناً اعلام می‌دارد که خدا، هرکس را بخواهد هدایت و هرکس را بخواهد گمراه می‌سازد<ref>ر.ک: همان، ص50-51</ref>.
    # آیات قرآنی که هدایت و ضلالت را از آن خدا دانسته و احیاناً اعلام می‌دارد که خدا، هرکس را بخواهد هدایت و هرکس را بخواهد گمراه می‌سازد<ref>ر.ک: همان، ص50-51</ref>.


    نخستین تکیه‎گاه جبر نزد اشاعره مسئله توحید در خالقیت است؛ آنان برای مدعای خود از دو راه عقلی و نقلی بهره می‎گیرند و از راه نقلی آیاتی از قرآن از جمله: '''وَ اَللّٰهُ خَلَقَكمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ''' (صافات: 96) (درحالی‎که خدا شما را و آنچه را می‌سازید، آفریده است)، بهره می‎برند.
    نخستین تکیه‎گاه جبر نزد اشاعره مسئله توحید در خالقیت است؛ آنان برای مدعای خود از دو راه عقلی و نقلی بهره می‌گیرند و از راه نقلی آیاتی از قرآن از جمله: '''وَ اَللّٰهُ خَلَقَكمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ''' (صافات: 96) (درحالی‎که خدا شما را و آنچه را می‌سازید، آفریده است)، بهره می‎برند.


    نویسنده در پاسخ به این اشکال می‎گوید: استدلال به آیه شریفه: '''قٰالَ أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ وَ اَللّٰهُ خَلَقَكمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ''' (صافات: 94-95)، از جهاتی صحیح نیست؛ زیرا جمله «ما تعملون»، عبارت دیگر از جمله «ما تنحتون» در آیه قبل است و به‎طور مسلم لفظ «ما» در این جمله موصوله است، نه مصدریه؛ در این صورت، قرینه خواهد بود که لفظ «ما» در جمله دیگر نیز موصوله است. در واقع معنای این دو آیه چنین است: «آیا آنچه را که می‌تراشید، می‌پرستید؛ درحالی‎که خدا شما و آنچه را (بت‎ها) که می‌سازید، آفریده است» و عابد و معبود هر دو مخلوق خدا می‎باشند؛ پس شایسته است خالق آن دو را بپرستید، نه مخلوق او را و اگر مقصود از «ما تعملون» کلیه کارهای انسان باشد، در این صورت، مفاد آیه به سود بت‎پرستان تمام خواهد شد و پرستشگران خواهند گفت: اکنون ‎که همه کارهای ما و از آن جمله عبادت بت‎ها مخلوق خداست، دیگر توبیخی متوجه ما نیست؛ زیرا خود او، این عمل را در وجود ما آفریده است و خودکرده را ملامتی نیست<ref>ر.ک: همان، ص64-66</ref>.
    نویسنده در پاسخ به این اشکال می‌گوید: استدلال به آیه شریفه: '''قٰالَ أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ وَ اَللّٰهُ خَلَقَكمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ''' (صافات: 94-95)، از جهاتی صحیح نیست؛ زیرا جمله «ما تعملون»، عبارت دیگر از جمله «ما تنحتون» در آیه قبل است و به‎طور مسلم لفظ «ما» در این جمله موصوله است، نه مصدریه؛ در این صورت، قرینه خواهد بود که لفظ «ما» در جمله دیگر نیز موصوله است. در واقع معنای این دو آیه چنین است: «آیا آنچه را که می‌تراشید، می‌پرستید؛ درحالی‎که خدا شما و آنچه را (بت‎ها) که می‌سازید، آفریده است» و عابد و معبود هر دو مخلوق خدا می‎باشند؛ پس شایسته است خالق آن دو را بپرستید، نه مخلوق او را و اگر مقصود از «ما تعملون» کلیه کارهای انسان باشد، در این صورت، مفاد آیه به سود بت‎پرستان تمام خواهد شد و پرستشگران خواهند گفت: اکنون ‎که همه کارهای ما و از آن جمله عبادت بت‎ها مخلوق خداست، دیگر توبیخی متوجه ما نیست؛ زیرا خود او، این عمل را در وجود ما آفریده است و خودکرده را ملامتی نیست<ref>ر.ک: همان، ص64-66</ref>.


    نویسنده در ادامه، هریک از انگیزه‌های مذکور را در فصول جداگانه‌ای مورد بررسی قرار داده است. در پایان مباحث جبر، نظریه کسب را که از نظریات اشاعره برای فرار از بحث جبر است، در فصل نهم مطرح کرده و به آن پاسخ داده است.
    نویسنده در ادامه، هریک از انگیزه‌های مذکور را در فصول جداگانه‌ای مورد بررسی قرار داده است. در پایان مباحث جبر، نظریه کسب را که از نظریات اشاعره برای فرار از بحث جبر است، در فصل نهم مطرح کرده و به آن پاسخ داده است.
    خط ۶۰: خط ۶۰:
    در دو فصل ده و یازده، به جبر فلسفی اشاره شده است که نویسنده انگیزه‌های فلسفی و انگیزه‌های اجتماعی و اقتصادی را از دلایل پذیرش جبر فلسفی می‌داند<ref>ر.ک: همان، ص293</ref>.
    در دو فصل ده و یازده، به جبر فلسفی اشاره شده است که نویسنده انگیزه‌های فلسفی و انگیزه‌های اجتماعی و اقتصادی را از دلایل پذیرش جبر فلسفی می‌داند<ref>ر.ک: همان، ص293</ref>.


    اندیشه جبر، در میان اروپاییان پس از رنسانس، جوانه زد و بارزترین آن جبر تاریخ است که در فلسفه مارکس به چشم می‌خورد. فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که بر پایه اصول چهارگانه: حرکت، تضاد، تأثیر متقابل و جهش یا تبدیل کمیت به کیفیت، استوار است، نتیجه‌ای جز جبری‎گری ندارد... البته اندیشه جبر در جهان غرب منحصر به این مکتب نیست، بلکه برخی، مسئله مثلث شخصیت انسان را مایه مجبور بودن او در زندگی تلقی کرده‌اند؛ مقصود از آن مثلث، عوامل وراثت، فرهنگ و محیط زندگی است.<ref>ر.ک: همان، ص35</ref>.
    اندیشه جبر، در میان اروپاییان پس از رنسانس، جوانه زد و بارزترین آن جبر تاریخ است که در فلسفه مارکس به چشم می‌خورد. فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که بر پایه اصول چهارگانه: حرکت، تضاد، تأثیر متقابل و جهش یا تبدیل کمیت به کیفیت، استوار است، نتیجه‌ای جز جبری‌گری ندارد... البته اندیشه جبر در جهان غرب منحصر به این مکتب نیست، بلکه برخی، مسئله مثلث شخصیت انسان را مایه مجبور بودن او در زندگی تلقی کرده‌اند؛ مقصود از آن مثلث، عوامل وراثت، فرهنگ و محیط زندگی است.<ref>ر.ک: همان، ص35</ref>.


    یکی از دلایل جبر فلسفی، مسئله تسلسل اراده‌های غیر متناهی است؛ با این تقریر ‎که اگر انسان در کارهای خود اختیار داشته باشد، بایستی در اراده خویش نیز مختار باشد و ملاک اختیاری بودن کاری، این است که مسبوق به اراده باشد؛ حال اگر انسان در اراده‌ای که نسبت به کاری دارد، مختار باشد، باید بر آن اراده، اراده دیگر تعلق گیرد و برای اختیاری بودن اراده سوم، اراده چهارمی نیز لازم است و لازمه آن، تسلسل در اراده‌هاست؛ پس برای رهایی از این تسلسل باطل، راهی جز اینکه «اراده» را امری غیر ارادی و غیر اختیاری بدانیم، نیست<ref>ر.ک: همان، ص295</ref>.
    یکی از دلایل جبر فلسفی، مسئله تسلسل اراده‌های غیر متناهی است؛ با این تقریر ‎که اگر انسان در کارهای خود اختیار داشته باشد، بایستی در اراده خویش نیز مختار باشد و ملاک اختیاری بودن کاری، این است که مسبوق به اراده باشد؛ حال اگر انسان در اراده‌ای که نسبت به کاری دارد، مختار باشد، باید بر آن اراده، اراده دیگر تعلق گیرد و برای اختیاری بودن اراده سوم، اراده چهارمی نیز لازم است و لازمه آن، تسلسل در اراده‌هاست؛ پس برای رهایی از این تسلسل باطل، راهی جز اینکه «اراده» را امری غیر ارادی و غیر اختیاری بدانیم، نیست<ref>ر.ک: همان، ص295</ref>.
    خط ۷۲: خط ۷۲:
    [[سبحانی تبریزی، جعفر|آیت‌الله سبحانی]] در این فصل نیز به بررسی آراء و نظرات دانشمندان این مکتب همت می‌نماید و به آن‎ها پاسخ می‌دهد.
    [[سبحانی تبریزی، جعفر|آیت‌الله سبحانی]] در این فصل نیز به بررسی آراء و نظرات دانشمندان این مکتب همت می‌نماید و به آن‎ها پاسخ می‌دهد.


    فصل پایانی کتاب به اندیشه واقع‎بینانه در مسئله جبر و تفویض اختصاص یافته است. نویسنده می‎گوید: این اندیشه از طرف پیشوایان مکتب تشیع، ارائه گردیده و به «امر بین امرین» نامیده شده است و [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] در این‎باره فرموده: «لا جبر و لا تفويض و لكن أمر بين أمرين»<ref>ر.ک: همان، ص411</ref>.
    فصل پایانی کتاب به اندیشه واقع‎بینانه در مسئله جبر و تفویض اختصاص یافته است. نویسنده می‌گوید: این اندیشه از طرف پیشوایان مکتب تشیع، ارائه گردیده و به «امر بین امرین» نامیده شده است و [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] در این‎باره فرموده: «لا جبر و لا تفويض و لكن أمر بين أمرين»<ref>ر.ک: همان، ص411</ref>.


    نویسنده در این فصل نظر خویش را همراه با دلایل آن ذکر می‌کند و در پایان می‎گوید: افعال انسان در عین اینکه منتسب به اوست، منتسب به خدا نیز است؛ زیرا افعال او مترتب بر وجود اوست و بدون شک هستی او منتسب به خود اوست و هم عین انتساب و ربط به خداست.<ref>ر.ک: همان، ص432</ref>.
    نویسنده در این فصل نظر خویش را همراه با دلایل آن ذکر می‌کند و در پایان می‌گوید: افعال انسان در عین اینکه منتسب به اوست، منتسب به خدا نیز است؛ زیرا افعال او مترتب بر وجود اوست و بدون شک هستی او منتسب به خود اوست و هم عین انتساب و ربط به خداست.<ref>ر.ک: همان، ص432</ref>.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==