التشيع في العراق و صلاته بالمرجعية و إيران: تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۴۴: خط ۴۴:
    مسجد اعظم کوفه پایگاه تدریس علوم گوناگون حضرت بود. وی در ایام حکومت کوتاه خود، تشیع را در کوفه رواج داد و علی‌رغم تمام ناملایمتی‌ها و جنگ‌ها که در کوفه برای امام(ع) پیش آمد، هرگز از نشر فرهنگ و معارف الهی باز نایستاد و جمع کثیری از وی بهره‌مند شدند.<ref>همان، ص95-96</ref>
    مسجد اعظم کوفه پایگاه تدریس علوم گوناگون حضرت بود. وی در ایام حکومت کوتاه خود، تشیع را در کوفه رواج داد و علی‌رغم تمام ناملایمتی‌ها و جنگ‌ها که در کوفه برای امام(ع) پیش آمد، هرگز از نشر فرهنگ و معارف الهی باز نایستاد و جمع کثیری از وی بهره‌مند شدند.<ref>همان، ص95-96</ref>


    جعفریان در ادامه تأکید می‌کند که تشیع از کوفه در قرن دوم و سوم قمری به بغداد انتقال یافت و در قرن چهارم با اوج گرفتن اهمیت کربلا و نجف و کاظمین و حمایتی که آل بویه از تشیع کردند، این مذهب در بخش‌های بیشتری از مرکز عراق به‌ویژه بغداد گسترش یافت و مکتب تشیع به‌طور خاص از مکتب نجف و سپس حله تغذیه فکری کرد.<ref>همان، ص96</ref>
    [[جعفریان، رسول|جعفریان]] در ادامه تأکید می‌کند که تشیع از کوفه در قرن دوم و سوم قمری به بغداد انتقال یافت و در قرن چهارم با اوج گرفتن اهمیت کربلا و نجف و کاظمین و حمایتی که آل بویه از تشیع کردند، این مذهب در بخش‌های بیشتری از مرکز عراق به‌ویژه بغداد گسترش یافت و مکتب تشیع به‌طور خاص از مکتب نجف و سپس حله تغذیه فکری کرد.<ref>همان، ص96</ref>


    نویسنده، معتقد است که تشیع عراق بر جبل عامل، حلب و ایران تأثیر گذاشته و تا آنجا که مربوط به ایران می‌شود، در چندین مرحله بر تشیع ایران در مواردی، همچون تأثیر تشیع قبیله اشعری در قم در قرن دوم قمری، تأثیر تشیع بغداد بر ایران در قرن پنجم و ششم قمری، تأثیر تشیع مکتب حله بر ایران در قرن‌های هفتم و هشتم و تأثیر تشیع نجف و جبل عامل بر ایران در قرن دهم قمری، تأثیرگذار بوده است.<ref>همان</ref>
    نویسنده، معتقد است که تشیع عراق بر جبل عامل، حلب و ایران تأثیر گذاشته و تا آنجا که مربوط به ایران می‌شود، در چندین مرحله بر تشیع ایران در مواردی، همچون تأثیر تشیع قبیله اشعری در قم در قرن دوم قمری، تأثیر تشیع بغداد بر ایران در قرن پنجم و ششم قمری، تأثیر تشیع مکتب حله بر ایران در قرن‌های هفتم و هشتم و تأثیر تشیع نجف و جبل عامل بر ایران در قرن دهم قمری، تأثیرگذار بوده است.<ref>همان</ref>
    خط ۵۲: خط ۵۲:
    نویسنده در ادامه به چگونگی ورود اعراب و عربی شدن عراق از پیش از اسلام می‌پردازد و چگونگی رشد و گسترش تشیع در میان عشایر جنوب عراق را شرح و بسط می‌دهد. او اعتقاد دارد گسترش تشیع در جنوب عراق و در میان عشایر جنوب، بخشی کهن و بخشی جدید است. از یک طرف تشیع در خوزستان با حضور مشعشیان و در قبایل عرب هویزه و نواحی جزایر و غیره تشیعی دیرپاست که نشان‌های آن در آغاز دوره صفوی به‌وضوح دیده می‌شود.<ref>همان</ref>
    نویسنده در ادامه به چگونگی ورود اعراب و عربی شدن عراق از پیش از اسلام می‌پردازد و چگونگی رشد و گسترش تشیع در میان عشایر جنوب عراق را شرح و بسط می‌دهد. او اعتقاد دارد گسترش تشیع در جنوب عراق و در میان عشایر جنوب، بخشی کهن و بخشی جدید است. از یک طرف تشیع در خوزستان با حضور مشعشیان و در قبایل عرب هویزه و نواحی جزایر و غیره تشیعی دیرپاست که نشان‌های آن در آغاز دوره صفوی به‌وضوح دیده می‌شود.<ref>همان</ref>


    نویسنده فصل دوم را به جغرافیای انسانی و سیاسی شیعه در عراق اختصاص داده است. او برای تکمیل این فصل از منابعی همچون حنا بطاطو، مسعود کوهستانی‌نژاد، اسحاق نقاش، حسن علوی و محمدعلی شمرانی بهره برده و به نقل از حنا بطاطو جغرافیای دینی عراق را ذیل سه منطقه توضیح می‌دهد و می‌نویسد: این سه منطقه دینی در بغداد با یکدیگر تداخل می‌کنند. او در ادامه جمعیت این کشور را بیان می‌کند و به نقل از حسن علوی می‌نویسد: «اگر کسی شیعیان را به حساب نیاورد، قوم عرب در این کشور از 18 درصد تجاوز نخواهد کرد». به‌هرحال در این فصل که قسمت مختصری از کتاب را شامل می‌شود، جعفریان بیشتر بر آمار و ارقام نیم‌قرن اول قرن بیستم تأکید دارد.<ref>همان، ص97</ref>
    نویسنده فصل دوم را به جغرافیای انسانی و سیاسی شیعه در عراق اختصاص داده است. او برای تکمیل این فصل از منابعی همچون حنا بطاطو، مسعود کوهستانی‌نژاد، اسحاق نقاش، حسن علوی و محمدعلی شمرانی بهره برده و به نقل از حنا بطاطو جغرافیای دینی عراق را ذیل سه منطقه توضیح می‌دهد و می‌نویسد: این سه منطقه دینی در بغداد با یکدیگر تداخل می‌کنند. او در ادامه جمعیت این کشور را بیان می‌کند و به نقل از حسن علوی می‌نویسد: «اگر کسی شیعیان را به حساب نیاورد، قوم عرب در این کشور از 18 درصد تجاوز نخواهد کرد». به‌هرحال در این فصل که قسمت مختصری از کتاب را شامل می‌شود، [[جعفریان، رسول|جعفریان]] بیشتر بر آمار و ارقام نیم‌قرن اول قرن بیستم تأکید دارد.<ref>همان، ص97</ref>


    نویسنده در فصل سوم با عنوان «گستردگی حضور اتباع ایرانی در عراق در آغاز قرن بیستم»، با استناد به گزارشی که از کتاب مسعود کوهستانی‌نژاد نقل شده، دلایل رفتن ایرانیان به عراق در حوالی سال‌های 1300ش، را بر‌شمرده است.<ref>ر.ک: همان</ref>
    نویسنده در فصل سوم با عنوان «گستردگی حضور اتباع ایرانی در عراق در آغاز قرن بیستم»، با استناد به گزارشی که از کتاب مسعود کوهستانی‌نژاد نقل شده، دلایل رفتن ایرانیان به عراق در حوالی سال‌های 1300ش، را بر‌شمرده است.<ref>ر.ک: همان</ref>
    خط ۶۰: خط ۶۰:
    از آنجا که شیعه پس از رحلت پیامبر(ص) باب هدایت را مسدود نمی‌داند و دوره تأسیس آن از عصر ائمه(ع) آغاز می‌شود، بر این اساس در دوره طولانی امامت، عراق مرکز مهم رهبری شیعیان بود و پس از رحلت [[امام حسن عسکری(ع)]] امام یازدهم از ائمه در سامراء در سال 260ق و آغاز غیبت صغری همچنان انتظار شیعیان جهان به بغداد معطوف بود؛ زیرا نواب خاص و سفرای چهارگانه امام زمان(عج) همگی در بغداد به ‌سر می‌بردند و با پایان زندگی نایب چهارم، عصر غیبت صغری و نیابت خاصه به انتها رسید و دوره غیبت کبری و نیابت عامه آغاز شد که این عصر مرجعیت فقها و مجتهدان است.<ref>همان، ص98-99</ref>
    از آنجا که شیعه پس از رحلت پیامبر(ص) باب هدایت را مسدود نمی‌داند و دوره تأسیس آن از عصر ائمه(ع) آغاز می‌شود، بر این اساس در دوره طولانی امامت، عراق مرکز مهم رهبری شیعیان بود و پس از رحلت [[امام حسن عسکری(ع)]] امام یازدهم از ائمه در سامراء در سال 260ق و آغاز غیبت صغری همچنان انتظار شیعیان جهان به بغداد معطوف بود؛ زیرا نواب خاص و سفرای چهارگانه امام زمان(عج) همگی در بغداد به ‌سر می‌بردند و با پایان زندگی نایب چهارم، عصر غیبت صغری و نیابت خاصه به انتها رسید و دوره غیبت کبری و نیابت عامه آغاز شد که این عصر مرجعیت فقها و مجتهدان است.<ref>همان، ص98-99</ref>


    ‌‌نویسنده در پایان این فصل به انتقال مرجعیت به ایران اشاره می‌کند و می‌نویسد: پس از درگذشت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، مرجعیت مطلق عتبات از بین رفت و با بالا گرفتن موقعیت آیت‌الله بروجردی، این ‌بار مرجعیت اصلی به ایران منتقل شد و در این طرف، آیت‌الله بروجردی تأثیری ولو مختصر در نجف داشت. جعفریان معتقد است به‌طور کلی مرجعیت نجف تا این زمان تأثیر شگرفی در تحولات ایران داشت، اما به‌عکس، حتی تا به امروز، در ادواری که مرجعیت مهم در ایران متمرکز بوده، آن تأثیر قابل توجه نبوده است.<ref>همان، ص99</ref>
    ‌‌نویسنده در پایان این فصل به انتقال مرجعیت به ایران اشاره می‌کند و می‌نویسد: پس از درگذشت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، مرجعیت مطلق عتبات از بین رفت و با بالا گرفتن موقعیت آیت‌الله بروجردی، این ‌بار مرجعیت اصلی به ایران منتقل شد و در این طرف، آیت‌الله بروجردی تأثیری ولو مختصر در نجف داشت. [[جعفریان، رسول|جعفریان]] معتقد است به‌طور کلی مرجعیت نجف تا این زمان تأثیر شگرفی در تحولات ایران داشت، اما به‌عکس، حتی تا به امروز، در ادواری که مرجعیت مهم در ایران متمرکز بوده، آن تأثیر قابل توجه نبوده است.<ref>همان، ص99</ref>


    فصل پنجم به موضوع «مرجعیت در عراق و چالش‌های پیش ‌رو در دوره‌ اخیر» پرداخته است. جعفریان در ابتدای این فصل، زیر عنوان «بازگشت مرجعیت به عراق: آیت‌الله حکیم»، می‌نویسد: این زمان چندین مرجع دیگر از جمله آیات عظام سید محمود شاهرودی و ابوالقاسم خویی در نجف و چند مرجع هم از جمله آیات عظام خمینی، محمدرضا گلپایگانی و محمدکاظم شریعتمداری در ایران فعال بودند. بااین‌حال مرجعیت آیت‌الله حکیم به دلیل نقش و سابقه نجف در امر مرجعیت و نیز اقبال عمومی، در درجه نخست قرار داشت.<ref>ر.ک: همان</ref>
    فصل پنجم به موضوع «مرجعیت در عراق و چالش‌های پیش ‌رو در دوره‌ اخیر» پرداخته است. [[جعفریان، رسول|جعفریان]] در ابتدای این فصل، زیر عنوان «بازگشت مرجعیت به عراق: آیت‌الله حکیم»، می‌نویسد: این زمان چندین مرجع دیگر از جمله آیات عظام سید محمود شاهرودی و ابوالقاسم خویی در نجف و چند مرجع هم از جمله آیات عظام خمینی، محمدرضا گلپایگانی و محمدکاظم شریعتمداری در ایران فعال بودند. بااین‌حال مرجعیت [[حکیم، محسن|آیت‌الله حکیم]] به دلیل نقش و سابقه نجف در امر مرجعیت و نیز اقبال عمومی، در درجه نخست قرار داشت.<ref>ر.ک: همان</ref>


    اما آنچه مهم و قابل توجه است، نکته‌ای است که نویسنده پس از بیان مقدماتی به آن اشاره می‌کند و آن اینکه: «اما سرجمع، این دوره به‌تدریج، حوزه علمیه نجف به سمت عربی شدن پیش می‌رفت» و در جایی دیگر می‌نویسد: «به هر روی، عربی شدن حوزه نجف در دوره آیت‌الله حکیم، امری مشهود است. فعالیت‌های حزب الدعوه نیز مؤید همین جهت‌گیری بود... مدرسه‌ای که آیت‌الله حکیم تحت عنوان الدوره در سال 1386ق/ 1967م ایجاد کرد و نخستین دوره آن در همان سال شروع به تحصیل کرد، همه عراقی بودند».<ref>ر.ک: همان، ص99-100</ref>
    اما آنچه مهم و قابل توجه است، نکته‌ای است که نویسنده پس از بیان مقدماتی به آن اشاره می‌کند و آن اینکه: «اما سرجمع، این دوره به‌تدریج، حوزه علمیه نجف به سمت عربی شدن پیش می‌رفت» و در جایی دیگر می‌نویسد: «به هر روی، عربی شدن حوزه نجف در دوره [[حکیم، محسن|آیت‌الله حکیم]]، امری مشهود است. فعالیت‌های حزب الدعوه نیز مؤید همین جهت‌گیری بود... مدرسه‌ای که [[حکیم، محسن|آیت‌الله حکیم]] تحت عنوان الدوره در سال 1386ق/ 1967م ایجاد کرد و نخستین دوره آن در همان سال شروع به تحصیل کرد، همه عراقی بودند».<ref>ر.ک: همان، ص99-100</ref>


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==
    خط ۷۴: خط ۷۴:


    ==پانویس==
    ==پانویس==
    <references/>
    <references />


    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==