در حریم حرم: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =')
    جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
    خط ۲۸: خط ۲۸:


    #نويسنده در مقدمه‌اش كه مشخصات نگارش آن معلوم نشده، يادآور شده است: شيفتگى انسان به شنيدن خاطرات، هميشگى و ريشه‌دار است. اين خاطره‌ها وقتى درباره سفرهاى شخصى است، نام «سفرنامه» به خود مى‌گيرد و اغلب، مى‌تواند آينه نمايانگر روزگار و شرايط خاصّ يك دوره يا ترسيمى از مكان‌ها، آبادى‌ها و حوادث باشد...
    #نويسنده در مقدمه‌اش كه مشخصات نگارش آن معلوم نشده، يادآور شده است: شيفتگى انسان به شنيدن خاطرات، هميشگى و ريشه‌دار است. اين خاطره‌ها وقتى درباره سفرهاى شخصى است، نام «سفرنامه» به خود مى‌گيرد و اغلب، مى‌تواند آينه نمايانگر روزگار و شرايط خاصّ يك دوره يا ترسيمى از مكان‌ها، آبادى‌ها و حوادث باشد...
    #:در مجموع، شايد بهترين سوغات سفر حج، «سفرنامه» باشد كه خاطرات شيرين ايّام ديدار از دو حرم را همواره زنده نگاه مى‌دارد، هم براى خود زائر، هم براى ديگران. سفرنامه‌اى كه مى‌خوانيد، به حج سال 1374ش، مربوط مى‌شود؛ نه فقط نقلِ روزانه حوادث و ديدارها و مشاهدات در اماكن است، نه تجزيه و تحليل مناسك و اسرار و رموز حج، نه گزارشى رسمى از اين سفر، بلكه تلفيقى از همه اينهاست؛ ازاين‌رو، قلم گاهى در عمق پيش مى‌رود، گاهى در سطح و طول. گاهى روى جزئيّات، درنگى بيش از حدّ معمول دارد، گاهى از قضايايى به‌سرعت مى‌گذرد. مى‌كوشد در كنار همه نگرش‌ها و يادها، حج اين سال را نيز، تا حدّى گزارش دهد<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص9-12</ref>اين خاطرات از تاريخ 30 فروردين 1374ش، آغاز شده و در 26 ارديبهشت همان سال پايان يافته است<ref>ر.ک: همان، ص15 و 170</ref>
    #:در مجموع، شايد بهترين سوغات سفر حج، «سفرنامه» باشد كه خاطرات شيرين ايّام ديدار از دو حرم را همواره زنده نگاه مى‌دارد، هم براى خود زائر، هم براى ديگران. سفرنامه‌اى كه مى‌خوانيد، به حج سال 1374ش، مربوط مى‌شود؛ نه فقط نقلِ روزانه حوادث و ديدارها و مشاهدات در اماكن است، نه تجزيه و تحليل مناسك و اسرار و رموز حج، نه گزارشى رسمى از اين سفر، بلكه تلفيقى از همه اينهاست؛ ازاين‌رو، قلم گاهى در عمق پيش مى‌رود، گاهى در سطح و طول. گاهى روى جزئيّات، درنگى بيش از حدّ معمول دارد، گاهى از قضايايى به‌سرعت مى‌گذرد. مى‌كوشد در كنار همه نگرش‌ها و يادها، حج اين سال را نيز، تا حدّى گزارش دهد<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص9-12</ref>اين خاطرات از تاريخ 30 فروردين 1374ش، آغاز شده و در 26 ارديبهشت همان سال پايان يافته است.<ref>ر.ک: همان، ص15 و 170</ref>
    #فرودگاه مهرآباد، اولين سكوى پرواز حاجى به‌سوى خانه خدا نيست. پيش از آن، زائر از سكوى دل پرواز مى‌كند و به «بيت‌اللَّه» مى‌رسد. قدم گذاشتن به «سالن حجاج» نيز، اولين چيزى نيست كه احساس معنوى انسان را نسبت به حج برمى‌انگيزد. مسئله ريشه در چندين ماه قبل، بلكه چندين سال قبل دارد. قديم‌ها اين‌گونه نبود، ولى در سال‌هاى اخير، به‌ويژه پس از پيروزى انقلاب، آن‌قدر شوق ديدار خانه خدا و تعداد متقاضيان اين سفر الهى زياد شد كه ناچار شدند ثبت نام و نوبت و انتظار و فيش حج و اولويت‌بندىِ ثبت‌نام‌كرده‌ها را پيش بكشند..<ref>ر.ک: متن كتاب، ص15</ref>
    #فرودگاه مهرآباد، اولين سكوى پرواز حاجى به‌سوى خانه خدا نيست. پيش از آن، زائر از سكوى دل پرواز مى‌كند و به «بيت‌اللَّه» مى‌رسد. قدم گذاشتن به «سالن حجاج» نيز، اولين چيزى نيست كه احساس معنوى انسان را نسبت به حج برمى‌انگيزد. مسئله ريشه در چندين ماه قبل، بلكه چندين سال قبل دارد. قديم‌ها اين‌گونه نبود، ولى در سال‌هاى اخير، به‌ويژه پس از پيروزى انقلاب، آن‌قدر شوق ديدار خانه خدا و تعداد متقاضيان اين سفر الهى زياد شد كه ناچار شدند ثبت نام و نوبت و انتظار و فيش حج و اولويت‌بندىِ ثبت‌نام‌كرده‌ها را پيش بكشند..<ref>ر.ک: متن كتاب، ص15</ref>
    #در بازگشت به محلّ اقامت، از كنار بقيع گذشتم و نگاهى به اين وادى خاموش كردم. مظلوميّت جاودانه اهل‌بيت(ع) در نظرم تجديد شد. پيش خود گفتم كه اين غربت را بايد بسرايم. قبلا نيز در سال‌هاى گذشته دو شعر در اين‌باره با نام «مدينه» و «اهل‌بيت آفتاب» گفته بودم، ولى دردى نيست كه پايان پذيرد. در همين دو سه روزى كه آمده‌ايم، حال و هواى مدينه و غربت ائمّه بقيع، در ذهنم بوده است. بقيع، به وضع فعلى‌اش، يك معركه بزرگ است. صحنه‌اى از درگيرى سنّت و بدعت است. اينان، ساختن مرقد و بوسيدن قبر و احترام به مزار شهيد را بدعت مى‌دانند و خود را پيرو سنّت مى‌شمارند! امّا... مگر رسول خدا(ص) مقدّسات را نمى‌بوسيد؟! مگر به زيارت امر نمى‌كرد؟! مگر قرآن به «مودّتِ ذي‌القربى» فرمان نداده است؟!... نتيجه آن احساس و تأمّلات، سرودن اين قطعه شد:
    #در بازگشت به محلّ اقامت، از كنار بقيع گذشتم و نگاهى به اين وادى خاموش كردم. مظلوميّت جاودانه اهل‌بيت(ع) در نظرم تجديد شد. پيش خود گفتم كه اين غربت را بايد بسرايم. قبلا نيز در سال‌هاى گذشته دو شعر در اين‌باره با نام «مدينه» و «اهل‌بيت آفتاب» گفته بودم، ولى دردى نيست كه پايان پذيرد. در همين دو سه روزى كه آمده‌ايم، حال و هواى مدينه و غربت ائمّه بقيع، در ذهنم بوده است. بقيع، به وضع فعلى‌اش، يك معركه بزرگ است. صحنه‌اى از درگيرى سنّت و بدعت است. اينان، ساختن مرقد و بوسيدن قبر و احترام به مزار شهيد را بدعت مى‌دانند و خود را پيرو سنّت مى‌شمارند! امّا... مگر رسول خدا(ص) مقدّسات را نمى‌بوسيد؟! مگر به زيارت امر نمى‌كرد؟! مگر قرآن به «مودّتِ ذي‌القربى» فرمان نداده است؟!... نتيجه آن احساس و تأمّلات، سرودن اين قطعه شد: