الإشارات و التنبيهات مع المحاكمات: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '== وابسته‌ها ==' به '==وابسته‌ها==')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای')
    خط ۷۳: خط ۷۳:
    آخرين و دهمين نهج، در قياس مغالطى است كه به خاطر اهميت شناخت مغالطه، فصل مستقلى براى آن اختصاص يافته است.
    آخرين و دهمين نهج، در قياس مغالطى است كه به خاطر اهميت شناخت مغالطه، فصل مستقلى براى آن اختصاص يافته است.


    جلد دوم از مجلدات سه‌گانه شرح [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير‌الدين طوسى]]، بر اشارات بوعلى، اختصاص به علم الطبيعه دارد كه در بر گيرنده سه نمط از اشارات مى‌باشد. خواجه، در ذيل مقدمه‌اى كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در اين قسمت اشارات دارد مبنى بر اينكه اين علوم فقط به حال كسى كه فهم اين مطالب برايش آسان باشد، نفع دارد، نه كسى كه درك آن برايش دشوار است، مى‌نويسد: واقعاً اين دو علم طبيعى و الهى، مغلق بوده و اشتباهات عظيمى در آنها به دليل تعارض وهم با عقل، رخ مى‌دهد. در آخر اين قسمت، از خدا مى‌خواهد كه اصابت در بيان، به وى عطا كند، در كنار ايمنى از خطا و طغيان، تا بر آنچه كه در اين كتاب هست اعتماد كند، نه بر آنچه كه خود اعتقاد دارد، چرا كه تقرير، غير از رد و تفسير، غير از نقد مى‌باشد.
    جلد دوم از مجلدات سه‌گانه شرح [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصير‌الدين طوسى]]، بر اشارات بوعلى، اختصاص به علم الطبيعه دارد كه در بر گيرنده سه نمط از اشارات مى‌باشد. خواجه، در ذيل مقدمه‌اى كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] در اين قسمت اشارات دارد مبنى بر اينكه اين علوم فقط به حال كسى كه فهم اين مطالب برایش آسان باشد، نفع دارد، نه كسى كه درك آن برایش دشوار است، مى‌نويسد: واقعاً اين دو علم طبيعى و الهى، مغلق بوده و اشتباهات عظيمى در آنها به دليل تعارض وهم با عقل، رخ مى‌دهد. در آخر اين قسمت، از خدا مى‌خواهد كه اصابت در بيان، به وى عطا كند، در كنار ايمنى از خطا و طغيان، تا بر آنچه كه در اين كتاب هست اعتماد كند، نه بر آنچه كه خود اعتقاد دارد، چرا كه تقرير، غير از رد و تفسير، غير از نقد مى‌باشد.


    نمط اول اشارات، در تجوهر اجسام است. نخستين چيزى كه شارح، به توضيح آن اقدام نموده است، كلمه نهج و نمط و علت نام‌گذارى فصول بخش منطق، به نهج و بخش علم الطبيعه و علم الهى، به نمط است، بعد در مورد اين ترتيبى كه شيخ اتخاذ نموده، مطالبى را با استشهاد به ترتيب علوم، از ديدگاه معلم اول، ارائه مى‌نمايد، بعد وهم و تنبيهى را كه بوعلى درباره گمان مردم راجع به ذو مفاصل بودن اجسام، دارد، مورد بررسى قرار داده كه در پى آن وهم و اشاره‌اى به جهت توهم مردم در تركيب اجسام از اجزاى نامتناهى آمده است.
    نمط اول اشارات، در تجوهر اجسام است. نخستين چيزى كه شارح، به توضيح آن اقدام نموده است، كلمه نهج و نمط و علت نام‌گذارى فصول بخش منطق، به نهج و بخش علم الطبيعه و علم الهى، به نمط است، بعد در مورد اين ترتيبى كه شيخ اتخاذ نموده، مطالبى را با استشهاد به ترتيب علوم، از ديدگاه معلم اول، ارائه مى‌نمايد، بعد وهم و تنبيهى را كه بوعلى درباره گمان مردم راجع به ذو مفاصل بودن اجسام، دارد، مورد بررسى قرار داده كه در پى آن وهم و اشاره‌اى به جهت توهم مردم در تركيب اجسام از اجزاى نامتناهى آمده است.
    خط ۸۹: خط ۸۹:
    مقتضاى وضع معين نبودن فلك را مى‌توان به عنوان تكمله‌اى بر بحث فوق به حساب آورد.
    مقتضاى وضع معين نبودن فلك را مى‌توان به عنوان تكمله‌اى بر بحث فوق به حساب آورد.


    اشاره‌اى به اينكه جسم، لو خلّى و طبعه، در صورتى كه تأثير غريبى از خارج برايش عارض نگردد، موضع و شكل معين خواهد داشت و تنبيهى در مورد ميل به اقسام حركت و اينكه ميل طبيعى به سمت جهت طبيعى مى‌باشد، كما اينكه قرارش نيز در آن‌جا بوده و به همان‌جا بازگشت مى‌كند، از مطالب ديگر اين قسمت است.
    اشاره‌اى به اينكه جسم، لو خلّى و طبعه، در صورتى كه تأثير غريبى از خارج برایش عارض نگردد، موضع و شكل معين خواهد داشت و تنبيهى در مورد ميل به اقسام حركت و اينكه ميل طبيعى به سمت جهت طبيعى مى‌باشد، كما اينكه قرارش نيز در آن‌جا بوده و به همان‌جا بازگشت مى‌كند، از مطالب ديگر اين قسمت است.


    اشاره‌اى ديگر از سوى مؤلف، به اجسام قابل كون و فساد و اينكه چنين اجسامى داراى مكان بوده به خاطر استحقاقى كه اجسام به مكان دارند، آمده است. آخرين اشاره اين نمط، درباره اجسامى است كه ميل استداره دارند و به صورت دايره‌اى حركت مى‌كنند؛ مؤلف، عدم قابليت چنين اجسامى را براى حركت مستقيم، يادآورى نموده و تنبيهاتى را در ذيل آن مى‌آورد كه براى نمونه، جسمى را كه طبيعت آن حرارت است، آتش و جسمى را كه طبيعت آن برودت است، آب و جسمى را كه طبيعتش ميعان است، هوا و جسمى را كه طبيعت آن جمود است، زمين مى‌داند. قياس آنها با يك‌ديگر و حالات آنها كه قواعد كون و فساد در عالم دنيا را تشكيل مى‌دهد، از مطالب تكميلى اين بخش است.
    اشاره‌اى ديگر از سوى مؤلف، به اجسام قابل كون و فساد و اينكه چنين اجسامى داراى مكان بوده به خاطر استحقاقى كه اجسام به مكان دارند، آمده است. آخرين اشاره اين نمط، درباره اجسامى است كه ميل استداره دارند و به صورت دايره‌اى حركت مى‌كنند؛ مؤلف، عدم قابليت چنين اجسامى را براى حركت مستقيم، يادآورى نموده و تنبيهاتى را در ذيل آن مى‌آورد كه براى نمونه، جسمى را كه طبيعت آن حرارت است، آتش و جسمى را كه طبيعت آن برودت است، آب و جسمى را كه طبيعتش ميعان است، هوا و جسمى را كه طبيعت آن جمود است، زمين مى‌داند. قياس آنها با يك‌ديگر و حالات آنها كه قواعد كون و فساد در عالم دنيا را تشكيل مى‌دهد، از مطالب تكميلى اين بخش است.