دیوان رفعت سمنانی: تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۲: خط ۳۲:
    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    حاجی محمدصادق رفعت سمنانی را که از شاعران صوفی‎مسلک ایران است، بیشتر با غزل معروفش:
    حاجی محمدصادق رفعت سمنانی را که از شاعران صوفی‎مسلک ایران است، بیشتر با غزل معروفش:
    '''شب شمع یک‎طرف رخ جانانه یک‎طرف   من یک‎طرف در آتش و پروانه یک‎طرف'''
    {{شعر}}
    '''افکنده بهر صید دل من ز زلف خال   دام بلا ز یک‎طرف و دانه یک‎طرف'''
    {{ب|''شب شمع یک‎طرف رخ جانانه یک‎طرف''|2=''من یک‎طرف در آتش و پروانه یک‎طرف''}}
    '''از عشق او به گریه و در خنده روز و شب   عاقل ز یک‎طرف دل دیوانه یک‎طرف'''
    {{ب|''افکنده بهر صید دل من ز زلف خال''|2='' دام بلا ز یک‎طرف و دانه یک‎طرف''}}
    {{ب|''از عشق او به گریه و در خنده روز و شب''|2=''عاقل ز یک‎طرف دل دیوانه یک‎طرف''}}
    {{پایان شعر}}
    می‎شناسند.
    می‎شناسند.


    غزلیات و قصائد رفعت سمنانی، از لحاظ اتقان علمی و ادبی از جایگاه بالایی برخوردار است تا جایی که برخی از آثار وی، با آثار بزرگ‎ترین شعرای پارسی‎زبان پهلو می‎زند. درست است که رفعت در زمان و مکانی زندگی می‎کرد که شعر فارسی دوران رکود خود را می‎گذراند و شعرای معاصر او نیز جز مداحی و دنباله‎روی و استقبال آثار قدما کاری نداشتند و رفعت هم از این قاعده مستثنی نبود، اما با تمام این احوال، رفعت مخصوصا در غزلیات، شخصیت خود را به خواننده می‎قبولاند. گاهی مضامین و صنایع شعری را چنان بجا و به‎موقع می‎آورد که خواننده از روانی و سلاست شعر، صنعت را فراموش می‎کند:
    غزلیات و قصائد رفعت سمنانی، از لحاظ اتقان علمی و ادبی از جایگاه بالایی برخوردار است تا جایی که برخی از آثار وی، با آثار بزرگ‎ترین شعرای پارسی‎زبان پهلو می‎زند. درست است که رفعت در زمان و مکانی زندگی می‎کرد که شعر فارسی دوران رکود خود را می‎گذراند و شعرای معاصر او نیز جز مداحی و دنباله‎روی و استقبال آثار قدما کاری نداشتند و رفعت هم از این قاعده مستثنی نبود، اما با تمام این احوال، رفعت مخصوصا در غزلیات، شخصیت خود را به خواننده می‎قبولاند. گاهی مضامین و صنایع شعری را چنان بجا و به‎موقع می‎آورد که خواننده از روانی و سلاست شعر، صنعت را فراموش می‎کند:
    '''حال طوفان‎دیدگان غرقه غم را چه داند   آنکه از دریا و از دلبر نخواهد جز کناری'''
    {{شعر}}
    '''دل ز خود می‎بری و آب ز آیینه اگر   روی را با رخ آیینه مقابل داری'''
    {{ب|''حال طوفان‎دیدگان غرقه غم را چه داند''|2=''آنکه از دریا و از دلبر نخواهد جز کناری''}}
    '''دولت جاوید ما چیست؟ قد افراختن   در بر تیغ کجش راست سر انداختن'''
    {{ب|''دل ز خود می‎بری و آب ز آیینه اگر''|2=''روی را با رخ آیینه مقابل داری''}}
    '''چشم به‎جز مهر او از همه کس دوختن   سینه به‎جز یاد او از همه پرداختن'''
    {{ب|''دولت جاوید ما چیست؟ قد افراختن''|2=''در بر تیغ کجش راست سر انداختن''}}
    {{ب|''چشم به‎جز مهر او از همه کس دوختن''|2=''سینه به‎جز یاد او از همه پرداختن''}}
    {{پایان شعر}}


    و گاهی نیز در مسمطات به استقبال منوچهری دامغانی می‎رود و طبیعت را با تمام زیبایی‎هایش توصیف می‎کند. هرچند مسمطات رفعت بیشتر عرفانی است، لکن بازهم می‎توان در آنها عالی‎ترین توصیف طبیعت را دید:
    و گاهی نیز در مسمطات به استقبال منوچهری دامغانی می‎رود و طبیعت را با تمام زیبایی‎هایش توصیف می‎کند. هرچند مسمطات رفعت بیشتر عرفانی است، لکن بازهم می‎توان در آنها عالی‎ترین توصیف طبیعت را دید:
    '''بر سرو قد سبزخطان شمس و قمر بین   در گلشن رخسار بتان سنبل تر بین'''
    {{شعر}}
    '''در کوثر لعل صنمان لعل و گهر بین   بستان بستان شوخی در سحر نظر بین'''
    {{ب|''بر سرو قد سبزخطان شمس و قمر بین''|2=''در گلشن رخسار بتان سنبل تر بین''}}
    '''خرمن خرمن عنبر افشانده ز سر بین     گر لاله به خرمن بری و مشک به خروار'''
    {{ب|''در کوثر لعل صنمان لعل و گهر بین''|2=''بستان بستان شوخی در سحر نظر بین''}}
    '''صحن چمن امروز به از سطح جنان است   بس حوری و بس غلمان در سبزه روان است'''
    {{ب|''خرمن خرمن عنبر افشانده ز سر بین''|2=''گر لاله به خرمن بری و مشک به خروار''}}
    ...<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، صفحه ‎هفت - هشت</ref>.
    {{ب|''صحن چمن امروز به از سطح جنان است''|2=''بس حوری و بس غلمان در سبزه روان است''}}
    {{پایان شعر}}...<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، صفحه ‎هفت - هشت</ref>.


    رفعت به علی بن ابی‎طالب علی(ع) و خاندان او ارادتی خاص می‎ورزید و ازاین‎روی قسمتی بزرگ از دیوان او حاوی اشعار و علی الخصوص مسمّط‎های شیوایی در مدح آن بزرگواران است، از جمله قصیده‎های وی در این باب است:
    رفعت به علی بن ابی‎طالب علی(ع) و خاندان او ارادتی خاص می‎ورزید و ازاین‎روی قسمتی بزرگ از دیوان او حاوی اشعار و علی الخصوص مسمّط‎های شیوایی در مدح آن بزرگواران است، از جمله قصیده‎های وی در این باب است:
    '''چون حسین بن علی باید که جان خویش را   در زمین کربلا بذل ره جانان کند'''
    {{شعر}}
    '''ز اکبر و اصغر بپوشد چشم و چون عباس را   در منای عشق‎بازی تشنه‎لب قربان کند'''
    {{ب|''چون حسین بن علی باید که جان خویش را ''|2=''در زمین کربلا بذل ره جانان کند''}}
    '''سیّد سجّاد باید تا تمام حال خویش   وقف روز و شب به راه طاعت یزدان کند'''
    {{ب|''ز اکبر و اصغر بپوشد چشم و چون عباس را''|2='' در منای عشق‎بازی تشنه‎لب قربان کند''}}
    '''یادم آمد شرح حالی زان امام حق‎پرست     ترسم ار گویم جهان را سربه‎سر ویران کند'''
    {{ب|''سیّد سجّاد باید تا تمام حال خویش ''|2=''وقف روز و شب به راه طاعت یزدان کند''}}
    '''بعد قتل خامس آل عبا چون ابن سعد   خواست تا غارت خیام مظهر سبحان کند'''
    {{ب|''یادم آمد شرح حالی زان امام حق‎پرست ''|2='' ترسم ار گویم جهان را سربه‎سر ویران کند''}}
    '''اهل بیت مصطفی حیران که آیا آن لعین   بعد قتل شه چه حکمی از پی ایشان کند'''<ref>ر.ک:  متن کتاب، ص188-189</ref>.
    {{ب|''بعد قتل خامس آل عبا چون ابن سعد''|2=''خواست تا غارت خیام مظهر سبحان کند''}}
    {{ب|''اهل بیت مصطفی حیران که آیا آن لعین''|2=''بعد قتل شه چه حکمی از پی ایشان کند''}}
    {{پایان شعر}}<ref>ر.ک:  متن کتاب، ص188-189</ref>.


    همچنین مسمطاتی در باب ارادت وی به خاندان عصمت و طهارت وارد شده است، همچون:  
    همچنین مسمطاتی در باب ارادت وی به خاندان عصمت و طهارت وارد شده است، همچون:  
    '''ساقی باقی دین، هستی و سقای حسین     نشئه‎بخش می، از خم تولای حسین'''
    {{شعر}}
    '''قالب و قلب، دل و روح دلارای حسین   سرو بستان علی، لاله سیمای حسین'''
    {{ب|''ساقی باقی دین، هستی و سقای حسین''|2=''نشئه‎بخش می، از خم تولای حسین''}}
    '''سرّ الا اللهی و آیت کبرای حسین   یکّه‎تاز صف میدان وفا، شیر ژیان'''
    {{ب|''قالب و قلب، دل و روح دلارای حسین''|2=''سرو بستان علی، لاله سیمای حسین''}}
    '''اولین معنی سردفتر دیوان وفا     دومین آینه صورت تصویر عطا'''
    {{ب|''سرّ الا اللهی و آیت کبرای حسین''|2=''یکّه‎تاز صف میدان وفا، شیر ژیان''}}
    '''آیت اعظم و سالار و سپهدار حیا   پرچم رایت اقبال و علم‎دار رجا'''
    {{ب|''اولین معنی سردفتر دیوان وفا ''|2=''دومین آینه صورت تصویر عطا''}}
    '''پشت و پیشانی و قلب دل شاه شهدا     پیشتاز سپه عشق شه تشنه‎لبان'''<ref>ر.ک:  همان، ص99</ref>.
    {{ب|''آیت اعظم و سالار و سپهدار حیا ''|2=''پرچم رایت اقبال و علم‎دار رجا''}}
    {{ب|''پشت و پیشانی و قلب دل شاه شهدا ''|2=''پیشتاز سپه عشق شه تشنه‎لبان''}}
    {{پایان شعر}}<ref>ر.ک:  همان، ص99</ref>.


    از جمله مثنوی‎های رفعت در مورد اولین زائر امام حسین(ع)، جابر بن عبد الله انصاری است که این‎گونه سروده است:
    از جمله مثنوی‎های رفعت در مورد اولین زائر امام حسین(ع)، جابر بن عبد الله انصاری است که این‎گونه سروده است:
    '''هست مروی که پس از قتل شه تشنه‎لبان   این خبر گوشزد آمد به همه [اهل] جهان'''
    {{شعر}}
    '''آن‎که اول به‎سوی قبر حسین روی نمود   شیعیان! جابر عبداللّه انصاری بود'''
    {{ب|''هست مروی که پس از قتل شه تشنه‎لبان ''|2=''این خبر گوشزد آمد به همه [اهل] جهان''}}
    '''زد به سر، خون ز بصر ریخت پس آن پیرِ گرام     با ادب گفت که ای شاه به‎خون‎خفته سلام'''
    {{ب|''آن‎که اول به‎سوی قبر حسین روی نمود''|2=''شیعیان! جابر عبداللّه انصاری بود''}}
    '''تا سه نوبت چو از آن قبر جوابی نشنید   کرد از زندگی خود به جهان قطع امید'''
    {{ب|''زد به سر، خون ز بصر ریخت پس آن پیرِ گرام''|2=''با ادب گفت که ای شاه به‎خون‎خفته سلام''}}
    '''بعد از آن گفت که ای غرقه به خون، حق داری     که ندادی تو جوابی به من از غمخواری'''
    {{ب|''تا سه نوبت چو از آن قبر جوابی نشنید ''|2=''کرد از زندگی خود به جهان قطع امید''}}
    '''ز آنکه در شام بود رأس تو در بزم یزید     هست در کرب‎بلا جسم تو ای شاه شهید'''<ref>ر.ک: همان، ص‎284-285</ref>.
    {{ب|''بعد از آن گفت که ای غرقه به خون، حق داری''|2=''که ندادی تو جوابی به من از غمخواری''}}
    {{ب|''ز آنکه در شام بود رأس تو در بزم یزید''|2=''هست در کرب‎بلا جسم تو ای شاه شهید''}}
    {{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص‎284-285</ref>.


    رفعت علاوه بر دیوان، مثنوی‎هایی نیز ساخته؛ یکی از آنها که در دست است، داستان یوسف و زلیخاست که در حدود شش هزار بیت است که در آن علاوه بر داستان‎سرایی، به تأویل و تفسیر سوره یوسف نیز پرداخته است و در آن داستان‎های جداگانه‎ای را به رشته نظم کشیده است:
    رفعت علاوه بر دیوان، مثنوی‎هایی نیز ساخته؛ یکی از آنها که در دست است، داستان یوسف و زلیخاست که در حدود شش هزار بیت است که در آن علاوه بر داستان‎سرایی، به تأویل و تفسیر سوره یوسف نیز پرداخته است و در آن داستان‎های جداگانه‎ای را به رشته نظم کشیده است:
    '''الهی آتش عشقی برافروز   بنای هستیم را پاک برسوز'''
    {{شعر}}
    '''اگرچه حال می‎سوزم ولیکن   بزن بر آتشم از لطف دامن'''
    {{ب|''الهی آتش عشقی برافروز''|2=''بنای هستیم را پاک برسوز''}}
    '''بنای هستیم زیر و زبر کن     شرار عاشقی را شعله‎ور کن'''
    {{ب|''اگرچه حال می‎سوزم ولیکن''|2=''بزن بر آتشم از لطف دامن''}}
    '''عزیزان عاشقم پوشیده تا کی؟   نوای عاشقی زد یار در نی'''<ref>ر.ک: همان، ص297</ref>.
    {{ب|''بنای هستیم زیر و زبر کن''|2='' شرار عاشقی را شعله‎ور کن''}}
    {{ب|''عزیزان عاشقم پوشیده تا کی؟''|2='' نوای عاشقی زد یار در نی''}}
    {{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص297</ref>.
        
        
    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==