شمس تبریزی، محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '== منابع==' به '==منابع مقاله=='
جز (جایگزینی متن - 'دائره المعارف' به 'دائرةالمعارف')
جز (جایگزینی متن - '== منابع==' به '==منابع مقاله==')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۶: خط ۴۶:
بعد از اين ملاقات، تحولى ناگهانى در احوال مولوى پيدا مى‌شود، به طورى كه دست به دامن شمس زد و مدت سه ماه در را به روى غريبه و آشنا بسته و در خلوت با او به سر برد و مسند تدريس و وعظ را ترك كرد. مريدان مولوى و اهالى قونيه او را سرزنش كردند، اما چون نتيجه‌اى نداد، بناى دشمنى با شمس را گذاشته و او را ساحر گفتند. شمس تبريزى كه از رفتار مردم آزرده دل شده بود، على رغم اصرار و اظهار نياز مولانا، روز 21 شوال 643 از قونيه رفت. مولانا به جستجوى او پرداخت و عاقبت باخبر شد كه او در حلب است. پسرش سلطان ولد را با نامه‌هايى منظوم به حلب فرستاد تا شمس را برگرداند. دوستان و مريدان مولانا نيز كه در نتيجه غيبت شمس، او را پژمرده و دلتنگ مى‌ديدند، از كرده خود پشيمان شده و از مولوى عذرخواهى كردند. شمس به همراه سلطان ولد سال 644ق به قونيه برگشت. اما باز مريدان مولانا و حتى اين بار، خانواده و خويشان مولانا، بدگويى از شمس را شروع كردند و گفتند كه شمس ساحر و مولانا ديوانه شده است و آشفتگى مولانا نقل مجالس علما و عوام قونيه شد. به همين جهت، ناگهان شمس تبريزى در سال 645ق، از قونيه غايب شد و دل از آن‌جا كند و رفت و ديگر خبرى از او نشد و عاقبت كار او معلوم نيست. بعضى گويند: قبل از آن‌كه از قونيه خارج شود، به ضرب چاقوى يكى از دشمنانش، به قتل رسيد. به هر حال، سال مرگ او 645 و يا بعد از آن بوده است. از شمس تبريزى تأليفى موجود نيست، ولى بعضى از سخنان او كه مريدانش، يادداشت و مدون كرده‌اند، در دست مى‌باشد.
بعد از اين ملاقات، تحولى ناگهانى در احوال مولوى پيدا مى‌شود، به طورى كه دست به دامن شمس زد و مدت سه ماه در را به روى غريبه و آشنا بسته و در خلوت با او به سر برد و مسند تدريس و وعظ را ترك كرد. مريدان مولوى و اهالى قونيه او را سرزنش كردند، اما چون نتيجه‌اى نداد، بناى دشمنى با شمس را گذاشته و او را ساحر گفتند. شمس تبريزى كه از رفتار مردم آزرده دل شده بود، على رغم اصرار و اظهار نياز مولانا، روز 21 شوال 643 از قونيه رفت. مولانا به جستجوى او پرداخت و عاقبت باخبر شد كه او در حلب است. پسرش سلطان ولد را با نامه‌هايى منظوم به حلب فرستاد تا شمس را برگرداند. دوستان و مريدان مولانا نيز كه در نتيجه غيبت شمس، او را پژمرده و دلتنگ مى‌ديدند، از كرده خود پشيمان شده و از مولوى عذرخواهى كردند. شمس به همراه سلطان ولد سال 644ق به قونيه برگشت. اما باز مريدان مولانا و حتى اين بار، خانواده و خويشان مولانا، بدگويى از شمس را شروع كردند و گفتند كه شمس ساحر و مولانا ديوانه شده است و آشفتگى مولانا نقل مجالس علما و عوام قونيه شد. به همين جهت، ناگهان شمس تبريزى در سال 645ق، از قونيه غايب شد و دل از آن‌جا كند و رفت و ديگر خبرى از او نشد و عاقبت كار او معلوم نيست. بعضى گويند: قبل از آن‌كه از قونيه خارج شود، به ضرب چاقوى يكى از دشمنانش، به قتل رسيد. به هر حال، سال مرگ او 645 و يا بعد از آن بوده است. از شمس تبريزى تأليفى موجود نيست، ولى بعضى از سخنان او كه مريدانش، يادداشت و مدون كرده‌اند، در دست مى‌باشد.


== منابع==
==منابع مقاله==




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش