ترجمان الاشواق (ترجمه و شرح): تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '(مقدمه‌نويس)' به '(مقدمه‌نويس)')
    جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره')
    خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
    فاقد زينت ظاهرى است؛ يعنى به توحيد وابسته است و از اسامى الهى بهره‌اى ندارد؛ با وجود اين فروغ خير مطلق است و جلاى ذات احديت در گونه‌اش نمايان است. اگر قرار بر اين بود كه خداوند پرده‌هاى نور و ظلمت را كنار بزند، شكوه و عظمت جمال ذات او آشكار گردد«براى اطلاع بيشتر، داستان نقاشان روم و چينى را در دفتر اول مثنوى».
    فاقد زينت ظاهرى است؛ يعنى به توحيد وابسته است و از اسامى الهى بهره‌اى ندارد؛ با وجود اين فروغ خير مطلق است و جلاى ذات احديت در گونه‌اش نمايان است. اگر قرار بر اين بود كه خداوند پرده‌هاى نور و ظلمت را كنار بزند، شكوه و عظمت جمال ذات او آشكار گردد«براى اطلاع بيشتر، داستان نقاشان روم و چينى را در دفتر اول مثنوى».


    7. «دختر سركشى است، كسى نمى‌تواند با او انس بگيرد»: چه، تفكر، در باره ماهيت ممكن، جز فنا و نيستى چيزى نباشد و در آن چيزى نيست كه به آن، دل بندى و شاد زى‌اى؛ آن‌گونه كه ابوالعباس زيارى(متوفى 342ق كه نظريه جمع و تفرقه وى، به‌وسيله هجويرى در «كشف المحجوب» بيان شده است) مى‌گويد: «شادى وجود ندارد تا آنجا كه ارواح پاك مى‌خواهند او را به دام بكشند، سركشى مى‌كند و به آنان علاقه‌اى نشان نمى‌دهد، زيرا رابطه‌اى ميان آنان وجود ندارد.»
    7. «دختر سركشى است، كسى نمى‌تواند با او انس بگيرد»: چه، تفكر، درباره ماهيت ممكن، جز فنا و نيستى چيزى نباشد و در آن چيزى نيست كه به آن، دل بندى و شاد زى‌اى؛ آن‌گونه كه ابوالعباس زيارى(متوفى 342ق كه نظريه جمع و تفرقه وى، به‌وسيله هجويرى در «كشف المحجوب» بيان شده است) مى‌گويد: «شادى وجود ندارد تا آنجا كه ارواح پاك مى‌خواهند او را به دام بكشند، سركشى مى‌كند و به آنان علاقه‌اى نشان نمى‌دهد، زيرا رابطه‌اى ميان آنان وجود ندارد.»


    «در خلوت‌گاه خويش»؛ يعنى در قلب. تنهايى وى در آن است كه به خود مى‌نگرد، زيرا خدا فرمايد: «زمين و آسمان نتوانست مرا بر دوش كشد، اما من در قلب بنده‌ام كه ايمان دارد، جاى دارم.»«احاديث مثنوى، فروزان‌فر، ص 26» و قلبى كه داراى چنين حكمت ذاتى است، خود در مقام تجريد و تنزيه قرار مى‌گيرد كه آن مقام، چون بيابانى است و وى، چون جانور وحشى و سركش. آن‌گاه وى به گورستان مرمرين امپراطوران روم اشاره مى‌كند كه چنين بقعه‌ها، وى را به ياد مرگ مى‌اندازد كه از وحدت به دور است. اين جدايى و فراق، او را وامى‌دارد كه از آشنايى با موجودات سرباززند و به حق بپيوندد.
    «در خلوت‌گاه خويش»؛ يعنى در قلب. تنهايى وى در آن است كه به خود مى‌نگرد، زيرا خدا فرمايد: «زمين و آسمان نتوانست مرا بر دوش كشد، اما من در قلب بنده‌ام كه ايمان دارد، جاى دارم.»«احاديث مثنوى، فروزان‌فر، ص 26» و قلبى كه داراى چنين حكمت ذاتى است، خود در مقام تجريد و تنزيه قرار مى‌گيرد كه آن مقام، چون بيابانى است و وى، چون جانور وحشى و سركش. آن‌گاه وى به گورستان مرمرين امپراطوران روم اشاره مى‌كند كه چنين بقعه‌ها، وى را به ياد مرگ مى‌اندازد كه از وحدت به دور است. اين جدايى و فراق، او را وامى‌دارد كه از آشنايى با موجودات سرباززند و به حق بپيوندد.