واقدی، محمد بن عمر: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '،پ' به '، پ')
    جز (جایگزینی متن - '،ن' به '، ن')
    خط ۷۲: خط ۷۲:
    دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مى‌شود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مى‌شود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شده‌اند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مى‌كند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است.
    دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مى‌شود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مى‌شود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شده‌اند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مى‌كند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است.


    اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم، از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديك‌تر است،نقل كرده است.بعلاوه، ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مى‌نويسد: «واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سه‌شنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه، اين روايت در بيشتر منابع آمده است.
    اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم، از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديك‌تر است، نقل كرده است.بعلاوه، ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مى‌نويسد: «واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سه‌شنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه، اين روايت در بيشتر منابع آمده است.


    ==كتابهاى واقدى ==
    ==كتابهاى واقدى ==
    خط ۱۷۹: خط ۱۷۹:
    از نامگذارى كتاب التاريخ و المغازى و المبعث،چنين برمى‌آيد كه به صورت يك كتاب واحد نبوده، بلكه سه كتاب جداگانه‌اند:يكى كتاب مغازى است و دو كتاب ديگر شايد بخش‌هايى از كتاب تاريخ كبير يا كتاب سيره بوده‌اند.
    از نامگذارى كتاب التاريخ و المغازى و المبعث،چنين برمى‌آيد كه به صورت يك كتاب واحد نبوده، بلكه سه كتاب جداگانه‌اند:يكى كتاب مغازى است و دو كتاب ديگر شايد بخش‌هايى از كتاب تاريخ كبير يا كتاب سيره بوده‌اند.


    همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مى‌آيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است،نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مى‌رسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلا سهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كرده‌اند.  
    همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مى‌آيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است، نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مى‌رسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلا سهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كرده‌اند.  


    يافعى هم در مرآة الجنان مى‌گويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص)و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخه‌اى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعه‌اى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و ابن اسحاق نقل شده است.
    يافعى هم در مرآة الجنان مى‌گويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص)و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخه‌اى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعه‌اى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و ابن اسحاق نقل شده است.
    خط ۲۱۰: خط ۲۱۰:
    اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زده‌اند. و چنين به نظر مى‌رسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پاره‌اى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشته‌اند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد.
    اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زده‌اند. و چنين به نظر مى‌رسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پاره‌اى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشته‌اند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد.


    شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كرده‌اند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريخته‌اند، مى‌بينيم كه چنين آغاز مى‌شود: «از جملۀ كسانى كه گريخته‌اند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان، خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.» در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مى‌بينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان» تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خوانده‌اند و به طور قطع او را شيعه پنداشته‌اند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مى‌رسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد.
    شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كرده‌اند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريخته‌اند، مى‌بينيم كه چنين آغاز مى‌شود: «از جملۀ كسانى كه گريخته‌اند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان، خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.» در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مى‌بينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان» تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خوانده‌اند و به طور قطع او را شيعه پنداشته‌اند.طبق اين دلائل، نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مى‌رسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد.


    مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى
    مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى