قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '،ه' به '، ه')
    جز (جایگزینی متن - '،ك' به '، ك')
    خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
    اوّل:آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:
    اوّل:آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:


    1-كليد بهشت، تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة، تهران 1356 ق.<ref> چاپ دوم،كليد بهشت، تهران، انتشارات الزهراء،1362.</ref>اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه، به دور از اصطلاحات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.
    1-كليد بهشت، تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة، تهران 1356 ق.<ref> چاپ دوم، كليد بهشت، تهران، انتشارات الزهراء،1362.</ref>اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه، به دور از اصطلاحات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.


    2-اسرار العبادات، تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.<ref> انتشارات دانشگاه تهران.</ref>
    2-اسرار العبادات، تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.<ref> انتشارات دانشگاه تهران.</ref>
    خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
    4-شرح توحيد الصدوق،جلد دوّم، از باب سوّم، تفسير سورۀ توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّ و جلّ.
    4-شرح توحيد الصدوق،جلد دوّم، از باب سوّم، تفسير سورۀ توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّ و جلّ.


    5-شرح توحيد الصدوق،جلد سوّم،كه بايد ظاهرا از باب 27 يعنى معنى قوله عز و جل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است.اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده‌اند.
    5-شرح توحيد الصدوق،جلد سوّم، كه بايد ظاهرا از باب 27 يعنى معنى قوله عز و جل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است.اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده‌اند.


    6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى،نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در
    6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى،نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در
    خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref> مشكوة، مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>''}}
    {{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref> مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>''}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}


    خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
    قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:
    قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:


    1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود،پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref> مشكوة، مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>
    1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود،پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref> مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>


    2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> همان،ص 109.</ref>
    2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> همان،ص 109.</ref>
    خط ۲۱۵: خط ۲۱۵:
    6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref> تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>
    6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref> تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>


    7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>
    7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>


    لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>
    لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 64.</ref>


    8-قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
    8-قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
    خط ۲۳۳: خط ۲۳۳:
    10-علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در
    10-علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در


    دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى،حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>
    دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref> قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى،حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>


    11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
    11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست


    «حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود،حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم،پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 66.</ref>
    «حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود،حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم،پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى، كليد بهشت،ص 66.</ref>


    12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>
    12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref> قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>