زبدة التواريخ؛ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی (ترجمه روح‌الهی): تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'عماد الدين' به 'عمادالدين')
    جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو')
    خط ۸۱: خط ۸۱:
    «سخن از حركت سلطان اعظم عضد الدوله ابوشجاع الب ارسلان به سوى روم» و رفتن او به فارس و کرمان (459ق) و گشودن قلعه فضلون (فضل بن حسن / احسان) و اسير كردن شاه روم (اَرمانوس)، از ديگر گزارش‌هاى اين كتابند. ابوشجاع سرانجام به سمرقند رفت و بر اثر مجادله با يوسف خوارزمى، از نگهبانان دژ برزان در ناحيه مرو، از تخت برخاست تا او را بكشد، اما پايش لغزيد و به زمين خورد و يوسف خود را روى او افكند و وى را كشت. سلطان سه روز زنده ماند و در «واپسين روز ربيع الاول 465» درگذشت.  
    «سخن از حركت سلطان اعظم عضد الدوله ابوشجاع الب ارسلان به سوى روم» و رفتن او به فارس و کرمان (459ق) و گشودن قلعه فضلون (فضل بن حسن / احسان) و اسير كردن شاه روم (اَرمانوس)، از ديگر گزارش‌هاى اين كتابند. ابوشجاع سرانجام به سمرقند رفت و بر اثر مجادله با يوسف خوارزمى، از نگهبانان دژ برزان در ناحيه مرو، از تخت برخاست تا او را بكشد، اما پايش لغزيد و به زمين خورد و يوسف خود را روى او افكند و وى را كشت. سلطان سه روز زنده ماند و در «واپسين روز ربيع الاول 465» درگذشت.  


    از آن پس «روزگار سلطان اعظم، جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» فرزند آلب ارسلان فرا رسيد. وى در «حل و عقد و گشاد و بست امور اقاليم زمين، نام‌بردار» بود. ويژگى‌هاى وى و گزارش، در باره رويدادهاى روزگار او و درگذشت القائم بأمر الله (467ق) و نشستن مقتدى (ابو القاسم عبيد الله) بر جايش، در سخن‌هاى جداگانه‌اى عرضه شده‌اند.
    از آن پس «روزگار سلطان اعظم، جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» فرزند آلب ارسلان فرا رسيد. وى در «حل و عقد و گشاد و بست امور اقاليم زمين، نام‌بردار» بود. ويژگى‌هاى وى و گزارش، در باره رويدادهاى روزگار او و درگذشت القائم بأمر الله (467ق) و نشستن مقتدى (ابوالقاسم عبيد الله) بر جايش، در سخن‌هاى جداگانه‌اى عرضه شده‌اند.


    ديگر گفتار اين كتاب، در باره ولادت سنجر بن ملك شاه، نوه الب ارسلان و «حركت ديگر بار سلطان جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» به سوى ما وراء النهر است. نويسنده هم‌چنين از چگونگى كشته شدن نظام الملك به هم‌دستى الموتيان، پس از 27 سال وزارت و درگذشت ابوالفتح ملك شاه بن آلب ارسلان گزارش مى‌كند و به ماجراى پادشاهى محمد بن سلطان ملك شاه و سلطنت ركن الدين ابوالمظفر بركيارق بن ملك شاه و غياث الدين ابوشجاع محمد طبر مى‌پردازد. وى غياث الدين را قسيم امير المؤمنين مى‌خواند و وزيرانش را بر مى‌شمرد و ويژگى‌هايشان را باز مى‌گويد و از ديگر ماجراهاى روزگار وى گزارش مى‌دهد.
    ديگر گفتار اين كتاب، در باره ولادت سنجر بن ملك شاه، نوه الب ارسلان و «حركت ديگر بار سلطان جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» به سوى ما وراء النهر است. نويسنده هم‌چنين از چگونگى كشته شدن نظام الملك به هم‌دستى الموتيان، پس از 27 سال وزارت و درگذشت ابوالفتح ملك شاه بن آلب ارسلان گزارش مى‌كند و به ماجراى پادشاهى محمد بن سلطان ملك شاه و سلطنت ركن الدين ابوالمظفر بركيارق بن ملك شاه و غياث الدين ابوشجاع محمد طبر مى‌پردازد. وى غياث الدين را قسيم امير المؤمنين مى‌خواند و وزيرانش را بر مى‌شمرد و ويژگى‌هايشان را باز مى‌گويد و از ديگر ماجراهاى روزگار وى گزارش مى‌دهد.